شناسایی مقوله ی وضع در حدیث

مفهوم وضع در اصطلاح با معنای لغوی تطابق دارد و آن نسبت دادن سخنی جعلی و دروغین به معصومان علیهم السلام است. حدیث موضوع به لحاظ نااستواری و برساختگی، سزاوار فروافکندن و پایین نهادن است و شایستگی انتساب به معصوم را ندارد.
چهارشنبه، 14 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شناسایی مقوله ی وضع در حدیث
 شناسایی مقوله ی وضع در حدیث

 

نویسنده: حجة الاسلام دکترسیدعلی دلبری




 

اول. مفهوم وضع حدیث

لغت پژوهان معنای حقیقی «وضع» را فرونهادن در برابر بالا بردن و برافراشتن ذکر نموده اند.(1)
مفهوم وضع در اصطلاح با معنای لغوی تطابق دارد و آن نسبت دادن سخنی جعلی و دروغین به معصومان علیهم السلام است. حدیث موضوع به لحاظ نااستواری و برساختگی، سزاوار فروافکندن و پایین نهادن است و شایستگی انتساب به معصوم را ندارد.
حدیث پژوهان در تعریف حدیث موضوع می نویسند:« وهو المکذوبُ المُختِلقُ المصنوع»؛ حدیث موضوع حدیث دروغین و ساخته شده است(2). در حقیقت حدیث موضوع، حدیث نیست، بلکه از باب مجاز و مسامحه در تعبیر، آن را حدیث نامیده اند(3). محمود ابوریه در تعریف حدیث موضوع می گوید:« الحدیث المختلقُ المصنوعُ المکذوب علی رسول الله عمداً او خطاً» (4)؛ سخن ساخته شده و دروغین که از روی عمد یا خطا به پیامبر نسبت داده می شود.(5)
حدیث موضوع، بدترین نوع از احادیث ضعیف و روایت آن حرام است؛ زیرا کمک به اشاعه ی گناه است، برخلاف دیگر روایات ضعیف که نقل و روایت آن حرمت ندارد.(6)
روایت احادیثی که مشکوک به وضع و جعل است، مُجاز می باشد، لکن نباید نقل آن از معصوم علیه السلام به صورت جزمی و قطعی باشد، بلکه باید با چنین عباراتی نقل شود: روایت شده، گفته شده، در کتابها آمده است، به ما رسیده است و... شهید ثانی در درایه می گوید: اگر با روایتی که از جهت سند ضعیف و مشکوک به جعل است، برخورد کردی، سزاوار است که همان روایت را با همان سند، منسوب به ضعف بدانی، نه متن روایت آن را به صورت مطلق؛ چون چه بسا متن آن از طریق دیگر، معتبر و صحیح باشد.(7)

دوم. وضع حدیث در آیینه ی روایات و سخنان بزرگان

بدون تردید وضع حدیث به انگیزه های گوناگونی پدید آمد و ده ها سال روایات را تهدید کرد. این پدیده ی شوم، بزرگان دین و اندیشمندان مسلمان را بر آن داشت تا به صورت جدی با آن مقابله نمایند. گرچه وجود روایات جعلی و راویان جاعل حدیث نیازی به استدلال ندارد، برای نمونه به نقل پاره ای احادیث و اعترافات عالمان و اندیشوران اسلامی می پردازیم.

یک. احادیث

حدیث مشهوری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نقل است که نشان می دهد پدیده جعل حدیث در زمان حیات آن حضرت نیز وجود داشته است:« مَن کذبَ علیَّ مُتعمّداً، فلیَتَبَوَّأ مقعدَه مِن النارِ» (8)؛ هر که عامدانه به من نسبت دروغ دهد، باید جای خود را در آتش مهیا سازد.
میرزا حبیب الله خویی نوشته است: بسیاری این حدیث نبوی را گزارش کرده و متواتر دانسته و بر اساس آن بر وجود روایات مجعول و دروغ- در مقابل کسانی که آن را انکار کرده و یا مستبعد دانسته اند- استدلال کرده اند(9).
امام صادق علیه السلام فرمود: « إنّا أهْلُ بَیْتٍ صادِقُونَ لا نَخْلُو مِنْ کَذّابٍ یَکْذِبُ عَلَینا وَ یُسْقِطُ صِدْقَنا بِکَذِبِهِ عَلَینا عِندَ النّاس(10)»؛ ما خاندان راستگویی ایم که از دروغگویی که بر ما دروغ می بندد، در امان نیستیم و او با دروغ بستنش بر ما، چهره ی راستگویی ما را نزد مردم خراب می کند.
صرف نظر از اینکه اگر کسی در این باره به جمع روایات بپردازد، استفاضه و تواتر این اخبار را در می یابد استدلال به همین چند خبر، بر وجود روایات جعلی و راویان جاعل حدیث کفایت می کند. این احادیث و مانند اینها خواه صادق باشند و خواه ساختگی و دروغین، این حقیقت تلخ را روشن می سازند که وضع و جعل به احادیث راه یافته است؛ چرا که اگر صادق و از گفته های معصوم باشند، وجود کذب در روایات به اثبات می رسد و اگر کاذب و ساختگی باشند، خود، جعلی و ساختگی اند که در هر دو صورت، دلیل بر ادّعای ما خواهند بود.
چه بسا گفته شود این احادیث، کذب در احادیثِ دوران معصومان علیهم السلام را به اثبات می رساند، ولی تلاش اصحاب اصول حدیثی و مؤلفان کتب اربعه در پیرایش احادیث، سبب شد آنچه در این کتب هست، صادق و صحیح باشد(11)، اما در جواب باید سخن شهید صدر رحمه الله را گفت:
آگاهی بخشی امامان نسبت به حرکت جعل حدیث و دقت اصحاب ائمه و علمای شیعه در مقام نقل حدیث، گرچه سهمی وافر در تقلیل جعل و وضع داشته، بدان معنا نیست که مطمئن باشیم در مجموعه های حدیثی کنونی، حدیث جعلی وجود ندارد، به ویژه که جعل و وضع، به طور غالب، در کتب اصحاب موثق ائمه علیهم السلام صورت می گرفت. چه بسا برخی روایات متعارضی که اینک در دست است، مانده ی همان جعل و تزویر باشد.(12)
مرحوم آیت الله خویی نیز این شبهه را به همین شکل پاسخ داده است.(13)

دو. اعتراف دانشوران اسلامی

شیخ صدوق(381ق) در کتاب الاعتقادات، باب الاعتقاد فی الحدیثین المختلفین، قائل به جعلی بودن پاره ای از روایات طبی است(14). ایشان همچنین وضع و جعل را از جمله ی عوامل تعارض در این اخبار می داند.(15)
شیخ مفید(413ق) در تصحیح الاعتقاد نوشته است:« و جملةُ الامر أنَّه لیسَ کلُّ حدیثٍ عُزی الی الصادقین علیهم السلام حقّاً علیهم و قد اُضیفَ الیهم ما لیسَ بحقٍّ عنهم و مَن لا معرفةَ له لا یُفَرِّقُ بینَ الحقِّ و الباطلِ» (16)؛ به طور کلی هر حدیث منسوب به امامان علیهم السلام صحیح نیست؛ چه بسا احادیثی به دروغ به آنان نسبت داده شده باشد و فردی که شناخت کافی ندارد، درست را از نادرست تمیز ندهد.
مرحوم مامقانی(م1351) گفته است:
دلیل چهارم [در نیاز به علم رجال] این است که روایات ما متضمن اخبار جعلی است و عمل بدانها روا نیست مگر آنکه رجال سند بررسی شود. در این خصوص دلیل عقلی و نقلی گواهی می دهد. دلیل عقلی آن است که علم اجمالی هست که در میان راویان، افراد دروغگو و وضع کننده وجود داشتند. این اطمینان، با تتبع در کتب اخبار به دست می آید، چنان که مغیرة بن سعید گفت: نزدیک به صد هزار حدیث جعل کردم. دلیل نقلی نیز روایات فراوانی است که بر این مدعا دلالت دارد.(17)
مرحوم محمدحسین کاشف الغطاء(م1373ق) می گوید:
«در اینجا نکته ای دقیق است که باید بدان آگاهی داد و آن اینکه نزد مسلمین و غیرمسلمین روشن است که جعل حدیث، شایع و فراوان بود. روایات جعلی تا آن اندازه با احادیث درست به هم آمیخت که می توان ادعا کرد حدیث جعلی بیش از روایت صحیح است. این بلیّه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بروز کرد و پیامبر، امت را از آن برحذر داشت. لیکن این تلاش، در کاستن از جعل موفق نبود، چه رسد که بخواهد آن را ریشه کن کند. غرض آن است که رهبران مذاهب اسلامی و دیگران، حتی عالمان شیعی بدانند که نمی توان بر آنچه در کتب خبر آمده، اعتماد کرد. همچنین نمی توان بر کتب حدیث شیعه اطمینان کرد؛ زیرا در کتب اربعه که معتبرترین کتب حدیثی است، صحیح و سقیم وجود دارد؛ چه از جهت متن و چه از ناحیه سند و چه هر دو...» (18).
علامه شعرانی نزدیک به بیست درصد احادیث را جعلی و ساختگی دانسته است.(19)
از مرحوم آیت الله بروجردی نقل شده است:« اصل اولیه در اغلب اخبار و روایاتی که در مدح و ذم بلدان، خواص میوه جات و فضائل افراد وجود دارد، عدم حجیت است؛ برای اینکه طرفین شیعه و سنی آنها را به نفع خود ساخته اند.» (20)
حضرت امام خمینی رحمه الله بسیاری از احادیث مستدرک الوسائل را ضعیف دانسته و بسیاری از احادیث این کتاب را به شوخی نزدیکتر دانسته اند تا واقعیت.(21)
آیت الله خویی معتقد است: در کتاب کافی، به ویژه روضه کافی، احادیثی آمده که نمی توان آنها را تصدیق کرد... به سخن دیگر، ادعای قطع نسبت به عدم صدور برخی روایات کافی از معصوم علیه السلام به واقع نزدیک است. تمامی روایات کتب اربعه صحیح نیست، تا چه رسد که قطعی الصدور باشد(22).
شهید صدر در بحث حجّیت ظواهر قرآن، در ذیل حدیثی می گوید: این حدیث و مانند آن نشان می دهد که تمامی روایات کتب اربعه صحیح نیست و نویسندگان این کتب نیز چنین عقیده ای نداشتند، بلکه آنان می خواستند حدیث را مدون سازند. از این رو، احادیث متناقض را هم نقل کرده اند. پس باید قاعده سندشناسی را نسبت به این روایات اعمال کرد.(23)
وی همچنین یکی از اسباب و علل تعارض در روایات را جعل و وضع می داند.(24)
صبحی صالح می نویسد: زنادقه به تنهایی( چنان که حمّاد بن زید گفته است) چهارده هزار حدیث جعل کردند.(25) در زمان مهدی عباسی آن گاه که خواستند عبدالکریم بن ابی العوجاء را گردن بزنند، فریاد برآورد:« من در دین شما، چهار هزار حدیث اختراع کردم که در آن حلال را حرام و حرام را حلال می کند.(26)

سوم. آغاز پیدایش وضع

درباره ی شروع وضع در حدیث، میان دانشمندان اهل سنت و شیعه اختلاف است(27)، لکن همه در شکل گیری احادیث موضوعه در قرن اول هجری و نیز گسترش و رشد آن در سالهای بعد هم عقیده اند. مهمترین دیدگاهها در این باره چنین است:

1. از زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله

جعل حدیث، بی گمان ریشه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله دارد. احمد امین مصری(28)، شیخ محمد ابوزهو(29)، جمال الدین قاسمی(30)، محمود ابوریه(31) از دانشمندان اهل سنّت و تمام دانشمندان شیعی اعتقادشان بر آن است که انتساب دروغ به رسول خدا صلی الله علیه و آله از زمان حیات آن حضرت به صورت کم رنگ شروع شد و پس از رحلت ایشان گسترش یافت. اینان ضمن نقد و نفی ادله مخالفان(32) به ذکر ادله و شواهد تاریخی در این باره پرداخته اند(33). از جمله روایت متواتر از حضرت امیرعلیه السلام است که از جریان تحریفگری نقلها و وضع احادیث در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله علیه آن حضرت خبر می دهد تا آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله برآشفت و پرده از وجود این جریان تحریفگر و دروغ پرداز برداشت: «وَ قَدْ کُذِبَ عَلَی رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله عَلَی عَهدِهِ حَتَّی قامَ خَطِیباً فَقالَ أیُّها النّاسُ قَدْ کَثُرتْ عَلَیَّ الکَذّابَةُ فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ ثُمَّ کُذِبَ عَلَیهِ مِن بَعْدِه» (34)؛ در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم بر حضرتش دروغ بستند تا آنکه میان مردم به سخنرانی ایستاد و فرمود: ای مردم! همانا دروغگویان بر من زیاد شده اند. هر که عمداً بر من دروغ بندد، باید جایگاه خود را دوزخ بداند. بعد از او هم بر او دروغ بستند.
این روایت را محدّثان فریقین باز گفته، و برخی عالمان بر تواتر آن تصریح کرده اند. شهید ثانی رحمه الله(35)، میرزا حبیب الله خویی رحمه الله(36) و علامه مامقانی رحمه الله ادّعای تواتر این حدیث را پذیرفته اند(37). همچنین در منابع حدیثی اهل سنّت، این روایت با طرق بسیار نقل شده است. ابن صلاح و نیز جمال الدین قاسمی آن را متواتر دانسته اند.(38) ابن جوزی می گوید: آن را 61 نفر از اصحاب گزارش کرده اند. وی در ادامه، به تفصیل، طرق حدیث را گزارش می کند.» (39)
احمد امین در این باره می گوید: منع تدوین باعث شد که کسانی میدان جعل و وضع و نسبت دادن به رسول الله صلی الله علیه و آله را برای خود باز ببینند. روشن است که «وضع» در روزگار رسول الله صلی الله علیه و آله شکل گرفت و حدیث «من کذب...» گواه آن است.» (40)

2. پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اواخر خلافت عثمان

عده ای مانند اکرم العمری معتقدند پیدایش جعل به سالهای حکومت عثمان باز می گردد. وی می گوید: ابن عدیس اولین کسی بود که در زمان خلافت عثمان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله دروغ بست(41).

3. سال 40 هجری به بعد

اغلب حدیث پژوهان اهل سنّت مدعی اند در زمانی که مسلمانان بر گرد خلافت خلفای راشدین جمع آمده بودند، احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله از هر دروغ و تحریفی پیراسته بود، لکن نطفه جعل حدیث پس از درگیریهای علی علیه السلام با معاویه منعقد گردید. پژوهشگرانی مانند مصطفی سباعی(42)، صبحی صالح(43)، ابوشهبه(44)، عجاج خطیب(45) و... زمان آغاز جعل حدیث را با ذکر ادله دوران پس از قتل عثمان و به سال 41 هجری دانسته اند؛ از باب نمونه صبحی صالح نوشته است: جعل حدیث در سال 41 هجری آغاز گردید و این در پایان خلافت خلیفه چهارم، علی بن ابی طالب علیه السلام، بود که مسلمانان درگیر اختلافاتی شده بودند و به جمهور مسلمین(اهل سنّت)، خوارج و شیعه تقسیم گردیدند.» (46)

4. اواخر قرن اول هجری(سال 70 به بعد)

دکتر فلاته معتقد است اواخر قرن اول(ثلث آخر) وضع حدیث شروع شد(47).
منکران دروغ پردازی در زمان حیات نورانی رسول خدا صلی الله علیه و آله به ادله ای چون عدالت صحابه و استبعاد وضع حدیث به دست آنان و فقدان شواهد تاریخی استناد نموده اند.(48)

اولین راویان متهم به وضع حدیث

در تاریخ صدر اسلام، به ویژه در دوره ی گسترش خلافت امویان و اندکی پس از آن در دوره ی عباسیان، چهره هایی ظاهر شدند که به جعل و نشر احادیث ساختگی شهرت پیدا کردند و برخی نیز در نقل اسرائیلیات و نشر آن در بین نومسلمانان همت گماشتند. از بین این افراد، برخی از دیگران سبقت جستند و در واقع، سنگ بنای نخستین جعل و نشر اخبار موضوع را بنا نهادند. بنا به گفته بسیاری رجال پژوهان، ابوهریره از نخستین وضّاعان حدیث بود. ابن قتیبه دینوری در کتاب تأویل مختلف الحدیث در این باره می گوید:
در بین روایات ابوهریره اخباری دیده می شود که احدی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله آن را نشنیده و نقل نکرده است. لذا بسیاری از صحابه ی متقدّم از او، وی را نکوهیده و بیان داشته اند که او متهم به وضع حدیث و دروغ پردازی است. اینان به او می گفتند: «تو چگونه توانستی به تنهایی، این همه حدیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله بشنوی؟ چه کسی را داری که شهادت دهد این احادیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده ای؟». حتی عایشه، وی را به شدیدترین وجه مؤاخذه می کرد و از همه مهمتر، خلفای راشدین، او را تکذیب می کردند و او را واضع حدیث می دانستند.(49)
از جمله چهره های سرشناس تاریخ اسلام که معاصر ابوهریره بودند و افکار و اندیشه های پوچش را می شناختند و او را متهم به وضع حدیث می نمودند، عمر، عثمان، علی ابن ابی طالب علیه السلام و دیگران بودند. بر اساس این گونه برخوردهای مؤاخذه آمیز و انکارهای صحابه است که برخی نویسندگان حاذق و سرشناس معاصر همچون مصطفی صادق رافعی درباره او گفته اند: ابوهریره اولین راوی بود که در تاریخ اسلام، متهم به وضع و جعل حدیث شد(50). وی روایات زیادی(5374روایت) از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل نموده که با طول مصاحبت او با پیامبر خدا(21 ماه) ناسازگار است.
برخی مانند اکرم العمری معتقدند: ابن عدیس اولین کسی است که در زمان خلافت عثمان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله دروغ می بست.(51) بعضی از نویسندگان عامه از روی تعصب چنین ادعا کرده اند که حدیث در زمان خلفای چهارگانه تا پس از شهادت حضرت علی علیه السلام، سالم از جعل و تزویر بود، لکن نخستین گروهی که جعل حدیث کرد، شیعیان بودند که در باب فضائل حضرت امیر علیه السلام و خلافت بلافصل ایشان و طعن بر خلفای سه گانه احادیث بسیار جعل کردند. پس از آن اهل سنّت و هواداران ابوبکر در مقابله با آنها به جعل حدیث پرداختند.(52)
استاد مهدوی راد در این زمینه می نویسد:« نویسندگان و پژوهشیان اهل سنّت کوشیده اند تا آغاز جعل را به روزگاری دیرتر از زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و حتی صحابه نسبت دهند(53) این داوری، بیشتر و پیشتر از آنکه مستند باشد، به واقع صادق تاریخی و اسناد روشنگر حقیقت، مستند است؛ به پیش فرضی درباره ی صحابه که «آنان یکسر عادل بوده اند». پس هرگز خطا نمی کردند، دروغ نمی گفتند و مآلاً به پیامبر دروغ نمی بستند» (54).
مصطفی سباعی نوشته است: معقول نیست اصحابی که بارها از پیامبر شنیده بودند «من کذب عَلَیَّ...» بر پیامبر دروغ ببندند. عقلانی نیست که کسانی که نور نبوی در جانشان نشسته و با زندگیشان درآمیخته بود، با وضع و جعل حدیث، این نور را خاموش کنند و برای یاری رسانی به اندیشه ها یا حزب ها، دست به جعل حدیث بزنند(55). کسان دیگری نیز بر اساس این پیش فرض، کوشیده اند تا آغاز جریان وضع را به روزگار پس از فتنه (به تعبیر آنان) یعنی به پس از سال 40 و حتی پس از سال 70 نیز بکشانند تا مبادا غباری بر ساحت قدسی صحابه بنشیند!(56)
اینان با پیش داوری و جانبداری،‌ شیعه را آغازگر جریان وضع در احادیث فضایل می دانند، گرچه معترفند فضائل و مناقب علی و اهل بیت علیهم السلام به حدی فراوان است که نیازی به جعل نیست و اهل بیت از این جریان مبرایند، اما همه ی تقصیر به گردن پیروان آنان است. ابن ابی الحدید می نویسد:«بدان که اصل روایات ساختگی در بحث فضائل از سوی شیعه به وقوع پیوست. آنان در ابتدای امر به انگیزه ی دشمنی با مخالفان خود روایاتی در فضیلت مولای خود جعل کردند... و چون پیروان ابوبکر کار شیعیان را در جعل این گونه روایات ملاحظه کردند آنان نیز در مقابل روایاتی به نفع ابوبکر ساختند(57). ابن جوزی می نویسد:«فضایل و شایستگی های صحیح درباره ی علی علیه السلام فراوان است، لکن شیعه بدان قانع نشد و احادیثی را که موجب تحقیرش بود و نه ترفیعش، جعل نمود».(58)
بدون شک، حدیث سازانی در بین راویان شیعه بوده اند و ما هرگز همه شیعیان را از دروغ پردازی در حدیث تبرئه نمی کنیم، اما آغازگری شیعه در دروغ پردازی و جعل در حدیث را هم سخنی دور از تحقیق و تأمل می دانیم و با توجه به نکات ذیل آن را نمی پذیریم:
1.آیات قرآن به صراحت وجود منافقان و دروغ پردازان عصر پیامبر صلی الله علیه و آله را بیان می کند.
2.به اعتراف خود مدعیان این سخن آن قدر فضایل و شایستگیهای صحیح درباره ی امام علی علیه السلام وجود داشت که نیازی به جعل نبود.
3.قراینی وجود دارد که پیشینه ی جعل حدیث را دورتر از سالهای 41 هجری می داند؛ برای نمونه، برخورد خلیفه دوم با ابوهریره و نیز تکذیب ابوهریره از سوی جمعی از صحابه و انکار بعضی احادیث او از سوی عایشه، همچنین حکایتهایی که از امثال کعب الاحبار و تمیم داری نقل شده و جمعی از بزرگان علمای ایشان آنها را مجعول شمرده اند و دلایل و شواهد بسیار دیگر، همه و همه نشانگر این است که در زمان خلیفه دوم نیز حرکت جعل و تحریف وجود داشته و شدت نیز یافته است(59) و نیز نشان می دهد که جعل حدیث از سوی شیعیان آغاز نشده است.
4.برخی مصادیق و نمونه هایی که برای جعل و وضع شیعه آورده اند، از احادیث صحیح مستند و مسلم است.
5. برای آغازگری معاویه نسبت به جعل روایات در فضائل خلفا و نکوهش امام علی علیه السلام ادله متعددی وجود دارد؛ از جمله ابن ابی الحدید به نقل از ابوالحسن مدائنی در کتاب الاحداث گزارش مفصلی را آورده مبنی بر اینکه معاویه طی چند مرحله، از کارگزارانش خواست تا اقدام به منع فضائل امام علی علیه السلام و مناقب سازی برای خلفا نمایند. این مراحل بدین شکل صورت می یافت:
مرحله1: نقل فضائل و مناقب برای عثمان و اعطای جایزه در ازای آن
مرحله2: نقل فضائل برای سایر صحابه از جمله خلفا در برابر احادیث فضائل امام علی علیه السلام
مرحله 3: برخورد با کسانی که متهم به دوستی با امام علی و اهل بیت علیهم السلام هستند و حذف نام آنها از دیوان
مرحله 4: تحت فشار قرار دادن کسانی که دوستدار امام علی علیه السلام و خاندانش بودند و خراب کردن خانه بر سر آنان(60).
خلاصه ی نقل ابن ابی الحدید از ابوالحسن مدائنی در کتاب الاحداث چنین است: پس از عام الجماعة(سال صلح معاویه با امام حسن علیه السلام) معاویه دستورالعمل واحدی برای کارگزاران خود فرستاد و در مورد منع مردم از نقل فضائل علی علیه السلام و
نیز اظهار لعن و بیزاری از آن حضرت فرمانی صادر کرد. در این فرمان آمده بود: بنگرید هر کس درباره عثمان منقبتی نقل کند، وی را گرامی دارید و او را به خود نزدیک گردانید. در نتیجه این فرمان مردم به نقل فضائلی درباره ی عثمان مبادرت ورزیدند و با توجه به صله و بخششهای معاویه، در این باره به مبالغه پرداختند و کسی از کارگزاران معاویه درباره عثمان چیزی نقل نمی کرد جز آنکه نام او نوشته می شد و در صف نزدیکان معاویه داخل می گشت. روزگاری به همین منوال سپری گردید تا آنکه معاویه خطاب به کارگزاران خود بخش نامه دیگری صادر کرد و در آن متذکر شد: نقل حدیث درباره ی عثمان فراوان شده است چون نامه من به دست شما رسید، مردم را فراخوانید تا در فضیلت دیگر صحابه از جمله خلفای نخست نیز روایاتی نقل کنند، خصوصاً در مقابل هر حدیثی که مردم درباره ی ابوتراب(علی علیه السلام) نقل می کنند، حدیثی هم در فضیلت صحابه نقل کنند که این موضوع موجب روشنی چشم من و مغلوب شدن منطق و حجت ابوتراب و پیروان او خواهد بود. مدائنی سپس افزوده است: چون نامه های معاویه برای مردم خوانده شد، اخبار جعلی فراوانی در فضائل صحابه نقل گردید و مردم در بازگویی این اخبار جدیت و کوشش فراوان به خرج دادند تا جایی که نقل این روایات به منبرها کشیده شد و به معلمان دستور داده شد تا این اخبار را به کودکان بیاموزند. علاوه بر آن، این فضائل به زنان و دختران و خدمتگزاران هم تعلیم داده شد. روزگاری به این منوال سپری گردید تا آنکه معاویه بخش نامه جدیدی صادر کرد و در آن خطاب به کارگزاران خود نوشت: بنگرید که هر کس متهم به دوستی با علی و اهل بیت او باشد، اسم او را از دیوان- دفتر حقوق و مزایا- محو کنید و سهمیه ی او را از بیت المال قطع نمایید. وی به دنبال این بخشنامه، فرمان دیگری صادر کرد که: بنگرید که هر کس به دوستی علی و خاندانش متهم گردد، تحت فشار قرار گیرد و خانه را بر سرش خراب کنید.(61)

چهارم. مراحل تاریخی وضع حدیث

تاریخ پدیده ی وضع حدیث را می توان به سه مرحله تقسیم کرد:
1.مرحله ی پیدایش و نشر احادیث موضوع، که در قرن اول تا سوم رونق بیشتری داشته است. بخش عمده ی جاعلان حدیث، فرزندان این عصرند.
2.مرحله ی پاکسازی و جدا کردن احادیث صحیح از ناصحیح و راویان راستگو از دروغپرداز که با نگارش جوامع حدیثی از نیمه ی دوم قرن سوم شروع شد و با نوشتن کتابهای رجال، فهرست و علوم حدیث ها در بین خاصّه و عامّه ادامه یافت.
3.مرحله ی مبارزه جدّی با وضع حدیث که با نوشتن کتابهایی تحت عنوان «الموضوعات» از قرن ششم آغاز شد. این گونه کتابها به معرفی احادیث موضوع یا افراد جاعل حدیث می پردازند.(62)

پنجم. پیشینه ی وضع شناسی

دروغ پردازی در حدیث از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به صورت کمرنگ آغاز شد و پس از حیات ایشان، به ویژه در زمان امویان، گسترش یافت. حضرت علی علیه السلام یادآور می شود که پس از پیامبر نیز بر ایشان دروغ می بستند(63).
ابن عباس می گوید: آن گاه که بر رسول الله صلی الله علیه و آله دروغ نمی بستند، از وی حدیث نقل می کردیم؛ اما چون مردمان بر سرکشان و راهواران سوار شدند، حدیث گفتن از پیامبر را وانهادیم.(64) پیدایش جدّی پدیده ی جعل و کذب در احادیث شیعه به عصر ائمه علیهم السلام، بویژه زمان امام صادق علیه السلام و امام رضا علیه السلام برمی گردد.
ائمه اطهار علیهم السلام با قاطعیّت و شدّت با این پدیده ی آفت بار برخورد کردند و حتّی در مواردی، از سردمداران دروغ سازان نام می بردند و آنها را لعنت می کردند؛ مثل مغیره و ابوالخطّاب. همین امر موجب شد که این بیماری، در شیعه رشد چندانی نیابد. امام صادق علیه السلام فرمودند: «مغیرة بن سعید در کتاب اصحاب پدرم، روایاتی وارد کرد که پدرم آن احادیث را نفرموده بود. پس تقوای خدا را پیشه سازید و چیزی که برخلاف گفتار خدا و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله از ما نقل می شود، قبول نکنید.» (65)
باز امام صادق علیه السلام فرمودند:« ما خاندانی راستگوییم. دروغگویانی بر ما دروغ می بندند تا راستگویی ما را نزد مردم از بین ببرند.» (66)
یونس بن عبدالرّحمن می گوید: به عراق رفتم و در آنجا دیدم که عده ای از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام گرد هم جمع شده اند، به احادیث آنها گوش دادم و کتابهای آنان را گرفتم. بعد که آنها را به امام رضا علیه السلام عرضه کردم، ایشان روایات زیادی را که به اصحاب امام صادق علیه السلام نسبت داده شده بود، ردّ نمودند و فرمودند:«ابوالخطاب بر امام صادق علیه السلام دروغ بست. خداوند او و اصحابش را لعنت کند که در احادیث اصحاب امام صادق علیه السلام تا به امروز دست بردند. از این رو، روایاتی را که از ما نقل می شود اگر مخالف قرآن باشد، قبول نکنید.(67)
با توجه به اهمیت موضوع جعل، از دیرباز در میان محدثان و فقیهان، شناسایی احادیث موضوع و دروغ پردازان حدیث و انگیزه های آنها یکی از مباحث بسیار مهم به شمار می رفت. دقت در سند و محتوای حدیث با سفارش معصومان علیهم السلام از صدر اسلام آغاز شد. محقّقان و اندیشمندان مسلمان به شیوه های گوناگون به این مقوله پرداخته اند. صاحبان جوامع حدیثی شیعه و اهل سنّت پالایش و پاکسازی احادیث صحیح از ضعیف و موضوع را هدف اصلی نگارش خود قرار دادند. درایه نویسان به طور نظری و مختصر در کتب درایه بدان پرداختند. عده ای از عالمان نیز به طور اختصاصی در مجموعه هایی، روایات موضوع را طبق باور خود گرد آوردند. برخی کتابهای علمای اهل سنّت که در این زمینه نگاشته شده، عبارت است از:
1.الموضوعات ابن جوزی(متوفّای 597ق) که مطالب آن از کتاب الأباطیل جوزکانی اخذ شده است.
2.اللّئالی المصنوعه، از سیوطی(متوفّای 911ق) (68) که درباره ی کتاب ابن جوزی است و بر گرد آن می چرخد.
3.تذکرة الموضوعات وقانون الموضوعات، از محمد بن طاهر مقدسی هندی(م976ق).
4.اللّولؤ المرصوع، از ابوالمحاسن قاوقچی(69).
5.الدُّرر الملتطقة فی بیان الاحادیث الموضوعة یا الموضوعات، از صنعانی(70).
6.الموضوعات الکبیر، از ملّا علی قاری هروی(چاپ شده در هند).
7.الموضوعات الصغری، از ملّا علی قاری.
8.الوضع فی الحدیث، از عمر بن حسن فلاته.
9.اضواء علی السّنة المحمّدیة، از محمود ابوریّه که در بخشی از کتاب به موضوع جعل پرداخته است.
10.شیخ المضیره، ابوهریره، از محمود ابوریّه که در بخشی از کتاب به موضوع جعل پرداخته است.(71)
11. موسوعة الاحادیث و الآثار الضعیفة و الموضوعة، از علی حلبی و همکاران. در این کتاب هفتاد و هشت عنوان کتاب در زمینه ی تبیین و معرفی روایات مجعول معرفی شده است.(72)
از جمله کتابهایی که در میان عالمان شیعه به صورت کلی یا جزئی به موضوع جعل حدیث پرداخته اند، عبارتند از:
1.الغدیر، از علامه عبدالحسین امینی، ج5.
2. الوضّاعون و احادیثهم الموضوعة، چاپ مستقل جلد 5 الغدیر، محقّق سید رامی یوزبکی.
3.الاخبار الدخیلة، از علامه محمدتقی شوشتری.
4.الموضوعات فی الآثار و الأخبار، از سید هاشم معروف الحسنی(عنوان ترجمه: اخبار و آثار ساختگی، از حسین صابری).
5. الحدیث النبوی بین الروایة و الدرایة، از جعفر سبحانی.
6. الرسائل العشر فی الاحادیث الموضوعة فی الکتب السنة، از سیدعلی حسینی میلانی.
7.سیری در صحیحین، از محمدصادق نجمی.
کتابهای دیگری نیز در زمینه ی موضوعات تألیف شده است.(73)
در کتابهای المجروحین من الحدیث و الضعفاء و المتروکین، از ابن حبان بستی؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، از ابن عدی؛ الضعفاء و المتروکین از ابن جوزی؛ الکشف الحثیث عمن رمی بوضع الحدیث، از برهان الدین الحلبی(74)؛ الضعفاء از ابن غضائری و الغدیر فی السنّه و الادب از علامه امینی(75) ‌و تلخیص المقباس از علی اکبر غفاری، نام جاعلان حدیث ذکر شده است.

ششم: گستره ی وضع در احادیث

برای اطلاع از گستردگی دامنه ی پدیده ی شوم جعل و وضع روایات، کافی است در چگونگی شکل گیری و گزینش احادیث صحاح ستّه اهل سنت از مجموعه های دیگر اندکی تأمل شود.
ابوداوود در سنن خویش، چهار هزار و 800 حدیث آورده و گفته است: آنها را از میان پانصد هزار حدیث برگزیده ام.(76) صحیح بخاری با حذف مکرّرات آن، دو هزار و 761 حدیث دارد که آنها را از میان حدود ششصد هزار برگزیده است(77). صحیح مسلم چهار هزار حدیث بدون تکرار دارد، که بی گمان آنها را از میان سیصد هزار حدیث برگزیده است.(78) احمد بن حنبل در مسند خویش، سی هزار حدیث آورده است که آنها را از میان 750 هزار حدیث برگزیده است و آورده اند که او یک میلیون حدیث حفظ داشته است.(79) احمد بن فرات(م258ق)، یک میلیون و 500 هزار حدیث نگاشته و از آن میان، سیصد هزار را برگزیده و آثاری در تفسیر و احکام و فوائد متفرقه رقم زده است.(80)
نمونه های این گستره ی وضع حدیث را می توان در گستردگی نقلهای کسانی چون ابوهریره دید. وی با اینکه 21 ماه با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مصاحبت داشت، 5374 روایت را از ایشان نقل کرد.
با صرف نظر از روایات ضعیف و موضوعی که در این جوامع روایی وجود دارد(81). و به رغم آنکه بسیاری از روایات مجعول از صفحه تاریخ محو شده است، یکی از محققان معاصر اهل سنت در مقدمه کتاب موسوعة الأحادیث و الآثار الضعیفة و الموضوعة هفتاد و هشت عنوان کتاب در زمینه ی تبیین و معرفی روایات مجعول معرفی کرده است.(82)
در برخی احادیث به کثرت وضع اشاره شده است؛ از باب نمونه به حدیث زیر توجه کنید:
برخی یاران ما از یونس پرسیدند: ای ابامحمد! چقدر درباره ی حدیث سختگیری می کنی! چقدر روایت اصحاب را رد می کنی! چه چیز تو را به رد احادیث واداشته است؟ او گفت: هشام برای من حدیث کرد که امام صادق علیه السلام فرمود: حدیثی را از جانب ما نپذیرید، مگر آنکه با قرآن و سنت، سازگار باشد و یا در میان احادیث پیشین ما، شاهدی بر آن بیابید؛ چرا که مغیرة بن سعید که لعنت خدا بر او باد، احادیثی را در کتب اصحاب پدرم وارد ساخت که هرگز پدرم آنها را حدیث نکرده بود. پس، از خدا پروا کنید و هیچ سخنی را که با کلام پروردگار بزرگ و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله سازگاری ندارد، از جانب ما نپذیرید...
یونس می گوید: به عراق رفتم. گروهی از اصحاب امام باقر و صادق را دیدم. از آنان حدیث شنیدم و نوشته هایشان را دریافت کردم. پس از مدتی آنها را بر امام رضا علیه السلام عرضه داشتم. حضرت رضا علیه السلام احادیث بسیاری از آن را نپذیرفت که از اصحاب امام صادق علیه السلام باشد و فرمود:« ابوالخطاب بر ابوعبدالله علیه السلام دروغ بست؛ لعنت خدا بر او و یارانش باد. آنها در کتب اصحاب امام صادق علیه السلام دست برده اند. از این رو، مخالف قرآن را از سوی ما نپذیرید؛ چرا که ما همیشه به موافق کتاب و سنت سخن می گوییم.(83)
امام صادق علیه السلام فرمود:«إنّا اهلُ بَیتٍ صادِقونَ لا نَخْلُو مِنْ کَذّابٍ یَکْذِبُ عَلَینا و یُسْقِطُ صِدْقَنا بِکَذِبهِ عَلَینا عِندَ النّاس» (84)؛ ما خاندانِ راستگویی ایم که از دروغگویی که بر ما دروغ می بندد، در امان نیستیم و با دروغ بستنش بر ما، چهره ی راستگویی ما را نزد مردم خراب می کند.
مفضل گوید: شنیدم آن هنگام که فیض بن مختار بر امام صادق علیه السلام وارد شد، آیه ای را مطرح کرد و حضرت آن را تفسیر نمودند. فیض به حضرت عرض کرد: قربانت، این اختلافِ میان شیعه چیست؟ فرمودند: کدام اختلاف؟ فیض گفت: اینکه هرگاه در کوفه در مجلسشان می نشینم از اختلاف آنها در حدیث مردّد می شوم تا اینکه به مفضّل مراجعه می کنم و او به آنچه دلم آرام می گیرد، راهنمایی ام می سازد. حضرت فرمود: بله، جریان اختلاف همچنان است که گفتی؛(زیرا) مردم بر دروغ بستن به ما چنان اشتیاق دارند که گویی خداوند بر آنها واجب ساخته و اساساً غیر از این را از آنها نخواسته است. گاه برای برخی از اینان حدیث می کنم و او از نزد من بیرون نمی شود تا اینکه بی مورد توجیه اش می کند؛ آنها از حدیث ما و محبّت ما در پی آخرت نیستند، بلکه دنیا را می خواهند(85).
بدین گونه در بستر تاریخ، حدیث سازی و دروغ پردازی، جریان نیرومندی گشت که با شکلهای مختلف، تأثیر تأسف باری بر فرهنگ اسلامی بر جای گذاشت.

هفتم. انواع حدیث موضوع

جعل و وضعی که در حدیث رخ داده است، در اغلب موارد مربوط به متن حدیث و گاهی مربوط به سند و در مواردی هم مربوط به سند و متن هر دو می شود. بنابراین، حدیث موضوع بر سه قسمِ موضوعِ سندی، موضوعِ متنی و موضوع سندی- متنی تقسیم می شود. جاعل حدیث، گاهی از نزد خود متن و سند را ساخته و بافته و چونان حدیث مطرح می نماید؛ گاهی کلمات بزرگان و اسرائیلیات را در مقام حدیث با سندی ساخته شده به معصوم علیه السلام نسبت می دهد و گاهی حدیثی را که از نظر سند ضعیف است، با سندی دیگر بازسازی می کند و حدیث صحیح را به معصوم علیه السلام نسبت می دهد.

گونه های وضع

1.نسبت کتابی به امام علیه السلام در حالی که تألیف خود راوی است. در این مورد نمونه ی قطعی وجود ندارد، ولی به نظر می توان از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام و نیز علل فضل بن شاذان که برخی آن را منتسب به امام رضا علیه السلام دانسته اند، یاد کرد.(86)
2.انتساب کتابی به راویِ ثقه؛ مانند کتاب سلیم بن قیس هلالی که ابن غضائری می گوید: ابان بن ابی عیاش آن را نوشته و به سلیم بن قیس هلالی منتسب کرده است.(87) شیخ صدوق رحمه الله نیز درباره ی زید نرسی و زراد می نویسد: دو اصل حدیثی منتسب به زید نرسی و زراد، به دست محمد بن موسی همدانی وضع شده است.(88) وی متهم به وضع و انتساب کتابی به خالد بن عبدالله نیز هست.(89)
3.دسّ و خلط در بعضی کتب؛ یعنی در کتاب اصحاب چیزی وارد شود که از آنها نیست.
شیخ مفید درباره ی کتاب سلیم می گوید: این کتاب دسّ گردیده است.(90) نجاشی درباره ی محمد بن علی بن نعمان(مؤمن طاق) می نویسد: کتاب افعل و لا تفعل او را نزد ابن غضائری دیدم؛ ولی این کتاب بعدها دسّ گردید.(91)
4.افزودن یا کاستن کلمه یا جمله ای از حدیث.
خطیب بغدادی، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است:«إِذا رَأیْتُمْ مُعاوِیَةَ یَخْطُبُ عَلَی مِنْبَرِی فاقبَلِوه، فانّه امینٌ مأمونٌ» (92) هرگاه مشاهده کردید معاویه بر منبرم سخن می گوید، او را پذیرا شوید و تصدیق کنید؛ زیرا وی درستکار و درخور اطمینان و معتمد است.
جالب توجه است که اصل این خبر، روایت نصر بن مزاحم در کتاب وقعة صفّین از حسن بصری، از پیامبر صلی الله علیه و آله است: «إذا رَأَیْتُمْ مُعاوِیَةَ یَخْطُبُ عَلَی مِنبَرِی فاقْتُلُوه» (93)؛ چون دیدید معاویه بر منبرم سخن می گوید، او را بکشید.
چنان که دیدیم در خبر، «فاقْتُلوه» (او را بکشید) را به «فاقْبَلُوه» (او را تصدیق کنید) تغییر داده و عبارت «فإنّه امین مأمون) (زیرا که او درستکار و معتمد است) را شاهد این تغییر قرار داده اند تا اذهان مخاطبان منحرف و مجاب گردد.(94)

هشتم. پیامدها و آثار وضع

از جمله آثار سوء و مهم وضع و جعل، وقوع اختلاف و تعارض در بین روایات است.(95) گروهی با انگیزه های گوناگون از جمله نفاق و دشمنی با اسلام، وارد جرگه مسلمانان و شیعیان شدند و در لباس ایمان اهداف شیطانی خود را تعقیب می کردند و در فرصت مناسب روایاتی را به نام پیامبر و اولیای الهی می ساختند. طبیعی می نمود که میان ساخته های آنان با تعالیم پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام اختلاف و تضاد وجود داشت. بدیهی است بسیاری از اختلافاتی که در احادیث وجود دارد، از این طریق است(96). مراجعه به روایات، به ویژه روایات باب اختلاف الحدیث و علل اختلاف الاخبار و تاریخ و کتب فهرست و تراجم، این دیدگاه را تأیید می کند.(97) فخر رازی (606ق) در کتاب المحصول فی علم اصول الفقه(98)، علامه حلّی(726ق) در کتاب نهایه(99)، شهید اول(786ق) در مقدمه ی کتاب الذکری(100)، مرحوم پدر شیخ بهایی(984ق) در کتاب وصول الأخیار الی اصول الأخبار(101)، شهید صدر(102)، آیت الله سیستانی(103) و آیت الله سبحانی(104) این جریان را عامل تعارض و اختلاف اخبار معرفی نموده اند.(105)
از سوی دیگر، بسیاری از این احادیث جعلی در سده های بعد، پایه های تفکر اسلامی و بن مایه های معرفت دینی را تشکیل داد و زمینه ی پدید آمدن نگرشی وارونه به اسلام و قرآن را به وجود آورد و تفکر اسلامی، بریده از بنیادهای اصلی حق، شکل گرفت.(106)

نهم. نمونه ی روشنگری جعل حدیث و جاعل آن

در حدیث زیر امام صادق علیه السلام علاوه بر معرفی دروغ پردازان، نمونه ای از احادیث جعلی را ذکر نموده است.
الف. زراره از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود:« إنَّ اهلَ الکوُفَةِ نَزَلَ فِیهِمْ کَذّابٌ. أمّا المُغِیرَةُ فَإنَّهُ یَکْذِبُ علی أبِی یَعْنِی اَبا جَعفَرٍ علیه السلام قالَ حَدَّثَهُ أنَ نِساء آلِ مُحمدٍ إذا حِضْنَ قَضَینَ الصَّلاةَ و أنَّ و الله عَلَیهِ لَعْنَةُ الله ما کان منْ ذلکَ شیءٌ و لا حَدَّثَهُ و أمّا اَبُو الخَطّاب فَکَذَبَ عَلَیَّ و قالَ إنّی أمَرْتُهُ اَنْ لا یُصَلِّیَ هُوَ و اصحابُهُ المَغرِبَ حَتَّی یَرَوا کَواکِبَ» (107)؛ پیوسته در میان اهل کوفه دروغگویی وجود داشته است. مغیرة بن سعید از افرادی است که بر پدرم دروغ بسته و گفته است که پدرم به او خبر داده، زنهای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله نمازهای دوران قاعدگی را قضا می کنند. به خدا سوگند که او دروغ گفته، هرگز چنین چیزی نبوده و پدرم چنین سخنی به او نگفته است. ابوالخطاب هم بر من دروغ بسته و گفته است که من او و اصحابش را امر کرده ام که نماز مغرب را پس از آنکه ستارگان را مشاهده کردند، بخوانند.
ب.شخصی به امام صادق علیه السلام گفت:«إنَّ ابا الخَطّابِ یَذْکُرُ عَنکَ أنَّکَ قُلْتَ لَهُ إذا عَرَفْتَ الحَقِّ فاعْمَلْ ما شِئْتَ فَقالَ لَعَنَ الله اَبا الخَطّابِ و الله ما قُلتُ لَهُ هَکَذا و لَکِنِّی قُلتُ لَهُ إذا عَرَفْتَ الحَقَّ فاعمَلْ ما شِئْتَ مِن خَیرٍ یُقْبَلُ مِنکَ...» (108) ابوالخطّاب(109) از شما نقل می نماید که به او فرموده ای: هرگاه حقّ را شناختی هرچه می خواهی بکن. فرمود: خدا ابوالخطّاب را لعنت کند، به خدا قسم من به او این چنین نگفته ام، و لکن گفتم:‌ هرگاه حق را شناختی، هرچه از اعمال نیک خواستی، انجام ده که از تو پذیرفته شود.
ج. فضیل بن عثمان گوید: شخصی از امام صادق علیه السلام پرسشی نمود، و به آن حضرت عرض کرد:«إنَّ هَؤُلاءِ الأخابِثَ(الأجانِبَ) (110) یَرْوُونَ عَنْ أبِیکَ یَقُولُونَ إنَّ أباکَ علیه السلام قالَ إذا عَرَفْتَ فاعْمَلْ ما شِئْتَ فَهُمْ یَسْتَحِلُّونَ مِن بَعدِ ذَلِکَ کُلَّ مُحَرَّمٍ قالَ ما لَهُمْ لَعَنَهُم الله إنَّما قالَ أبِی علیه السلام إذا عَرَفْتَ الحَقَّ فاعْمَل ما شِئْتَ مِن خَیرٍ یُقبَلُ مِنکَ» (111)؛ این ناپاکها از پدرت روایت می نمایند و می گویند پدرت علیه السلام فرموده است: چون به مرحله ی شناخت رسیدی، هرچه می خواهی بکن، و اینان بعد از آن، هر کار حرامی را حلال می شمرند. امام صادق علیه السلام فرمود: اینها را چه شده است؟ خدا آنها را از رحمت خود دور گرداند! پدرم تنها فرمود: چون حق را شناختی هر عمل نیکی که از تو پذیرفته گردد، انجام بده.

نمونه ی وضع

در چندین روایت آمده است که ماه مبارک رمضان همچون سایر ماهها ممکن است 29 یا 30 روز باشد؛ مثلاً در روایت محمد بن مسلم از یکی از صادقین علیهما السلام آمده است که فرمودند:« ماه رمضان ممکن است مانند سایر ماهها ناقص باشد. اگر بیست و نه روز روزه گرفتی و بعد (در شب سی ام) آسمان ابری شد، روز سی ام را نیز به روزه تمام کن» (112). در برابر این روایت، در چند روایت در کافی و من لا یحضره الفقیه آمده است که ماه رمضان هرگز ناقص نمی گردد. مرحوم کلینی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند:«إنَّ الله عزّوجلَّ خَلَقَ الدنیا فی ستّةِ ایام...» (113)؛ خداوند دنیا را در شش روز آفرید و این ایام را از روزهای سال جدا کرد و یک سال 354 روز است. شعبان هیچ وقت تمام نمی گردد و به خدا سوگند که هیچ گاه ماه رمضان ناقص نمی شود؛ چه هیچ فریضه ای ناقص نیست. خداوند می فرماید:« باید عدّه را کامل کنید». و شوال، 29 روز و ذی القعده، 30 روز است؛ چه خداوند فرمود:« ما با موسی سی شب وعده گذاشتیم و آن را با ده شب دیگر کامل کردیم. در نتیجه، میقات پروردگارش چهل شبه تمام شد.» و ذی الحجه، 29 و محرم، 30 روز و ماههای پس از آن، یکی کامل و یکی ناقص خواهد بود.
شیخ طوسی رحمه الله پس از نقل این خبر از مرحوم کلینی می نویسد: این خبر، قابل استدلال و استناد نیست؛ زیرا خبری واحد است که نه علم آور و نه وادارنده به عمل است. چنین خبری نمی تواند در برابر ظاهر قرآن و اخبار متواتر، عرض اندام کند. افزون بر این، با اینکه خبر واحدی است، با الفاظ و معانی گوناگون نقل شده است. با همه اینها روایت مذکور تعلیلی دارد که بیانگر عدم صدور آن از امام معصوم علیه السلام می باشد؛ چه علّت سی روز بودن همیشگی ذی القعده را آیه «وواعدنا...» دانسته و علت ناقص نشدن ماه رمضان را این شمرده که هیچ گاه فریضه ای ناقص نمی شود...؛ اما امور ذکر شده، دال بر آن است که تعلیلِ ذکر شده در روایت (سی روزه بودن همیشگی ماه رمضان)، ساختگی و مجعول است و صدور آن از امامان معصوم علیهم السلام صحیح نیست.(114)

پی نوشت ها :

1.ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج6، ص 117؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج5، ص 544؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج4، ص 406.
2. عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 398؛ زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، الدرایه، ص 69.
3.شاید بتوان گفت که حدیث موضوع حدیث است، اما به اعتبار معنای لغوی آن یعنی سخن و خبر، نه به معنای اصطلاحی؛ زیرا حدیث آن است که از قول و فعل و تقریر معصوم علیه السلام حکایت نماید و آنچه از معصوم صادر نشده باشد، نمی توان حدیث اصطلاحی خواند.
4.محمود ابوریه، اضواء ‌علی السنة المحمدیه، ص 119.
5.برخی مانند تهانوی و ابن حجر عسقلانی در تبیین مفهوم اصطلاحی حدیث موضوع، قید«تعمد» را آورده اند. بسیاری آن را عمدی و خطایی دانسته اند.(عمر بن حسن فلانه، الوضع فی الحدیث، ج1، ص 108). به نظر می رسد بین عنوان و حکم، اشتباه و خلط شده است. بدون تردید نسبت دادن هر سخنی به معصوم که او آن را نگفته، با هر انگیزه ای که باشد، موضوع است؛ گرچه حکم عمدی و سهوی آن تفاوت دارد.
6.عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 417.
7.زین الدین بن علی(شهید ثانی)، الدرایه، ص 60.
8.سیدرضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبه 210، ص 325؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 62؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 228، ح13.
9.حبیب الله خویی، منهاج البراعه، ج14، ص 29؛ محمد جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث، ص 179؛ زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 69.
10.محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص305، ش549؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 217، ح12، ج25، ص 262، ح1؛ حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج9، ص 90.
11.یوسف بحرانی، الحدائق الناضره فی أحکام العترة الطاهره، ج1، صص 8-9.
12.محمدباقر صدر، بحوث فی علم الاصول، ج7، ص 40.
13.ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج1، ص 22؛ مهدی مهریزی، درآمدی بر شیوه های ارزیابی اسناد حدیث، مجله علوم حدیث، ش1، ص 77.
14.محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج62، ص 74.
15.محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، الاعتقادات فی دین الإمامیه، ص 115.
16.محمد بن محمد عکبری(شیخ مفید)، تصحیح اعتقادات الإمامیة، مصنفات الشیخ المفید، ج5، ص 147.
17.عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج1، ص 174.
18.مهدی مهریزی، درآمدی بر شیوه های ارزیابی اسناد حدیث، مجله علوم حدیث، ش1، ص 79، به نقل از:الارض و التربة الحسینیه، صص 41-43.
19.همان، به نقل از: ابوالحسن شعرانی، المدخل الی عذب المنهل، صص 27 و 44.
20.همان، به نقل از: کیهان اندیشه، ش1، ص 18.
21. روح الله خمینی، انوارالهدایه، ج1، صص 244-245.
22.ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج1، ص 36.
23.محمدباقر صدر، بحوث فی علم الاصول، ج4، ص 284.
24.همان، ج7، ص39، با اقتباس از: مهدی مهریزی، درآمدی بر شیوه های ارزیابی اسناد حدیث، مجله علوم حدیث، ش1، ص 81.
25.صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص290؛ زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص160؛ جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی، ص 103.
26.محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، صص 11-14؛ ج3، ص 199؛ محمود ابّوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 144؛ محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، تحقیق علی محمد بجاوی، ج2، ص 644؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج4، ص 51.
27.محمدعلی مهدوی راد، پژوهشهای حدیثی مسلمانان، دانشنامه جهان اسلام، ج12، ص 765؛ عبدالحسین امینی، الوضاعون و احادیثهم الموضوعه، محقق سید رامی یوزبکی، ص12.
28.احمد امین مصری، فجرالاسلام، ص 211.
29.محمد ابوزهو، الحدیث و المحدثون، ص 480.
30.جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث، ص 179.
31.محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 65.
32.عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 208 به بعد؛ هاشم معروف الحسنی، الموضوعات فی الآثار و الأخبار، صص 90-152؛ محمدعلی مهدوی راد، المعجم المفهرس لألفاظ أحادیث بحارالأنوار، ج1، مقدمه کتاب؛ نیز ر.ک: هاشم معروف الحسنی، اخبار و آثار ساختگی، ترجمه ی حسین صابری، ص120 به بعد.
33.محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 65.
34.محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 229؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 62؛ هاشم معروف الحسنی، الموضوعات فی الآثار و الأخبار، ص 97.
35.زین الدین بن علی عاملی(شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص69. وی می نویسد:« ممکن است ادعا شود که حدیث«من کذب علی متعمّدا...» متواتر است؛ زیرا بسیاری از صحابه آن را گزارش کرده اند. گفته می شود راویان آن، 62 تن از صحابه بوده اند.»
36.حبیب الله خویی، منهاج البراعه، ج14، ص 29.
37.عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 123.
38.جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث، ص 179.
39.ابن جوزی، الموضوعات، تحقیقِ عبدالرحمن محمد عثمان، ج1، ص 56؛ سلیم بن قیس، کتاب سلیم، نهج البلاغه، ص 325؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 62؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 115؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیرالعیاشی، ج1، ‌ص 246؛ عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، ص 38.
40.احمد امین، فجرالاسلام، ص211.
41.اکرم العمری، بحوث فی تاریخ السنة المشرفة، ص4، 5.
42.مصطفی سباعی، السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، ص 76.
43.صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص287.
44.ابوشهبه، الاسرائیلیات و الموضوعات فی کتب التفسیر، ص 22.
45.محمد عجاج خطیب، اصول الحدیث، ص 415.
46.صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص 286.
47.عمربن حسن فلاته، الوضع فی الحدیث، ج1، ص 202.
48.محمد عجاج خطیب، اصول الحدیث، ص417.
49.ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ص41؛ محمود ابوریه، اضواء ‌علی السنة المحمدیه، ص 204.
50.محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص204، به نقل از: مصطفی صادق رافعی، تاریخ آداب العرب، ج1، ص 278؛ حسینعلی ترکمانی، ابوهریره و نشر اسرائیلیات و احادیث موضوع، مجله علوم حدیث، ص 146، ش10.
51.اکرم العمری، البحوث فی تاریخ السنة المشرفه، ص4، 5.
52.عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 48.
53.عمر بن حسن فلاته، الوضع فی الحدیث، ج1، ص 202؛ محمد عجاج خطیب، المختصر الوجیز فی علوم الحدیث، ص252؛ عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 48؛ محمد عجاج خطیب، السنة قبل التدوین، ص195.
54.محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث(7)، مجله علوم حدیث، ش9، ص17.
55.مصطفی سباعی، السنة و مکانتها فی التشریع الاسلامی، ص76.
56.محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث(7)، علوم حدیث، ش9، ص 17؛ ر.ک: محمد ابوزهو، الحدیث و المحدّثون، ص480؛ محمد عجاج خطیب، السنة قبل التدوین، ص 187؛ اکرم العمری، البحوث فی تاریخ السنة المشرّفة، ص 15؛ ابوشهبه محمد، الاسرائیلیات و الموضوعات، ص32؛ عمربن حسن فلاته، الوضع فی الحدیث، ج1، ص 177 به بعد. برای نقد این دیدگاه ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 208 به بعد؛ هاشم معروف الحسنی، الموضوعات فی الآثار و الأخبار، صص 90-152؛ محمدعلی مهدوی راد، المعجم المفهرس لألفاظ احادیث بحارالأنوار، ج1، مقدمه کتاب؛ همو، «پژوهشهای حدیثی مسلمانان»، دانشنامه جهان اسلام، ج12، ص 765.
57.ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، صص 48-49.
58.«فضائلُه الصحیحةُ کثیرةٌ غیرَ انَّ الرافضیةَ لم تقنَع فوَضَعت له ما یَضَع لا ما یرفَع». ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص 338.
59. هاشم معروف الحسنی، الموضوعات فی الآثار و الأخبار، ص 97.
60.ر.ک: مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث، صص 98-100.
61.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، صص 44 الی 46؛ نیز ر.ک: ج4، ص 64.
62.ر.ک: عبدالحسین امینی، الوضاعون و أحادیثهم، تحقی رامی یوزبکی، ص33.
63.محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 62.
64.«فقال ابن عباسِ: إنّا کنّا نُحَدّثُ عَن رسولِ اللهِ إذ لم یکن یکذب علیه! فلما رَکِب الناسُ الصعبةَ و الذلولَ تَرَکنا الحدیثَ عنه». محمود ابورّیة، اضواء علی السنة المحمدیه، ص66؛ محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث، مجله علوم حدیث، ش9، ص 20.
65.محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال(رجال الکشی)، تصحیح حسن مصطفوی، ص195.
66.همان، ص 257.
67.همان، ص 195.
68.این کتاب در دو جلد به چاپ رسیده است. سیوطی روایات زیادی را از موضوعات دانسته که تواتر آنها ثابت است؛ به ویژه برخی روایات که در فضایل خاندان عصمت و طهارت رسیده است. جلال الدین سیوطی، اللئالی المصنوعه، ج1، ص 361.
69.محمدعلی رضایی اصفهانی، دروغ پردازان در حوزه حدیث شیعه، علوم حدیث، ش3، ص 155-178.
70.مرحوم محدّث قمی در سفینة البحار تعدادی از روایات موضوعه را از الدُّرر الملتقطة ذکر می کند، مانند: «إنّ النّبی صلی الله علیه و آله قال: إن الله یتجلّی للخلائق یوم القیامة عامة و یتجلّی لک یا ابابکر خاصّة»؛ «انّ رسول الله صلی الله علیه و آله قال: إنّ الله تعالی لمّا خلق الأرواح اختار روح أبی بکر من الأرواح»؛ «إنَّ اوّلَ ما یعطی کتابه بیمینه عمر بن الخطّاب و له شعاع کشعاع الشمس، قیل فأین أبوبکر؟ قال: سرقته الملائکة»؛ «من سبّ أبابکر و عمر قتل و من سبّ عثمان و علیاً جلد الحدّ»؛ «زُر غبّاً تزدد حبّاً»؛ «النّظر الی الخضرة تزید فی البصر»؛ «العلم علمان: علم الأبدان و علم الأدیان»؛ «الجّنة دارالأسخیا»؛ «دفنُ البنات من المکرمات». عباس قمی، سفینة البحار، ج2، ص 119؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص314.
71.محمدعلی رضایی اصفهانی، دروغ پردازان در حوزه حدیث شیعه، علوم حدیث، ش3، ص 155.
72.علی حلبی و همکاران، موسوعة الأحادیث و الآثار الضعیفة و الموضوعه، ج1، صص 209-211.
73. حسن صدر، نهایة الدرایه، صص 315 و 316؛ صبحی صالح؛ علوم الحدیث و مصطلحه، ص 292؛ جعفر سبحانی، الملل و النحل، ج1، ص 131.
74.وی880 نفر از جاعلان حدیث را نام می برد که از منابع معتبر رجال عامه، مثل میزان الاعتدال استخراج کرده است. ر.ک: برهان الدین حلبی، الکشف الحثیث عمن رمی بوضع الحدیث، صص 35-478.
75. علامّه امینی شمار جاعلان حدیث در میان عامّه را هفتصد نفر می داند و فهرستی از آنها را ارائه می کند. ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 209 به بعد.
76. محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج2، ص 593؛ احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، تحقیقِ مصطفی عبدالقادر عطا، ج9، ص 58؛ ابن جوزی، المنتظم، ج12، ص 269؛ محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج13، ص 210.
77.احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج2، ص 14؛ یوسف مزی، تهذیب الکمال، تحقیقِ بشار عواد معروف، ج24، ص 442.
78.محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج2، ص 589؛ ابن جوزی، المنتظم، ج12، ص 171؛ نووی، شرح صحیح المسلم، ج1، ص 21.
79.محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج2، ص 431؛ احمد بن حنبل، المسند، ج1، ص 56(مقدمه).
80.عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، صص 469 و 470؛ احمد خزرجی انصاری، خلاصة التهذیب، ج1، ص 27؛ به نقل از: محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث(7)، مجله علوم حدیث، ش9، ص 27.
81.ر.ک: محمدصادق نجمی، سیری در صحیحین؛ عبدالصمد شاکر، نظرة عابرة الی الصحاح الستة؛ سیدعبدالحسین شرف الدین، أبوهریرة؛ محمود ابوریّة، اضواء علی السنة المحمدیه.
82.علی حلبی و همکاران، موسوعة الأحادیث و الآثار الضعیفة و الموضوعه، ج1، صص 209-211.
83.محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال(رجال الکشی)، ص 224، ش401؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، صص 250-249، ح62. عنِ الیَقْطِیِنیِّ عَنْ یونُسَ بنِ عَبدِ الرَّحمَنِ أنْ بَعضِ أصحابِنا سَألَهُ و اَنا حاضِرٌ فَقال لَهُ یا ابا مُحَمَّدٍ ما اَشَدَّکَ فِی الحَدِیثِ و اَکثرَ إنکارَکَ لِما یَروِیهِ اصحابُنا فَما الَّذِی یَحْمِلُکَ عَلَی‌ رَدِّ الأحادِیث...
84.محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص305، ش549؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 217، ح12؛ ج25، ص 262، ح1؛ حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج9، ص 90.
85.«عَنِ المُفَضَّلِ قالَ سَمِعْتُ ابا عبدِالله علیه السلام یَوماً و دَخَلَ عَلَیهِ الفَیضُ بنُ المُختارِ فَذَکَرَ لَهُ آیَةً مِنْ کِتابِ اللهِ عَزَّوجَلَّ یُأوِّلُها ابوعبدِ الله علیه السلام فَقال لَهُ الفَیضُ جَعَلَنِی اللهُ فِداکَ ما هَذا الاِخْتِلافُ الَّذِی بَینَ شِیعَتِکُم قالَ وای الاخْتِلافِ یا فَیضُ فَقالَ لَهُ الفَیْضُ إنّی لَأَجْلِسُ فِی حَلَقِهِمْ بِالکُوفَةِ فَأَکادُ اَنْ اَشُکَّ فِی اختلافِهِمْ فی حَدیِثِهمْ حَتَّی اَرجَعَ إلَی المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ فَیُوقِفُنِی مِن ذَلِکَ عَلی ما تَستَرِیحُ إلَیهِ نَفسِی و تَطْمَئِنُّ إلَیهِ قَلبِی فَقال اَبو عَبدِالله علیه السلام اَجَلْ هُوَ کَما ذَکَرتَ یا فَیضُ إنَّ النّاسَ اُولعُوا بِالکَذِبِ عَلَینا إنَّ الله افْتَرَضَ عَلَیهِمْ لا یُرِیدُ مِنْهُمْ غَیرَهُ و إنِّی اُحَدِّثُ اَحَدَهُمْ بِالحَدیثِ فَلا یَخْرُجُ مِن عِندِی حَتَّی یَتَأَوَّلَهُ عَلَی غَیرِ تأویلهِ و ذَلِکَ أنَّهُمْ لا یَطْلُبُونَ بِحَدیثِنا و بِحُبِّنا ما عِندَاللهِ و إنَّما یَطلُبُونَ الدُّنیا». محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص135، ش216؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 246، ح58؛ نیز ر.ک: ص250، ح62 و 63 و 64.
86.محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج1، ص 443.
87.احمد بن حسین غضائری، رجال ابن الغضائری، تحقیق محمدرضا جلالی، ص 36 و 118. «أبان بن أبی عیاش، و اسم أبی عیاش: فیروز. تابعی، روی عن أنس بن مالک. وروی عن علی بن الحسین علیهما السلام. ضعیف، لا یلتفت إلیه. و ینسب أصحابنا وضع " کتاب سلیم بن قیس" إلیه.» و «[193]-34- سلیم بن قیس الهلالی. لم یرو عنه إلّا أبان بن أبی عیاش. و فی الکتاب مناکیر مشتهرة، و ما أظنه إلّا موضوعا».
88.حسن بن یوسف حلی، خلاصة الأقوال، تحقیق جواد قیومی، ص 347؛ احمد بن حسین غضائری، رجال ابن الغضائری، ص 62:« قال أبوجعفر ابن بابویه: إن کتابهما موضوع، وضعه محمد بن موسی السمان. و غلط أبوجعفر فی هذا القول، فإنی رأیت کتبهما مسموعة عن محمد بن أبی عمیر»؛ روح الله خمینی، کتاب الطهارة، ج3، ص 243.
89.حسن بن یوسف حلی، خلاصة الأقوال، ص 347؛ مصطفی تفرشی، نقد الرجال، ج2، ص 284؛ ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج8، ص 378.
90.محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج1، ترجمه ی أبان بن أبی عیاش؛ سید سامی بدری، شبهات و ردود، ج1، صص 91 و 94.
91. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص 325، ش886:« و قد نسب إلیه أشیاء لم تثبت عندنا، و له کتاب إفعل لا تفعل، رأیته عند احمد بن الحسین بن عبیدالله رحمه الله، کتاب کبیر حسن، و قد أدخل فیه بعض المتأخرین أحادیث تدل فیه علی فساد...»؛ ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج18، ص 38.
92.محمدتقی شوشتری، الأخبار الدخیله، ص230؛ احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص 259.
93.نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص 216؛ محمدتقی شوشتری، الاخبار الدخیله، صص 230-231؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج33، ص 186، ب17.
94.محمدتقی شوشتری، الاخبار الدخیله، صص 63-66، به نقل از: محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث، مجله علوم حدیث، ش9، ص 26.
95.محمدباقر صدر، بحوث فی علم الاصول، ج7، ص 39.
96.زین العابدین قربانی، علم حدیث و نقش آن، ص230؛ محمد بن ابراهیم شیرازی(ملاصدرا)، شرح اصول کافی، تحقیق محمد خواجوی، ج1، ص 142.
97.محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، صص 62-69؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 219-255.
98.فخرالدین محمد بن عمر رازی، المحصول فی علم اصول الفقه، تحقیق طه جابر فیض العلوانی، ج4، ص 302.
99.حسن بن یوسف حلی، النهایه(مخطوط) به نقل از: محمد صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، تحقیقِ علامه شعرانی، ج2، ص 308.
100. محمد بن مکی عاملی(شهید اول)، الذکری، ص 6؛ نیز ر.ک:یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج1، ص 17؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص120؛ محمد محسن فیض کاشانی، الاصول الاصلیه، ص106.
101. حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الأخیار الی اصول الأخبار، تحقیق عبداللطیف کوه کمری، ص169.
102. محمدباقر صدر، بحوث فی علم الاصول، ج7، ص 39.
103.علی سیستانی، الرافد فی علم الاصول، به کوشش سید منیر سید عدنان، ص 25.
104.جعفر سبحانی، المحصول فی علم الاصول، ج4، ص 429-435.
105.علی دلبری، مبانی رفع تعارض اخبار، ص 102.
106.محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث، مجله علوم حدیث، ش9، ص 28.
107.محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 251، ب29؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج4، ص 193، ب18؛ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص 228.
108.محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 388، باب نوادر المعانی؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج27، ص 173، باب7 «أنه لا تقبل الأعمال إلّا بالولایة.»
109.محمد بن مقلاص اسدی کوفی، مشهور به ابوالخطاب، سرکرده غالیان بود.
110.در بحارالانوار به نقل از معانی الاخبار این گونه آمده است. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج27، ص 174، باب7: «أنه لا تقبل الأعمال إلا بالولایة».
111.محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 182، باب معنی ما روی عن أبی جعفر الباقر علیه السلام أنه قال إذا عرفت فاعمل ما شئت.
112. محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج2، ص 67، باب33: علامة اول یوم من شهر رمضان.
113.محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص 78؛ محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 170.
114.محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج2، ص 69، باب33: علامة اوّل یوم من شهر رمضان.

منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما