بررسی تطبیق مسئله رنج در بودا و امامان شیعه

یکی از آموزه های مهم آیین بودا، اصل رنج است. براساس آن، بودا مهم ترین خصیصه ی زندگی انسان را رنج در زندگی می داند و برای رهایی از این مسئله راه هایی مطرح می کند. در آموزه های اسلام و امامان شیعه علیهم السلام نیز هرچند
دوشنبه، 8 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی تطبیق مسئله رنج در بودا و امامان شیعه
بررسی تطبیق مسئله رنج در بودا و امامان شیعه

نویسندگان: سید محمدحسین موسوی/ دانشجوی دکتری مدرسی معارف اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد،
دکتر محمدحسن رستمی/ استادیار دانشگاه فردوسی مشهد



 

چکیده

یکی از آموزه های مهم آیین بودا، اصل رنج است. براساس آن، بودا مهم ترین خصیصه ی زندگی انسان را رنج در زندگی می داند و برای رهایی از این مسئله راه هایی مطرح می کند. در آموزه های اسلام و امامان شیعه علیهم السلام نیز هرچند وجود مصائب و مشکلات در زندگی برای همه ی بشر پذیرفته شده است، اما رنج بردن حاصل از مصیبت را وابسته به نگاه آدمی به مصائب و مشکلات می داند؛ ضمن آنکه اساساً در نگاه ائمه هدی علیهم السلام رنج کشیدن با مصیبت دیدن یکسان تلقی نشده است. در این پژوهش به تطبیق هر دو ایده خواهیم پرداخت و همسویی ها و ناهمسویی های دو ایده را بررسی می کنیم.

مقدمه

«بودا»نام مشهور آیین بودائی است. نام مشخص وی«سیدارتا»از نژاد«گیش گوتاما»، وابسته به خاندان سلطنتی«ساکیا»است(ویلسون راس، 1374، ص 12/ ذکرگو، 1377، ص 129/ هوپ، 1378، ص8/ بایرناس، 1386، ص 177). آیین بودائی یکی از ادیان باستانی هند است. بودیسم، مکتبی تعقلی و تفکری است که در قرن ششم قبل از میلاد، در هندوستان ظهور کرد و در قرون بعدی بخش های گسترده ای از آسیا را فراگرفت. امروزه تخمین زده می شود بین یک سوم تا یک پنجم مردم دنیا به شاخه ای از شاخه های گوناگون این مکتب تعلق داشته باشند. طی دو قرن پس از مرگ بودا آیین او هجده شاخه یافت و امروزه پیروان آنها نه تنها در قاره ی آسیا، بلکه در سراسر اروپا و امریکا رو به افزایش هستند(ویلسون، 1374، ص11/شاله، 1346، ص 145/کازینز، 1384، صفحات متعدد).
یکی از آموزه های مهم آیین بودا، اصل رنج است. براساس آن، بودا مهم ترین خصیصه ی زندگی انسان را رنج در زندگی می داند. او برای رهایی از این مسئله راه هایی را مطرح می کند؛ از جمله: شناخت درست، اندیشه درست، رفتار درست و... در آموزه های اسلام نیز اصل رنج مطرح است و امامان شیعه علیهم السلام راه هایی برای رهایی آن بیان کرده اند؛ از جمله: خدامحوری، جامع نگری و پذیرش شریعت وحیانی.
واژه ی رنج در قرآن، معادل کلمه«کَبَد»است. راغب اصفهانی«کبد»را این گونه تعریف می کند:« الکبد: المشقه، قال: "لقدْ خلقْنا الانسانَ فی کبد": تنبیهاً علی أنّ الانسان خلقها الله تعالی علی حاله لا ینفکّ من المشاقّ»(راغب اصفهانی، [بی تا]، ج1، ص 420)، دهخدا نیز«رنج» را «زحمت، مشقت، کلفت و سختی»معنا می کند(دهخدا، 1364، ذیل «رنج»).
در این پژوهش، در پی این نکته هستیم که آیا رنج کشیدن همان مصیبت دیدن است یا می توان تفاوتی ظریف و مهم بین این دو مقوله یافت، و بیان نمود که بین مصیبت دیدن و رنج کشیدن، تفاوتی وجود دارد. رنج، حالت درونی و روانی است که انسان در پی آن، دچار بیماری های روانی، و ناراحتی های عصبی می شود. این حالت نتیجه ی مغلوب شدن وی در برابر اراده ی بالاتر و ناکام ماندن از رسیدن به اهداف و به فرجام نرسیدن خواسته های اوست. اما اگر اراده و خواست انسان مطابق اراده ی خداوند شود و اراده او، در اراده خداوند فانی گردد و به مقام رضا برسد و با آگاهی به این نکته که تمامی حوادث عالم به اذن الهی صورت می گیرد و آنچه واقع می شود، به خدا انتساب دارد و به خواست تکوینی، همه به اراده خداوند انجام می شود، انسان دیگر رنج نمی برد؛ همان گونه که امامان علیهم السلام، ما را بدین سو دعوت کرده اند که با تکیه بر آن می توان از رنج خلاصی یافت. اما مصیبت، لازمه ی زندگی دنیاست که بدین وسیله انسان در بوته آزمایش قرار می گیرد؛ از این رو می توان گفت: ائمه علیهم السلام با آنکه در زندگی با مصیبت های فراوانی مواجه می شدند، اما از آنها رنج نمی بردند و به فرموده ی حکیم متأله آیت الله جوادی آملی،«انسان هایی که به مقام رضا و قلّه شامخ اطمینان رسیده و دارای نفس مطمئنه گردیده و از گزند هرگونه وسوسه، آسیب پذیری، نوسان روحی و اضطراب درونی مصون گشته اند، هنگام مرگ و پس از آن مورد خطاب ویژه خداوند قرار می گیرند:"یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً "(فجر: 27 ـ28)؛ تو ای روح آرام! به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است»(جوادی آملی، 1380، ج4، ص 173). سؤال اصلی تحقیق این است: چه اشتراکات و تفاوت هایی در اصل رنج در دو نگاه بودا و امامان شیعه علیهم السلام مطرح است؟

رنج در نگاه اسلام و بودا

اسلام

قرآن وجود مشقت و سختی را در زندگی انسان پذیرفته، می فرماید:« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ »(بلد:4): ما انسان را در رنج آفریدیم. سوگندهایی که قبل از این آیه آمده است، به همراه تأکیدهای متعددی که در آیه آورده شده، نیز واژه ی «فی»، همه، نشان از آن دارد که زندگی دنیا با مشقت ها و سختی هایی توأم است، و این مشیت خداست؛ زیرا فرمود:« خلقنا»، و انسان تا هنگامی که در دنیاست، نمی تواند از این گرفتاری ها و مصائب رهایی یابد. نکته ی دیگر اینکه: ارتباط آیه یاد شده و آیه «أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ »(بلد:5): او گمان می کند هیچ کس نمی تواند بر او دست یابد، استدلالی پیش روی ما قرار می دهد که طبق آن، چون انسان خلقتش همراه با مشکلات و سختی هاست، پس هر آنچه می خواهد، یا اصلاً به آن نمی رسد یا به اندکی از آن می رسد.
واقعیت دیگری که با پیوند دو آیه می فهمیم، مغلوب بودن اراده انسان در برابر اراده قاهر دیگری است که براساس تقدیر و تدبیر جهان هستی بر اراده ی انسان غلبه می کند. این نکته مضمون آیه دوم است:«أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ »(او گمان می کند هیچ کس نمی تواند بر او دست یابد). اما نتیجه اینکه: انسان از ساختار زندگی دنیا پی به اراده غالب و قاهری ببرد که آن مشیت خداست و تنها اراده اوست که به تمامی اراده عالمیان حکومت می کند(طباطبایی، 1417ق، ج20، ص 327)؛ اما خالق هستی، علاوه بر رنج در زندگی انسان، به موارد دیگری هم اشاره می کند؛ از جمله بی صبر و شتابان بودن انسان در به دست آوردن حقیقت؛ به طوری که در به دست آوردن خیر و صلاح خود، به اشتباه می افتد و ناآگاهانه شر و زیان خود را می طلبد:« وَ یَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً »(اسرا: 11): انسان بر اثر شتابزدگی بدی ها را طلب می کند؛ آن گونه که نیکی ها را می طلبد و انسان همیشه عجول بوده است.
از دیگر ویژگی های انسان، اهل درگیری و جدال بودن اوست و اینکه حرف حق را نمی پذیرد:«وَ کَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْ‌ءٍ جَدَلاً »(کهف:54): انسان بیش از هر چیز به مجادله می پردازد.
دیگر اینکه: آدمی موجودی طغیانگر است. این حالت هنگامی در انسان رخ می دهد که احساس بی نیازی کند:« کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى‌ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى‌»(علق:6 ـ7): چنین نیست که شما می پندارید. به یقین انسان طغیان می کند از اینکه خود را بی نیاز ببیند.
از دیگر ویژگی ها، حریص بودن انسان است. این امر دو نشانه دارد:‌یکی، هرگاه شری به انسان رسید، از خود بی تابی نشان می دهد، دیگر آنکه اگر منفعتی دید، فقط برای خود می خواهد؛ به تعبیری گویا بدی را برای دیگران می خواهد و خوبی را برای خود:« إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً »(معارج:19 ـ21): به یقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است؛ هنگامی که بدی به او می رسد،‌بی تابی می کند و هنگامی که خوبی به او می رسد، مانع دیگران می شود(بخل می ورزد).
موارد یادشده، بخشی از ویژگی ها و حالت های طبیعی آدمی است. انسانی که در دنیا به زندگی عادی و طبیعی مشغول است، در سختی به سر می برد؛ انسان به صورت طبیعی شتابکار و عجول است؛ اهل جدل است؛ حریص است و از خود بی قراری و انحصارطلبی نشان می دهد. سرکشی، غرور و تمرد نیز وضعیت عادی انسان هاست.

بودا

یکی از آموزه های مهم بودا، فرضیه ی وجود داشتن رنج جهانی و راه های رهایی از آن است. بودا دیدگاه های خود را با توجه به چند مبنا بیان کرده است:
1.عدم اعتقاد به خداوند(شایگان، 1356، ج1، ص 142)؛
2.امکان رهایی انسان از رنج با تکیه بر قوای درونی خود در همین جهان(چاندرا و دیگران، 1384، ص 276 ـ277)؛
3.عدم پذیرش شریعت وحیانی(هیوم، 1369، ص 91).
بودا اساساً به وجود خداوند و مبدئی برای هستی، باور ندارد؛ همچنین بودا اساساً دین نیست، بلکه جریانی معنوی ـ اخلاقی است و تأکید عمده ی او روی نجات فرد از دنیایی است که سراسر درد و رنج و بدبختی است(همان).
بودا در تأملات خود به چهار حقیقت پی می برد(کریشنان، 1367، ج1، ص 157/ هاردی، 1376، ص 145/ Humphreys,1962,pp.90 ـ92/ Strong,2001,p.83/ King,1963,p.118/ Hawking,1999,p.42/Williams,2000,p. 41 Klostermaier,1999,,p.35):
الف)حقیقت رنج: زندگی رنج است؛ رنج و درد بی پایان است. تولد، رنج است. بیماری، ازدواج، پیری، دوری از عزیزان و روبرو شدن با ناخوشی ها و نرسیدن به خواسته ها همه رنج است. در زاییده شدن این آرزو پیدا می شود که ای کاش زاییده نمی شدم؛ ای کاش در پی زاییده شدن، پیری، بیماری، غم و پریشانی نمی بود.
ب)حقیقت خاستگاه رنج: منشأ رنج، عطش و تشنگی به وجود آمدن است. تشنگی نیستی است و همین تشنگی است که موجب تناسخ می شود.(1) به تعبیر دیگر، خاستگاه رنج، طلب و شهوت است. هرچه در جهان لذت بخش است، تشنگی از آنجا پیدا می شود؛ به این معنا که چشم شکلی را می بیند، گوش صدایی را می شنود، بینی بویی را می بوید، زبان مزه ای را می چشد، تن چیزی را لمس می کند، با اندیشیدن چیزی را می شناسد. همه این موارد لذت آورند و به دنبال آن تشنگی و از بین رفتن تمام آنها است. این تشنگی نیستی رنج آور است.
ج)حقیقت رهایی از رنج: همان رهایی از تشنگی و ترک آن است. انسان باید از این رنج خلاصی یابد و تنها راه آن هنگامی است که فرد بتواند مهار عواطف و امیال خود را به طور کامل در دست گیرد و به اندیشه و تدبر دایم درباره ی حقیقت بپردازد؛ و انسان همه ی زنجیرهایی که موجب اسارت او در جهان می شود، می گسلاند و به یک انسان مقدس(Arhat)تبدیل می شود. این رتبه را «نیروانا»(Nirvana)می نامند.
در این حالت، انسان آتش همه ی شهوات را در خود خاموش کرده، در نتیجه از رنج و پریشانی نجات می یابد. حس بینایی شکلی را می بیند، اما سالک به آن میلی پیدا نمی کند. آن هنگام که سالک با حس شنوایی خود صدایی می شنود و با حس بویایی بوی خوشی احساس می کند و با حس چشایی مزه ای می چشد و با حس لامسه چیزی را لمس می کند و با اندیشیدن، چیزی را می شناسد، میلی به آنها پیدا نمی کند و قصدی درباره آنها ندارد. سالک با تسلط بر حواس از تشنگی ها رهایی می یابد و حس تشنگی او خاموش می شود.(2)
د)حقیقت راه رهایی از رنج: در این مرحله، بودا هشت راه نجات مطرح می کند: راستی و درستی در شناخت، اندیشه، گفتار، زیست، کوشش، آگاهی و یکدلی؛ یعنی «Samadhi» سیر درونی، تفکر، و تمرکز(پاشائی، 1380، ص 28 ـ29/ همو، 1347، ص 6 ـ10/ چاندرا و دیگران، 1384، ص 269 ـ279/ کریدز، 1372، ص 93 ـ118/ هوکینز، 1380، ص 64 ـ65/ شایگان، 1346، ج1، ص 141/ Humphreyes,1962,pp.91 ـ94/Strong,2001,pp.81 ـ82/Klostermaier,1999,p.34/Hawkins,1999,p.43)

اشتراکات و تمایزهای دو دیدگاه

در هر دو نظریه، اصل رنج پذیرفته شده است، اما نگاه اسلام و بودا به آن متفاوت است. این تفاوت ها در چند محور خلاصه می شود:
1.بودا رنج را تنها خصیصه انسان می داند؛
2.از نظر بودا می توان از رنج به کمک قوای درونی خود رهایی یافت؛
3.در نگاه بودا هر مصیبتی رنج تلقی می شود.
در مقابل، اسلام یکی از ویژگی های انسان را مصیبت کشیدن و رنج می داند که در مقایسه با دیگر ویژگی های او مهم ترین خصیصه نیز تلقی نمی شود؛ همچنین از نظر اسلام، خالق هستی به گونه ای دنیا را آفریده است که راهی برای رهایی از مصیبت ها و مشکلات وجود ندارد، و درنهایت مصیبت دیدن غیر از رنج کشیدن است. از مصائب دنیا راه فراری نیست و به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام:«دارٌ بالبلاء محفوفه»: دنیا خانه ای است که انواع بلاها و مصیبت ها آن را احاطه کرده است(رضی، 1370، ج2، ص 219). اما انسان با رسیدن به مقام رضا و با علم به اینکه همه ی آنچه در دنیا اتفاق می افتد، همگی طبق حکمت هایی است که به تناسب واقع شده است و آنچه از مصیبت های دنیا، اعم از مرگ، پیری، بیماری، فقر، سیل و زلزله رخ می دهد به خدا انتساب دارد، هیچ گاه دچار رنج نمی شود؛ چه اینکه بنابراین، امامان علیهم السلام در مقابل این حوادث نه تنها رنج نمی بردند، بلکه چون همه را از جانب خدا می دانستند، از آن لذت می بردند و آن را زیبا می دیدند.

راه های برون رفت از اصل رنج از نظر امامان شیعه علیهم السلام و بودا

الف)خدا محوری

از نگاه امامان شیعه علیهم السلام رهایی از رنج، فقط با خدامحوری در زندگی حاصل می شود؛ همان گونه که امام رضا علیه السلام اساس دوری انسان از رنج و عذاب را، قرار گرفتن در دژ محکم توحید و خدامحوری بیان می کند و می فرماید:«لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی»(صدوق، 1317ق، ص 306): کلمه«لا اله الا الله»دژ محکم و استوار من است. هرکس وارد این دژ شود، از عذابم در امان است.
آنچه مسلم است اینکه: این روایت به قیامت اختصاص ندارد و هنگامی که خواست و اراده ی انسان، الهی شد، انسان از رنج رهایی می یابد. به این حالت، صفت رضا می گویند. امام صادق علیه السلام این صفت را چنین تعریف می کند:«صفه الرضا أن یرضی المحبوب و مکروه و الراضی فان عن جمیع اختیاره و الراضی حقیقته هو المرضیّ عنه»(الجبعی العاملی، 1407ق، ص 82): رضا، یعنی انسان به آنچه مطلوب اوست و به آنچه ناپسند اوست، ولی از جانب دوست رسیده،‌راضی باشد، و راضی حقیقتاً همان مرضی عنه است.
علامه طباطبائی(ره)درباره ی فلسفه رنج ها، ذیل آیه ی«أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ »(بلد:5)می فرماید:
این آیه به این حقیقت اشاره دارد که اراده انسان مغلوب اراده و خواست خداوند است، و تا جایی خداوند به خواست انسان اجازه پیشروی می دهد که مطابق با تدبیر جهان هستی باشد؛ از این رو، خواست انسان در این دنیا یا محقق نمی شود و یا اندکی از آن حاصل می شود که نتیجه ی هریک رنج بردن است؛ بنابراین از رنج در زندگی، باید خداشناسی ما تقویت گردد(طباطبایی، 1417ق، ج20، ص 327).
از بیان علامه می توان نتیجه گرفت: انسان در یک صورت است که می تواند از رنج رهایی یابد و آن، هنگامی است که اراده و خواست او با اراده خدا هماهنگ و در آن فانی گردد که در این صورت صفت رضا برای انسان به دست می آید.
در روایات نیز امامان شیعه علیهم السلام، صفت رضا را از عوامل رهایی از رنج و غم و اندوه شمرده اند. امام صادق علیه السلام می فرماید:«الروح و الراحه فی الرضا و الیقین و الهمّ و الحزن فی الشکّ و السخط»(ری شهری، [ بی تا]، ج2، ص 1132):‌آرامش و راحتی در رضا و یقین است و غم و غصه در شک و ناخشنودی.
در روایتی نیز از مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام بهترین داروی همّ و غم، رضایت به قضای الهی معرفی شده است. ایشان می فرماید:«نِعْم الطارد للهمّ الرضا بالقضا»(اللیثی الواسطی، [بی تا]، ص 494):راضی شدن به قضا و تقدیر حق تعالی دور کننده خوبی برای اندوه است.
در زندگی بزرگان اسلام، هیچ اثری از رنج دیده نمی شود و آن بدین سبب است که به قضای الهی راضی شده، خواست خود را مطابق خواست خود را مطابق خواست خداوند کرده اند، از این رو در مورد ائمه هدی علیهم السلام در دعا چنین آمده است:«إراده الرب فی مقادیر اموره، تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم»(کلینی، 1367،ج4، ص 577): اراده حق تعالی در تقدیر امور، بر شما فرود می آید، و از خانه های شما بیرون می رود.
پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ی صدیقه طاهره علیها السلام تطابق دو اراده را چنین معرفی می کند:«إنّ الله یغضبُ لغضب فاطمه و یرضی لرضاها»(صدوق، 1417ق، ص 467): خدای تبارک و تعالی به خشم فاطمه خشم می کند و به خشنودی اش خشنود می شود.
در روایت دیگری نیز امام حسین علیه السالم در خطبه ای هنگام خارج شدن از مکه به سوی عراق، می فرماید:« رضی الله رضانا اهل البیت»(مجلسی، 1403ق، ج44، ص 367): رضایت خدای متعال، رضای ما اهل بیت است.
انسان در این مقام(رضا)هرچه بلا و مصیبت می بیند، چون آن را از جانب خدا و اراده او می داند، به آن راضی می شود و رنج نمی برد. سالار شهیدان امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به خداوند چنین عرضه می دارد:«إلهی و سیّدی وددْت ان اقتل و احیی سبعین مرّه فی طاعتک و محبتک سیّما إذا کان فی قتلی نصره دینک و إحیاء امرک و حفظ ناموس عرشک»(لجنه الحدیث فی معهد الامام الباقر علیه السلام، 1416ق، ص 579): دوست دارم در راه فرمانبرداری و عشق به خدا، هفتاد بار کشته و زنده شوم؛ مخصوصاً اگر در کشته شدن من، دین تو یاری شود و حکم شرع تو احیا گردد.
همچنین در لحظات آخر شهادت امام حسین علیه السلام: چنین گزارش شده است:«إنه لیجود بنفسه فوالله ما رأیت قطّ قتیلاً مضمخاً بدمه احسن منه و لا انور وجهاً، و لقد شغلنی نور وجهه و جمال هیبته عن الفکره فی قتله فاستسقی فی تلک الحاله ماء»(حسینی، 1417ق، ص 75):[هلال روایت می کند:] من از میان دو صف بیرون آمدم و کنار امام علیه السلام در حالی که جان می داد، ایستادم. به خدا سوگند هرگز انسان به خون آغشته ای زیباتر و روشن چهره تر از او ندیدم. فروغ رخسارش و شکوه هیبتش مرا از اندیشیدن درباره ی شهادتش باز داشت. آن حضرت که هنوز جان در بدن داشت، تقاضای آب می کرد...
مولای عارفان هم در کلامی بسیار زیبا درباره ی عشق به خداوند می فرمایند:«حبّ الله نارٌ لا یمرُ علی شیء الا احتراق و نورالله لا یطلع علی شیء إلا اضاء...»(مجلسی، 1403ق، ج67، ص 23): محبت و عشق به خداوند، آتشی است که به هرچه برسد می سوزاند. انوار فروزانی است که به هرچه بتابد، روشن و منور می گرداند. ابر پرباری است که هرچه زیر آن قرار گیرد، پوشش می دهد؛ نسیم روح بخش الهی است که به هرچه بوزد، به حرکت و نشاط درمی آورد. آب حیات و چشمه ی بقائی است که همه چیز را زنده می کند. زمین حاصلخیزی است که زمینه ی رویش هر خیر و برکتی را فراهم می کند. آن که خدای خویش را با جسم و جان دوست می دارد، خدایش همه چیز به او عطا می کند.
قهرمان کربلا، حضرت زینب کبری علیها السلام هنگامی که از ایشان درباره ی صحنه کربلا و مصیبت های فراوانی که این بانو متحمل شدند سؤال شد، فرمودند:« ما رأیت الا جمیلاً»(ابن نما الحلی، 1369، ص 71).
از نگاه انسان کامل، همه چیز حتی کشته شدن و اسارت زیباست و این نگاه به اتفاقات دردناک عاشورا، همان نگاه خالق هستی به جهان است؛ آنجا که می فرماید:«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ »(سجده: 7): همان کسی که هرچیزی را که آفریده است، نیکو آفریده است.
انسان های کامل، برای دیگران الگوهای برافراشته در زمین هستند.
پیروان این بزرگان همانند خود ایشان باید توجه داشته باشند که سختی و محنت در راه خدا، همانند آسایش و راحتی برای مؤمنان، زیبا و دلپسند و نیکوست:
یکی درد و یکی درمان پسندد... یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران... پسندم آنچه را جانان پسندد
(باباطاهر عریان)
این گونه رفتارها درباره ی یاران امام حسین علیه السلام نیز مشاهده می شود: حضرت رو به جناب قاسم علیه السلام کرد و فرمود:« کیف الموت عندک؟»ایشان در پاسخ عرض کرد:« یا عمّاه احلی من العسل»(لجنه الحدیث فی معهد الامام الباقر علیه السلام، 1416ق، ص 487): مرگ برای من، شیرین تر از عسل است.
پیامدهای خدامحوری و در نتیجه ی آن، رهایی از رنج را در زندگی ائمه هدی علیهم السلام اینگونه می یابیم:« فانت لاغیرک مرادی و لک و لا لسواک سهری و سهادی و لقاؤک قرّه عینی و وصلک مُنی نفسی و الیک شوقی و فی محبتک وَلَهی و الی هواک صبابتی»(صحیفه سجادیه، 1411ق، ص 412):تویی و نه غیر تو مراد من، و شب زنده داری من فقط به خاطر توست، و دیدار با تو نور چشم من و آرزوی دلم، و شوق من به سوی توست و شیفته ی دوستی با تو هستم، و در هوای توست دلدادگی ام.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام این حقیقت را چنین با خدا نجوا می کند:« و من دعائه اللهم إنک آنسُ الإنسین لاولیائک و احضرهم بالکفائه للمتوکلین علیک ان اوحشتهم الغربه آنسهم ذکرک، و إن صبّت علیهم المصائب لجاوا الی الاستجاره بک، علماً بانّ ازمّه الامور بیدک و مصادرها عن قضائک»(رضی، 1370، ج2، ص 221):خدایا تو به دوستانت از همه انس گیرنده تر و برای آنان که به تو توکل می کنند، از هرکس کاردان تری؛ اگر تنهایی و غربت شان به وحشت اندازد، یاد تو آنان را آرام سازد و اگر مصیبت ها بر آنان فروبارد، به تو پناه آرند و روی به درگاه تو می کنند؛ زیرا می دانند که سررشته ی کارها به دست توست و از قضائی خیزد که پای بست توست.
متفکران و عارفان مسلمان نیز ابعاد مختلف علت حقیقی لذت بردن را واشکافی کرده اند: از جمله ابن سینا معتقد است: بزرگ ترین شادی ها نزد خداست و خداوند شادترین موجودات جهان هستی است؛ زیرا بیشترین کمالات نزد اوست و بالاترین ادراکات هم از آن اوست؛ موجودی از او در جهان هستی کامل تر نیست. در او هیچ عیب و نقصی راه ندارد. کاستی و نیستی سرچشمه ی دردها و رنج هاست که او از آنها بری است و از آنجا که او اولین موجود شاد است، تنها راه کسب شادی واقعی، یافتن راهی برای تقرب به اوست؛ به عبارت دیگر هرکس به او نزدیک تر، شادتر و هر کس از او دورتر، غمگین تر است. بر این اساس، می توان گفت اولیا و مقربین الهی، شوق و شادی وصف ناپذیری دارند(ابن سینا، ج4، ص 40 ـ41).وی در نمط نهم اشارات، عارف واصل به خدا را اینگونه معرفی می کند:« العارف هشٌ بشٌ بسامٌ»(همان، ص 101): عارف کسی است که گشاده رو، خوش برخورد و خندان باشد.
در مثنوی معنوی مولوی، درباره ی رضا به قضای خداوند، چنین آمده است:
چون قضای حق رضای بنده شد... حکم او را بنده خواهنده شد
بی تکلف، نه پی مزد و ثواب... بلکه طبع او چنین شد مستطاب
زندگی خود نخواهد بهر خوذ... نه پی ذوق حیات مستلذ
هر کجا امر قدم را مسلکی است... زندگی و مردگی پیشش یکی است
بهر یزدان می زید نی بهر گنج... بهر یزدان می مرد نی خوف و رنج
هست ایمانش برای خواست او... نی برای جنت و اشجار و جو
مرگ او و مرگ فرزندان او... بهر حق پیشش چو حلوا در گلو
آنگهان خندد که او بیند رضا... همچو حلوای شکر او را رضا
(مولوی، 1386، ص 389)
و در جای دیگر چنین می سراید:
انبیاء‌ زان زین خوشی بیرون شدند... که سرشته در خوشی حق بدند
زان که جانشان آن خوشی را دیده بود... این خوشی ها پیششان بازی نمود
(همان، ص 358 ـ359)

ب)جامع نگری، در پاسخگویی به نیاز انسان

اساسی ترین برنامه برای رسیدن به آرامش حقیقی، برنامه ای است که تمام گرایش های فطری را پوشش دهد. آرامش حقیقی هنگامی به سراغ انسان می آید که دیگر جوانب فطری انسان هم مورد توجه قرار گیرد تا بتواند عطش روحانی انسان را سیراب کند. باید به دنبال برنامه ای بود که آزادی و آرامش، امید و عشق، خشیت و نیرو و نور و سرور را به یکباره برای انسان به ارمغان بیاورد، و این برنامه را جز از سوی خالق هستی نمی توان دریافت؛ چه در غیر این صورت آرامش خیالی است و سرایی بیش نیست. آرامش راستین در پیوند با توحید، براساس ولایت و با ارائه ی شریعتی سهل و روشن میسر خواهد بود؛ به گونه ای که تمام آن گرایش های زیبا و دلربای فطری را پاسخ دهد(مظاهری سیف، 1387، ص 56).

ج)پذیرش شریعت حیاتی

از مباحث پیشین روشن شد که رسیدن به آرامش در پرتو توکل بر خدا و واگذاری امور به آن قادر متعال است. بدون شک، شرط رسیدن به خدا و ایجاد پیوند درونی با او، با پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله در حرکت در چارچوب شریعت به دست می آید؛ لذا خداوند به انسان ها دستور اکید می دهد که اگر خواهان دوستی با من هستید و این ادعا را دارید، باید از پیامبر صلی الله علیه و آله پیروی کنید:«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ »(آل عمران: 31) بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست داشته باشد.
در زیارت شعبانیه نیز به این مضمون اشاره شده است:« اللهم صلّ علی محمد و آل محمد، الفلک الجاریه فی اللُجج الغامره یأمن من رکبها و یغرق من ترکها المتقدم لهم مارق و المتأخّر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق»(شیخ طوسی، 1411ق، ص 361):خدایا دورد فرست بر محمد و آل محمد علیهم السلام، آنها کشتی روانند در سیلاب های بی پایان، که در امان است هرکه بر آن سوار شود، و غرق می شود هرکه آن را وانهد؛ هرکه از آنها پیش افتد، از دین خارج شده و هرکه از آنان عقب مانده، نابود است و همراه و ملازم ایشان به حق می رسد.
این بخش از دعا، ملازم بودن و موبه مو دنباله روی از این بزرگان را اساس رسیدن به سر منزل مقصود انسانی معرفی می کند. در این راه اگر کسی می خواهد دچار حیرانی و سرگشتگی نشود، باید کاملاً همراه و ملازم ائمه معصومین علیهم السلام شود.

راه های برون رفت از اصل رنج از نظر بودا

برای رهایی از رنج باید برنامه ای عملی مشتمل بر هشت روش انجام شود که عبارتند از:ایمان درست، نیت درست، گفتار درست، رفتار درست، معاش درست، سعی درست، توجه درست و مراقبت درست(هوکینز، 1380، ص 64 ـ65/ شایگان، 1356، ج1، ص 141).
در ادامه به توضیح کوتاه هریک از این هشت گام می پردازیم:
شناخت درست: شناخت چهار حقیقت جلیل؛
اندیشه درست: آزادی از هوس، آزادی از بدخواهی و بیزاری و آزادی از ستمگری؛
گفتار درست: دوری از دروغ گویی و یاوه گویی؛
کردار درست: سالک از دزدی و شهوترانی و آلوده دامنی پاک باشد؛
زیست درست: دوری از مشاغلی که برای دیگران مضر باشد؛ از جمله اسلحه فروشی، برده فروشی، پیشگویی؛
کوشش درست: سعی و تلاش برای دورماندن از هرگونه بدی و شکوفاندن و نگاهداشتن هرگونه نیکی؛
آگاهی درست: سالک باید به احساس ها و درون خود آگاهی داشته باشد و آگاهانه زندگی کند؛
یکدلی درست(مراقبه): تفکر و مراقبه.
سالک این هشت گام را از طریق سه آموزش پیش می گیرد؛ به این معنا که نخست از برترین رفتار آغاز می کند که همان راستی و درستی در گفتار و در کردار و زیست است؛ سپس به برترین یکدلی رو می آورد که همان سیر در عوالم درونی و نظاره و مراقبه ی دل است؛ یعنی به راستی و درستی در کوشش، آگاهی و یکدلی توجه می کند و آنگاه به برترین شناخت(panna)می رسد که همان شناخت درست و اندیشه ی درست است(پاشایی، 1380، ص 29 ـ30).

تفاوت در رهایی از رنج در نگاه بودا و امامان شیعه

همان گونه که بیان شد، در اسلام مهم ترین راه برون رفت از اصل رنج، خدامحوری و مسئله رضامندی از قضای الهی است؛ اما در آیین بودا، از مبدأ آفرینش سخنی به میان نیامده و اعتقاد به ناپیدایی آن است. بودا می گوید:«آغاز سرگردانی موجودات از زمانی بی آغاز است. هیچ مبدئی نمی توان یافت که این موجودات از آن سرچشمه گرفته باشند»(شایگان، 1356، ج1، ص 142). همچنین بودا شریعت ندارد، لذا درباره ی این آیین گفته شده است«آیین بودا»نه دین بودا و اساساً این آیین جریان معنوی ـ اخلاقی ای است که خود بودائیان نیز از همان روزگار کهن خود را صرفاً نه به صورت یک نظام رهبانی، بلکه همچون جریانی معنوی، با جنبه های مردمی بروز داده اند و بر این نکته تأکید می کنند که: چگونه می توان مردم را از رنج و عذاب دنیوی که سراسر وجود آنها را فراگرفته است، رهایی داد و به نیروانا رساند(هیوم، 1376، ص 91).

نتیجه

از آنچه گذشت، نتایج ذیل به دست می آید:
1.یکی از آموزه های مهم در عرفان های نوپدید، مسئله رنج در زندگانی و راه های برون رفت از این مسئله است.
2. در این میان، آیین بودا این مسئله را پررنگ تر از دیگر آیین ها مطرح کرده است.
3.بودا جهان و زندگی در آن را بدبینانه و تاریک می نگرد و آن را سراسر رنج معرفی می کند. او راه هایی هم برای برون رفت از آن ذکر می کند.
4.در عرفان بودیسم، کوشش بر این است که عوامل رنج آور و اضطراب زا و نگرانی بخش حذف شود؛ بدون اینکه انسان خود را وابسته به وجود یک حامی با نیروی مطلق و عشق نامحدود(خدا)بداند؛ در نتیجه آرامشی که او به دنبال آن است سرابی بیش نیست و آرامش از نوع منفی است.
6.از دیدگاه ائمه هدی علیهم السلام هرچند وجود مصائب و مشکلات در زندگی همه ی بشر پذیرفته شده است، اما رنج بردنِ حاصل از مصیبت، وابسته به نگاه آدمی به مصائب و مشکلات است. آن گاه که انسان به مصائب منفی بنگرد، همیشه در رنج است؛ اما اگر مثبت بنگرد، آن گونه که امامان شیعه علیهم السلام در رویارویی با مصائب و مشکلات با آنها برخورد می کردند، از آنجا که به مقام رضا رسیده اند و اراده ی خود را در اراده خدا فانی می بینند و با تمام وجود با کسی که غنی، پاک، زیبا و مهربان است احساس پیوندی نزدیک می کنند و علت ایجابی آرامش را فقط در رضای خدا و یاد او می بینند. لذا «ما رأیتُ إلا جمیلاً»بر زبان می رانند و به کلی از ورطه ی رنج رها می شوند. آری اولیای الهی با یاد خداوند به آرامشی می رسند که گرچه به مصیبت های سخت همچون زندان و امثال آن گرفتار شوند، اما هرگز به نوسان ها و اضطراب های روحی و روانی دچار نمی شوند. زندگی این بزرگان شاهدی بر این مدعاست.
منابع :
قرآن کریم.
1.ابن سینا؛ الاشارات و التنبیهات؛ شرح خواجه نصیرالدین طوسی؛ تحقیق دکتر سلیمان دنیا؛ چ2، بیروت: [بی نا]، 1413ق.
2.ابن نما حلی، نجم الدین محمد بن جعفر بن ابی البقاء؛ مثیرالاحزان؛ نجف الاشرف: المطبعه الحیدریه، 1369ق.
3.باباطاهر عریان؛ رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام، باباطاهر؛ تصحیح و مقدمه جهانگیر منصور؛ تهران: ناهید، 1378.
4.بایر ناس جان؛ تاریخ جامع ادیان؛ ترجمه علی اصغر حکمت؛ چ5، تهران: علمی و فرهنگی، 1386.
5.پاشائی، ع؛ راه آیین(دمه پده)؛ تهران: نگاه معاصر، 1380.
6.___؛ بودا، زندگانی، انجمن، گزارش کانون پالی؛ تهران: کتابخانه طهوری، 1347.
7.تی لوکا، نیانه؛ سخن بودا، طرح تعلیم بودا بنابر کانون پالی؛ ترجمه ع.پاشایی؛ چ2، تهران: کتابخانه طهوری، 1362.
8.الجبعی العاملی، زین الدین علی بن احمد(شهید ثانی)؛ مسکن الفواد؛ تحقیق مؤسسه آل البیت علیهم السلام؛ قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1407ق.
9.جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم(معاد در قرآن)؛ قم: اسراء، 1380.
10.چاندرا، ساتیش و دریندرا موهان داتا؛ معرفی مکتب های فلسفی هند؛ ترجمه فرناز ناظرزاده کرمانی؛ قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان، 1384.
11.حسینی، علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس؛ اللهوف فی قتلی الطفوف؛ قم: انوارالهدی، 1417ق.
12.دهخدا، علی اکبر؛ لغت نامه؛ تهران: دانشگاه تهران، 1364ش.
13.ذکرگو، امیرحسین؛ اسرار اساطیر هند(خدایان ودائی)؛ تهران، فکر روز، 1377.
14.راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ قرآن؛ بیروت: دارالمعرفه، [بی تا].
15.ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه؛ تحقیق دارالحدیث؛ قم: دارالحدیث، [ بی تا].
16.سیدرضی، محمد بن حسین بن موسی؛ نهج البلاغه؛ تحقیق و شرح شیخ محمد عبده؛ قم: دارالذخائر، 1370.
17.شاله، فلسین، تاریخ مختصر ادیان بزرگ؛ ترجمه خدایار محبی؛ تهران: دانشگاه تهران، 1346.
18.شایگان، داریوش؛ ادیان و مکتب های فلسفی هند؛ تهران: امیرکبیر، 1356ش(2356).
19.صحیفه سجادیه؛ ترجمه سیدمحمدباقر، موحد الابطحی الاصفهانی؛ قم: مؤسسه الامام المهدی علیه السلام، 1411ق.
20.صدوق، محمد بن علی بن بابویه؛ امالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه، قم: بعثت 1417ق.
21.طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1417ق.
22.طوسی، ابوجعفر محمدحسین؛ مصباح المتهجد؛ بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، 1411ق.
23.قیومی، محمدجواد؛ صحیفه الحسین علیه السلام؛ قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374ش.
24.کازینز. ال. اس؛ آیین بودا در جهان امروز؛ ترجمه و تحقیق علیرضا شجاعی؛ مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
25.کریدز، مایکل، بودا؛ ترجمه علی محمد حق شناس، تهران: طرح نو، 1372.
26.کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی؛ تصحیح و تعلیق علی اکبر الغفاری؛ الطبعه الثالثه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1367.
27.لجنه الحدیث فی معهد الامام الباقر علیه السلام؛ موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام؛ الطبعه الرابعه، قم: اسوه، 1416ق.
28.اللیثی الواسطی، علی بن محمد؛ عیون الحکم و المواعظه؛ تحقیق شیخ حسین الحسینی البیرجندی؛ قم: دارالحدیث، 1376.
29.مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ تحقیق: محمدباقر بهبودی؛ الطبعه الثانیه، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق.
30.مظاهری سیف، حمیدرضا؛ جریان شناسی عرفان های نوظهور؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1387ش.
31.مولوی، جلال الدین محمد؛ مثنوی معنوی؛ تصحیح قوام الدین خرمشاهی؛ دفتر سوم و پنجم، چ9، تهران: دوستان، 1386.
32.نانسی، ویلسون راس؛ بودیسم راهی برای زندگی و اندیشه؛ ترجمه منوچهر شادان، تهران: بهجت، 1374.
33.هاردی، فرید هلم، ادیان آسیا؛ ترجمه عبدالرحیم گواهی؛ تهران: فرهنگ اسلامی، 1376.
34.هوپ، جین؛ بودا؛ ترجمه علی کاشفی پور؛ طراح: بورین وان لون، تهران: شیرازه، 1378.
35.هوکینز، بردلی؛ آیین بودا؛ ترجمه محمدرضا بدیعی؛ تهران: امیرکبیر، 1380.
36.هیئت نویسندگان(زیر نظر سروپالی رادا کریشنان)؛ تاریخ فلسفه شرق و غرب؛ ترجمه خسرو جهانداری، تهران: کیهانک، 1367.
37.هیوم، رابرت؛ ادیان زنده جهان؛ ترجمه عبدالرحیم گواهی؛ تهران: فرهنگ اسلامی، 1376ش.

پی نوشت ها :

1.ریشه های عقیده تناسخ، نخستین بار به صورت مکتوب در اوپانیشادها به چشم می خورد؛ اما احتمالاً این ایده بر گرفته از اندیشه ی آریاییان است که تناسخ را از دراویدی ها(بومیان قدیم و ساکنان اصلی هندوستان)گرفته اند(بایرناس، 1386، ص 154). تناسخ به این معناست که روح پس از مرگ از جسمی به جسم دیگر که ممکن است جسمی آسمانی، بشری، حیوانی یا گیاهی باشد، انتقال می یابد.(سوزوکی، 1387، ص 125).
2.نیروانا هدف نهایی تعالیم بوداست که پس از عمل به راه های هشتگانه که در حقیقتِ چهارم به آن اشاره دارد، حاصل می شود( شومان، 1362، ص 82)که درباره ی مفهوم آن آرای متعددی مطرح شده است؛ از جمله: پوسین نیروانا را مقام سرور و شادی و خاموشی می داند(شایگان، 1346، ج1، ص 165 ـ168). همچنین گفته شده انسان در این حالت از گردونه ی تناسخ خارج می شود(آزادی از آلودگی وجود، و آلودگی نادانی)(تی لوکا، ص 127/William,2000,p.47).

منبع مقاله :
فصلنامه علمی پژوهشی شیعه شناسی، شماره 35



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.