علوم نقلی، بخشی از علوم متداول در میان مسلمانان بوده اند که در تنظیم حیات فردی و اجتماعی، و شکل دهی مظاهر تمدن اسلامی، مانند مؤسسات فرهنگی، اقتصادی، آموزشی و مذهبی مهم ترین نقش را داشته اند. این علوم را از این لحاظ نقلی می گویند که زیربنای آنها، منقولاتی چون آیات و اخبار، احادیث و روایات تاریخی است، که با چشم پوشی از تاریخ، می توان آنها را علوم دینی نیز نامید. علوم شرعی عبارت اند از برنامه ها و فرمان هایی که شارع مقدس برای تنظیم حیات دنیوی و اخروی مردم فرستاده است. این برنامه ها که بنا بر مبانی عقلی و نقلی، سعادت دنیوی و اخروی بشر را تأمین می کنند، به سه دسته ی کلی تقسیم می شوند: علوم قرآن و تفسیر، علم حدیث و علم فقه.
علوم دیگری نیز در کنار این علوم قرار دارند که برخی عقلی و برخی نقلی و برخی دیگر ادبی هستند؛ مانند صرف، نحو، بیان، لغت، منطق، رجال، درایه و اصول فقه که برای درک و فهم علوم شرعی آموخته می شوند و بیشتر جنبه ی مقدماتی برای فهم قران و حدیث دارند. این علوم علاوه بر مقدمه بودن برای علوم دینی، ثمرات دیگری نیز به همراه دارند؛ مانند ادبیات که مهم ترین فایده ی آن، حفظ زبان از خطا در گفتار است و درست سخن گفتن را می آموزد.
در این میان، اهمیت تاریخ به دلیل نقش آن در درست فهمیدن حدیث است؛ زیرا علم رجال و تراجم که شاخه ای از تاریخ به شمار می رود، در شناسایی راویان حدیث به کار می آید و نقش مهمی در صدور فتاوای فقهی دارد. با این حال تاریخ علمی مستقل است و اهداف جداگانه ای را دنبال می کند.
از آنجا که علوم نقلی، به ویژه علوم شرعی، صد در صد اسلامی هستند و منشأ وحیانی دارند، در ابتدا بیشتر با تلاش های ائمه علیهم السلام، در میان مسلمانان رواج یافتند. در این فصل به بررسی این مطلب می پردازیم.
1. تأسیس علوم قرآنی
امامان شیعه علیهم السلام از خاندانی برخاسته اند که قرآن در میان آنها نازل شده است؛ از این رو آنان را معدن وحی و محل نزول قرآن خوانده اند. آنان داناترین مردم به حقایق قرآن هستند. راویان شیعه به طور متواتر (1) و راویان اهل سنت به طور مستفیض روایت کرده اند (2) که امیرمؤمنان علیه السلام نخستین گردآورنده ی قرآن است. یکی از ویژگی های مصحف آن حضرت این است که ترتیب نزول در آن رعایت شده است. (3) ابن ندیم می گوید: « این مصحف در خاندان جعفر [ امام صادق] بود و من در این زمان، نزد ابی یعلی حمزه حسینی مصحفی را دیدم که به خط علی بن ابی طالب بود و چند ورق از آن افتاده بود. این مصحف را فرزندان [ امام] حسن از همدیگر به ارث برده اند». (4)همچنین مرحوم سید حسن صدر می گوید: « کتابی درباره ی انواع علوم قرآن به امیرمؤمنان علیه السلام نسبت می دهند، که اکنون هم در دسترس است». (5) بنا به نقل سیوطی، روایات تفسیری رسیده از امیرمؤمنان علیه السلام، بیشتر از صحابه ی دیگر است. (6)
آن حضرت، مؤسس علم قرائت قرآن در میان مسلمانان بوده است. ابن ابی الحدید می گوید: « اگر به کتاب های قرائت مراجعه کنی می بینی که سرسلسله ی اساتید همه ی قاریان، آن حضرت بوده است؛ مثلاً ابی عمرو بن علا و عاصم بن ابی النجود و دیگران، قرائت را از ابوعبدالرحمن سُلَمی قاری فراگرفته اند و او هم از علی علیه السلام آموخته است». (7) ابن سعد هم از ابوعبدالرحمن سلمی نقل کرده که او گفته: قرائت را از علی علیه السلام فراگرفتم. (8) ابن ندیم درباره ی قرائت کسایی می گوید: قرائت کسایی از عبدالرحمن بن ابی لیلی و قرائت او هم از امیرمؤمنان علیه السلام است. استاد دیگر او در قرائت، حمزه بن حبیب بوده که کتابی درباره ی قرائت نوشته است. (9) علامه مجلسی از علامه حلی نقل کرده که کسایی قرائت قرآن را از حمزه آموخته و حمزه از امام صادق علیه السلام و امام صادق علیه السلام از پدرانش تا برسد به امیرمؤمنان علی علیه السلام. (10) به نقل شیخ طوسی، زید شهید هم کتابی درباره ی قرائت داشته که آن را از جدش امیرمؤمنان علیه السلام نقل کرده بوده است. (11) ابن ندیم هم قرائت عاصم را از طریق ابوعبدالرحمن سلمی به امیرمؤمنان علیه السلام می رساند. (12) شمس الدین محمد بن الجرزی از علمای قرن هشتم، قرائت موجود در زمان خود را از طریق امام صادق علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام به امیرمؤمنان علیه السلام مستند می داند. (13)
به شهادت قاطبه ی دانشمندان مسلمان، ابن عباس مهم ترین مفسر قرآن در میان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. ابن سعد در روایاتی از قول دانشمندان گذشته، او را « ترجمان القرآن» خوانده است. (14) با این حال او شاگرد و هم نشین امیرمؤمنان علیه السلام بوده است. ابن ابی الحدید در این باره می گوید:
یکی از علوم، علم تفسیر قرآن است که از او [ علی] اخذ شده و نشئت گرفته است. درستی این سخن را زمانی درمی یابی، که به کتاب های تفسیر بنگری؛ زیرا بیشتر روایات تفسیری از او و عبدالله بن عباس است؛ اما همه می دانند که ابن عباس چگونه شاگرد و همراه آن حضرت بوده و به دست او تعلیم یافته است. هنگامی که از او پرسیدند: علم تو در مقایسه با علم پسر عمویت چگونه است، گفت: « علم من در مقابل علم او، مانند قطره ای است از دریایی بی کران». (15)
ابن عباس نخستین کسی است که تفسیر را املا کرده است. سیوطی در الاتقان از ابن تیمیه نقل می کند « داناترین مردم به تفسیر بعد از صحابه، از میان تابعان اهل مکه هستند؛ زیرا آنها اصحاب ابن عباس بودند». (16) ابن ندیم در شمارش کتاب های تفسیر از کتاب تفسیر ابن عباس نام برده که مجاهد از او نقل کرده است و کتاب تفسیری نیز به مجاهد نسبت داده است. عکرمه هم کتاب تفسیری داشته که از ابن عباس نقل کرده بوده، و ابن ندیم کتاب تفسیری به مقاتل شاگرد دیگر ابن عباس نسبت داده است. (17)
علاوه بر ابن عباس، اصحاب شیعی دیگری هم که با امیرمؤمنان علیه السلام هم نشین بوده اند، از مفسران اولیه به شمار آمده اند؛ مانند جابر بن عبدالله انصاری و ابی بن کعب.
امامان دیگر شیعه علیهم السلام نیز همگی از مفسران قرآن به شمار می رفته اند. ابن ندیم در شمارش تفاسیر، پیش از همه به تفسیر امام باقر علیه السلام اشاره می کند که ابوالجارود آن را نقل کرده است. وی ابتدا از اصحاب آن حضرت بود و بعد از رحلت ایشان با زید همراه شد و فرقه ی زیدیه را رهبری کرد. (18)
در میان تابعان نیز مهم ترین مفسران، از شیعیان هستند. بنا به نقل سیوطی سعید بن جبیر در میان تابعان، نخستین کسی بود که کتاب تفسیر نگاشت. (19) او از بزرگان شیعه و از اصحاب امام سجاد علیه السلام بود و سرانجام حجاج بن یوسف او را به همین جرم به شهادت رساند. کتاب تفسیر بعدی از آن سدی (20) است که عسقلانی (21) به تشیع او اعتراف کرده است. یکی دیگر از اصحاب امام سجاد علیه السلام که کتاب تفسیر داشته، ابوحمزه ی ثمالی است. (22)
از مهم ترین مفسران مسلمان، محمد بن سائب کلبی از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهم السلام است. ابن ندیم نقل کرده که سلیمان بن علی ( حاکم بصره) او را از کوفه به بصره آورد تا به مردم تفسیر املا کند. او نیز بدین کار مشغول بود تا اینکه به آیه ای از سوره ی برائت رسید و آن را برخلاف آنچه مردم می پنداشتند، تفسیر کرد. شاگردانش گفتند: ما این را نمی نویسیم. او گفت: اگر این گونه ننویسید، دیگر یک کلمه هم املا نمی کنم. اختلافشان به نزد سلیمان کشید. او بی درنگ فرمان داد: هرچه کلبی می گوید بنویسید و غیر آن را رها کنید. (23)
علاوه بر اینها از کتاب تفسیر ابن ابی حمزه ی بطائنی (24) از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهم السلام، و کتاب التفسیر عن اهل البیت (25) سلمة بن حطاب از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام سخن به میان آمده است. جابربن یزید جعفی، یکی دیگر از اصحاب امام باقر علیه السلام است که از مفسران به شمار می رود. (26) ابان بن تغلب نیز یکی از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بوده که علاوه بر تخصص در رشته های مختلف علوم اسلامی، کتابی در معانی قرآن و کتابی در قرائت داشته است. (27)
2. نگارش نخستین کتاب های حدیثی
امامان شیعه علیهم السلام در نگارش و حفظ احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مهم ترین نقش را داشته اند و اگر تلاش آنان نبود، احادیث نبوی ضایع می شد. بدین ترتیب نخستین کتاب های حدیثی به دست آنان و شاگردانشان تدوین شده است؛ زیرا نگارش حدیث در میان اهل سنت، تا اواسط قرن دوم به تأخیر افتاد و علت آن هم، نهی عمر از نگارش حدیث بود؛ بدین بهانه که مبادا حدیث با قرآن مخلوط شود. افزون بر این، بیشتر صحابه توانایی نوشتن نداشتند؛ چنان که سیوطی می گوید: « آثار در عصر صحابه و بزرگان تابعان مدون نشده بود؛ زیرا هم حافظه هایی قوی داشتند و هم از نوشتن نهی شده بودند؛ چنان که در صحیح ثبت شده است؛ چون از مخلوط شدن آن با قرآن می ترسیدند. همچنین اکثر آنها توان نوشتن نداشتند». (28) غزالی نیز گفته: « نخستین کتاب هایی که در اسلام نوشته شده، کتاب ابن جریح و حروف التفاسیر از مجاهد و کتاب عطا در مکه است؛ بعد کتاب معمر بن راشد صنعانی در مکه، بعد مؤطأ مالک در مدینه، بعد جامع سفیان ثوری». (29) ذهبی نیز در تذکرة الحفاظ می گوید: « نخستین کسی که کتاب نوشته ابن جریح است». (30) سیوطی در الاوائل گفته: « نخستین کسی که در فقه دست به نگارش زده، ابوحنیفه بعد از قرن اول بوده است». (31)همه ی این آثار اهل سنت، مربوط به قرن دوم هجری است؛ زیرا مجاهد در سال 101 یا 104 ق و عطا در سال 110 یا 114 ق و ابن جریح و ابوحنیفه در سال 150 ق و معمر بن راشد در سال 152 یا 154 ق، سفیان ثوری در سال 161 ق و مالک در سال 179 ق وفات کرده اند. (32)
سرانجام نگارش رسمی حدیث در مکتب خلفا با دستور عمر بن عبدالعزیز شروع شد؛ (33) چنان که سیوطی در التدریب به نقل از ابن حجر در فتح الباری گفته است: « نخستین کسی که به امر عمر بن عبدالعزیز، دست به نگارش حدیث زد، ابن شهاب زهری بود». (34)
زیرا امامان شیعه علیهم السلام هیچ گاه ممنوعیت نگارش حدیث را به رسمیت نشناختند؛ چنان که در تدریب الراوی آمده: « در میان گذشتگان از صحابه و تابعان در کتابت علم اختلاف بسیاری بود. بسیاری از آنان آن را مکروه دانستند و گروهی دیگر آن را مباح دانسته و انجام دادند؛ از جمله علی علیه السلام و پسرش حسن علیه السلام». (35)
به این ترتیب امیرمؤمنان علیه السلام مؤلف نخستین کتاب حدیثی است که به املای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. این کتاب را امام باقر علیه السلام به حکم بن عُیَینه نشان داده و فرموده است: « این خط، خط علی علیه السلام و املای پیامبر است». (36) چند کتاب دیگر هم به آن حضرت نسبت داده اند. در تمام مدت ممنوعیت نگارش حدیث، شیعیان به کتابت و تدوین احادیث مشغول بودند. ابن شهر آشوب پس از نقل سخن غزالی می گوید: « بلکه صحیح این است که نخستین کسی که در اسلام کتاب نوشته، امیرالمؤمنین علی علیه السلام است؛ بعد از او، سلمان فارسی، بعد ابوذر، بعد اصبغ بن نباته، بعد عبدالله بن ابی رافع سپس [ امام سجاد صاحب کتاب] صحیفه ی کامله». (37)
در میان سخنان امامان شیعه علیهم السلام هم احادیثی به چشم می خورد که مضمون آنها، تشویق مردم به نگارش حدیث است؛ برای نمونه امام صادق علیه السلام فرموده است: « دل به نوشته اطمینان پیدا می کند»؛ (38) و در حدیث دیگری می فرماید: « احادیث را بنویسید؛ زیرا تا ننویسید حفظ نمی کنید». (39) همچنین: « نوشته های خود را محفوظ دارید که در آینده به آن نیاز پیدا می کنید». (40)
مفضل می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: بنویس و علمت را میان برادرانت پراکنده کن و اگر از دنیا رفتی، کتاب هایت را برای پسرانت به ارث بگذار؛ زیرا زمان سختی بر مردم خواهد آمد که تنها با کتاب هایشان مأنوس خواهند بود. (41)
همین ترغیب های ائمه علیهم السلام موجب شد که شیعیان و شاگردان ایشان در همان قرن اول هجری چند کتاب حدیثی تألیف کنند. مؤلفان شیعی در قرن اول عبارت اند از:
- سلمان فارسی مؤلف کتاب حدیث جاثلیق؛ (42)
- ابوذر غفاری مؤلف کتاب الخطبه که در آن امور بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شرح داده است؛ (43)
- ابورافع آزاد شده ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مؤلف کتاب السنن و الاحکام و القضایا که نجاشی ابواب آن را برشمرده است؛ (44)
- علی بن ابی رافع مؤلف کتابی در فنون فقه؛ (45)
- عبدالله بن ابی رافع مؤلف کتاب قضایا امیرالمؤمنین، کتاب تسمیه ی من شهد مع امیرالمؤمنین الجمل و صفین و النهروان من الصحابة؛ (46)
- اصبغ بن نباته مجاشعی نویسنده ی عهدنامه ی مالک اشتر، وصیت امیرمؤمنان علیه السلام به محمد حنفیه و کتاب مقتل الحسین بن علی علیه السلام؛ (47)
- ابوصادق سلیم بن قیس هلالی مؤلف کتاب سلیم؛ (48)
- میثم بن یحیی تمار مؤلف کتابی بزرگ در حدیث که شیخ طوسی، کشی و عمادالدین طبری از آن نقل کرده اند؛ (49)
- محمد بن قیس بجلی که کتابی از سخنان امیرمؤمنان علیه السلام گرد آورده است؛ (50)
- یعلی بن مره مؤلف کتابی از سخنان امام علی علیه السلام؛ (51)
- عبیدالله بن حر جعفی صاحب کتابی که از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است؛ (52)
- ربیع بن سمیع نویسنده ی کتابی درباره ی زکات چهارپایان؛ (53)
- حارث بن عبدالله اعور همدانی صاحب کتابی از اخبار علی علیه السلام به یک یهودی. (54)
پس از گذشت قرن اول هجری، کار نگارش حدیث به دست شاگردان ائمه علیهم السلام شتاب گرفت و تعدادی از بزرگان اصحاب امام سجاد و امام باقر علیهماالسلام که از تابعان بودند، کتاب های متعددی را در زمینه ی حدیث نوشتند؛ چنان که ذهبی در شرح حال ابان بن تغلب از اصحاب امام باقر علیه السلام می گوید: « تشیع در تابعان آنها با دین داری، پرهیزگاری و صدق فراوان است... اگر حدیث این گونه افراد رد شود، بخش مهمی از آثار نبوی از بین می رود و این مفسده ی بزرگی است». (55)
برخی از محققان، نام دوازده نفر از اصحاب امام سجاد و امام باقر علیهماالسلام را که صاحب کتاب و تألیف بوده اند، برشمرده اند: « برد الاسکاف، ثابت بن ابی اصیبعه، ابوحمزه ی ثمالی، ثابت بن هرمز، بسام بن عبدالله سیرفی، محمد بن قیس بجلی، حجر بن زائده ی حضرمی، زکریا بن عبدالله فیاض، ابوجهم کوفی، حسین بن ثویر، عبدالمؤمن بن قاسم انصاری، عبدالغفار بن قاسم انصاری و ابان بن تغلب». (56) سرانجام در عصر امام صادق علیه السلام، که تازه محدثان اهل سنت شروع به گردآوری احادیث کرده بودند، نگارش حدیث در میان شیعیان به اوج خود رسید و تنها از پاسخ های امام صادق علیه السلام به پرسش های دیگران، چهارصد کتاب تدوین شد، که آنها را اصول اربع مائه نامیدند. (57) ابن ندیم گزارشی از کتاب های حدیثی شیعه در این عصر به همراه نام مؤلفان آورده است:
اینان بزرگان شیعه هستند که فقه را از ائمه نقل کرده اند و من بدون ترتیب [ زمانی] آنها ذکر می کنم؛ از جمله آنها: کتاب صالح بن ابی الاسود، کتاب علی بن غراب، کتاب ابن یحیی لیث مرادی، کتاب زریق بن زبیر، کتاب ابی سلمه ی بصری، کتاب اسماعیل بن زیاد، کتاب ابن احمد عمر بن رضیع، کتاب داود بن فرقد، کتاب حسن عطار، کتاب عبدالمؤمن بن قاسم انصاری، کتاب سیف بن عمیره ی نخعی، کتاب ابراهیم بن عمر صنعانی، کتاب عبدالله بن میمون قداح، کتاب ربیع بن ابی مدرک، کتاب عمر بن ابی زیاد ابزاری، کتاب زکار بن یحیی واسطی، کتاب ابی خالد بن عمرو بن خالد واسطی، کتاب حریز بن عبدالله ازدی سجستانی، کتاب عبدالله حلبی، کتاب عمر بن اذینه، کتاب عمار بن معاویه ی دهنی، کتاب معاویه بن عمار، کتاب حسن بن محبوب سراد. (58)
بدین ترتیب نگارش حدیث در میان شیعیان، در نیمه ی اول قرن دوم و عصر امام صادق علیه السلام به اوج خود رسید و کتاب های فراوانی تدوین شد. همه ی کتاب های حدیثی جامعی که بعدها شکل گرفت، به ویژه کتب اربعه که اکنون در دسترس است، بر پایه ی کتاب های حدیثی این عصر و دوران پیش از آن نگارش یافته است؛ در حالی که در این زمان کار نگارش حدیث در میان اهل سنت تازه شروع شده بود.
پی نوشت ها :
1. ر.ک: سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمدباقر انصاری، منشورات دلیل ما، 1422 ه.ق، ص 146؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، مکتبة آیت الله العظمی المرعشی النجفی، 1404 ه.ق، ح 5، ص 214؛ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363 ه.ش، ح 1، ص 62؛ محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی ( صدوق)، اکمال الدین، ص 37؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ط 2، منشورات اسوه، 1416، ص 98، 107، 278، 370 و ج 2، ص 6؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج 2، منشورات مکتبة الهدی، 1387 ه، ص 451؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 89، ط 2، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403 ه.ق.، ص 40-50؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ط 1، منشورات ذوی القربی، قم، 1421 ه.ق، ص 40-41؛ محمد بن حسن عاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ط 3، منشورات المکتبة الاسلامیه، تهران، 1395 ه.ق، ح 1، ص 153.
2. ر.ک: عبدالرزاق بن همام الصنعانی، المصنف، ج 5، ح 9765، ص 450؛ علی متقی هندی، کنز العمال، ج 2، ح 4792، ص 588، و ج 13، ح 27، ص 127 و 38؛ ابن عساکر تاریخ مدینة دمشق، ج 42، دارالفکر، بیروت، 1415 ه. ص 398؛محمد بن احمد بن جزی کلبی اندلسی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج 1، دارالفکر، بیروت، ص 4؛ ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفة، بیروت، [ بی تا]، ص 41؛ جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ط 1، دار ابن کثیر، دمشق، بیروت، ص 181.
3. سید حسن صدر، الشیعة و فنون الاسلام، ط 1، مؤسسة السبطین العالمیه، قم، 1427 ه.ق، ص 61.
4. ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفة، بیروت، [ بی تا]، ص 41.
5. سید حسن صدر، الشیعة و فنون الاسلام.
6. جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، چ 1، انتشارات فخر دین، 1380 ه.ش، ص 196.
7. محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 6، دار احیاء التراث العربی، بیروت، [ بی تا].
8. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، دار احیاء الکتب العربیه، بیروت، 1378 ه، ص 28.
9. ابن ندیم، الفهرست، ص 44.
10. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 104، ص 184-186.
11. محمد بن حسن طوسی، الفهرست، ص 241.
12. ابن ندیم، الفهرست، ص 49.
13. شمس الدین محمد الجزری، مناقب الأسد الغالب علی بن ابی طالب، ط 1، دارالکتب العلمیه، 1426 ه.ق، ص 98.
14. محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ط 1، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1417 ه.ق، ص 434.
15. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 28.
16. جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، چ 1، انتشارات فخر دین، 1380 ه.ش، ص 201.
17. ابن ندیم، الفهرست، ص 51.
18. همان، ص 50.
19. همان؛ جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 2، ط 1، دار ابن کثیر، دمشق، بیروت، 1407 ه.ق،ص 234.
20. ابن ندیم، الفهرست، ص 51.
21. ابن حجر العسقلانی، تقریب التهذیب، ج 1، دارالمعرفه، ش 531، ص 71؛
22. ابن ندیم، الفهرست، ص 50.
23. همان، ص 139.
24. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص 250.
25. ر.ک: سید حسن صدر، الشیعه و فنون الاسلام، ط 1، مؤسسه السبطین العالمیه، قم، 1427 ه، ص 131. نجاشی تنها از کتاب تفسیر یاسین او نام برده است. ( همان، 187).
26. نجاشی، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1407 ه.ق، ص 129.
27. ابن ندیم، الفهرست، ص 308.
28. جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، دارالکتاب العربی، بیروت، 1427 ه.ق، ص 40.
29. ابن شهر آشوب، معالم العلماء، منشورات المطبعة الحیدریه، نجف، 1380 ه.ق، ص 2.
30. ر.ک: سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ط 2، مطبعه ابن زیدون، دمشق، 1363 ه.ق، ص 399.
31. همان.
32. همان، ص 400.
33. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 5، ط 5، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1409 ه، ص 304.
34. جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواری، ص 41.
35. همان، ص 208.
36. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1407 ه، ص 360.
37. ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص 3.
38. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ط 3، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ه، ص 52.
39. همان.
40. همان.
41. همان.
42. ابن شهر آشوب، معالم العلماء، منشورات المطبعة الحیدریه، نجف، 1380 ه.ق، ص 57.
43. محمد بن حسن طوسی، الفهرست، ص 80، ش 155.
44. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1407 ه، ص 4.
45. همان، ص 6.
46. ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ش 524، ص 77.
47. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص 8.
48. ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفة، بیروت، [ بی تا]، ص 307.
49. محمد بن حسن طوسی، الامالی، المکتبة اهلیه، بغداد، 1384 ه، ح 243، ص 148، ص 245 و ح 621، ص 308؛ همو، اختیار معرفة الرجال، ج 1، مؤسسه ی آل البیت، قم، 1404 ه.ق، ش 133، ص 292 و ش 134، 35، 27، 137، 139، 140، ص 293-297؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ط 1، مؤسسه ی النشر الاسلامی، 1420 ه، ص 143، ح 93 و ح 12، ص 235.
50. احمد بن علی نجاشی، رجال نجاشی، ص 323؛ محمد بن حسن طوسی، الفهرست، ش 683، ص 313.
51. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ش 762، ص 286.
52. همان، ش 6، ص 9.
53. همان، ش 3، ص 7.
54. محمد بن حسن طوسی، الفهرست، ش 538، ص 245.
55. محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، دارالفکر، بیروت، [ بی تا]، ج 1، ص 4.
56. محمد بن حسن عاملی، وسائل الشیعه، مقدمه ی عبدالرحیم ربانی شیرازی، چ 6، مکتبة الاسلامیه، تهران، 1403، ص یا.
57. فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، چ 1، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1417 ه.، ص 535.
58. ابن ندیم، الفهرست، ص 308.
محرمی، غلامحسن؛ (1390)، نقش امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول