بررسي نمود، تمايزات نمودي عمده و زمان در زبان فارسي

مقاله حاضر با رويکرد توصيفي به نمود و انواع مختلف آن و تمايزات نمودي عمده در زبان فارسي مي پردازد.(1) فرضيه اي که طبق آن مقاله به پيش مي رود، اين است که هر فعل مي تواند بيش از يک نمود داشته باشد.(2) به طور کلي،
دوشنبه، 23 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي نمود، تمايزات نمودي عمده و زمان در زبان فارسي
 بررسي نمود، تمايزات نمودي عمده و زمان در زبان فارسي

 

نويسندگان: اعظم استاجي (1)- فاخته نخاولي (2)




 

چکيده

مقاله حاضر با رويکرد توصيفي به نمود و انواع مختلف آن و تمايزات نمودي عمده در زبان فارسي مي پردازد.(1) فرضيه اي که طبق آن مقاله به پيش مي رود، اين است که هر فعل مي تواند بيش از يک نمود داشته باشد.(2) به طور کلي، مقوله دستوري زمان دستوري و نمود بيانگر شيوه مفهومي ساختن زمان و مشاهده ساختار رخدادهاي فعل توسط گويندگان يک زبان است. زمان دستوري/ نمود در زبان فارسي با معيار موقعيت زمان دستوري رخداد فعل و مشاهده ساختار رخداد فعل و معناي ذاتي افعال و معناي برآمده از بافت تحليل مي گردد و نشان مي دهيم که جنبه حائز اهميت کاربرد زمان دستوري در تأثير متقابل مقولات زباني در ارائه معاني مختلف است.
کليدواژه ها: نمود دستوري، نمود معنايي، نمود کامل، نمود ناقص، نمود لحظه اي، نمود تداومي

مقدمه

در دستور سنتي مفهوم نمود با زمان دستوري آميخته شده است. در فارسي امروز بيشتر تمرکز بر روي نمود دستوري افعال است. با رويکردي توصيفي و با در نظر گرفتن ساخت صوري و معناي ذاتي افعال و همچنين بافت، ادعا مي شود که فعل مي تواند بيش از يک نمود داشته باشد که در دستور نوين به بعضي از اين نمودها معنايي اشاره شده است.
در اين مقاله پس از بررسي ديدگاه هايي درباره نمود و زمان دستوري و تمايزات نمودي عمده به ارتباط ميان ساخت صوري و معناي افعال پرداخته مي شود.
مباحت مورد بررسي در اين بخش: تعريف نمود دستوري، تفاوت ميان زمان دستوري و نمود، تفاوت نمود کامل با نمود ناقص، نمود در زبان فارسي، تفاوت زمان با زمان دستوري، تقسيم بندي افعال طبق نمود دستوري، ناکارايي ساخت صوري به تنهايي در تعيين نمود و همسويي ساخت صوري و معنا، نمود لحظه اي و تداومي، برخي نمودهاي معنايي در زبان فارسي.

1. تقسيم بندي افعال ماضي و مضارع در زبان فارسي بر پايه ساخت صوري

2 -1. افعال با نمود ناقص

ماضي استمراري (مي رفتم)، ماضي ملموس (داشتم مي رفتم)، ماضي نقلي مستمر (مي رفته ام)، ماضي نقلي ملموس (داشته ام مي رفته ام)، مضاع اخباري (مي روم)، مضارع ملموس (دارم مي روم)، مضاع التزامي (بروم).

2-2. افعال با نمود کامل

ماضي مطلق (رفتم)، ماضي نقلي (رفته ام)، ماضي بعيد (رفته بودم)، ماضي ابعد (رفته بوده ام)، ماضي التزامي (رفته باشم).
همان طور که ملاحظه مي شود، نمود دستوري افعال فقط بر مبناي ساخت آنها است اما در اينجا به ناکارآيي و ناکفايتي نمود دستوري به تنهايي براي نشان دادن نمود افعال اشاره مي کنيم. معتقدم زماني فعل داراي نمود کاملي است که هم از جنبه صوري و هم از جنبه معنا و بافت براي آن نمودهاي مجزا و مرتبط قائل شويم. به زمان دستوري آينده در سبک رسمي توجه کنيد: "خواهم رفت" اين زمان دستوري با استفاده از فعل کمکي "خواه" که از ريشه زمان حال "خواستن" است، به علاوه بن ماضي ساخته مي شود و معتقدم که وجود اين زمان دستوري نشان دهنده ناکفايتي معيار معيار صوري به تنهايي براي تعيين نمود افعال زبان فارسي است، زيرا اين ساخت نه نشانه استمرار و ناقص بودن را در خود دارد؛ يعني در بخشي از محور زمان در حال تداوم و در جريان نيست، و نه نشانه کامل شدن دارد و اشاره به عملي که به طور کامل به اتمام رسيده است و در حقيقت رخداد فعل براي اين زمان دستوري هنوز شروع به تحقق يافتن نکرده است و نگرش گوينده به آغاز يک عمل را نشان مي دهد بنابراين، نمي توان آن را جزئي از نمود ناقص يا کامل به شمار آورد. اما اگر از بعد معنا به اين زمان دستوري بنگريم، "خواه" در ذات خود معناي آينده را دارد و مي توان براي آن نمود آغازين را قائل شد که در محور زمان پيش از شروع به عمل؛ يعني قبل از نمود آغازي قرار مي گيرد. اما همان طور که پيش از اين نيز اشاره کردم، زمان دستوري گذشته مطلق زمان دستوري خنثي اي است که مي تواند به زمان آينده نيز اشاره کند و همچنين، زمان استمراري براي نشان دادن زمان آينده بکار مي رود. مثلاً: " شايد فردا به سينما رفتم" يا "فردا به سينما مي روم" که اکثر اوقات در سبک محاوره اي به کار مي رود. در اين گونه جملات بافت تعيين کننده نمود افعال است چون همان طور که مشاهده مي کنيم، اگر بخواهيم به ساخت صوري اين دو فعل براي تعيين نمود دستوري متکي باشيم، جمله اول داراي نمود کامل و جمله دوم داراي نمود ناقص است در حالي که با توجه به معنايي که از بافت اين جملات بر مي آيد، رخداد فعل در اين دو جمله نه به پايان رسيده و کامل شده است و نه در حال استمرار و جريان است، بلکه هنوز آغاز نشده است. نتبجه اين که، علاوه بر ساخت صوري، توجه به معناي ذاتي افعال و بافت نيز در تعيين نمود آنها ضروري است.
به اين دو فعل توجه کنيد: "کشت" و "داشت مي کشت". در اينجا ساخت صوري بر معنا تأثير مي گذارد و معناي فعل را از حالت لحظه اي در فعل اول به حالت تداومي در فعل دوم تغيير مي دهد و همانطور که اشاره کردم، ميان دو نمود کامل و لحظه اي از يک سو و نمود ناقص و تداومي از سوي ديگر، نوعي همسويي وجود دارد. فعل اول در اينجا داراي نمود کامل و لحظه اي و فعل دوم داراي نمود ناقص و تداومي است. به عبارتي ديگر، در اکثر مواقع هر چه نمود کامل تر باشد فعل لحظه اي تر و هر چه نمود ناقص تر باشد، رخداد فعل تداومي تر خواهد بود. اين امر هميشه صادق نيست، زيرا با وجود اين که نمود دستوري افعال به صورت مستقل تعيين مي گردد، اما معناي ذاتي افعال يا معناي برآمده از بافت نيز بر نمود فعل تأثيرگذار هستند.
مثلاً: فعل "خوردن" به طور ذاتي داراي معناي "تداومي" است و در جمله اي مانند: "علي غذايش را خورده بود" به طور ذاتي داراي نمود دستوري کامل است، اما همزمان نمود معنايي تداومي را نيز به همراه دارد و در حقيقت معناي فعل دستخوش ساخت صوري آن شده است. حالا به اين مثال توجه کنيد: "علي قرصش را خورد" در اين جمله فعل داراي نمود کامل و نمود معنايي لحظه اي است زيرا با وجود اين که فعل "خوردن" داراي معناي ذاتي "تداومي" است، اما همنشيني اين فعل با واژه اي مانند "قرص" در بافت جمله سبب تغيير معناي تداومي به لحظه اي شده است. بنابراين، بافت نيز مانند معنا با ساخت صوري همسويي دارد و در عين جدا بودن از هم به شدت به هم وابسته اند.
به اين مثال توجه کنيد: "غذاي علي مي پخت" فعل پختن در معناي متعددي خود تداومي محسوب مي شود در حالي که اگر همين فعل به صورت لازم به کار رود، داراي نمود لحظه اي مي شود. در جمله بالا "پخت" اگر چه به معناي لازم به کار رفته است، اما داراي نمود تداومي و ناقص است که از روي بافت جمله و همنشيني واژه "غذا" با "پختن"، معناي ذاتي فعل "پختن" و ساخت صوري ماضي استمراري ( نمود ناقص) به دست مي آيد.
جمله "علي آنجا ايستاده بوده است" را در نظر بگيريد. فعل "ايستادن" داراي نمود لحظه اي- تداومي است در حالي که "ايستاده بوده است" داراي نمود کامل است. به نظر مي رسد بتوان اينگونه توجيه کرد که عمل "ايستادن" در لحظه اتفاق افتاده و در يک وهله زماني در محور زمان در گذشته تداوم داشته و بعد بطور کامل به پايان رسيده است. در اين مثال نه ساخت صوري و نه معناي فعل با بافت بر يکديگر غالب نيستند، بلکه با هم همسو شده اند و با هم مي توانند نمودي کامل از فعل ارائه کنند. گرچه به نظر مي رسد که معناي تداوم با کامل شدن با هم يکجا جمع نشوند، اما با توجيه اين که ساخت صوري و معنا مي توانند به موازات هم بيايند و براي هم تداخل ايجاد نکنند، مي توان نمود لحظه اي- تداومي، کامل را براي اين فعل درست دانست. در مقابل، جمله "علي روي صندلي اش مي نشست" مفهوم لحظه اي- تداومي بودن عمل نشستن به طور کامل با ساخت صوري ماضي استمراري و نمود ناقص آن جمع مي گردد، چون ميان لفظ تداوم و عمل و ناقص بودن آن هماهنگي کامل وجود دارد.
به طور کلي در اکثر موارد، ساخت صوري ناقص، تداوم عمل را به همراه دارد و حتي اگر معناي لحظه اي در ذات فعل وجود داشته باشد، بر روي آن تأثير گذاشته و به آن تداوم مي بخشد. مثلاً : "علي داشت مي مرد" فعل "مردن" داراي نمود لحظه اي است اما با شمّ زباني مي توان فهميد که در اين جمله " عمل مردن" بکياره و در يک لحظه حادث نشده است، بلکه به تدريج و با استمرار در زمان گذشته وجود داشته است منظور اين که گرچه ساخت صوري و معنا را بايد جدا از هم بررسي کرد، اما اين دو به شدت برهم تأثير گذارند.
به فعل "خواندن" توجه کنيد. اين فعل داراي معناي ذاتي "تداومي است . حال اگر اين فعل را در جمله "علي کتابش را خواند" بياوريم و فقط با استفاده از ساخت صوري بخواهيم نمود آن را تعيين کنيم اين فعل فقط داراي نمود کامل مي شود؛ يعني بخشي از حالت فعل که در معناي ذاتي فعل نهفته است؛ يعني تداومي بودن عمل "خواندن" از دست مي رود. بنباراين، توجه به معنا و بافت سبب مي شوند نمودي کامل تر از فعل ارائه دهيم. براي اين فعل در جمله بالا نمود تداومي، کامل را قائل مي شويم؛ به اين معنا که عمل "خواندن" در زمان گذشته تداوم داشته و به طور کامل در همان مقطع زماني به پايان رسيده است. از اينجا مي توان نتيجه گرفت که هميشه کامل بودن عمل الزاماً با لحظه اي بودن آن همراه نيست. اما وجود واژه "کتاب" به معناي تداومي بودن رخداد فعل کمک مي کند. جمله "علي عدد را خواند" را در نظر بگيريد. براي اين فعل نمود لحظه اي، کامل را قائل مي شوم، زيرا بافت بر معناي ذاتي فعل تأثير گذاشته است. مسلماً خواندن يک عدد واحد را نمي تواند به اندازه خواندن يک کتاب تداوم داشته باشد.
حال به جمله "علي عدد را مي خواند" توجه کنيد. فعل داراي نمود تداومي، ناقص است زيرا اين بار معناي ذاتي فعل و ساخت صوري بر بافت تأثير گذاشته اند و هر دو به استمرار و تداوم عمل فعل کمک مي کنند و گرچه بافت تغيير نکرده و همچنين واژه "عدد" با "خواندن" مفهوم لحظه اي بودن را به ذهن مي آورد، اما معناي فعل و ساخت صوري آن اين مفهوم را تداعي مي کند که انگار رخداد فعل (خواندن عدد) چندين مرتبه تکرار شده است.
نکات مهمي که در مورد نمود لحظه اي و تداومي لازم به ذکر مي دانم عبارتند از:
- در معني افعال فارسي دو نمود متقابل "لحظه اي" و "تداومي" وجود دارد و افعال بسته به نمودي که دارند، افعال لحظه اي و افعال تداومي ناميده مي شوند.
- تداومي يا لحظه اي بودن افعال مرکب گاهي مربوط به عنصر فعل و گاهي مربوط به پايه واژگاني (جزء ترکيبي) است.
- عناصر فعلي که فعل لحظه اي مي سازند: "شدن"، "افتادن"، "رسيدن"، "درآمدن"، "درآوردن" در تمام موارد و "آمدن"، "آوردن"، "انداختن"، "رفتن"، "گرفتن"، در اکثر موارد.
- عناصر فعلي که فعل تداومي مي سازند" "خواندن"، "داشتن"، "گفتن" در تمام موارد.
- عناصر فعلي زيربسته به پايه واژگاني ترکيب شده با آنها، گاهي فعل لحظه اي و گاهي فعل تداومي مي سازند:
"کردن"، "بردن"، "خوردن"، "دادن"، "ديدن"، "زدن"، "کشيدن"، "گذاشتن".
- برخي از افعال هميشه لحظه اي، برخي هميشه تداومي و برخي ديگر بسته به جمله اي که در آن به کار رفته اند، گاهي لحظه اي و گاهي تداومي هستند.
- برخي افعال هرگاه به صورت لازم بکار روند، فعل لحظه اي و هرگاه به صورت متعددي به کار روند، فعل تداومي هستند، مانند: پختن، ريختن.
- اگر برخي از افعال تداومي متعددي را به صورت لازم در آوريم، نمود لحظه اي پيدا مي کنند. مانند: باز کردن، باز شدن.
- گاهي اوقات، هم فعل متعددي و هم معادل لازم آن هر دو لحظه اي يا هر دو تداومي هستند مانند: انداختن، افتادن (هر دو لحظه اي) و جوشاندن، جوشيدن (هر دو تداومي) هستند.
- گاهي اوقات، هم فعل تداومي و هم فعل لحظه اي معادل آن، هر دو لازم هستند. مانند: راه رفتن، راه افتادن.
علاوه بر نمود لحظه اي و تداومي و لحظه اي- تداومي، انواع مختلف ديگر از نمود معنايي در زبان فارسي وجود دارد که برخي از آن مي پردازيم:

نمود تام:

براي نشان دادن نمود تام (کامل) در زبان فارسي صورت خاصي موجود نيست، اما براي نشان دادن رخداد فعلي که کاملاً به پايان رسيده است مي توان از گذشته ساده يا ماضي بعيد استفاده کرد. مثلاً: "علي غذايش را خورده بود" فعل در اين جمله به صورت کامل در بخشي از محور زمان در گذشته تحقق يافته است و تداوم عمل فعل "خوردن" به طور کامل تمام شده است.

نمود عادتي:

اين نمود با پيشوند استمراري "مي + بن فعل" نشان داده مي شود و براي بيان عملي به کار مي رود که بصورت عادت در زمان حال يا گذشته انجام مي شود. براي نشان دادن نمود عادتي هم در گذشته و هم در زمان حال از "قيد گونه هاي زمان" استفاده مي شود تا ماهيت عادتي عمل نشان داده شود. مثلاً: "ما هر روز کار مي کرديم" يا "من هميشه اينجا مي خوابم" همان طور که پيش از اين مطرح کردم و در اينجا نيز مشاهده مي شود، ساخت صوري فعل به تنهايي نمي تواند بيانگر نمود ناقص است و فعل در جمله اول ذاتاً داراي معناي تداومي است و در جمله دوم داراي نمود لحظه اي- تداومي است. اما بافت، هم ساخت صوري و هم معناي افعال را در اينجا تحت تأثير قرار مي دهد.
هم نشيني قيد گونه هاي زمان همچون "هر روز" و "هميشه " سبب افزودن معناي اضافي به فعل و ايجاد نمود جديدي تحت عنوان "نمود عادتي" مي شود. البته معتقدم که عادتي بودن عمل فعل به معناي نقض و يا عدم وجود نمود لحظه اي و تداومي نيست، بلکه فعل در جمله اول مي تواند داراي نمود: ناقص، تداومي و عادتي و در جمله دوم داراي نمود: ناقص، لحظه اي - تداومي و عادتي باشد؛ به اين ترتيب که فعل ساخت صوري، معناي ذاتي و معناي برآمده از بافت را به موازات هم در خود حفظ مي کند.

نمود آغازي:

دو روش براي نشان دادن نمود آغازي وجود دارد: 1- يکي اين که هم براي زمان گذشته و هم زمان حال از فعل مرکب "شروع کردن به ..." استفاده کنيم و پس از اين فعل ساخت التزامي فعل اصلي را به کار ببريم. مثلاً: "داريم شروع مي کنيم غذا بخوريم" يا "داشتيم شروع مي کرديم غذا بخوريم" 2- بجاي ساخت التزامي، حرف اضافه ي "به" و مصدر فعل اصلي را قرار مي دهيم. مثلاً: "داريم شروع مي کنيم به غذا خوردن" يا " داشتيم شروع مي کرديم به غذا خوردن" باز هم همانطور که مشاهده مي گردد، فعل اصلي به تنهايي نمي تواند نمودي کامل از فعل ارائه کند و حتماً بايد براي تعيين نمود فعل آن را در قالب بافت بررسي کرد، زيرا در اين ساخت فعل کمکي به کار رفته است که بر معنا و نوع نمود فعل تأثيرگذار است.

نمود پاياني:

برخلاف نمود آغازي داراي نشانه خاصي نيست و براي بيان آن از گذشته ساده، ماضي نقلي يا ماضي بعيد مي توان استفاده کرد. که اگر از ماضي بعيد استفاده کنيم، عمل پايان يافته اي را نشان مي دهد که قبل از عملي ديگر رخ داده است. مثلاً: " کتابم را خوانده بودم که او رسيد." همان طور که مشاهده مي شود همه افعالي که داراي نمود کامل هستند در ذات خود معناي خود پاياني را نيز دارا هستند. نمود کامل براي کامل بودن ساخت صوري فعل به کار مي رود و نمود پاياني به مفهوم اتمام رخداد فعل اشاره مي کند. در جمله بالا، رخداد فعل اول به اتمام رسيده بوده است که عمل ديگري رخ مي دهد. مفهوم پايان پذيرفتن و تحقق رخداد فعل از ساخت صوري و بافت جمله و حضور جمله اي ديگر پس از جمله اول برمي آيد.

نمود مکرر:

در زمان حال با استفاده از زمان دستوري حال ساده و در زمان گذشته با استفاده از ماضي استمراري براي بيان تکرار استفاده مي شود. مثلاً: "هر روز درسم را مي خوانم" يا "هر روز درسم را مي خواندم" همان طور که روشن است نمود مکرر نيز مانند نمود عادتي با استفاده از قيد گونه هاي زمان و در قالب بافت تعيين مي شود و در حقيقت، براي نشان دادن اين دو نمود در زبان فارسي تفاوت عمده اي وجود ندارد و از نظر ساختاري و معنايي نيز مشابه اند و تنها تفاوت کاربردي جزئي با هم دارند. تعيين اين نوع نمود کاملاً به بافت بستگي دارد زيرا ساخت صوري فعل به تنهايي نمي تواند معناي تکرار و مکرر بودن رخدا فعل را نشان دهد. فعل در جمله بالا داراي نمود: تداومي، ناقص، مکرر است. که ميان مفهوم هر سه اين نمودها هماهنگي و ارتباط وجود دارد.

نمود منقطع:

نوع ديگري از نمود معنايي است که در زبان فارسي صورت خاصي ندارد و آن را با گذشته ساده يا ماضي بعيد نشان مي دهند و مانند دو نمود قبلي براي تصريح مفهوم آن از قيد استفاده مي شود. قيد (يک) بار در زبان فارسي نشانه نمود منقطع است. مثلاً: (يک) بار به مسکو رفته بوديم.
همان طور که در دو مورد قبلي نيز اشاره کردم و اينجا نيز آشکار است، ساخت صوري فعل به تنهايي براي نشان دادن نمود کاملي از فعل ناکارا است و در اين جمله ساخت صوري فقط کامل بودن عمل فعل را مي رساند و نه منقطع بودن آن را. اما بافتي که اين فعل يا نمود کامل در آن به کار رفته است معنايي اضافي به حالت تحقق رخداد فعل مي افزايد و آن معناي اضافي و منطقع بودن رخداد فعل است. لازم به ذکر است که خود فعل "رفتن" داراي معناي ذاتي "لحظه اي" است؛ يعني فعل "رفته بوديم" در جمله بالا داراي نمود: لحظه اي، کامل، منقطع است؛ به اين معنا که معناي ذاتي فعل، ساخت صوري آن و بافت مي توانند هر کدام جداگانه و مرتبط با هم نمودي به فعل بيافزايند.

3. نتيجه گيري

در طول مقاله سعي بر آن بود تا نشان دهيم فعل داراي بيش از يک نمود است. همان طور که در بخش هاي مختلف مشاهده شد، تمام افعال ماضي، مضارع و مستقبل (در سبک محاوره اي) داراي نمود دستوري بر مبناي ساخت صوري خود هستند. اما از نظر معنايي نيز مي توان براي افعال نمود قائل شود. تعيين تمام نمودهاي معنايي افعال به معناي ذاتي آنها بستگي ندارد و فقط سه نمود لحظه اي، تداومي و لحظه اي- تداومي است که در ذات افعال وجود دارد و البته گاهي نيز مي تواند تحت تأثير ساخت صوري فعل تغيير کند و مثلاً از حالت لحظه اي به تداومي تبديل شود. اما ساير نمودهاي معنايي يا در قالب بافت جمله و در اثر همنشيني با قيد گونه هاي مختلف به دست مي آيند مانند: نمود عادتي، نمود مکرر، نمود منقطع.
يا در قالب بافت جمله و معناي برآمده از تمام گروه و نه معناي فعل به تنهايي، مانند نمود پاياني از ديگر نتايج به دست آمده از مطالعات انجام شده:
1- نمود پاياني و نمود تام معادل نمود کامل هستند.
2- نمود مستمر، نمود استمراري، نمود عادتي و نمود مکرر معادل نمود ناقص هستند.
3- براي ساختن بعضي نمودهاي معنايي در قالب بافت مي توان از قيد گونه هاي مختلف، ساخت واژه ي- نحوي؛ يعني استفاده از فعل کمکي (شروع کردن به ... براي نمود آغازي) و ("داشتن" براي نمود مستمر) استفاده کرد.

پي نوشت ها :

1. استاديار گروه زبان شناسي دانشگاه فردوسي مشهد
estaji@ um.ac.ir
2. دانشجوي دکتري زبان شناسي همگامي دانشگاه فردوسي مشهد Fakhteh- nakhavaly @ yahoo. com

فهرست منابع تحقيق:
استاجي، اعظم (1385)، گذر از مالکيت به نمود در زبان فارسي، مجله زبان شناسي، دوره جديد، ش 9 (پياپي 16)، صص 1-14.
احمدي گيوي (1380)، حسن، دستور تاريخي فعل، نشر قطره، ج اول، ص 1628.
احمدي گيوي، حسن (1380)، دستور تاريخي فعل، انتشارات قطره، ج دوم، ص 1362.
احمدي گيوي، حسن و حسن انوري (1385)، دستور زبان فارسي 2، انتشارات فاطمي، صص 46 و 76.
بابک، علي، زبان فارسي در کارکرد ارتباطي، انتشارات سخن گستر، (1380)، صص 97، 74، 108-111.
جعفري، اميرعلي (1375)، پژوهشي تازه در دستور زبان فارسي، انتشارات ثقفي، صص 15، 16، 18، 26.
جهان پناه، تهراني، سيمين دخت (1363)، فعل هاي لحظه اي و تداومي در زبان فارسي امروز، مجله زبان شناسي، س 1، ش 1، صص 1-37.
دبير مقدم، محمد (1384)، پژوهش هاي زبان شناختي فارسي، انتشارات دانشگاهي تهران، صص 186-189.
ماهوتيان، شهرزاد (1378)، دستور زبان فارسي از ديدگاه رده شناختي، انتشارات نشر مرکز، صص 226-231.
مرزبان راد، علي (1374)، دستور سودمند، انتشارات قومس، صص 110 -113.
مشکوه الديني، مهدي (1379)، دستور زبان فارسي بر پايه نظريه گشتاري، انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد، ش 99، ص 77و 78.
مقربي، مصطفي (1372)، ترکيب در زبان فارسي، انتشارات توس، ص 81-88.
گلفام، ارسلان (1385)، اصول دستور زبان، انتشارات سمت، ص 74 -70.
وحيديان کاميار، تقي (1343)، دستور زبان با روش آسان و نو، انتشارات اميرکبير، صص 137-140.
____ (1371)، فعل هاي لحظه اي، تداومي، لحظه اي- تداومي، مجله زبان شناسي، س9، ش 2.

منبع مقاله :
دبيرمقدم، محمد، (1391)، مجموعه مقالات هشتمين همايش زبان شناسي ايران (جلد اول)، تهران: دانشگاه علامه طباطبايي، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.