فرايند تبديل فعل به اسم در زبان فارسي

فرایند تبديل در زبان فارسي فرایندي زاياست. يکي از مصاديق فرايند تبديل در زبان فارسي تبديلِ ستاک فعلي به اسم است. در چهارچوب دستور شناختي فرايند تبديل فرایندي مفهومي است که از طريق گسترش مجازي و مجاز رويداد-
سه‌شنبه، 24 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرايند تبديل فعل به اسم در زبان فارسي
 فرايند تبديل فعل به اسم در زبان فارسي

 

نويسنده: آرمان ذاکر (1)




 

چکيده

فرایند تبديل در زبان فارسي فرایندي زاياست. يکي از مصاديق فرايند تبديل در زبان فارسي تبديلِ ستاک فعلي به اسم است. در چهارچوب دستور شناختي فرايند تبديل فرایندي مفهومي است که از طريق گسترش مجازي و مجاز رويداد- طرح واره باعث تغيير مقوله ي واژگانيِ واژه ها مي شود. با مطالعه پيکره زبان فارسي (بيجن خان و همکاران، 2011) پنجاه و هشت مورد از اسامي حاصل از تبديل فعل به اسم در اين مطالعه شناسايي شد که چهار الگوي معنايي مختلف در ساخت آن ها دخالت دارد.
کليدواژه ها:
فرایند تبديل(2)، دستور شناختي(3)، مجاز(4)، طرح واره(5).

1. مقدمه

در کتب دستور زبان فارسي واژه هايي مثل «شکست»، «دريافت»، «سررسيد» و شبيه آن را که در ظاهر شبيه ستاک گذشته و يا فعل سوم شخصِ مفردِ ماضي ساده هستند ولي در کاربرد در جايگاهِ نحوي اسم ظاهر مي شوند، «مصدر مرخم» و يا گاهي «اسم مصدر» ناميده اند (طالقاني 1346، انوري و گيوي (1386: 106) خانلري، 1355). خصوصيت مشترک اين واژه ها، شباهت آن ها به ستاک گذشته و گاهي ستاکِ حالِ افعال است. اين شباهت باعث شده که دستور زبان سنتي اين افعال را به صورت مصدر مرخم نام گذاري و تحليل کنند. در دستورهاي سنتي که با الگوگيري از دستورهاي زبان عربي نوشته شده، واژه هايي مثل «رفتن» و «گفتن» و مانند آن مصدر ناميده شده اند و تصور بر اين است که افعال در زبان فارسي از اين مصدرها ساخته مي شوند و مصدرها « محل صدور» و توليد افعال هستند. همانگونه که مي دانيم افعال در زبان فارسي داراي دو ستاک (بن) گذشته و حال هستند و افعال زبان فارسي از پيوستن تصريف هاي فعلي به اين دو نوع ستاک به وجود مي آيند.
در تحليل دستور سنتي از اين واژه ها، چنين برداشت مي شود که اين واژه ها با حذف علامت مصدر (-ن يا -تن) از مصدر ساخته مي شوند. البته برخي دستور نويسان و زبان شناسان اين تحليل را رد مي کنند زيرا برخلاف آنچه در دستورهاي سنتي آمده است، در زبان فارسي مصدرها خود از افزودن پسوند (-تن و -ن) به ستاک ماضي افعال ساخته مي شوند. مصدرها در زبان فارسي در اصل مصدر نيستند، بلکه اسم هايي هستند که از ستاک گذشته افعال ساخته شده اند. بنابراين اگر بپذيريم که مصدرها خود واژه هاي مشتق از ستاک ماضي افعال هستند، اين تحليل که اسامي موسوم به مصادر مرخم از پيوستن پسوند به ستاک گذشته و سپس حذف آن ساخته شده اند بسيار دشوار است، زيرا لزومي ندارد که ستاک گذشته افعال ابتدا با پذيرفتن پسوند به اسم تبديل شود و سپس همان پسوند حذف شود. البته برخي دستور نويسان علي رغم به کار بردن اصطلاح مصدر مرخم، اين تحليل را نمي پذيرند (انوري و گيوي 1386، ص 106). تحليل مناسب تر براي اين واژه ها تحليل آن ها به عنوان محصول فرايند تبديل است. در اين تحليل ستاک گذشته افعال بدون پذيرفتن وند آشکار تغيير مقوله داده و به اسم تبديل شده اند.

2. فرايند تبديل

تبديل يک فرايند واژه سازي است که طبقه واژگاني واژه موجود در واژگان زبان را تغيير مي دهد بدون اينکه تغييري ظاهري در واژه به وجود بياورد (والر(6) 2006: 172). اين فرايند در زبان فارسي فرايندی زاياست. در جهت هاي مختلف بر واژه هاي زبان فارسي اعمال مي شود. اين فرايند در زبان فارسي در جهت هاي اسم و صفت به فعل در فعل هاي جعلي، اسم به صفت، صفت به اسم (صفت جانشين اسم) و فعل به اسم و صفت وجود دارد (طباطبايي، 1385). يکي از جهات اين فرايند در زبان فارسي فرايند تبديل ستاک فعل به اسم است. در زبان فارسي ستاک گذشته و حالِ افعال مي توانند در جريان فرايند تبديل به اسم تبديل شوند.

3 -1. تبديل و دستور شناختي

در چهارچوب دستور شناختي، تواردزيس(7) (1997) و دريون(8) (1999) به بررسي اين فرايندها در زبان انگليسي پرداخته اند و آن ها ار محصولِ فرايندِ "مجاز بلاغي(9)" و "مجاز رويداد- طرح واره(10)" دانسته اند در اين رويکرد در تبديل اين افعال به اسم، عنصري از طرح واره معنايي مربوط به فعل برجسته شده و کل محتواي معنايي واژه را به خود اختصاص مي دهد.

3 -1-1. گسترش معنايي

تواردزيس (1997) فرايند تبديل را« گسترش معنايي» مي داند و آن را پديده اي ذاتاً معنايي توصيف مي کند. به نظر وي نظريه هايي که صورت را از معنا جدا کرده و تنها در اين مورد دست به تبيين هاي صوري مثل اشتقاق صفر زده اند، تصوير کامل و روشني از اين پديده ارائه نکرده اند. او دستور زبان بدون معنا را نمي پذيرد زيرا تمامي واژه ها و وندها و حروف اضافه و حروف تعريف و پايه هاي تصريفي داراي معنايي محتوايي هستند که ممکن است طرح واره اي باشند، ولي هرگز بي معنا نيستند.
مقولات معنايي تواردزيس «چيزها» و «فرایندها» هستند که سازو و کارهايي براي گسترش بين آن ها وجود دارد. تواردزيس رويکردي چند سويه دارد و تغيير در هر جهتي را ممکن مي داند. وي معتقد است که هم اسم به فعل و هم فعل به اسم و هر کدامشان به صفت و صفت به هر کدامشان بدون محدوديت امکان تبديل دارند. مهمترين عامل مورد توجه تواردزيس در تحليل فرايند تبديل، توجه به معناست.

3 -1 -2. مجاز ِرويداد- طرح واره

اين رويکرد همچون تحليل تواردزيس در چهارچوب دستور شناختي است. اين نظريه را ابتدا دريون (1988) ارائه کرد اگر چه به طور آشکار پديده ي تبديل را تعريف نکرده و مشخص نکرده که آيا به وجود وند صفر قائل است يا نه.
مهمترين خصوصيت رويکرد دريون (1999) رويکرد نوآورانه او به اين موضوع است که هر فرايند تبديلي به طور ضمني از نظر مفهومي گسترش مجازي يک عنصر درون يک طرح واره رويداد به کلِّ رويداد است (1999: 66). بنابراين در تبديل اسم bank (n) (بانک) به فعل to bank (v) محلي که رويداد اتفاق مي افتد؛ يعني بانک به جاي کل فرايند قرار مي گيرد. همچنين در مثال تبديل اسم nail (n) (ميخ) به فعل در جمله ي He nailed the carpet. (او فرش را ميخ کرد.)، ميخ که تنها يک ابزار در کل فرايند است بجاي کل فرايند در طرح واره مي نشيند. به اعتقاد دريون در اين « فعل هاي ابزاري» رابطه ي دقيق بين عمل، ابزار و شيء ذکر نمي شود، بلکه به عنوان بخشي از دانش فرهنگي و دائره المعارفي ما از کل رويداد به طور ضمني بيان مي شود.
دريون (1999) که به روي تبديل اسم- فعل تمرکز دارد، اين پديده را فقط فرايندي در سطح واژه نمي داند بلکه فرايندي در سطح محمول- موضوع مي داند. هر کدام از مشارکان در يک طرح واره رويداد بجز کنشگر/ فاعل مي تواند حامل مختصه «برجستگي» در آن فرايند باشد و درونداد فرايند تبديل قرار گيرد. البته اين بدان معنا نيست که جاي خاليِ مثلاً ابزار در طرح واره ناپديد مي شود، بلکه اين جاي خالي حتي در فعل هايي که به طور معمول به ابزار نياز ندارند مثل لگذ زدن و مشت زدن هم وجود دارد. مثل «لگدزدن با پا». بنابراين فرايند تبديل لزوماً هيچ نقشي معنايي از طرح واره را حذف نمي کند.
در زبان شناسي شناختي مجاز تنها يک آرايه ادبي نيست و بنابر بر گفته ي ليکاف(11) (1987، ص 77) يکي از خصوصياتِ پايه ي شناخت است. معمولاً استفاده کنندگان از زبان يک جنبه آشنا و زود فهم از زبان را به عنوان کل آن پديده يا خصوصيتي مربوط به آن پديده استفاده مي کنند. بنابراين مجاز وسيله اي شناختي است براي دستيابي به مفاهيم انتزاعي که به آساني قابل دسترسي اهل زبان نيستند. تعريف مجاز در رويکرد شناختي بدين صورت است: مجاز فرايندي شناختي است که در جريان آن يک عنصر مفهومي، وسيله ي دسترسي ذهني به يک عنصر مفهومي ديگر را در همان دامنه فراهم مي کند (کووچسز، 1998، ص 39).
در مجاز از يک عبارت برجسته تر براي اشاره به يک عبارت کمتر برجسته استفاده مي شود. مثال اين پديده اشاره به فردي که در يک رستوران همبرگر سفارش داده توسط آشپز رستوران با واژه ي همبرگر در جمله ي زير است: همبرگر ميز چهار نشسته است (دريون، 1999، ص 275). مجاز یک ابزار شناختي براي اشاره به مفاهيم انتزاعي با استفاده از مفاهيم آشناتر است و اين توانايي بر پايه دانش مشترک ما از جهان شکل گرفته است.
در مواردي که ما از برجسته ترين عنصر دخيل در يک فرايند براي اشاره به آن فرايند استفاده مي کنيم از طرح واره رويداد استفاده کرده ايم. براي مثال اگر براي اشاره به فرايند «با مشت به ديوار کوبيدن» از فعل «مشتيدن» استفاده کنيم در واقع ما از برجسته ترين عنصر اين فرايند؛ يعني «مشت زدن» براي اشاره به کل فرايند استفاده کرده ايم، وقتي اين فرايند «واژگاني» شود آنگاه ما فعل «شنيدن» را خواهيم داشت. زبان شناسان شناختي معتقدند که فرايند تبديل ريشه در چرخش مجازي دارد (شانفيلد 2005، ص 147). عمده تمرکز مطالعات مربوط به فرايند تبديل در زبان انگليسي مربوط به تبديل اسم به فعل است ولي از همين رويکرد هم مي توان براي بررسي فرايند تبديل فعل به اسم در واژه هاي موسوم به مصدر مرخم استفاده کرد.

4. تبديل فعل به اسم در زبان فارسي

با بررسي پيکره متني زبان فارسي (بيجن خان و همکاران، 2011) پنجاه و هشت مورد از واژه هاي محصول فرايند تبديل از فعل به اسم در زبان فارسي مشاهده شد که با توجه به دويست و هفتاد و هشت مصدر به کار رفته در اين پيکره نشان از زايا بودن اين فرايند در زبان فارسي معاصر دارد. با توجه به خصوصيت معنايي افعال در زبان فارسي که نشان دهنده ي يک رويداد، وجود يک حالت و موقعيت هستند و اسامي که به طور معمول به يک چيز يا شخص اشاره (ارجاع) دارند، فرايندي معنايي لازم است تا بتوان اين افعال را به واژهايي از مقوله اسم تبديل کرد.
از ميان پنجاه و هشت واژه اي يافت شده در پيکره فرايند تبديل ستاکِ فعل به اسم هستند؛ تعداد چهل و چهار مورد از آن ها از ستاک گذشته فعل و چهارده مورد از ستاک حال فعل ساخته شده اند که اين مسئله نشان مي دهد زايايي فرايند تبديل فعل به اسم در ستاک گذشته ي افعال بيشتر از ستاک حالِ افعال است.
تحليل داده هاي بدست آمده از پيکره نشان مي دهد که در بيست مورد از واژه هاي محصول فرايند تبديل فعل به اسم، عنصرِ مشارکِ برجسته شده در رويداد «کنش پذير» بوده است، در نُه مورد «نتيجه رويداد» برجسته شده و جاي کل رويداد نشسته است، در هفت مورد «ابزار» مشارک در رويداد جاي کل رويداد را گرفته است و در بيست مورد هم «کل رويداد» به صورتِ يک اسم مقوله بندي شده است. در مجموع در تحليل الگوهاي طرح واره اي به کار رفته در ساخت اسم هاي ساخته شده از فعل در پيکره اي مورد مطالعه اين مقاله، چهار الگوي اصلي قابل مشاهده است:

الف. کنش پذير به جاي کل رويداد

در اين الگو عنصري که به عنوان کنش پذير در رويداد طرح واره مشارکت مي کند به عنوان عنصر برجسته در رويداد به جاي کل رويداد مي نشيند و محتواي معنايي واژه از کل رويداد به عنصري که به صورت کنش پذير در رويداد شرکت مي کند، تبديل مي شود. براي مثال براي واژه «خواست» مي توان طرح واره زير را در نظر گرفت:
1) الف- علي کتاب را (از حسن) خواست.
خواستِ علي برآورده نشد.
فرايند تبديل فعل به اسم در زبان فارسي
1) ب- علي گندم را در زمين کاشت.
کاشتِ امسال گندم است.
فرايند تبديل فعل به اسم در زبان فارسي
در جملات (الف) افعال خواست و کاشت به همراه به عنوان فعل و با ساخت موضوعي خود شامل کنش گر و کنش پذير به کار رفته اند. اين بخشي از دانش دائره المعارفي اهل زبان است که مي دانند در فرايند خواست (-ن) کسي چيزي يا کاري را از کسي طلب مي کند و در فرايند کاشت (-ن) کسي چيزي که قابليت روئيدن داشته باشد را زير خاک مي کند. طرح واره هاي کاشتن و خواستن در ذهن اهل زبان وجود دارد. در جريان فرايند تبديل يکي از مشارکان رويداد در اين طرح واره گسترشِ مجازي مي يابد و معني آن در زنجيره ي هم نشيني به معناي کل وازه منتقل مي شود. در واژه هايي چون خواست و کاشت، معناي کنش پذير گسترش پيدا مي کند و کل واژه به معناي «چيزي که خواسته شده» و «چيزي که کاشته شده» در مي آيد. اين الگو از زاياترين الگوهاي توليد اسم از ستاک فعلي است و بيست مورد از اسم هاي ساخته شده از اين الگو تبعيت کرده اند.

ب. الگوي ابزار به جاي رويداد

در اين الگو عنصري که در طرح واره رويداد مربوط به فعل، نقش ابزار را داراست، برجسته شده و معناي آن به معناي کل واژه گسترش مي يابد. براي مثال در طرح واره رويدادِ «بستن» يک کنش پذير چيزي را به وسيله اي (ابزار) به چيز ديگري مي بندد يا متصل مي کند. اين طرح واره در دانش دائره المعارفي اهل زبان از فرايند بستن وجود دارد. در فرايند تبديل فعل به اسم، فعل به ابزاري که براي انجام فرایند بستن به کار مي رود مثل وسيله اي فلزي يا چوبي که عامل اين اتصال است تبديل مي شود و اسم «بست» ساخته مي شود:
2) الف- علي شيلنگ را با تکّه سيمي به لوله بست.
2) ب- شيلنگ وسيله ي گازسوز را با بست محکم کنيد.
فرايند تبديل فعل به اسم در زبان فارسي
اين الگو در ميان چهار الگوي مشاهده شده در ساخت اسم از فعل در زبان فارسي از بقيه کم بسامدتر است و هفت مورد از اسم هاي ساخته شده از تبديلِ فعل در پيکره با استفاده از اين الگو ساخته شده اند.

پ. الگوي نتيجه عمل به جاي رويداد

در اين الگو نتيجه اي که از انجام رويداد بدست مي آيد به جاي رويداد برجسته شده و معناي اسم ساخته شده را تشکيل مي دهد. براي مثال در طرح واره رويدادِ پخت (-ن) يک کنشگر بايد يک چيز خوردني (کنش پذير) را با جوشاندن در يک ظرف (ابزار) بپزد و نتيجه اين رويداد پخته شدن غذاست. اگر نتيجه اين رويداد يعني پخته شدن غذا برجسته شود و به جاي کل رويداد قرار گيرد آنگاه معني اسمِ ساخته شده نتيجه عمل خواهد بود.

3) پختِ غذاي امروز خوب نبود.

اين الگو در تبديلِ فعل به اسم هايي چون «شکست» که نتيجه فرايند شکست خوردن است، «ريخت» که نتيجه فرايند ريختن است و «دوخت» که نتيجه فرايندِ دوختن است، به کار رفته است. اين الگو از مجموعِ کل واژه هاي ساخته شده در فرايند تبديل فعل به اسم در نُه مورد مشاهده شد.

ت. الگوي کل فرايند به عنوان يک اسم

در اين الگو که يکي از پربسامدترين الگوها در ساخت اسم از فعل است، کل فرايندِ طرح واره يک فعل به صورتِ يک اسم باز مقوله بندي مي شود. اين موارد همان واژه هايي است که در دستور سنتي «اسم مصدر» ناميده شده اند. اهميتِ مقوله بندي يک فرايند به صورت يک شيء و به عنوان يک اسم که اعضاي نمونه اعلاي آن چيزها هستند در اين است که با اين مقوله بندي جديد برجستگي رويداد طرح واره بر نفس عمل، فارغ از مشارکان آن، معطوف مي شود؛ به عبارت ديگر در اين اسم ها اين عملِ رويداد است که برجسته شده و معناي آن به معناي کل واژه گسترش پيدا مي کند. از پنجاه و شش مورد اسمِ ساخته شده در جريان فرايند تبديل فعل به اسم، بيست مورد از اين الگو تبعيت کرده اند مثل: گذشت، نشست، خريد و غيره. براي نمونه، براي فعل «گذشت» طرح واره رويدادي شامل کنشگر و کنش پذير وجود دارد اما در اسمِ ساخته شده از آن، عمل (گذشت کردن) بدون توجه به اينکه کنشگر و کنش پذير وجود دارد اما در اسمِ ساخته شده از آن، عمل (گذشت کردن) بدون توجه به اينکه کنشگر و کنش پذيرِ آن چه کساني باشند مورد توجه قرار گرفته و برجسته شده است.
جدول 1. اسامی ساخته شده از تبدیل فعل به اسم

 

الگوی ساخت

اسامی ساخته شده از فعل

اسامی ساخته شده از الگوی الف

گفت، آورد، خواست، پرداخت، درآمد، خورد، برداشت، نهاد، دریافت، سوخت، پنداشت، گسست/ گسل، کاشت، بازگفت، پیش آمد، نما، بخش، شمار، آویز، تاب

اسامی ساخته شده از الگوی ب

رسید، دید، بست، سررسید، گیر، بند، ساز

اسامی ساخته شده از الگوی پ

برد، ساخت، شناخت، ریخت، شکست، دوخت، باخت، زیست، پخت

اسامی ساخته شده از الگوی ت

داشت، داد، آمد، رفت، گذشت، درگذشت، نشست، برخاست، خرید، بازداشت، تاخت، نواخت، بازیافت، شنود، گسیخت، خور، خیز، دو، فروش


5. نتيجه گيري

فرايند تبديل ستاک فعلي به اسم عامل توليد واژه هايي است که در دستور سنتي آن ها را مصدر مرخم و يا اسم مصدر مي نامند. رويکرد شناختي به فرايند تبديل مي تواند فرايند شناختي- مفهومي زيربنايي در ساخت اين واژه ها را به خوبي نشان دهد. در اين رويکرد يکي از مشارکان رويداد در طرح واره رويداد مورد نظر با گسترش مجازي معنايش را به تمام واژه گسترش مي دهد.

پي نوشت ها :

1. دانشجوي دکتري زبان شناسي دانشگاه علامه طباطبايي zakerarman @ yahoo. com
2. conversion
3. Cognitive Grammar
4. metonymy
5. schema
6. S. Valera
7. Twardzis
8. Driven, R.
9. Stylistic Metonymy
10. Event- Schema Metonymy
11. Lakoff

فهرست منابع تحقيق:
انوري، حسن و حسن احمدي گيوي (1386)، دستور زبان فارسي 2. ويرايش سوم، تهران، انتشارات فاطمي.
طالقاني، سيد کمال (1346)، اصول دستور زبان فارسي، اصفهان، اميرکبير.
طباطبايي، علاء الدين (1385)، تغيير مقوله در زبان فارسي، نامه فرهنگستان، سال 8 شماره 2 صص 32-37.
ناتل خانلري، پرويز (1355)، دستور زبان فارسي، تهران، بنياد فرهنگ ايران.
Bijankhan, M. Sheykhzadegan, J. bahrani, M. Ghayoomi, m. (2011), Lessons from
building a Persian written corpus; Peykare, Lang Recourse an Evaluation, 45:143- 164.
Dirven, Réne (1999), Conversion as a Conceptual Metonymy of Event Schemata. In Metonymy in Language and Thought, Klaus-Uwe Panther and Günter Radden (eds.), 275-287. Amsterdam and Philadelphia: J. Benjamins.
Kövecses, Zoltán&Radden, Günter (1998), Metonymy: Developing a Cognitive; Linguistic View, Cognitive Linguistics 9:1, (37-77).
Lakoff, George. (1987), Women, Fire, and Dangerous Things. Chicago: The University of Chicago Press.
Schönefeld, Doris (2005), Zero-derivation - functional change - metonymy’. In Approaches to Conversion/Zero-Derivation, Laurie Bauer and Salvador Valera(eds.), 131-159. Münster: Waxmann.
Twardzisz, Piotr. (1997), Zero Derivation in English. A Cognitive Grammar Approach. Lublin: Lublin Wydawnictwo UMCS.
VALERA, Salvador. (2006), Conversion. In BROWN, K. Encyclopedia of language and linguistics. Second edition. Boston, MA : Elsevier, 2006, vol. 3, pp. 172-175.

منبع مقاله :
دبيرمقدم، محمد، (1391)، مجموعه مقالات هشتمين همايش زبان شناسي ايران (جلد اول)، تهران: دانشگاه علامه طباطبايي، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.