تأثير شيخ بهايي در شخصيت ملاصدرا

يكي از كارهاي تحقيقي كه درباره ي شخصيت روحي، فكري و فلسفي ملاصدرا بايد صورت پذيرد و كمتر به آن توجه شده است، نوع و شكل تأثيرگذاري هر يك از دو بزرگ استاد وي، ‌ميرداماد و شيخ بهائي در او است، اينكه هر يك از اين
پنجشنبه، 30 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثير شيخ بهايي در شخصيت ملاصدرا
 تأثير شيخ بهايي در شخصيت ملاصدرا

 

نويسنده: دكتر مهدي امامي جمعه

 

 


يكي از كارهاي تحقيقي كه درباره ي شخصيت روحي، فكري و فلسفي ملاصدرا بايد صورت پذيرد و كمتر به آن توجه شده است، نوع و شكل تأثيرگذاري هر يك از دو بزرگ استاد وي، ‌ميرداماد و شيخ بهائي در او است، اينكه هر يك از اين دو بنيانگذار حوزه ي فلسفي اصفهان، باعث چه تحولي در ملاصدرا شده و چه نقشي در پرورش شخصيت فلسفي او داشته است، هم به لحاظ تاريخ فلسفه و هم به لحاظ كالبد شكافي ساختار شخصيتي ملاصدرا و بنابراين ارائه قضاوت دقيق تر و عميق تري درباره ي مكتب فلسفي اصفهان و تعيين جايگاه ملاصدرا در حوزه ي فلسفي اصفهان، بسيار مهم است.
واقعاً اگر شيخ بهائي با آن روحيه و افكار حكمي فلسفي و با آن فعاليت هاي مختلف اجتماعي و سياسي و مشاركت هائي كه در طراحي معماري و توسعه شهري داشت نبود و يا اگر بود و استاد ملاصدرا نبود، فلسفه ملاصدرا چقدر از آنچه شكل گرفته، متفاوت مي شد؟
البته پاسخ دادن به چنين پرسشي، كار چندان آساني نيست و بايد اطلاعات بيشتر، دقيق تر و جزئي تري، از آنچه داريم، درباره ي فلسفه و روحيه شيخ بهائي و روابط فكري و همچنين روانشناختي بين او و ملاصدرا داشته باشيم، اما در عين حال با توجه به مباحثي كه پيرامون شيخ بهائي داشتيم، چند نكته قابل طرح و تأمل است و بررسي بيشتري را نيز مي طلبد:
1) قطعاً يكي از تأثيرگذاري هاي شيخ بهائي بر ملاصدرا، تقويت بعد عرفاني ملاصدرا است. اينكه در نزد ملاصدرا، عرفان و سير و سلوك نفساني از منابع مهم معرفت و هستي شناسي است، ‌ناشي از تأثير وي از شيخ بهائي است. شيخ در حكمت ايماني خويش جايگاه بسيار رفيعي براي كشف و عشق و تهذيب نفس قائل است و به خصوص به عرفان نظري ابن عربي توجه دارد و وجودشناسي او را پذيرفته و آنرا بهترين تبيين براي توحيد مي داند. او عرفا را واصل به حقايق مي داند و بياناتشان را عميق و بركنار از نگرش هاي حلولي و اتحادي مي داند و مقام ابن عربي را به عنوان انسان كامل و محي المله و الدين به رسميت شناخته و به فتوحات مكيه وقوف دارد و استناد مي جويد. همه مي دانيم كه يكي از آبشخورهاي حكمت متعاليه، عرفان نظري محي الدين ابن عربي است. ملاصدرا در آثارش نشان داده كه براي ابن عربي عظمت بسيار قائل است و نيز وجودشناسي ابن عربي را كاملاً پذيرفته و آنرا معقول و مبرهن دانسته است. بنابراين غيرممكن است كه شيخ بهائي در اين جنبه هاي شخصيتي و روحي و فكري ملاصدرا، بي تأثير باشد.
2) يكي از جنبه هاي نوين حكمت متعاليه، جمع و تطبيق وجودشناسي فلسفي سينوي با وجودشناسي عرفاني ابن عربي است. ابن سينا در مسير تفكر فلسفي خود و در طي مباحثاتي كه با شاگردانش از جمله بهمنيار و ابن زيله اصفهاني داشت و به شكل گيري المباحثات انجاميد، به نحو كاملاً برجسته اي، به وحدت سنخي وجود و تشكيك وجود به معناي خاص كلمه ( يعني شدت و ضعف وجود ) رسيد و به آن تصريح كرد. ملاصدرا اين وجودشناسي را پذيرفت اما آنرا منافي و متعارض با وجودشناسي ابن عربي كه مبتني بر وحدت شخصي وجود بود ندانست. بعضي ممكن است كه چنين فكر كنند كه ملاصدرا در دو مرحله از عمرش، ‌دو نوع هستي شناسي داشته و بنابراين بايد قائل به ملاصدراي متقدم و متأخر شد. وحدت وجود براي ملاصدراي متقدم تشكيكي و فلسفي است اما براي ملاصدرا متأخر از نوع وحدت شخصي و عرفاني است. ولي اين تحليل ها ناشي از عدم تعمق در آثار ملاصدرا است. او در كتاب مشاعر، به خوبي نشان داده كه اين دو، دوروي يك سكه است او در كتاب مذكور كه متعلق به همان دوره اخير از عمرش است و وحدت شخصي وجود را به صريح ترين شكلش بيان داشته، نه تنها وحدت تشكيكي وجود را نفي نمي كند بلكه آنرا به عنوان نظر جليلي كه مؤدي به وحدت شخصي است، ‌مي داند و چنين مي نويسد:
« فما وضعتاه اولاً ‌بحسب النظر الجليل من ان في الوجود عله و معلولاً، ادي بنا اخيراً‌ من جهه السلوك العلمي و النسك العقلي، ‌الي ان المسمي بالعله هو الاصل، و المعلول شان من شونه و طور من اطواره » (1)
اين سلوك علمي و نسك عقلي كه ملاصدرا را به ديدگاه دوم كشانده و باعث شده تا ديدگاه اول را همچنان به عنوان نظر جليل بپذيرد و آنرا باطل و منسوخ نشمارد چيزي جز همان نظريه امكان فقري نيست و حتي ملاصدرا نشان داده كه ابن سينا به اين نظريه بسيار نزديك شده بوده است. (2)
حال با توجه به مباحثي كه درباره ي فلسفه و حكمت شيخ بهائي داشتيم، مي توانيم بفهميم كه ريشه اين جمع بين دو وحدت را مي توان تلويحاً در ديدگاه هاي شيخ جست. او از يك طرف وجودشناسي تشكيكي را مي پذيرد و آن را در شناخت و تبيين صفات الهي بكار مي گيرد و از طرف ديگر وجودشناسي عرفاني را كه نبايد آن را به حلول و اتحاد تعبير كرد، مطرح و مطابق با واقع مي داند. بنابراين ريشه اين تفكر صدرائي كه خاص مكتب فلسي او است و يكي از بنيان هاي حكمت متعاليه به شمار مي آيد و آن را از ساير مكاتب فلسفي و حتي عرفاني متمايز مي كند، ‌در حكمت ايماني شيخ بهائي است. ملاصدرا در اين جنبه از حكمت و فلسفه خودش، بسيار بعيد است كه از ميرداماد متأثر بوده باشد، اما سر خط چنين تفكري را در الاربعين شيخ بهائي كه مربوط به دوره مياني عمر او است، مي توان مشاهده كرد.
3) يكي ديگر از تأثيرگذاري هاي شيخ بهائي در شاكله فكري و فلسفي ملاصدرا، اهميت دادن به علوم مختلف از جمله رياضيات و هندسه، و همچنين فنون و صنايع دقيق و لطيف (= هنر و زيبايي شناسي هنري) است. ملاصدرا جايگاه بسيار مهمي براي همه اينها در راستاي رشد و تعالي روح فردي و جامعه ي انساني قائل است. عبارات ملاصدرا به اين معنا تصريح دارد و در كتب مختلف خود به آن پرداخته است. اما متأسفانه مورد توجه پيروانش قرار نگرفته و حكماي حكمت متعاليه، خط بنيانگذار مكتب را دنبال نكردند. اما آنچه در اينجا اهميت دارد اين است كه ملاصدرا در اين زمينه كاملاً متأثر از شيخ بهائي و شخصيت او و نحوه ي فعاليت هاي او به خصوص در زمينه رياضي و هندسه و مهندسي بوده است.
4) آثار ملاصدرا نشان مي دهد كه در روحيه اجتماعي و فلسفه اجتماعي خويش بشدت متأثر از شيخ بهائي بوده است. ملاصدرا هم مباني فلسفه فقه را و هم مباني فلسفه اجتماعي را از شيخ بهائي گرفته بدون هيچ محافظه كاري وارد در حوزه ي فلسفه سياسي و اجتماعي شده و حتي به مفهوم « انقلاب » كه يك مفهوم جديد قرن نوزدهم به بعد است نزديك شده است.

پي نوشت ها :

1. ملاصدرا، المشاعر، ص 54-53
2. در اين زمينه مراجعه شود به مقاله حقير در خردنامه صدرا، شماره 5 و 6

منبع مقاله :
امامي جمعه، مهدي، (1391) سير تحول حوزه فلسفي اصفهان از ابن سينا تا ملاصدرا، تهران: مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.