اشتقاق اسم ارتجالي است يا معنوي؟

نگارنده- در اينجا- قصد ندارد معناي مصطلح اسم را نزد علماي صرف و نحو باز گويد؛ چرا که اسم منقول در برابر اسم مرتجل است، نه اسم معنا. مقصودم از طرح اين سخن، بيانِ حالِ عرب و پذيرش اسامي زشت و مُهمَل ( بي معنا )
دوشنبه، 24 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اشتقاق اسم ارتجالي است يا معنوي؟
اشتقاق اسم ارتجالي است يا معنوي؟

 

نويسنده: سيد علي شهرستاني
مترجم: سيد هادي حسيني





 

نگارنده- در اينجا- قصد ندارد معناي مصطلح اسم را نزد علماي صرف و نحو باز گويد؛ چرا که اسم منقول در برابر اسم مرتجل است، نه اسم معنا. مقصودم از طرح اين سخن، بيانِ حالِ عرب و پذيرش اسامي زشت و مُهمَل ( بي معنا ) به وسيله ي آنهاست؛ زيرا عَلَم مرتجل، اسمي است که پيش از آن براي چيزي وضع نشده است، و عَلَم منقول، اسمي است که قبل از تسميه در چيزي استعمال شده، سپس به معناي جديد انتقال يافته است ( بيشتر اَعلام، اسم منقول اند) به عنوان مثال اسمِ « اَسد » از حيوان به انسان منتقل شده است، و اسمِ « کريم » از صفت منقول است.
در هر دوي اينها مي توان معنا را لحاظ کرد با اين تفاوت که در اسم منقول، لحاظ معنا- دار الفاظ- بيش از اسم مرتجل مي باشد.
علماي نحو در ماده ي انشقاق اسم اختلاف دارند:
کوفيان بر اين باورند که اسم از « وَسَم » گرفته شده، واوِ آن حذف گرديد و به جايش همزه درآمد. « وَسم » به معناي علامت است و اسم را « اسم » نامند چون علامتي است که بر اَشيا مي نهند تا بدين وسيله شناسايي شوند. نزد آنان، علامت بودن اسم- در معنا- بر « سُمُو » ( رفعت ) غلبه دارد.
بصري ها اسم را مشتق از « سُمُو » مي دانند که به معناي « عُلُو » (برتري) است. واو آن حذف شد و به جايش همزه در آغازِ آن آمد. آن را بدان جهت « اسم » نامند که مسماي خويش را رفعت مي بخشد و معناي آن آشکار مي سازد؛ و گفته اند از اين رو « اسم » ناميده مي شود که از « فعل » و « حرف » برتر است.
ابن دُرَيد در مقدمه کتاب الإشتقاق مي نگارد:
آنچه ما را بر انشاي اين کتاب برانگيخت اين است که گروهي از کساني که به زبان عربي طعن مي زنند و نام گذاري به چيزهايي را که در لغتِ آنان ريشه ندارد و کاربرد واژه هايي را که در اصطلاحات پيشينيانشان رايج بوده، به کسانشان نسبت مي دهند و نام هايي را مي شمارند که اشتقاق آنها را نمي دانند و توانايي فحِص آنها را ندارند، از اين رو به انکار مي پردازند و در پندار خويش به آنچه خليل آورده، احتجاج مي ورزند...(1).
پيش از اين سخن، ابن دُرَيد درباره ي عرب جاهلي چنين مي گويد:
آنان در اسامي فرزندان و بندگان و تيره و نسلشان، آداب و رسومي دارند. برخي از آنها ( از سر ناداني يا ناداني نمايي ) نام گذاري به « کَلب » ( سگ ) و « کُلَيب » ( سگ ) و « اَکلُب » ( سگ ) و « خنزير » ( خوک ) و « قِرَد » ( ميمون ) و مانند آن را- که به شمار نمي آيد- زشت مي شمارند، و طعن نابجا مي زنند و بيهوده عيب مي گيرند.
ما در اين کتاب، اَسامي قبيله ها و محله ها و طايفه ها و خاندان ها را شرح مي دهيم و نام هاي سادات و اَشراف و شاعران و پهلوانان آنها را مي آوريم...(2)
احمد بن اَشيَم مي گويد: به امام رضا (عليه السّلام) گفتم: چرا عرب اَولادشان را « سگ »، « پلنگ »، « يوزپلنگ » ( و مانند آن ) مي نامند؟ امام (عليه السّلام) فرمود:
کانت العَرَبُ أصحابَ حرب، فکانت تُهَوِِّل عَلَي العَدُو بأسماء أولادهم؛ وَ يُسَمونَ عبيدهم « فَرَج » و « مبارک » و « ميمون » و أشباه ذلک، يَتَيَمَّنُونَ بها؛ (3)
قوم عرب [ براي تصرف يا حفظ آب و علف و ... ] درگير جنگ و ستيز [ با ديگران ] بودند. از اين رو با اسامي اولادشان، بر دشمنانشان هول مي افکندند و بندگان را « فَرجَ » و « مبارک » و « ميمون » ( و مانند آن ) مي ناميدند و اين اسم ها را به فال نيک مي گرفتند.
باري، اسامي و کنيه ها و القاب، نزد عرب، به انگيزه هاي مختلفي وضع مي شد. گاه اشخاص را به جهت حرفه شان « زرگر »، « کفاش »، « بَزاز » مي ناميدند، و گاهي براي والا منزلتي شان، آنان را حجت الإسلام، شيخ الطائفه، سالار اُمت، زين العابدين، خطاب مي کردند، و گاه کساني را به شهرشان نسبت مي دادند و « بغدادي »، « کوفي »، « قزويني » و ... نام مي نهادند، و گاه براي آسيب بدني که شخص داشت، لَقب و کنيه روي او مي گذاشتند و « اَعمَش » ( کم بينا )، « احول » ( دو بين )، « بصير » ( روشن بين ) مي گفتند، و گاه بر ضد خوي و منش افراد، براي آنها اسم و کنيه و لَقب، رديف مي کردند.
باسوادان عرب، هنگام نام گذاري اشياء، معاني را لحاظ مي کردند. از اين روست که خداي متعال، نام گذاري بت هاشان را به « عُزّي » ( و مانند آن ) تخطئه مي کند و در خطاب به آنان مي فرمايد:
( إِنْ هِي إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ)؛ (4)
اين « عُزّي » و « لات » و « مَنات » نام هايي ( بي محتوا ) است که شما بر بت ها نهاده ايد! خدا در اين زمينه برهاني نازل نکرده است.
زيرا اين بت ها عزيز ( قدرتمند و شکست ناپذير ) نيستند و متعبِّدانِ خود را به عزّت ( و ارجمندي ) نمي رسانند. بسي خطاست که آنها را « عُزّي » بنامند.
نام هايي که در قرآن آمده يا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را آورده است، از اين قبيل به شمار مي رود؛ زيرا معاني- خواه ناخواه- در اسامي ملحوظ اند، بلکه از اهدافِ رسالت تغيير لغت و افکار و ارزش هاي جاهلي بود و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي تغيير نام هاي زشت و پيرايش آنها کوشيد؛ به ويژه نام هايي که مفاهيم نادرستي را در بر داشتند ( مانند: عبد العزّي، عبدالکعبه، عبد الحارث، عبد شمس).
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دعوتش را با مفاهيم و ارزش هايي آغازيد که جاهليان نمي شناختند. آنان مي پنداشتند که پيامبر با آموزه هايش مي خواهد قدرت و فرمان روايي اش را استوار سازد، در حالي که ماجرا چنين نبود و همه چيز مربوط به خدا و مقررات الهي مي شد.
اينکه نام ها- به صورت منفي يا مثبت- در سلوک انسان تأثير گذارند، امري طبيعي است. اگر شخصي را « دانشمند » و « مخترع » بنامند، اين اسم او را به دانش ورزي بيشتر وا مي دارد تا بتواند شگفتي هاي جديد را بيافريند.
از اين روست که بر نام گذاري به اسامي انبيا و نيکان تأکيد شده تا کارهاشان الگو قرار گيرد، و از نام گذاري به اسمِ دشمنان دين نهي گرديده تا تشبُّه به آنان شخص را نفريبد يا روش و بينش آنها را نپيمايد.
از حسن بصري حکايت شده که مي گفت:
خدا روز قيامت بنده اي را که نامش احمد يا محمد است- در پيشگاه خود- نگاه مي دارد و مي گويد: اي بنده ام، آيا شرمت نيامد! با اينکه نام حبيبم محمد بر تو بود نافرماني ام کردي؟
بنده، شرمسار سر به زير مي افکند و مي گويد: خدايا، اقرار مي کنم که بد کردم [ و پشيمانم ].
خداي بزرگ مي فرمايد: اي جبرئيل، دست بنده ام را بگير و به بهشت درآر؛ چرا که شرم دارم از اينکه به دوزخ کسي را عذاب کنم که همنامِ حبيبِ من است. (5)
و در حديثي آمده است:
روز قيامت مردي را مي آورند که نامش محمد است. خدا به او مي فرمايد: با اينکه همنام حبيبِ مني، از عصيانِ من حيا نکردي! از عذاب مرا شرم آيد. (6)
از اين روست که اساميِ شخصيت ها و الگوهاي ديني، سرشتِ مقدسي مي يابد و چونان ماهياتِ آنها مي شود. لَمس اسامي مقدس ( مانند: نام هاي خداي متعال و اسامي انبيا و اوصيا ) جز با طهارت جايز نمي باشد؛ يعني منزلت و مکانتِ آنان چونان قرآن است که ( لَا يمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ )؛ (7) جز پاکان آن را مَس نمي کند.
و همچنين- در طرف مقابل- از نام گذاري به اَسامي دشمنان نهي شده، تا کسي به شاخص شدن در شر ( و خباثت ) گرايش نيابد و همچون يزيد و حجاج نشود که در جرم و جنايت فرو رفتند.
اکنون لازم است اندکي درنگ ورزيم تا ببينيم آيا نام گذاري به « عُمَر » بر آداب و رفتار عُمَر بن علي تأثير گذارد يا نه؟ آيا درگيري او با فرزندانِ برادرش ( عبدالله بن حسن، علي بن حسين (عليه السّلام)، ( عبيدالله بن عباس ) و درخواست ارث برادرانش، فرزندان ام البنين را- با فرض وجود اين برادران و شهادتِ آنان پيش از حضرت عباس در واقعه کربلا- مي توان در ضمن تأثير نام ها دسته بندي کرد يا خير؟
بالاتر از همه ي اينها، اگر در نام هاي پنج گانه اصحاب کساء تأمل کنيم، در مي يابيم که وضع آنها تصادفي نمي باشد و اَساميِ ارتجالي نيست و نيز نام هايي که تنها معاني لغوي محض را دارا باشند به شمار نمي روند، بلکه معاني الهي بلندي در آنها لحاظ شده است.

پي‌نوشت‌ها:

1- الإشتقاق:4.
2- الإشتقاق:3.
3- عيون اخبار الرضا (عليه السّلام) 281:1، حديث 89؛ معاني الأخبار: 391، حديث 35.
4- سوره ي نجم (53) آيه 23.
5- المدخل إلي مذهب الإمام احمد بن حنبل: 129.
6- مستدرک الوسائل 130:15، حديث 4.
7- سوره ي واقعه (56) آيه 79.

منبع مقاله :
شهرستاني، سيدعلي؛ (1390)، نام خلفا بر فرزندان امامان (عليهم السّلام) ( بن مايه ها، پيراهه ها )، ترجمه: سيد هادي حسيني، قم: انتشارات دليل ما، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.