تازيانه خدا و امپراتوري اش

تاريخ نويس رومي آميانوس مارسلينوس درباره هون ها چنين نوشته بود، " آنان همانند حيوانات دوپا، بسيار زشت و نفرت انگيزند. " هون ها آوازه بسيار بدي داشتند. "تازيانه خدا "، بدترين توصيف از هون هاست كه مسيحيان به دليل ظاهر اهريمني و
جمعه، 25 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تازيانه خدا و امپراتوري اش
 تازيانه خدا و امپراتوري اش

 

نويسنده: پتر آرتز
مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري





 

تاريخ نويس رومي آميانوس مارسلينوس درباره هون ها چنين نوشته بود، " آنان همانند حيوانات دوپا، بسيار زشت و نفرت انگيزند. " هون ها آوازه بسيار بدي داشتند. "تازيانه خدا "، بدترين توصيف از هون هاست كه مسيحيان به دليل ظاهر اهريمني و خاستگاهشان كه به دشت هاي ناشناخته روسيه برمي گشت، به كار برده اند. شايد اينكه انگليسي ها، هنوز هم آلماني ها را " هون ها " مي نامند، موضوعي نگران كننده به نظر مي رسد- در حالي كه خود امپراتور ويلهلم دوم بود كه در 1901 به سربازان نيروي دريايي آلمان كه به منظور فرونشاندن قيام مشت زنان (1) به چين اعزام شده بودند، يادآور گرديد:" شما بايد همانند هون هايي كه هزار سال قبل تحت حكومت پادشاهشان آتيلا قرار داشتند، رفتار كنيد." بدين ترتيب خود ما به طرز نامطلوبي برچسب هون ها را بر نظاميگري آلمان زده ايم.
آتيلا يكي از مرموزترين شخصيت هاي تاريخ است. تنها يك وقايع نگار وجود داشت كه آشكارا با وي برخورد نمود. پريسكوس (2) يوناني در سال 449 ميلادي به همراه يك فرستاده روم شرقي به دربار آتيلا رفت و مشاهداتش را در يك اثر هشت جلدي با عنوان " تاريخ بيزانس " به رشته تحرير درآورد. اين اثر به صورت پراكنده و ناقص محفوظ مانده است. اما گفته هاي دوستانه وي از اين ديدار نتوانسته است از شدت مسخرگي تصوير فكاهي آتيلا در مغرب زمين بكاهد. تصاوير وحشت انگيزي كه آميانوس مارسلينوس و يوردانس از وي ارائه داده اند، هنوز هم با گذشت بيش از 1500 سال چيزي از قدرت تأثيرگذارشان را از دست نداده اند. در اين ارتباط، نبايد شگفتي قومي اي را كه در تركيب بدني و سيماي ناشناخته هون هايي نظير آتيلا موج مي زد، دست كم گرفت. يوردانس خاستگاه آسيايي آتيلا را آنچنان دقيق و روشن شرح داد كه هنوز هم در تصور ما از هون ها نقش آفريني مي كند:" قامت كوتاه، سينه پهن و سَر بزرگ، چشمان تنگ، ريش كم پشت و خاكستري رنگ، بيني پهن و پوست تيره، همه و همه نشانه اصل و نسب او بودند. "
هون ها از كجا آمده اند؟ چرا ناگهان به سوي اروپاي شرقي هجوم آوردند؟ چگونه ممكن بود اين ابرقدرت به طور غيرمنتظره و قطعي از هم فرو پاشد؟ هجوم آن ها چه پيامدهايي را به بار آورد؟ با وجود آنكه هون ها نزديك به هشتاد سال در اروپا ساكن بودند، چگونه ممكن بود امپراتوري بزرگ آن ها تا اين حد تاريخ نگاري و شعور اجتماعي اروپاييان را تحت تأثير قاطع خود قرار دهد؟ در مقايسه با آن ها، گوت هاي غربي پانصد سال در بين راه بودند. اصلاً هون ها چه مي خواستند؟ در اين باره نظريه بسيار جالبي وجود دارد: از آنجا كه در زمان آتيلا دو امپراتوري جهاني، ايران و روم وجود داشت، آتيلا مي خواست با تسخير اين دو امپراتوري بر جهان حكومت كند.(3)
درباره خاستگاه هون ها اطلاعات اندكي در دسترس مي باشد. احتمالاً نام آن ها برگرفته از قوم سواركار و صحرانشين ايكسيونگ- نو (4) است؛ اين مطلب در نوشته هاي چيني آمده است. مي گويند چيني ها بدين خاطر در قرن سوم قبل از ميلاد مسيح، ديوار بزرگ چين را بنا نمودند تا از حملات دائمي هون ها به شمال سرزمينشان جلوگيري كنند. اينكه چرا آن ها بعدها به سمت غرب كوچ كردند، مشخص نيست.(5) هنگامي كه آنان در حدود سال 375 از رودخانه دُن (6) عبور كردند، براي تمامي كشورهاي همسايه يك ملت كاملاً بيگانه محسوب مي شدند. آنان ابتدا آلان هاي هندوژرمني (7) را كه مثل خودشان سواركاران عالي و اسلحه سازان برجسته اي بودند و در هر سپاهي به عنوان سواران نيزه دار پذيرفته مي شدند، تحت فرمان خويش درآوردند؛ به همين خاطر آن ها هم مجبور شدند به عنوان مثال در 429 ميلادي، به همراه واندال ها به سمت آفريقا حركت كنند.
هون ها احتمالاً بايد از شمال چين يا مغولستان حركت كرده، مسير جنوبي كوه هاي اورال تا رأس شمالي درياي مازندران را در پيش گرفته و به جنوب روسيه رسيده باشند. خاستگاه دقيق هون ها، همانند ساير اقوام، درست مثل علل كوچشان به اروپا نامعلوم است- در مورد اينان نيز، شرايط نامساعد آب و هوايي يا كمبود موادغذايي به عنوان دليل فرض مي شود. هون ها به دامپروري مي پرداختند و همچنين از طريق شكار و غنايم جنگي اي كه از تاخت و تازهاي وحشيانه شان به دست مي آوردند، گذران زندگي مي كردند. عادت آن ها به خوردن و خوابيدن بر روي اسب و همچنين شيوه زندگي شان براي وقايع نگاراني نظير آميانوس مارسلينوس خيلي عجيب به نظر مي رسيد. او مدعي بود كه هون ها اقامتگاه هاي ثابتي نداشتند و چنانچه نمي توانستند به مكان جديدي كوچ كنند، در قالب گروه هاي بزرگ، دوره گردي مي كردند، تا اينكه دوباره اين روند ادامه مي يافت.
افزون بر اين، شكل تغييريافته جمجمه هون ها توجه ساكنان غربي را به خود جلب كرده بود. هون ها جمجمه نوزادانشان را، در حالي كه استخوانش هنوز نرم بود، به طريقه مصنوعي تغيير شكل داده و از حالت اصلي خارج مي نمودند. آنگاه از طريق باندپيچي هاي مناسب، سرهايشان طويل تر شده و به طرف بالا انحراف پيدا مي كرد، به گونه اي كه همانند برج هاي كوچكي به نظر مي رسيد. دختران نيز مثل پسران تحت اين عمل ناخوشايند قرار مي گرفتند تا به يك آرمان كهن زيبايي كه از قرن پنجم قبل از ميلاد در اوراسيا وجود داشت و اكنون توسط هون ها احيا گرديده بود، دست يابند. حتي برخي از ژرمن ها كه خواهان بيان يك موقعيت ممتاز بودند، اين مُد را پذيرفتند.
اسقفِ گُلي، سيدونيوس آپوليناريس (8) معتقد است كه به يك دست كاري فيزيكي ديگر كه مي بايست قابليت رزمي مردان را از همان اوان طفوليت بهبود بخشيده باشد، پي برده است. به نظر او، صورت آنان بدين خاطر كاملاً در زير كلاه خودهاي نقابدار جاي مي گرفت كه در دوران كودكي به شيوه مصنوعي مسطح شده بود:" تا زماني كه سوراخ هاي بيني هنوز نرم هستند، از طريق يك نوار كه گرداگرد صورت محكم بسته مي شود، بي حس مي گردند تا بدين ترتيب از رشد اين دو منفذ در حد فاصل ميان دو استخوان گونه جلوگيري شده و شكل صورت با كلاه خود سازگار شود؛ اين كودكان براي نبرد به دنيا آمده اند و مادرانشان از روي مهر و محبت قيافه آن ها را زشت و بدتركيب مي كنند. با اين كار، قسمت گونه ها رشد بيشتري كرده و پهن تر مي شود، البته اگر بيني در اين ميان مزاحم نباشد". با اين داستان سرايي ها در اروپاي غربي سعي مي شد تا نوع ناآشناي خطوط چهره آسيايي تشريح گردد.
برتري نظامي هون ها به ويژه ناشي از " كمان معجزه آسايشان "، يعني كمان بازتابي يا تركيبي بود، زيرا از چندين لايه چوبي و نسجي تشكيل مي شد و به دليل كاربردش بر روي اسب، به طرز غيرمتقارني شكل گرفته بود. قسمت هاي تقويت شده مياني و انتهايي كه از نسج يا استخوان تشكيل مي گرديد، اين كمان را به سلاحي مبدل ساخت كه به وسيله آن، از فاصله بيش از يكصد متري نيز مي شد دقيقاً‌ به هدف زد.
توانايي هون ها در تسلط بر تير و كمان بر روي اسب نيز موجب برتري آن ها نسبت به گوت هايي گرديد كه از اين وسيله ترسيده بودند؛ آنان در حين انجام نبرد برق آسا، رگبار شديدي از تيرها را بر سر و روي دشمن فرود مي آوردند. يكي از معاصرانشان مي نويسد:" اينان مسلح به كمان هاي خميده و تيرهايشان هستند. با دقت بسيار زياد به هدف مي زنند، با خشم شرارت آميزشان نشانه گيري كرده و هرگز دچار خطا نمي شوند، تيرهايشان هم مرگبارند." استراتژي مهاجمي آن ها عبارت بود از توالي هجوم ناگهاني، تيراندازي مسلسل وار، عقب نشيني و حمله مجدد به دشمني كه به شدت گمراه شده و مقاومتش را تا حد زيادي از دست داده بود. آنان براي نبرد تن به تن، از يك شمشير بلند دولبه و يك شمشير كوتاه يك لبه استفاده مي كردند. ظاهراً اين شيوه متغير جنگيدن در واحدهاي كوچك تر تأثير زيادي داشت، به همين دليل روميان، گوت ها و واندال ها هم در نيمه اول قرن پنجم از خدمات هون ها بهره بردند.
كمان بازتابي فقط در مناطق خشك، همواره قابل استفاده بود و در منطقه مرطوب اروپاي غربي معمولاً خُرد مي گرديد و به طور كامل از ميان مي رفت. هرجا كه كمان بازتابي به كار برده مي شد، به دليل قدرت اصابت و شتاب بالايش خسارات سنگيني به دشمن وارد مي ساخت. اقوام دنباله رو هون ها نيز، متناسب با تسليح " ملي " شان به خدمت گرفته شدند. بدين سان آلان ها و گوت هاي شرقي به عنوان سواران نيزه دار و زره پوش خدمت مي كردند. البته هيچ يك از اقوام هوني با ركاب آشنايي نداشت؛ اين وسيله حدود سال600 ميلادي توسط آوارها به اروپا آورده شد و در قرن هشتم در آنجا رواج يافت. هون ها همانند ساير اقوام سواركار قبل و بعد از خود، به تاكتيك " فرار ظاهري " وارد بودند، به گونه اي كه دشمن را قبل از موعد به يك تعقيب غالباً بي رويه وامي داشتند تا بدين ترتيب بهتر بتوانند او را مورد حمله منظم خويش قرار داده و نابود سازند. اما كاملاً آشكار است كه هون ها در كارزار كاتالوني شكست خوردند؛ اين نبرد در اروپاي غربي صورت گرفت و در اصل مي بايست عليه گوت ها برپا مي شد. هون ها همچنين بيماري هاي عجيب و غريبي را به غرب منتقل كردند كه به سرعت به بيماري هاي مهلك واگيردار تبديل شدند. بدين ترتيب در سال 452 ميلادي لشگركشي موفقيت آميزي كه به سوي ايتالياي شمالي صورت گرفت، با يك عقب نشيني كه با شكستي سنگين روبرو گرديد، خاتمه يافت.
حدود يك نسل طول كشيد تا قدرت هون ها در شمال رود دانوب تثبيت گردد، اما آنان در اين هنگام به برقراري روابط با روم نيز مبادرت ورزيدند تا با كمك آن دولت بتوانند عليه منحرفان و متجاوزان اقدام كنند. هنگامي كه امپراتور روم غربي هونوريوس (9) پس از بيست و هشت سال حكومت در 423 ميلادي درگذشت، هون ها درصدد دخالت در سياست داخلي روم برآمدند. آئتيوس (10) فرمانده سپاه، آنان را فراخوانده بود تا از امپراتور يوهانس (11) ( 425- 423 ميلادي ) در مقابل گالا پلاسيديا (12)، خواهر امپراتور درگذشته هونوريوس و همچنين از منافع روم شرقي دفاع كنند. اما اين نقشه عملي نشد. قبل از آنكه آئتيوس و حدود ده هزار تن از هون هايي كه فراخوانده شده بودند، بتوانند مداخله اي كنند، گالا پلاسيديا، امپراتور يوهانس را به قتل رسانيده و پسر شش ساله خود والن تينيان سوم (13) را بر تخت پادشاهي نشانده بود- اما خودش با نام او حكومت مي كرد.
آئتيوس حدود 490 ميلادي ديده به جهان گشود. او پسر يكي از افسران عالي رتبه رومي بود و اصل و نسبش به ايليرين ها (14) بازمي گشت. او دوران جواني خود را در سال هاي ميان 405 و 408 ميلادي به عنوان گروگان در دربار آلاريش اول و در سال هاي بين 408 و 423 ميلادي با همين عنوان نزد هون ها سپري كرد. به منظور تضمين رعايت يك قرارداد، اعضاي خانواده هاي اصيل رومي به عنوان گروگان سياسي، نزد شركاي بربر فرستاده مي شدند- در اينجا ميان امپراتوري روم و گوت هاي غربي يا به عبارتي هون ها. آئتيوس هم يك چنين ضامني بود كه در طول اقامتش نزد هون ها با زبان و آداب و رسومشان آشنا گرديد، دوستان صميمي زيادي پيدا كرد و به موقعيت ويژه اي دست يافت. او پس از مرگ امپراتور هونوريوس كه به قرارداد با هون ها و همين طور به دوران گروگان بودنش خاتمه بخشيد، در 423 ميلادي در سن سي و سه سالگي به اتفاق 10000 مبارز هوني در سياست رومي مداخله نمود. آئتيوس به عنوان فرمانده سپاه، در ابتداي كار از راه هاي نادرست، به سرعت به پيشرفت هاي شغلي چشمگيري نائل گرديد. او با گالا پلاسيديا به توافق رسيد، با كمك هون ها به مبارزه عليه اقوام شورشگر در سرزمين گل ها پرداخت و از سال 433 تا زمان مرگ جبري اش در سال 454 قدرت حقيقي را در امپراتوري روم غربي در اختيار داشت.
با اقدامات فرمانده سپاه آئتيوس، ملقب به " رومي آخر "، غول هوني بار ديگر به طور واقعي به حركت درآمد. در 433 ميلادي،‌ هون ها در قبال حمايت نظامي آئتيوس در امپراتوري روم غربي، يك بخش نه چندان قابل توجهي از پانونين را تحت حكومت روآ (15) به دست آوردند، هرچند درواقع اين امر به صورت واگذاري رسمي انجام نشد. بدين ترتيب امپراتوري هوني به بيشترين وسعت خويش رسيده بود. دو سال بعد روآ درگذشت و دو برادرزاده اش بِلدا (16) و آتيلا (17) حكومت هوني را تقسيم كردند. تا سال 444/445 ظاهراً همه چيز به خوبي سپري مي شد، تا اينكه آتيلا برادر خود بِلدا را كه شريك حكومتش بود، به قتل رسانيد و حاكم مطلق گرديد. شايد دليل قاطع وي براي از ميان بردن برادرش اين بود كه همه پيروزي هايش به شكست تبديل شد. مسلماً او فره ايزدي خود را از دست داده بود. اما اكنون صحنه اروپا از آنِ آتيلا بود و براي هون ها دوران تازه اي آغاز گرديد. در سال 447 آتيلا به اروپا حمله كرد و منطقه ميان درياي سياه و درياي مديترانه را با خاك يكسان نمود. امپراتور مغلوب بيزانس، تئودوسيوس دوم مي بايست بلافاصله بخشي از سرزمينش، واقع در جنوب دانوب را عاري از تأسيسات نظامي ساخته و موظف به پرداخت ماليات هاي سنگين سالانه مي گرديد. البته هون ها موفق به فتح قسطنطنيه نشدند،‌ زيرا از ابزار نظامي كافي برخوردار نبودند.
واحدهاي هوني در ابتدا از ساختار متزلزلي برخوردار بودند. آن ها غالباً به صورت جدا از يكديگر عمل مي كردند كه البته اين امر براي يكايك فرماندهان سپاه حائز اهميت زيادي بود. اما در زمان حكومت روآ، سياست بايد به خاطر تمركز شديدتر نيروها و يك پادشاهي مركزي تغيير مي يافت. با وحدت ساير اقوام بربر در اروپاي مياني و شرقي، كنفدراسيوني به وجود آمد كه اختيارات تك تك رهبران را محدود نمود. آتيلا مي كوشيد تا از هون هاي صحرانشين يك ملت مقيم به وجود آورد و آنان را با هم متحد سازد. علاوه بر اين لازم بود ساختارهاي قومي سنتي تغيير يابند و تمام واحدها تحت فرماندهي وي قرار گيرند. شاهزادگان قديمي بايد جاي خود را به نمايندگاني مي دادند كه به سِمَت هاي نظارت نظامي و سياسي جامعه منصوب شده بودند. وجود آنان به عنوان فرماندهان سپاه، وزيران مختار، واليان يا كارمندان عالي رتبه براي سياست قدرت آتيلا لازم بود. با آنكه اطلاعات اندكي درباره گوت هاي هوني وجود دارد، اما مسلم است كه آنان تحت فرمان شاهزادگان خود ماندند و پيروي آن ها از الگوي آتيلا به صورت محدود بود. البته اين ساختارهاي نوين و حفظ قدرت ارضي، مستلزم هزينه فراوان بود. پادشاه روآ قبلاً خراج شايان توجهي از روم شرقي درخواست كرده بود تا بدين طريق بتواند دستمزد پيروان و سپاهيانش را بپردازد. بلندپايگان جديد دربار آتيلا نيز، در قبال وفاداري شان همان اجرت را تقاضا كردند. در مقايسه با گوت هاي غربي، هون ها پول بيشتري از روميان مي گرفتند. در سال 447 تنها وعده پرداخت 6000 پوند طلا كه قرار بود آتيلا از رومي ها دريافت كند، داده شد. اما تمامي مبالغ تعيين شده به ساحل رودخانه هاي دانوب و تايس نرسيد. هنوز هم در بسياري از موزه ها به ويژه در مجارستان و اسلواكي صدها عدد سكه طلا مربوط به دوره هاي گذشته وجود دارند كه به طرز باشكوهي حفظ شده اند. برخي از اين سكه ها در زمان قبل از هون ها به پانونين آورده شدند، اما اكثر آن ها مربوط به دوران هون ها هستند. گرچه جنگجويان آتيلا همچنان از ميان اروپا گذر نموده، در بسياري از ايالت ها، به ويژه بالكان بلوا به پا كرده و به طرز تهديدآميزي به قسطنطنيه نزديك مي شدند، اما امپراتوري بيزانس نيازهاي آتيلا را به وسيله طلا تأمين مي نمود تا اوضاع از اين بدتر نشود.
در اين ميان، امپراتوري هاي روم شرقي و غربي از امتيازات ديگري نيز برخوردار گرديدند: بدين سان كه روميان بايد بازارهايشان را به روي هون ها مي گشودند تا بدين ترتيب اينان بتوانند اموال به غنيمت گرفته شده شان را به شكل كامل به فروش برسانند. از سوي ديگر رومي ها مجاز نبودند با بربرهايي كه هون ها با آنان در حال جنگ بودند، متحد شوند. از اين رو آتيلا از يك رابطه بسيار صميمانه با امپراتوري روم برخوردار بود: رم پول مي داد- و آتيلا نيز در عوض قول مي داد كه به رم حمله نكند. بدين ترتيب در اين برهه از زمان، آتيلاي زيرك و فرصت شناس توانست روميان را وادار به قبول هر آنچه مي خواست، بنمايد؛ وي اكنون در اوج قدرت بود. او يك منطقه مسكوني ثابت داشت و هم پيمانانش- اعم از گوت هاي شرقي، آلان ها و گِپيد ها- ناسازگارانه از وي پيروي مي كردند.
خوشبختانه يادداشت هاي پريسكوس يوناني كه به همراه فرستاده بيزانس [ از طرف تئودوسيوس دوم (م) ]. به دربار آتيلا رفت، بيانگر اقامتگاه آتيلا، زندگي درباري و طرز حكومتش مي باشد. پريسكوس با خويشتن داري دلپذيري، با آتيلا كه در غير اين صورت همواره به عنوان يك شخصيت وحشت انگيز توصيف مي شد، برخورد مي كند. احتمالاً قصر پادشاه هون ها در نقطه اي در حد فاصل ميان دانوب و تايس واقع بود، اما مكان دقيقش معلوم نيست. البته با توجه به يادداشت هاي پريسكوس مي توان فهميد كه اين قصر چگونه به نظر مي رسيد: " خانه آتيلا در وسط يك روستاي بزرگ، در سطح بالاتري نسبت به ساير خانه ها، با ديوارها و سقف چوب كاري شده قرار داشت. گرداگرد خانه، پرچيني با برج هاي چوبي به چشم مي خورد كه البته نه جنبه حفاظتي، بلكه تزييني داشت. در درون اين حصاركشي، ساختمان هاي متعددي وجود داشت؛ يكي از آن ها پوشيده از الوارهاي منبت كاري شده و تراشيده و بقيه پوشيده از الوارهاي مسطح و صافي بودند كه در فواصل منظمي از يكديگر قرار داشتند و بر تارُكشان طاق هاي چوبي خودنمايي مي كرد. اين طاق ها به طرف بالا به يك بلندي چشمگير منتهي مي شد كه در آنجا همسر آتيلا سكونت داشت. بربرهايي كه به عنوان دربان در آنجا كار مي كردند، به من اجازه ورود دادند. من در حالي با آنان روبرو شدم كه بر بستر نرمي آرميده بودند؛ كفِ سالن مفروش به قاليچه هايي پشمي بود كه بايد به آرامي بر رويشان گام مي نهادم. مستخدمه هاي زيادي دورتادور تالار ايستاده و بقيه دايره وار چمپاته زده و مشغول تزئين نوارهاي كتاني با گلدوزي هاي الوان بودند كه بعدها به عنوان وسيله زينتي بر لباس هاي بربرها دوخته مي شد."
ميانجيان صلح كه در حال انجام مأموريت دشوار خود بودند تا از لشگركشي آتيلا كه به تحويل سربازان فراري هوني اصرار مي ورزيد، جلوگيري كنند، به شركت در يك ضيافت دعوت شدند:
" ما در آستانه درِ تالار، روبروي آتيلا ايستاده بوديم. ساقيان طبق رسم محلي، قدحي را جلويمان گرفتند؛ و ما بايد قبل از نشستن، به نشانه سلام و احوالپرسي، جرعه اي از محتوي آن را مي نوشيديم، آنگاه سر جاهاي معين خود قرار مي گرفتيم. صندلي ها در امتداد دو ديوار جانبي قرار داشتند؛ آتيلا در وسط، بر روي تختي نشسته بود. در پشت آن، چندين پله بالاتر، تخت ديگري قرار داشت كه مزين به پارچه هاي كتان و رواندازهاي رنگارنگ بود، مانند تخت هاي عروس و دامادي كه يوناني ها و روميان براي تازه ازدواج كرده ها مهيا مي ساختند. عالي ترين جايگاه هاي افتخاري، يك رديف كُرسي در سمت راست آتيلا بود؛ مسلماً رديف سمت چپ در درجه دوم اهميت داشت. ما در آنجا در كنار بريگ (18)، يكي از هون هاي اصيل و محترم نشستيم؛ اما او به تخت آتيلا نزديك تر بود. در طرف راست پادشاه جايگاه اُنِگسيوس (19) قرار داشت؛ در مقابل او دو پسر آتيلا نشسته بودند. پسر بزرگ تر بر روي كاناپه پادشاه نشسته بود، اما نه در جايي كاملاً نزديك به او، بلكه در دورترين گوشه آن؛ و به دليل حرمتي كه براي پدرش قائل بود، نگاهش همواره رو به پايين بود.
هنگامي كه همه سر جاهاي معين خود قرار گرفتند، يك ساقي نزد آتيلا آمد و جام پر از شرابي را جلويش گرفت؛ آتيلا جام شراب را برداشت و به سلامتي بغل دستي اش سر كشيد. اين فرد بسيار محترم از جا برخاست و بعد از آنكه آتيلا از شراب چشيد، جام را تا آخر سر كشيد و به ساقي بازگرداند، مجدداً اجازه نشستن پيدا كرد. پس از نشستن او بر جاي خود، سايرين هم بدين طريق به سلامتي پادشاه جام هايشان را سر كشيدند. آنان جام هايشان را بالا بردند، براي پادشاه آرزوي سلامتي كردند، شراب نوشيدند و بدين سان احترامي را كه شايسته پادشاه بود، نشان دادند. هر مهمان يك ساقي مخصوص به خود داشت كه به محض بازگشت ساقي آتيلا، نزد او مي رفت. بعد از آنكه همگان بدين ترتيب مورد خوش آمدگويي قرار گرفتند،‌ آنگاه آتيلا به سلامتي تك تك ما هم، هماهنگ با نظم و ترتيب صندلي هايمان، شراب نوشيد. پس از اين گونه سلام و احوالپرسي ها، ساقيان بازگشتند. سپس ميزهايي كنار آتيلا چيده شدند. هر ميز براي سه، چهار يا تعداد بيشتري مهمان در نظر گرفته شد و هركس مي توانست به ميل خود به سوي هر ميزي دست دراز كند، به شرط آنكه ترتيب صندلي ها را برهم نزند. ابتدا يكي از مستخدمان آتيلا با ظرفي پر از گوشت ظاهر گشت. بقيه هم با نان و مخلفات به دنبال او آمدند.
آنان غذاهاي گلچين شده را در بشقاب هاي نقره اي قرار دادند و جلوي ما و بربرها گذاشتند، در حالي كه آتيلا فقط يك بشقاب چوبي محتوي گوشت را برداشت. اندازه اين بشقاب آن طور كه شايد و بايد بزرگ نبود؛ از طرفي ديگر جلوي مهمانانش جام هاي طلا و نقره قرار داشت، اما او از يك جام چوبي مي نوشيد. لباس رسمي اش هم كه از تميزي برق مي زد، ساده بود. نه شمشيري كه به كمر مي بست، نه نوارهاي روي صندلي كه طبق رسم بربرها به پا مي كرد و نه يراق اسبش همانند ساير هون ها مزين به طلا، جواهرات يا ساير زينت آلات بود. پس از خوردن غذاهاي نوع اول، همگي از جا بلند شديم و بعد از آنكه هريك به ترتيب، قدح پر از مي را به سلامتي آتيلا سر كشيديم، دوباره بر جاهاي خود قرار گرفتيم. درواقع پس از تكريم مكرر پادشاه، مجدداً‌ سر جاهاي خود نشستيم؛ حال بر روي همه ميزها، دومين ظرف پر از غذا چيده شده بود. از اين غذاها نيز همگي خورديم؛ آنگاه مثل دفعه قبل دوباره برخاستيم، به سلامتي آتيلا نوشيديم و مجدداً نشستيم.
با فرارسيدن تاريكي شب، مشعل ها روشن شدند. دو بربر جلوي آتيلا ظاهر گرديدند و شروع به خواندن ترانه هايي نمودند كه در آن پيروزي ها و شجاعتش را مي ستودند. بعد از اين دو نفر، يك ديوانه بي عقل وارد شد و با اداي كلماتي بي معني و دست و پا شكسته، شادي و شعف عمومي را برانگيخت. آتيلا با چهره اي آرام در آنجا نشسته بود و هيچ نشاني از شور و شعف در گفتار يا كردارش پيدا نمي شد، غير از اينكه با مهرباني به پسر كوچك ترش اِرناك (20) كه نزدش آمده و كنارش قرار گرفته بود، مي نگريست و گونه هايش را نوازش مي كرد. آنگاه كه اين ضيافت تا پاسي از شب به طول انجاميد، ما صلاح دانستيم كه بيش از اين ننوشيم و هرچه زودتر به راه افتيم. "
توصيف پريسكوس، امكان دستيابي به آگاهي دقيق تري را در مورد آداب و رسوم دربار آتيلا به وجود مي آورد، به طوري كه قصر و تزئينات داخلي اش را عيناً در مقابل ديدگان خواننده مجسم مي كند. درباره آتيلا اين را هم مي دانيم كه: او يك ميزبان خوب، مهربان و فرهمند است كه- همان گونه كه پريسكوس در جاي ديگري روشن و قابل درك مي سازد- مي تواند بسيار پرشور و حرارت و يا به راحتي دچار خشم شود. فروتني متظاهرانه در رفتار و چشم پوشي از زينت آلات پر زرق و برق جسماني، به طور فزاينده اي حاكميت او را جلوه گر مي نمايد و هوشمندي اجتماعي، سياسي و استراتژيكي اش را نشان مي دهد. نام " آتيلا "، گوتيك و به معناي پدر كوچك است. اين نام دربرگيرنده احترام، علاقه باطني و ترس بود- در اينجا صرفاً نمونه هاي قابل قياسي از تاريخ، براي مثال لقب هايي نظير " پدر كوچك سزار " يا " پدر كوچك استالين " تصور مي شود.
ديدگاه سياسي آتيلا چگونه به نظر مي رسيد؟ مسلماً او مي خواست شيوه هاي جديد زندگي را به اجرا درآورد و به تدريج به زندگي چادرنشيني گذشته قومش خاتمه دهد.آيا در اين صورت يك امپراتوري چندقومي مستقل هوني قابل تصور بود؟ آيا اصلاً، همان گونه كه برخي بيمش را داشتند، او در اين رؤيا به سر مي برد كه پس از غلبه بر امپراتوري هاي روم و ايران، حاكم جهان گردد؟ با توجه به مدت كوتاه حاكميت قدرت هوني، هيچ پاسخي براي اين گونه سؤالات وجود ندارد. هر قدر هم اميد آتيلا براي دستيابي به موضع برتري طلبانه هون ها در حاشيه شمالي دنياي باستان زياد بوده باشد، - كه البته براي اين منظور به نوسازي اين ملت نيز مبادرت ورزيد- اما تشكيل يك امپراتوري بزرگ و گسترش آن مستلزم زمان زياد و همچنين يك سرزمين جديد بود. دنياي هون ها احتمالاً هرگز قابل تلفيق در غرب نبود؛ زورورزي و ستمگري هون ها سابقه طولاني داشت كه ناشي از شرايط زندگي شان به عنوان قوم سواركار در دشت هاي آسيايي بود- آنان طي مدت كوتاهي قادر به ترك عاداتشان نبودند. دليل ديگر براي غرابت هون ها، مذهب شمني (21) ‌آن ها بود؛ مذهبي شاخص براي قومي شكارچي و بيابان نشين كه مرزهاي ميان انسان و طبيعت را از ميان برده و به حيوانات نيروي سحرآميز بخشيده بود. مذهب غيبگويان، درك علائم وقوع حوادث، حالات سكر و مستي و درمان شناسي هاي سرّي. مسلماً اين معنويت مبتكرانه به نظر روميان مشكوك آمد و در ميانشان اين زمزمه نيز به گوش مي رسيد كه هون ها هرگونه رسوم وحشت آوري از قبيل جادوگري و فرزندكشي را به طور مرتب اجرا مي كنند. نحوه برخورد آتيلا با مسيحيت نيز نامعلوم است. اما مي توان تصورش را نمود كه او به عنوان حاكم هون ها- همانند خان آوارها كه سال ها بعد از او پا به عرصه حيات گذاشت- به انجام وظايف پرستشي خاصي مي پرداخت كه به موجب آن، او و اعضاي طايفه اش حق گرويدن به مذهب مسيح را نداشتند. از سوي ديگر در دربارش، مسيحيان رومي- كاتوليك و گوتي - آريني نيز به عنوان پيروان وي و يا شاهزادگان اقوام مطيع و فرمانبرداري نظير گوت ها و گِپيدها وجود داشتند.
آتيلا و هون ها، بزرگ ترين تهديد براي اروپا محسوب مي شدند. آنان در بدترين حالت، به عنوان بربرهاي خرابكار و غارتگران خشمگيني به شمار مي رفتند كه به چيزي جز سلطه گري، كشتار، قتل نفس و قلع و قمع اقوام فكر نمي كردند. همين امر موجب گرديد تا مسيحيان آتيلا را مورد نفرين ابدي قرار دهند و از او به عنوان " تازيانه خداوند " ياد كنند- عنواني كه نخستين بار توسط ايزيدور فون سِويلا (22) به كار رفت: آتيلا به عنوان جبار و مخالف مسيحيت و همچنين به عنوان حاكم ويرانگر جهاني كه از اين پس اهريمني شد و از قرن پانزدهم با صفات شيطاني وصف گرديد، با سري شبيه به سگ و شاخ ها و صورت بُز. گرچه حاكميت مطلق آتيلا هشت نه سال بيشتر طول نكشيد، اما با گذشت بيش از 1500 سال هنوز هم ياد و نام او در اذهان باقي مانده است. براساس يك اسطوره گوتي و شايد هم طبق شعار " اهريمني، اما خويشاوند " كه يك موضع كاملاً دوگانه در قبال گوت ها بود، هون ها بايد فرزندان ارواح سرگردان در دشت ها و جادوگران گوتي باشند.

پي‌نوشت‌ها:

1. Boxeraufstand، قيام بوكسورها در سال 1899 با شورش اعضاي انجمن چيني، " فرقه ميهن پرستانه مشت هاي آهنين " عليه خارجيان شروع شد و در 1901 با همكاري دولت هاي اروپايي ( انگلستان، فرانسه، آلمان ) با ژاپن و آمريكا سركوب گرديد و امتيازهاي بازرگاني بيشتري از چين دريافت گرديد. (م)
2.Priscus، تاريخ نويس يوناني ( مرگ در 471 ميلادي )، كتاب " تاريخ امپراتوري بيزانس و آتيلا " در هشت جلد مهم ترين اثر او مي باشد. زندگي آتيلا و هون ها را فقط پريسكوس نوشته است. (م).
3.خوشبختانه در آن زمان دولت قدرتمند ساساني بر ايران حكومت مي كرد و سد محكمي در برابر نفوذ هون ها به مرزهاي شمالي كشور تشكيل مي داد (م).
4.Xiung-Nu
5. هون ها خرافاتي بودند. وزير آتيلا يك ايراني به نام هرمز كه ظاهراً همسر نامادري آتيلا بود، نمي خواست هون ها به ايران حمله كنند و در رعد و برق وحشتناكي كه روي داد، سمت غرب و اروپا را به آتيلا نشان داد و گفت سرنوشت تو در آنجا است. او هم به اروپا حمله كرد. (م)
6.Don، رودي در روسيه به طول 2100 كيلومتر كه از كوه هاي نزديك مسكو سرچشمه مي گيرد و به درياي آزوف مي ريزد (م).
7.Indogermanen
8.Sidonius Apollinaris(433-479)
9.Honorius
10.Aetius
11.Johannes
12.Galla Placidia
13.Vallentinian III
14.Illyrien، قومي در شبه جزيره بالكان (‌م).
15.Rua
16.Bleda
17.Attila
18.Berig
19.Onegesius
20.Ernak
21.Schamanismus
22.Isidor von Sevilla

منبع مقاله :
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما