اهل بيت رسالت در تفسير طبري

قبل از هر چيز بايد يادآوري کنم که هدف از نگارش اين مقاله اين بود که روشن شود طبري هم مانند بسياري ديگر از علماي اهل تسنن حاضر نبوده فضايل اهل بيت (عليهم السّلام) طهارت را با بي طرفي کامل در کتاب هاي خود ياد کند.
دوشنبه، 3 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اهل بيت رسالت در تفسير طبري
 اهل بيت رسالت در تفسير طبري

 

نويسنده: آيت الله رضا استادي




 
قبل از هر چيز بايد يادآوري کنم که هدف از نگارش اين مقاله اين بود که روشن شود طبري هم مانند بسياري ديگر از علماي اهل تسنن حاضر نبوده فضايل اهل بيت (عليهم السّلام) طهارت را با بي طرفي کامل در کتاب هاي خود ياد کند.
هنگام شروع اين تحقيق متوجه شدم که فرصت زيادي مي طلبد. بنابراين تصميم گرفتم کاري در حد نمونه انجام دهم به اين شرح:
با مراجعه به آياتي که گفته اند درباره اهل بيت عصمت نازل شده، سي آيه را انتخاب و بررسي کردم؛ بدون اين که قبلاً به تفسير طبري مراجعه کنم، يعني هنگام انتخاب آيات اطلاعي نداشتم که آيا اين آيه از آياتي است که طبري در ذيل آن، روايت مربوط به اهل بيت را آورده يا نه، از اين رو مي توان گفت اين سي مورد به خوبي مي تواند نمونه اي از طرز برخورد طبري با اهل بيت رسالت (عليه السّلام) و فضايل آنان باشد.
علماي اهل تسنن در برخورد با فضايل اهل بيت (عليهم السّلام) و سخنان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و آيات نازل شده در مورد آن عزيزان، چند گونه اند:
نخست: آنان که از ذکر اين قبيل مطالب خودداري نموده و به اصطلاح امروز گرفتار خود سانسوري هستند.
دوم: کساني هستند که مطلب را ظاهراً نقل مي کنند، ولي براي آن يا معارضي مي آورند يا در سند يا دلالت آن، خدشه وارد مي سازند.
سوم: هم مطلب را نقل مي کنند و هم آن را از فضايل اهل بيت به شمار مي آوردند، ولي از دلالت آن بر استحقاق امامت، يا سکوت مي ورزند و يا در دلالت آن اشکال مي کنند.
چهارم: کساني هستند که در سند و يا دلالت اين قبيل احاديث اشکالي نمي بينند، ولي مي گويند عمل اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) که پس از آن علي (عليه السّلام) را به عنوان جانشين رسول خدا نپذيرفتند، دليل بر اين است که اين روايات بايد به گونه اي توجيه شود.
بنابراين، هر چهار گروه دچار لغزش شده اند ولي شدت لغزش هر گروه، بيشتر از گروه بعدي است. لذا در اين مقال درصدد هستيم که بدانيم ابن جرير طبري در کتاب تفسيرش جزء کدام يک از اين چهار گروه است.
ملامحسن فيض کاشاني در مقدمه اي از مقدمات دوازده گانه تفسير صافي، رواياتي از اميرمؤمنان علي (عليه السّلام) و امام باقر (عليه السّلام) از کتاب کافي و تفسير عياشي نقل مي کند که مضمون آن ها اين است: بخشي از آيات قرآن مجيد درباره اهل بيت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) يعني علي و فاطمه عليها السلام و يازده فرزند معصومشان نازل شده است.
گروهي از دانشمندان شيعه و سني درصدد جمع آوري اين قبيل آيات برآمده و کتاب ها و رساله هايي در اين زمينه تأليف کرده اند. جناب آقاي سيداحمد حسيني اشکوري در مقدمه چاپ اول رساله ي ما نزل من القرآن في اهل بيت (عليهم السّلام) تأليف حسين بن حکم حبري، نام چهل و چهار اثر از اين قبيل تأليفات را ياد کرده است. جناب آقاي سيدمحمدرضا حسيني جلالي در مقدمه چاپ دوم همان رساله که به نام تفسير الحبري چاپ شده، با تهذيب و تکميل نوشته آقاي اشکوري، نام شصت و پنج کتاب را ذکر نموده است.
در اين جا نام ده اثر از کتاب هاي يادشده را مي آوريم:
1. تفسير الحبري ( ما نزل من القرآن في اهل بيت ) از حسين بن حکم حبري ( م 286 هـ ).
2. الآيات النازلة في اهل البيت (عليهم السّلام) از حسن بن محمد يحيي نيشابوري، معروف به ابن فحام ( م 458 ).
3. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل في الآيات النازلة في اهل بيت (عليهم السّلام) از حاکم حسکاني. اين کتاب به همت علامه حاج شيخ محمد باقر محمودي در بيروت چاپ شده است.
4. المصابيح في ذکر ما نزل من القرآن في اهل البيت. از احمد بن حسن اسفرايني.
5. المصابيح في ما نزل من القرآن في اهل البيت. از احمد بن جعفر علوي خيبري ( م 376 ).
6. ابانة ما في تنزيل من مناقب آل الرسول. از احمد بن حسن بن علي طوسي.
7. الآيات النازلة في اهل البيت. از سيدمحمد بن ابي زيد عربشاه وراميني، مؤلف کتاب احسن الکبار في معرفة الائمة الاطهار که از علماي قرن هشتم است.
8. تأويل الآيات الباهرة في فضايل العترة الطاهرة از شرف الدين سيدعلي حسيني استرآبادي.
9. اعظم المطالب في آيات المناقب از سيداحمد امروهري ( م 1338 ).
10. تنزيل الآيات الباهرة في فضل العترة الطاهرة از سيد شرف الدين عاملي ( م 1377 )، مؤلف کتاب المراجعات.
اين که گفته مي شود فلان آيه درباره اهل بيت (عليهم السّلام) و يا درباره اميرمؤمنان (عليه السّلام) نازل شده است يکي از چند معنا را مي تواند داشته باشد:
الف. عملي بسيار ارزنده از اهل بيت (عليهم السّلام) صادر گرديده که سبب نزول آيه شريفه شده است؛ مثلاً علي (عليه السّلام) در هنگامه خطر، در بستر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) خوابيده و سبب نزول آيه: « وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ » شد. ولي آيه بر ديگران هم قابل صدق است؛ زيرا اعتبار، به لفظ آيه و عموم و اطلاق آن است، نه به خصوص مورد نزول.
ب. مصداق منحصر آيه شريفه، اهل بيت هستند و بر ديگران به هيچ وجه قابل انطباق نيست؛ مانند آيه تطهير و آيه مباهله.
ج. اهل بيت مصداق اکمل و اظهر آيه شريفه هستند، از اين رو مانعي ندارد که آيه بر ديگران هم صادق باشد مانند: « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ».
فرق اين معنا با معناي اول آن است که در اولي، اهل بيت سبب نزول آيه بودند، ولي در اين معنا ممکن است اهل بيت سبب نزول آيه نباشند و آيه بدون شأن نزول نازل شده باشد، ولي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه هدي، اهل بيت را به عنوان مصداق مسلّم و روشن آن معرفي کرده باشند.
ممکن است برخي از رواياتي که نازل شدن بعضي آيات را درباره اهل بيت اثبات مي کند، محتوايش به گونه اي باشد که با ظاهر آن آيه هماهنگي کامل نداشته باشد، لذا سعي کرده ايم آيات و رواياتي را ياد کنيم که به خوبي با هم آهنگ باشد.
پس از ذکر هر آيه و رواياتي که شأن نزول آيه را درباره اهل بيت اثبات مي کند به تفسير طبري در ذيل همان آيه رجوع مي کنيم تا از برخورد اين مفسر بزرگ با اهل بيت (عليهم السّلام) آگاه شويم:

آيه اول:

« فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ »؛ (1)
آدم از پروردگار خود کلماتي را فراگرفت پس خدا توبه او را پذيرفت و خدا بسيار توبه پذير است.
از عبدالله بن عباس و علي بن ابي طالب (عليه السّلام) روايت شده است که از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال شد مراد از کلماتي که آدم از پروردگارش آموخت چيست؟ حضرت فرمود: « آدم خداي تعالي را سوگند داد به حق محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السّلام) که توبه اش را بپذيرد، پس خداوند هم توبه او را پذيرفت ».
در احقاق الحق اين روايت و مانند آن از مناقب ابن مغازلي و درالمنثور سيوطي و دلائل النبوة بيهقي و چند کتاب ديگر نقل شده است. (2)
در تفسير طبري با اين که درصدد ذکر اقوال مختلف درباره ي اين آيه شريفه بوده و چند قول را هم نقل کرده، به روايتي که ياد شده اشاره اي ننموده است. (3)

آيه دوم:

« وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ »؛ (4)
از جمله مردم کسي است که جان خويش را به طلب رضايت و خشنودي خدا، به خدا مي فروشد و خدا نسبت به بندگان رؤف و مهربان است.
از ابن عباس، حسن بن علي (عليه السّلام)، ابي سعيد خدري، ابي رافع و خديجه (عليه السّلام) روايت شده: در آن شبي که مشرکين تصميم داشتند رسول الله را به قتل برسانند، علي (عليه السّلام) در بستر آن حضرت خوابيد و خطر را به جان خود خريد، سپس اين آيه شريفه نازل شد. در تفسير طبري (5) با اين که در مورد آيه روايات و اقوال متعددي نقل کرده اما به اين روايت اشاره اي ندارند و اگر در موارد ديگر تفسير احياناً متعرض اين روايت شده باشد، باز اشکال برطرف نمي شود؛ زيرا روايت مربوط به آيه، در ذيل خود آيه بايد ذکر شود.

آيه سوم:

« الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ »؛ (6)
کساني که اموال خويش را شب و روز و نهان و آشکارا انفاق مي کنند پاداش آنان نزد پروردگارشان است و نه بيمي بر آن ها هست و نه غمگين مي شوند.
از ابن عباس و ابي و مجاهد روايت شده که علي (عليه السّلام) در يک زماني چهار درهم داشت، يکي را شب و يکي را روز و يکي را مخفيانه و آخري را علني در راه خدا انفاق کرد، اين آيه درباره آن نازل شد.
اين روايت در احقاق الحق از ده ها کتاب از جمله اسباب النزول واحدي و تفسير حبري و تفسير ثعلبي و کشاف زمخشري و مناقب ابن مغازلي، نقل شده است. (7)
در تفسير طبري (8) در ذيل اين آيه شريفه اشاره اي به اين روايت نشده است.

آيه چهارم:

« وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ » (9)؛
همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد، و از اختلاف بپرهيزيد، و نعمت خدا بر خود را ياد کنيد، آن هنگام که دشمن يک ديگر بوديد و خدا ميان دل هاي شما الفت برقرار کرد، پس با يک ديگر برادر شديد و بر لب پرتگاهي از آتش بوديد که خدا شما را از آن نجات داد، خداوند اين چنين آيات خود را براي شما بيان مي کند شايد هدايت شويد.
از حضرت صادق (عليه السّلام) و ابن عباس از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت شده که « حبل الله » در اين آيه شريفه را به علي (عليه السّلام) و اهل بيت عصمت و طهارت تفسير و تطبيق کرده اند. در احقاق الحق اين روايت از کتاب هاي متعدد از جمله شواهد التنزيل حسکاني و تفسير ثعلبي و العمدة ابن بطريق و الصواعق المحرقه ابن حجر، نقل شده است. (10) در تفسير طبري (11) ذيل اين آيه شريفه اين روايت را نمي بينيم.

آيه ي پنجم:

« فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ » (12)
هر که با تو درباره عيسي احتجاج و مجادله کند پس بگو: بياييد پسران و زنان و نفوس خويش را بخوانيم و سپس مباهله کنيم، آن گاه لعنت خدا بر دروغ گويان قرار دهيم.
نزول آيه مباهله درباره علي و زهرا و حسن و حسين (عليهم السّلام) از مسلّمات است، به رساله اهل البيت و آية المباهله نوشته حاج شيخ قوام الدين وشنوي مراجعه شود که اين مطلب از ده ها کتاب اهل تسنن از قرن سوم تا چهارم نقل شده است.
در تفسير طبري، (13) برخي از روايات را آورده است که يکي از آن ها اين است: جرير گويد: به مغيره گفتم: مردم مي گويند: در روز مباهله رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با نصاراي نجران، علي هم بوده است؟ مغيره در جواب گفت: در روايت شعبي، علي (عليه السّلام) ذکر نشده است و من نمي دانم که اين عدم ذکر به خاطر سوء رأي بني اميه با علي (عليه السّلام) است و يا اين که اصلاً نام علي در حديث نبوده است.
به نظر نويسنده اين سطور، ذکر اين روايت با اين توضيحي که در ذيل آن است نمي تواند خالي از اشکال باشد، زيرا در مورد اين که علي (عليه السّلام) در داستان مباهله بوده هيچ جاي ترديدي نيست و اين روايت درصدد ايجاد شک و ترديد است.
البته دو سه روايت ديگر که طبري در اين زمينه نقل کرده، مانند رواياتي است که در ساير کتاب ها آمده است.

آيه ي ششم:

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ » (14)؛
اي مؤمنان از خدا اطاعت کنيد و از رسول خدا و « اولي الامر » از خودتان نيز اطاعت کنيد.
از جابر بن عبدالله انصاري و سليم بن قيس و ابن عباس به عبارات مختلف روايت شده که منظور از « اولي الامر » در اين آيه شريفه علي (عليه السّلام) و اهل بيت هستند.
در احقاق الحق اين روايت از کتاب هاي متعدد از جمله شواهد التنزيل حسکاني و تفسير بحر المحيط و تفسير غرائب القرآن، نقل شده است. (15)
در تفسير طبري در ذيل آيه ي شريفه اقوال مختلفي را نقل کرده، ولي متعرض اين روايت و احتمال نشده و سپس مي گويد: « قول صحيح اين است که بگوييم: مقصود از اولي الامر، امراء و ولاة هستند ». (16)

آيه ي هفتم:

« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ »؛ (17)
سرپرست و وليّ شما خدا و رسول او و آنان که نماز اقامه کنند و در حال رکوع زکات دهنده مي باشند.
از عمار ياسر، سلمة بن کهيل، انس بن مالک، ابي ذر غفاري، ابن عباس، جابر بن عبدالله انصاري، عبدالله بن سلام، مقداد و عطاء و برخي ديگر از صحابه روايت شده که اين آيه شريفه درباره علي (عليه السّلام) نازل گرديده است و مقصود از « الَّذِينَ آمَنُواْ » تا آخر آيه علي (عليه السّلام) است که در حال رکوع به فقيري صدقه داد.
در احقاق الحق اين روايات با سندهاي متعدد از ده ها کتاب مانند معرفة علوم الحديث حاکم نيشابوري و مناقب ابن مغازلي و ما نزل في علم ابونعيم اصفهاني و تفسير ثعلبي و لباب النقول سيوطي و تذکرة ابن جوزي و تفسير بيضاوي نقل شده است. (18)
در تفسير طبري (19) آمده: اما جمله « وَالَّذِينَ آمَنُواْ ... » در ميان اهل تأويل درباره اين که مقصود از اين جمله کيست؟ دو قول است: قول اول اين که مقصود علي (عليه السّلام) است. و قول دوم اين که مقصود همه مؤمنان هستند، آن گاه سه روايت در تأييد قول دوم و دو روايت در تأييد قول اول مي آورد.
بنابراين ايجاد ترديد در چنين مطلبي که از متواترات به شمار مي آيد وجه صحيحي نمي تواند داشته باشد.

آيه ي هشتم:

« يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ » (20)؛
اي پيامبر آن چه از طرف پروردگارت به تو نازل شده به مردم برسان و اگر نرساني رسالت الهي را انجام نداده اي، و خدا تو را از شر مردم حفظ مي کند، خدا کافران را هدايت نمي نمايد.
نزول اين آيه در مورد اميرمؤمنان و واقعه غديرخم، از مسلّمات تاريخ و حديث است و آن طور که در مصادر قديمي آمده، ابن جرير طبري صاحب جامع البيان رساله اي در مورد حديث غدير داشته که در آن رساله حديث غدير را با هفتاد سند روايت کرده است و اهل اطلاع مي دانند که در بسياري از رواياتي که داستان غدير ذکر شده نزول اين آيه در همان مورد ياد شده است. (21)
در تفسير طبري (22) در ذيل آيه شريفه آن جا که سبب نزول آيه را مطرح مي کند از داستان غدير و نزول آيه درباره اميرمؤمنان، هيچ ياد نمي کند و اين موجب بسي شگفتي است.
آيه ي نهم: « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ » (23)؛ اي پيامبر آن که از مؤمنان پيرو کامل تو است براي تو کافي است.
در کتاب احقاق الحق از کشف الغمه اربلي از کتاب عز الدين عبدالرزاق محدث حنبلي ( م 589 ) و شواهدالتنزيل حسکاني و نزول القرآن فضل بن احمد اصفهاني، و ما نزل من القرآن في علي (عليه السّلام) ابونعيم اصفهاني، نقل شده که اين آيه شريفه درباره اميرمؤمنان علي (عليه السّلام) نازل گرديده است. (24)
در تفسير طبري (25) در ذيل آيه شريفه رواياتي نقل شده، ولي اين روايت نيامده است.

آيه ي دهم:

« أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ » (26)؛
آيا آب دادن به حاجيان و تعمير مسجد الحرام را با ايمان به خدا و روز قيامت و جهاد در راه خدا يکسان قرار مي دهيد؟! نزد خدا يکسان نيستند.
هنگامي که طلحة بن شيبه و عباس بن عبدالمطلب بر يک ديگر مفاخره مي کردند و طلحه مي گفت: من نسبت به خانه خدا اولي هستم چون کليد دار حرم مي باشم و عباس مي گفت: من اولي هستم، زيرا سقايت حجاج با من است در اين هنگام علي (عليه السّلام) فرمود: من در ايمان آوردن به خدا از شما مقدم مي باشم و از شما بيشتر جهاد کرده ام، آيه شريفه نازل شد.
نزول اين آيه در اين مورد در ده ها کتاب از اهل تسنن ذکر شده است؛ مانند تفسير ثعلبي، اسباب النزول واحدي، معالم التنزيل بغوي، مناقب ابن مغازلي و جامع الاصول ابن اثير و ربيع الابرار زمخشري و تفسير قرطبي و تفسير فخر رازي (27) در تفسير طبري (28) ذيل آيه شريفه همين روايت نقل شده است، اما روايت به طرز ديگر که نامي از علي (عليه السّلام) در آن ديده نمي شود نيز با سندهاي متعدد يادآور شده است.
آيه يازدهم: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ » (29)؛ اي مؤمنان تقوا داشته و با صادقان باشيد.
از ابن عباس، عبدالله بن عمر و ابي جعفر باقر (عليه السّلام) روايت شده که مقصود از صادقين در اين آيه شريفه اهل بيت رسالت هستند و واجب است مسلمانان با آنان بوده و از آن ها جدا نباشند.
اين روايت در کتاب هاي فراوان، از جمله شواهد التنزيل حسکاني، و فرائد السمطين حموئي، مناقب خوارزمي، تفسير ثعلبي، تذکرة ابن الجوزي، کفاية الطالب کنجي، الدرّ المنثور سيوطي و تاريخ ابن عساکر آمده است. (30)
در تفسير طبري (31) در ذيل آيه شريفه به اين روايت اشاره اي نشده، ولي روايتي به اين مضمون نقل شده که مقصود از صادقين، رسول خدا و اصحاب اوست. در روايت ديگر هم مقصود از صادقين را ابوبکر و عمر دانسته است.

آيه ي دوازدهم:

« أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ » (32)؛
آيا کسي که از جانب پروردگار خود، دليلي روشن دارد و از پي او گواهي از خدا که به صحت آن گواهي دهد دارد ... ( دروغ مي بافد )
از عباد بن عبدالله، زاذان، حارث، جابربن عبدالله، ابن عباس، ابوذر، ابوالطفيل، انس و ابوجعفر (عليه السّلام) روايت شده که آيه شريفه درباره علي (عليه السّلام) است، يعني مقصود از « شَاهِدٌ مِّنْهُ » آن حضرت است.
اين روايت در کتاب هاي متعددي مانند مناقب ابن مغازلي و شواهد التنزيل حسکاني و تفسير ثعلبي و تفسير حبري و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد و تفسير خازن و معالم التنزيل بغوي و تفسير قرطبي و الدرالمنثور سيوطي آمده است. (33)
در تفسير طبري (34) در ذيل آيه شريفه روايات زيادي نقل شده که مقصود از « شاهد » زبان رسول خدا، قرآن، جبرئيل و يا فرشته اي است که از طرف خدا حافظ رسول خدا است و فقط يک روايت از علي (عليه السّلام) نقل مي کند که فرموده: اين آيه درباره من نازل شده است، و طبري در پايان مي گويد: « قولي که از همه اقوال به صواب نزديک تر است اين است که بگوييم: مقصود از « شَاهِدٌ مِّنْهُ » جبرئيل است ».

آيه ي سيزدهم:

« قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ »؛ (35)
اي پيامبر بگو: اين راه من است با بصيرت و بينايي کامل، من و آن که پيرو من است به سوي خدا دعوت مي کنم و منزّه است خدا، و من از مشرکان نيستم.
در کتاب مناقب ابن مردويه و شواهدالتنزيل حسکاني و توضيح الدلائل سيد احمد شافعي، رواياتي آمده که مقصود از من اتبعني در آيه شريفه، علي (عليه السّلام) و اهل بيت است (36)؛ تفسير طبري (37) در ذيل آيه شريفه اين روايت را نمي بينيم.

آيه ي چهاردهم:

« ُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاءُ »؛ (38)
و خدا کساني را که ايمان آورده اند به قول ثابت در زندگي دنيا و در آخرت استواري و ثبات دهد و ظالمان را گمراه کند و خدا هرچه خواهد مي کند.
در تفسير طبري، شواهدالتنزيل حسکاني، مناقب ابن مغازلي از ابن عباس روايت شده که گفت: مقصود از « قول ثابت » ولايت علي بن ابي طالب است. (39)
در تفسير طبري (40) روايات متعددي آمده که مضمون آن ها اين است که مقصود از تثبيت در حيات دنيا تثبيت مؤمن است هنگامي که در قبر از او سؤال مي شود: پروردگار تو کيست؟ دين تو چيست؟ پيامبر تو کيست؟ ... طبق روايات متظافره شيعه يکي از سؤال هاي قبر اين است که امام تو کيست؟ که اگر از جواب اين سؤال عاجز باشد اهل نجات نخواهد بود.
گفتني است که مناسب بود اولاً: روايات سؤال قبر کامل ذکر گردد ولي در تفسير طبري اين روايات نقل نشده است.

آيه ي پانزدهم:

« وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا » (41)؛
حق خويشاوند و مسکين و در راه مانده را به آنان بده و اسراف مکن.
در شواهد التنزيل حسکاني از عطيه عوفي از ابي سعيد خدري روايت شده است: هنگامي که اين آيه نازل شد رسول خدا فدک را به فاطمه داد. هم چنين در همان کتاب همين مطلب از ابن عباس روايت شده است. در تفسير ثعلبي آمده است که علي بن الحسين (عليه السّلام) فرمود: « ما ذوالقربي هستيم ». (42)
در تفسير طبري (43) روايت علي بن الحسين (عليه السّلام) را آورده و گفته: احتمال ديگر اين است که مقصود از « ذوالقربي » خويشاوندان هر کس باشد، نه خويشاوندان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، و آن گاه قول دوم را مقرون به صواب دانسته است.

آيه شانزدهم:

« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا » (44)؛
آنان که ايمان آورده اند و اعمال صالح شايسته انجام مي دهند خداوند رحمان براي آنان در دل هاي مردم مودت و محبت قرار مي دهد.
در تفسير ثعلبي و کشاف زمخشري و تفسير قرطبي و تذکرة ابن الجوزي و الصواعق المحرقه ابن حجر و الفصول المهمة ابن صباغ و درّ المنثور سيوطي و شواهدالتنزيل حسکاني و مناقب خوارزمي و چند کتاب ديگر روايت شده که آيه شريفه درباره علي (عليه السّلام) نازل گرديده است. (45)
در تفسير طبري (46) پس از ذکر چند روايت که معناي عام آيه را دربردارد بدون اين که بگويد مربوط به علي (عليه السّلام) است، مي گويد: « بعضي گفته اند: اين آيه درباره عبدالرحمان بن عوف نازل شده است ».

آيه ي هفدهم:

« فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ» (47)؛
در خانه هايي که خدا اجازه داده است رفعت و بلندي پيدا کنند و نام او در آن خانه ها برده شود مرداني که تجارت و خريد و فروش، آنان را از ياد خدا و نماز خواندن و زکات دادن مشغول نمي کند، صبح و شام در آن خانه ها خدا را تسبيح مي کنند.
سيوطي در الدرالمنثور و آلوسي در روح المعاني از انس بن مالک و بريده روايت کرده اند که رسول الله اين آيه را قرائت کرد، شخصي برخاست و گفت: اين کدام خانه ها هستند؟ رسول خدا فرمود: « خانه هاي انبيا » پس ابوبکر برخاست و گفت: آيا خانه علي و فاطمه از همين خانه هاست؟ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « بله با فضيلت ترين اين خانه هاست ».
اين روايت در شواهد التنزيل حسکاني و تفسير ثعلبي و چند کتاب ديگر نقل شده که مقصود از اين بيوت، مساجد و يا همه خانه ها است و به روايتي که در بالا ذکر شده اشاره نگرديده است.

آيه ي هجدهم:

« وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ » (48)؛
و خويشان نزديک را هشدار ده.
در ده ها کتاب از اهل تسنن روايت شده که وقتي اين آيه نازل شد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) خويشاوندان خود را جمع کرد و نبوت خود را اعلام نمود و ضمناً وزارت و خلافت علي (عليه السّلام) پس از خود را به آنان گوشزد کرد. به محتواي همين روايات است که ما مي گوييم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از روز اول که بعثت خود را به طور علني اعلام نمود، امامت علي (عليه السّلام) را هم بيان کرد و تا پايان عمر مکرر آن را تأکيد و تحکيم مي نمود. (49)
در تفسير طبري، در ذيل آيه شريفه اين حديث آورده است. علامه اميني گفته است:
طبري همين روايت را در تاريخ خود هم ياد کرده است ولي آن چه در تاريخ نقل شده با آن چه در تفسير آمده با هم فرق دارد: در تفسير جمله ي حساس « وصيّي و خليفتي » حذف شده و به جاي آن جمله « کذا و کذا » گذاشته شده است ولي در تاريخ، جمله: « وصيتي و خليفتي » موجود است. (50)

آيه ي نوزدهم:

« إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا » (51)؛
خدا و فرشتگان او بر پيامبر صلوات مي فرستند، اي مؤمنان شما هم بر او صلوات و سلام بفرستيد.
از معتب بن عجرة، ابي مسعود انصاري، زيد بن خارجه، ابي سعيد خدري، ابوهريره، ابوحميد ساعدي، بريدة خزاعي، ابن عباس، ام سلمه و چند نفر ديگر از اصحاب رسول خدا روايت شده که آن حضرت درباره ي کيفيت صلوات فرموده است: « اللهمّ صلّ علي محمّد و علي آل محمّد ». پس صلوات بر رسول خدا بايد تؤام با صلوات بر آل او باشد.
اين روايت در ده ها کتاب از اهل تسنن مانند صحيح بخاري و صحيح مسلم و صحيح نسائي و مسند طيالسي و تاريخ بغداد و مستدرک حاکم نقل شده است. (52)
در تفسير طبري (53) با اين که چند روايت به همان مضمون که در بالا ذکر شد آمده و ليکن دو روايت هم نقل کرده است که در آن ها در کيفيت صلوات، « آل » ذکر نشده است، در صورتي که کثرت روايات و مصادر معتبر آن جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد که بايد در صلوات، « آل » ذکر شود.

آيه ي بيستم:

« إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا » (54)؛
خدا مي خواهد پليدي را از شما اهل بيت ببرد و پاکيزه تان کند، پاکيزه کردن کامل.
نزول آيه تطهير در مورد علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السّلام) از مسلّمات تاريخ و روايات است و روايت در اين باب افزون تر از حد تواتر و يقين و اطمينان است، به حدي که مجموعه آن ها کتابي را تشکيل مي دهد. گواه کثرت روايات اين است که در تفسير طبري (55) سيزده روايت که همه دلالت بر نزول آيه تطهير درباره اهل بيت دارد نقل شده است. (56)
در تفسير طبري گفته شده که در مقصود از « اهل بيت » در آيه شريفه اختلاف است، برخي مي گويند: مقصود علي و فاطمه و حسن و حسين (عليه السّلام) هستند و عده اي مي گويند: مقصود همسران رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي باشد و براي احتمال دوم فقط يک روايت نقل شده است. آيا انصاف است در مطلبي با اين اهميت و صحت که خود طبري سيزده روايت آن را نقل کرده، با ذکر يک روايت بي اصل ايجاد ترديد و شک نمود؟

آيه ي بيست و يکم:

« وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ »؛ (57)
در روز قيامت گفته شود نگاهشان داريد که آنان بايد مورد سؤال و بازخواست قرار گيرند.
در کتاب الصواعق المحرقه ابن حجر و کتاب شيخ عبدالرزاق حنبلي بنا به کشف الغمة، التذکرة ابن الجوزي، تفسير حبري، شواهد التنزيل حسکاني، مناقب خوارزمي، ما نزل من القرآن في علي ابونعيم اصفهاني و چند کتاب ديگر از کتب اهل تسنن روايت شده که رسول خدا فرمود: قيامت از ولايت و حب علي ابن ابي طالب سؤال مي شود. (58)
در تفسير طبري، (59) در ذيل آيه شريفه، سه قول و رواياتي هم ياد شده، ولي به روايت مربوط به ولايت علي بن ابي طالب اشاره نشده است.

آيه ي بيست و دوم:

« وَالَّذِي جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ »؛ (60)
آن که راستي آورده ( رسول خدا ) و آن که راستي را تصديق کرده اينها پرهيزکارانند.
در کتاب هاي مناقب ابن مغازلي و تاريخ ابن عساکر و کفاية الطائب کنجي و تفسير قرطبي و درالمنثور سيوطي و روح المعاني آلوسي و تفسير حبري و شواهد التنزيل حسکاني و ما نزل من القرآن في علي ابونعيم اصفهاني به سندهاي مختلف روايت شده که مراد از « الَّذِي جَاء بِالصِّدْقِ » محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و مراد از « الذي صدق به » علي (عليه السّلام) است. (61)
در تفسير طبري (62) آمده است که در تأويل « الذي صدق به » چند قول است: 1- رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)، 2- ابوبکر، 3- مؤمنان، 4- مسلمين، 5- جبريل.
سپس مي افزايد: قول صحيح اين است که بگوييم: مقصود، همه مؤمنان به قرآن هستند.

آيه ي بيست و سوم:

« قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى » (63)؛
اي پيامبر به مردم بگو من از شما پاداشي نمي خواهم مگر دوستي خويشاوندم را.
در مسند احمد بن حنبل و صحيح بخاري و مستدرک حاکم نيشابوري و کشاف زمخشري و مقتل خوارزمي و جامع الاصول ابن اثير و تفسير ثعلبي و معجم کبير طبراني و ما نزل من القرآن في علي ابونعيم اصفهاني و ذخائر العقبي طبري و فضائل الصحابة احمد بن حنبل و تفسير بيضاوي و درالمنثور سيوطي و کتاب هاي ديگر رواي شده که مقصود از آيه شريفه، لزوم مودت و حب اهل بيت رسالت است. (64)
در تفسير طبري (65) در ذيل آيه شريفه مي گويد: در تفسير آيه چند قول است و براي هر کدام رواياتي نقل مي کند:
قول اول: رسول خدا مي فرمايد: « مرا به خاطر خويشاوندي که با شما دارم دوست داشته باشيد ».
قول دوم: رسول خدا مي فرمايد: « خويشاوندان مرا دوست بداريد ».
قول سوم: « از شما پاداشي نمي خواهم مگر دوستي در راه تقرب الي الله ».
سپس مي گويد: نزديک ترين اقوال به صواب، قول اول است.

آيه ي بيست و چهارم:

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ »؛ (66)
اي مؤمنان هنگامي که مي خواهيد خدمت رسول خدا برسيد و با او صحبت کنيد پيش از آن صدقه بدهيد، اين براي شما بهتر و پاک کننده تر است، پس اگر مالي نيافتيد که صدقه بدهيد خدا غفور و رحيم است.
در کتاب هاي احکام القرآن جصاص و الناسخ و المنسوخ هبة الله بن سلامه و مستدرک حاکم و اسباب النزول واحدي و مناقب ابن مغازلي و تفسير ثعلبي و ربيع الابرار زمخشري و معالم التنزيل بغوي و شواهد التنزيل حسکاني و کتاب هاي ديگر آمده که تنها کسي که به اين آيه شريفه عمل کرد و براي نجوا با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) صدقه داد و سپس آيه نسخ شد، علي (عليه السّلام) بود. (67)
در تفسير طبري (68) همين روايت نقل شده، ولي روايت ديگري هم که اطمينان به کذب آن داريم نقل گرديده است. مضمون آن روايت اين است: وقتي اين آيه نازل شد مسلمانان پيش از نجواي با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) صدقه مي دادند ( يعني اختصاص به علي (عليه السّلام) ندارد ) و هنگامي که حکم زکات نازل شد اين آيه نسخ گرديد.

آيه بيست و پنجم:

« وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ » (69)؛
اگر بر ضد رسول خدا به هم ديگر کمک کنيد خدا و جبريل و صالح المؤمنين دوستدار او هستند.
از ابن عباس، اسما بنت عميس، عمرو بن عاص، حذيفه و علي (عليه السّلام) در کتاب هايي مانند تفسير حبري و شواهد التنزيل حسکاني و مناقب ابن مغازلي و تفسير ثعلبي و تفسير قرطبي و درالمنثور سيوطي و تاريخ دمشق ابن عساکر و ما نزل من القرآن في علي ابونعيم اصفهاني روايت شده که مراد از صالح المؤمنين علي بن ابي طالب (عليه السّلام) است. (70)
در تفسير طبري (71) در ذيل آيه شريفه آمده: مقصود از « صالح المؤمنين » ابوبکر و عمر و يا انبيا و يا عموم مؤمنانِ ياد شده مي باشند و به مضمون بالا اشاره نشده است.

آيه ي بيست و ششم:

« وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُورًا » (72)؛
و به ( پاس ) دوستي ( خدا ) مستمند و يتيم و اسير را خوراک مي دادند. ما شما را فقط به خاطر خدا غذا مي دهيم و از شما پاداش و سپاسي نمي خواهيم.
نزول سوره « هل اتي » و اين آيه شريفه درباره اهل بيت جاي هيچ ترديدي نيست (73) و در ده ها کتاب از اهل تسنن مانند کشاف زمخشري و اسباب النزول واحدي و معالم التنزيل بغوي و تذکرة ابن جوزي و کفاية الطالب کنجي و تفسير قرطبي و اسدالغابة ابن اثير و ربيع الابرار زمخشري و الإصابه ابن اثير و الصواعق المحرقة ابن حجر و مناقب خوارزمي و مناقب ابن مغازلي و تفسير حبري به اين مطلب تصريح شده است.
در تفسير طبري (74) در ذيل آيه شريفه، هيچ اشاره اي به اين مطلب نشده است.

آيه ي بيستم و هفتم:

« يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي » (75)؛
اي نفس و جان مطمئن به سوي پروردگارت خشنود و پسنديده بازگرد. پس در صف بندگانم داخل شو و به بهشتم وارد شو.
در کتاب شواهد التنزيل (76) روايت شده است که اين آيه مبارکه درباره علي (عليه السّلام) نازل شده است. در تفسير طبري (77) در ضمن روايات و مطالبي که ذکر شده به جاي روايت بالا اين روايت آمده است: سعيد مي گويد: اين آيه را نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) قرائت کردم، ابوبکر که در آن جا حاضر بود گفت: « إنّ هذا الحسن » رسول خدا فرمود: هنگام مرگ تو فرشته اي همين آيه را خطاب به تو مي گويد: أمّا إنّ الملک سيقولها عندالموت.

آيه بيست و هشتم:

« وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى » (78)؛
پروردگارت ( آنقدر ) به تو عطا کند که خشنود شوي.
در کتاب هاي الصواعق المحرقه ابن حجر و فرائد السمطين حموئي و مناقب ابن مغازلي و شواهد التنزيل حسکاني و احياء الميت سيوطي و تفسير ابن کثير و چندين کتاب ديگر روايت شده: رسول خدا راضي نمي شود که اهل بيت او به آتش جهنم عذاب شوند. (79)
در تفسير طبري (80) آمده: اهل علم در اين که خداي متعال به رسولش چه عطا مي کند که او راضي مي شود اختلاف کرده اند؛ بعضي گويند: هزار قصر با ويژگي هايي که در روايت ذکر شده به او مي دهد و برخي گويند: رضاي رسول خدا به اين است که اهل بيت او به آتش گرفتار نشوند و هر دو مطلب روايت دارد.

آيه بيست و نهم:

« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ » (81)؛
کساني که ايمان آورده و عمل صالح و شايسته انجام داده اند، بهترين مردم هستند.
از ابوبرزه، ابوسعيد، ابن عباس، علي (عليه السّلام) و جابربن عبدالله در کتاب هايي مانند شواهد التنزيل حسکاني و تفسير حبري و ما نزل من القرآن في علي ابونعيم اصفهاني و کفاية الطالب گنجي تذکره ابن الجوزي و الدرالمنثور سيوطي روايت شده که اين آيه شريفه درباره علي (عليه السّلام) و شيعيان او است. (82)
در تفسير طبري (83) همين روايت در ذيل آيه، آورده شده است: « قال النبيّ (صلي الله عليه و آله و سلم): أنت يا عليّ و شيعتک ».

آيه ي سي ام:

« ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ »؛ (84)
سپس در آن روز از نعيم، سؤال و بازخواست خواهيد شد.
در کتاب هاي شواهد التنزيل حسکاني و ما نزل من القرآن في علي ابونعيم اصفهاني نظم دررالسمطين جمال الدين محمد زرندي و ثلاثين سوره ابن خالويه نحوي و ينابيع الموده قندوزي و روح المعاني آلوسي و مناقب خوارزمي و مناقب مرتضوي و برخي کتاب هاي ديگر روايت شده که مقصود از « نعيم » که روز قيامت مورد سؤال قرار مي گيرد نعمت ولايت علي بن ابي طالب و اهل بيت رسالت است. (85) در تفسير (86) طبري ذيل آيه شريفه مي گويد: در اين که مقصود از نعيم در اين آيه چيست چند قول است:
1- امنيت و صحت، 2- سلامت گوش و چشم و صحت بدن، 3- عافيت، 4- برخي از غذاها و نوشيدني ها مانند عسل، خرما و آب سرد 5- هر لذتي که انسان در دنيا مي برد.
سپس طبري مي گويد: قول صواب اين است که بگوييم: همه نعمت ها مقصود است. لذا روايتي که مي گويد: مقصود نعمت ولايت اهل بيت است ياد نمي کند.
در پايان يادآوري چند نکته لازم است:
1. آنان که با تاريخ زندگي علي (عليه السّلام) و اهل بيت آشنا باشند مي دانند که مضمون سي آيه مذکور در وجود آن بزرگوار تجسم داشته و وجود اين فضائل در آن جاي ترديد نيست. نزول اين آيات در مورد اهل بيت و يا تطبيق و تفسير آن ها به اهل بيت، مستلزم اين نيست که آيات را برخلاف ظاهرش حمل کنيم، و به عبارت ديگر معنايي: را بر آيه تحميل نماييم، بلکه بدون هيچ تکلف مي توان اهل بيت را مصداق کامل اين آيات و احياناً سبب نزول برخي از آن ها دانست.
2. ممکن است گفته شود: اکثر قريب به اتفاق رواياتي که در اين مقاله به آن ها اشاره شد مربوط به کتاب هاي قرن پنجم به بعد است و در کتاب هاي قرن سوم که عصر طبري بوده اين قبيل روايات کمتر به چشم مي خورد. و علت اين که طبري اين روايات را نياورده اين است که کتاب هاي قديمي نبوده است. (87) در پاسخ مي گوييم همين اعتراضي که به طبري هست به کتاب هاي مؤلفان معاصر او مانند صحيح بخاري و ... نيز وارد است، يعني آن ها هم با عدم ذکر اين روايات بي طرف نبودن خود را ثابت کرده اند و اگر طبري بي طرف بود بايد اين روايت را از غير آن کتاب ها يعني از طريق نقل از مشايخ نقل مي کرد.
3. ممکن است گفته شود: ذکر روايات در ذيل آيات، مختص به تفسيرهاي روايي مانند الدرالمنثور سيوطي است و در غير تفسيرهاي روايي عدم ذکر روايات در ذيل آيات، نمي تواند مورد اعتراض قرار گيرد؛ در پاسخ مي گوييم: با مراجعه به تفسير طبري روشن مي شود که در اين کتاب ذکر روايات بيش از حد مورد عنايت بوده و مي توان اين تفسير را از تفسيرهاي روايي به شمار آورد.
4. رواياتي که در اين مقاله به آن ها اشاره شد همه از مصادر اهل از مصادر اهل تسنن بود، آنان که بخواهند همين روايات را از مصادر شيعه ببينند مي توانند به تفسير البرهان تأليف سيد هاشم بحراني و تفسير نورالثقلين تأليف علامه حويزي مراجعه کنند.
5. ممکن است کسي بگويد: در تفسيرهاي قديمي شيعه مانند تبيان شيخ طوسي هم در ذيل اين آيات، به رواياتي که مي گويد اين آيات درباره اهل بيت نازل شده غالباً اشاره نمي شود، پس اين که طبري روايات مزبور را نقل نکرده دليل بر سوء نظر او نمي شود، در پاسخ مي گوييم:
اولاً: تفسير تبيان روايي نيست و عنايتي به نقل روايات در ذيل آيات ندارد، از اين رو نقل نکردن او نمي تواند مورد اعتراض قرار گيرد، برخلاف تفسير طبري که گفتيم تفسير روايي است.
ثانياً: در تفسير تبيان در ذيل همين سي آيه حدود بيست مورد آمده و مرحوم شيخ طوسي تذکر داده است که اين آيه به نظر عامه و خاصه و يا طبق روايات خاصه مربوط به علي (عليه السّلام) و يا اهل بيت عصمت و طهارت است.
6. نزول اين آيات درباره اهل بيت و يا تطبيق و تفسير و تأويل آن ها به اهل بيت، هيچ مشکلي پيش نمي آورد که نياز به بحث داشته باشد، ولي در عين حال خوانندگان را به تفسير الميزان تأليف علامه طباطبائي ( که با مراجعه معلوم شد جز در دو سه مورد بقيه روايات اين سي مورد را متعرض شده اند ) ارجاع مي دهيم، چون در اين تفسير با بيان هاي محکم و قانع کننده درباره ي مطابقت اين روايات، با ظاهر آيات قرآن مجيد آمده است.
7. کتاب هايي که در نوشتن اين مقاله به آن ها مراجعه شده است:
- تفسير صافي، اثر ملامحسن فيض کاشاني.
- احقاق الحق، اثر قاضي نورالله تستري.
- تعليقات و ملحقات احقاق الحق در 21 جلد از آية الله مرعشي.
- فهرست احقاق الحق، از حجة الاسلام فرج پور.
- اهل البيت و آيه المباهلة، از شيخ قوام الدين و شنوي.
- تفسير طبري= جامع البيان في تفسير القرآن.
- الغدير، اثر علامه شيخ عبدالحسين اميني.
- فهرست الغدير، از سيد فاضل حسيني ميلاني.
- مقدمه تفسير الحبري، به قلم سيدمحمدرضا حسيني جلالي.
- مقدمه ما نزل من القرآن في اهل البيت به قلم سيد احمد حسيني اشکوري.
- تفسير التبيان، تأليف شيخ طوسي.
- تفسير الميزان، تأليف علامه طباطبائي.
شايان ذکر است که اگر فهرست کتاب احقاق الحق و ملحقات آن، نوشته حجة الاسلام جناب آقاي فرج پور در اختيار نويسنده نبود و به هيچ وجه نمي توانست اين مقاله ( هرچند کم ارزش را ) در حدود ده روز تنظيم کند. از اين رو از زحمات اين دانشمند و هم چنين ساير فهرست نگارها که انجام کارهاي تحقيقي و علمي را تا حد زيادي آسان مي کنند سپاس گزاري و قدرداني مي شود.

پي نوشت ها :

1. بقره، آيه 37.
2. احقاق الحق، جلد 3، ص 76.
3. جامع البيان، ج1، ص 193 و 194.
4. بقره، آيه 207.
5. جامع البيان، ج2، ص 186 و 187.
6. بقره، آيه ي 274.
7. احقاق الحق، ج2، ص 44 و ج3، ص 246 و ج14، ص 249.
8. همان، ج3، ص 67.
9. آل عمران، آيه 103.
10. احقاق الحق، ج3، ص 539 و ج14، ص 384 و 521 و ج18، ص 535.
11. ج4، ص 21.
12. آل عمران، آيه 61.
13. جامع البيان، ج3، ص 211 و 212.
14. نساء، آيه 59.
15. احقاق الحق، ج3، ص 424 و ج14، ص 348.
16. جامع البيان، ج5، ص 95.
17. مائده، آيه 55.
18. احقاق الحق، ج2، ص 399 و ج3، ص 502 و ج4، ص 60، و ج14، ص 2 و ج20، ص 2.
19. جامع البيان، ج6، ص 186.
20. مائده، آيه 67.
21. احقاق الحق، ج2، ص 415 و ج3، ص 512 و ج14، ص 32 و ج20، ص 172.
22. جامع البيان، ج6، ص 198.
23. انفال، آيه ي 64.
24. احقاق الحق، ج3، ص 196 و ج 14، ص 247 و 502 و ج20، ص 193.
25. جامع البيان، ج10، ص 26.
26. توبه، آيه 19.
27. احقاق الحق، ج3، ص 122 و ج14، ص 194 و 589 و ج20، ص 32.
28. جامع البيان، ج10، ص 67.
29. توبه، 119.
30. احقاق الحق، ج3، ص 296 و ج14 ص 270، و ج20، ص 178.
31. جامع البيان، ج11، ص 46.
32. هود، آيه ي 17.
33. احقاق الحق، ج3، ص 352، و ج14، ص 309 و ج2، ص 33.
34. جامع البيان، ج12، ص 10.
35. يوسف، آيه ي 108.
36. احقاق الحق، ج3، ص 368 و ج14، ص 601، و ج20، ص 210.
37. ج 13، ص 52.
38. ابراهيم، آيه 27.
39. احقاق الحق، ج3، ص 548 و ج14، ص 402 و 641.
40. جامع البيان، ج13، ص 142.
41. اسراء، آيه 26.
42. احقاق الحق، ج3، ص 549 و ج14، ص 577 و 618.
43. جامع البيان، ج15، ص152.
44. مريم، آيه 96.
45. احقاق الحق، ج3، ص 82 و ج14، ص 105 و ج18، ص 541 و ج20، ص 51.
46. جامع البيان، ج16، ص 100.
47. نور، آيه ي 36.
48. شعراء، آيه ي 214.
49. احقاق الحق، ج3، ص 560، و ج14، ص 423 و ح 20، ص 119.
50. الغدير، ج1، ص 206.
51. احزاب، آيه 55.
52. احقاق الحق، ج3، ص 252 و ج9، ص 524.
53. ج22، ص 31.
54. احزاب، آيه 33.
55. ج22، ص 6.
56. احقاق الحق، ج2، ص 501، و ج 3، ص 513 و ج9، ص 1-69 و ج14، ص 40 و ج 18، ص 359.
57. صافات، آيه 24.
58. احقاق الحق، ج3، ص 104 و ج14، ص 182 و ج20، ص 135.
59. ج23، ص 32.
60. زمر، آيه 33.
61. احقاق الحق، ج3، ص 177، ج14، ص 242، ج20، ص 146.
62. جامع البيان، ج24، ص 3.
63. شوري، آيه 22.
64. احقاق الحق، ج3، ص 2-23 و 533 و ج9، ص 92 و ج14، ص 106 و ج18، ص 336 و 538.
65. ج23، ص 15.
66. مجادله، آيه 12.
67. احقاق الحق، ج3، ص 129، و ج14، ص 200، ج20، ص 181.
68. جامع البيان، ج28، ص 14.
69. تحريم، آيه 4.
70. احقاق الحق، ج3، ص 311 و ج14، ص 287 و ج20، ص 67.
71. جامع البيان، ج28، ص 104.
72. دهر، آيه 8.
73. احقاق الحق، ج3، ص 583 و ج8، ص 576.
74. جامع البيان، ج29، ص 129.
75. فجر، آيه 26-30.
76. حسکاني، شواهد التنزيل، ج2، ص 330.
77. جامع البيان، ج30، ص 122.
78. الضحي، آيه 5.
79. احقاق الحق، ج3، ص 586 و ج9، ص 139 و ج14، ص 463 و ج18، ص 464 و 540.
80. جامع البيان، ج30، ص 149.
81. بينه، آيه 7.
82. احقاق الحق، ج3، و ص 287، ج14، و ص 258 و ج20، ص 26.
83. ج30، ص 171.
84. تکاثر، آيه 8.
85. احقاق الحق، ج3، ص 584 و ج14، ص 461.
86. جامع البيان، ج3، ص 184.
87. در تفسير حسين بن حکم حبري که موضوعش آيات نازل شده درباره اهل بيت است، حدود بيست آيه از سي آيه اي که ما نقل کرديم آمده است و تأليف اين تفسير ظاهراً پيش از تأليف تفسير طبري بوده است، زيرا وفات طبري 310 و وفات حسين حکم حبري 286 مي باشد.

منبع مقاله :
صاحبي، محمدجواد؛ (1392)، شناخت نامه ي تفاسير: مقالاتي در شناخت تفاسير قرآن کريم، قم: بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميّه قم )، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.