امنيت، مهدويت و هزاره گرايي

تعاليم ديني به مثابه يکي از ديرپاترين مقوله هاي زندگي بشر، هم چنان در دنياي مدرن نقش آفرين است. 1- آيا اين تعاليم، اسوه قدسي انساني اند که بي کم و کاست ناطق و حاضرند؟ 2- آيا گزاره هاي ديني، ميراث گذشته براي تصحيح
چهارشنبه، 12 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امنيت، مهدويت و هزاره گرايي
 امنيت، مهدويت و هزاره گرايي

 

نويسنده: سيد محسن طباطبائي فر




 

مقدمه

تعاليم ديني به مثابه يکي از ديرپاترين مقوله هاي زندگي بشر، هم چنان در دنياي مدرن نقش آفرين است. 1- آيا اين تعاليم، اسوه قدسي انساني اند که بي کم و کاست ناطق و حاضرند؟ 2- آيا گزاره هاي ديني، ميراث گذشته براي تصحيح اکنون هستند؟ 3- آيا دين اکنون و موجود، غير از دين خالص و غايب است و بايد براي تحقق « دين برين » منتظر و اميدوار بود؟ 4- و يا اين که دين صرفا در حوزه خصوصي کاربرد داشته و نهايتا ابزاري براي تسلاي آرزوهاي دست نيافته انساني است؟ بديهي است پذيرش هر کدام از پرسش هاي فوق، صورت بندي و عمل اجتماعي خاصي را مي طلبد.
در صورت پذيرش گزاره اول، انسان مي تواند بنيادگرايي پيشه کند و حال و آينده را براساس گذشته تقرير کند. پذيرش گزاره دوم، حاوي نقد حال با استفاده از ميراث ديني است که در آن ترسيم سيما و حوزه دين، براساس اجتماع و قواعد مدني صورت مي يابد. گزاره سوم خواهان تنظيم زمان حال براي تسريع در ظهور دادگستر موعود است که بدون او ستم هاي گذشته و اکنون سامان نمي يابد. در تلقي چهارم، دين از طريق معنا بخشيدن به تجربه هاي ناراحت کننده، براي مسائلي چون مرگ و رنج، پاسخ هايي را فراهم مي آورد. بر اين اساس محروميت نسبي يا به نوعي « ناکامي - پرخاش گري » يا به صورت انتعالي و تمايل به توليد ايدئولوژي هاي هزاره اي منجر خواهد شد.
ادعاي مقاله حاضر اين است که وضعيت سوم و چهارم، با وجود برخي اشتراکات، تفاوت ماهوي داشته و هر يک از اين تئوري ها حامل ارزش هايي هستند که امکان گنجانيدن آنها در ظرف هاي زماني و مکاني متفاوت وجود ندارد و در صورت اقدام به چنين کاري، نتيجه اي جز تعارض، بي ثباتي و آشوب حاصل نمي يابد؛ نکته اي که جابري، به درستي به آن اشاره کرده است:
وقتي که يک تئوري در حوزه اي پديدار مي شود تا تفسيري براي [ پديده ها در حوزه اي خاص ] ارائه دهد، و ما درصدد انتقال اين تئوري به يک ميدان کاملا متفاوت برآييم، تبديل به مانعي معرفت شناختي خواهد شد که ما را از رسيدن به ذات و بنياد اين امور باز خواهد داشت. (1)
اين تعارض به عرصه معرفت شناختي - با همه اهميت و اولويتي که دارد- محدود نشده و عرصه سياسي عملي را نيز فرا خواهد گرفت. بنابراين اين تفکيک انديشه هاي مهدويت و هزاره گرايي مورد تاکيد نويسنده است. ظرفيت ها و ابزارهاي اين دو رويکرد براي رسيدن به اهدافشان متفاوت است که پرداختن به تمامي آنها در اين مجال ميسر نيست و تنها مباني نظري و نتايج هر يک را نسبت به مقوله « امنيت » بررسي مي کنيم.

الف) چارچوب نظري

با توجه به شناخت نظرگاه اين نوشتار در تاثير نظام مفهومي دين در رفتار و عمل امروزي ما، به تبيين چارچوب نظري اين نوشتار، از جمله مفهوم و مرجع امنيت، امنيت در اسلام و روش بحث، مي پردازيم.

1- مفهوم امنيت

امنيت از مقولات بسيار مهم و رايج حيات بشري از گذشته هاي دور تا امروز بوده و تحولاتي را از نگرش سنتي ( مبتني بر عمل امنيتي و سخت افزارانه ) تا نگرش جديد ( مبتني بر رخ دادهاي جديد مثل نظم جديد جهاني شدن و منطقه گرايي ) پشت سر گذاشته است. (2) اين تحولات نه تنها از اهميت اين اصل نکاسته، بلکه هر روز بر اهميت آن افزوده و ابعاد وسيع تري يافته است.
آنچه در آغاز بحث امنيت مطرح مي شد، فراغت از جنگ و درگيري مسلحانه و برخوردهاي خشونت آميز نظامي و در نهايت دست يابي به صلح بود. با اين تصور، تهديد نظامي مهم ترين عامل بر هم زننده امنيت به شمار مي رفت و به تبع آن مهم ترين وظيفه دولت ها، افزايش قدرت نظامي و توان دفاعي بود. اما امنيت هم شامل اطمينان و آرامش فيزيکي و هم آرامش روحي- رواني است. با توجه به اين دو بعد:
امنيت عبارت است از حفاظت در برابر خطر ( امنيت عيني )، احساس ايمني ( امنيت ذهني ) و رهايي از ترديد ( اعتماد به دريافت هاي شخصي ). (3)
بر اين اساس امروزه با وجود اهميت و افزايش قدرت دفاعي کشورها، امنيت همه جانبه مطرح و اصطلاحات جديدي، مانند امنيت شخصي و فردي، امنيت عمومي، امنيت اجتماعي، امنيت ملي و امنيت سياسي، وارد ادبيات امنيت پژوهي شده است.

2- مرجع امنيت

در بحث از مرجع امنيت ( امنيت چه کسي؟) به طور کلي مي توان چهار ديدگاه متفاوت را از يکديگر تمييز داد که عبارتند از: امنيت رژيم، امنيت دولت، امنيت ملت و امنيت فرد.
رژيم به معناي صاحبان قدرت، ديرينه ترين تلقي از مرجع امنيت را شکل مي دهد که در قالب « رئيس قبيله » ، « پادشاه » ، « امپراتوري » و در اعصار بعدي، طبقات ويژه اي که زمام امور را در دست گرفتند ( همچون حکومت نجبا يا کارگران يا. . ) درتاريخ تجلي يافته است. بر اين اساس اهميت و محور اين افراد، گروه ها يا طبقات در اجتماع سياسي آن قدر زياد و حساس بود که صيانت از ايشان ( به عنوان نماد جماعت ) با بسيج تمامي امکانات، اولويت نخست در معاملات امنيتي بود. (4) درپي تاسيس سيستم ملي، اين تلقي مورد نقد جدي واقع شده و ايده « دولت- ملت » با تاکيد بر مفهوم بنيادين « منافع ملي » شکل گرفت که از جمله پي آمدهاي آن مطرح مقوله « امنيت ملي » است. (5) نقد اين ديدگاه نيز موجب ارائه مرجع بديل شد که يکي به « ملت » به عنوان يک ساخته فرهنگي، ايدئولوژيک و سياسي، و ديگري به فرد توجه دارد. برخي از قائلان به نظريه اخير اظهار داشته اند:
بنياد فرد و نه دولت، مي تواند بستري کاملا مطمئن و مناسب براي بناي مطالعات امنيت باشد. تنها با تغيير اين کانون است که درک بهتر مفهوم امنيت ميسر خواهد شد. (6)
بر اين اساس امنيت تنها بر مفهوم « تهديد » استوار نبوده و از « رضايت » و « تناسب » ( تناسب بين دو مولفه خواسته داشته که مبناي رضايت فرد به حساب مي آيد. ) به عنوان بنياد اصلي امنيت ياد مي شود. تمايز اين مفهوم با امنيت انساني، ضروري است. هدف از امنيت انساني محافظت از همه افراد بشر در مقابل تهديدات شايع است که با شکوفايي و کمال بلندمدت آدمي سازگاري داشته باشد. اين تلقي تهديدات فيزيکي انسان را مدنظر داشته و استراتژي هاي حمايتي و توان مند سازي را براي مقابله با آن توصيه مي کند. (7) در مقابل نگاه نرم به امنيت فرد متوجه رضايت، اميد و تحرک و نهايتاً آرامش فکري در شهروندان است.
از ميان اين مفاهيم، امنيت فردي، به عنوان غايت و مطلوب ديگر امنيت ها مورد توجه اين نوشتار است. موضوعي که، علي رغم پيشرفت هاي تکنولوژيک، مورد غفلت قرار گرفته است. آرامش فکري، اميد به آينده، تحرک و پويايي و نهايتاً خلاقيت هدفي است امنيت عمومي، اجتماعي و سياسي و. . . مقدمات و اسباب دست چندم آن را فراهم مي آوردند. در حالي که اصل هدف عالي در مورد غفلت قرار گرفته و تلاش گنگ جوامع براي تحقق مقدمات فوق، اصل امنيت فکري بشر را به مخاطره انداخته است.

3- امنيت در اسلام

جوهره اسلام بر « سلام » و « ايمني » قرار دارد (8) و از صفات برجسته الهي ايمني بخشي است. ايمني شاخص راست کرداري فرد مسلمان و ويژگي بارز سلامت شبکه ارتباطات در جامعه اسلامي به شمار مي آيد. (9) فرجام تاريخ نيز در روايات اسلامي با استقرار سطحي از ايمني شناسانده مي شود که از جمله نکات برجسته آن « فراگيري » و « جامعيت » است. (10)
ملاحظاتي از اين قبيل نشان مي دهد که مفهوم « ايمني » مفهومي پيچيده، چند لايه اي و محوري در مکتب اسلام است. که داراي کاربردهاي فردي و جمعي، حکومتي و اجتماعي و در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ارتباطاتي است. در اين تلقي، امنيت هم شامل اطمينان و آرامش فيزيکي و هم آرامش روحي- رواني است. در قرآن کريم امنيت رواني، مقدم بر ديگر سطوح و انواع امنيت مورد تاکيد قرار گرفته است. چنان که « امن » در ( فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِناً ) ؛ (11) به معناي عدم خوف، در ( الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ ) (12) به معناي تصديق، در ( فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُکْبَاناً فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ‌ ) (13) به معناي طمأنينه و آرامش، در ( إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا ) (14) در مقابل خيانت در امانت، و در ( وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِينَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ کَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ) (15) به معناي پناه دادن آمده است. (16)
کاربرد واژگاني مانند « اطمينان » و « سکينه » در کنار مفاهيم سخت افزاري چون « عدم ترس » و « رفع خطر » دلالت بر آن دارد که امنيت واقعي تنها در صورتي محقق مي شود که روح انسان به آرامش دست يابد. از اين حيث، نظريه سعادت مکمل نظريه قدرت در مقام تامين امنيت به شمار مي آيد. به همين دليل، خداوند متعال به هنگام نقل جريان خلقت انسان ابعاد عقلاني، رواني و روحاني وي را نيز متذکر شده است. بنابراين اسلام اگر چه ابعاد سخت افزاري امنيت را- از حيث دفاعي آن- ناديده نمي گيرد (17)؛ اما « اطمينان قلبي » را وضعيت عالي ايمني معروفي مي نمايد (18)، و براي « نفس مطمئنه » و « اطمينان قلب » بيش از قدرت ارزش قائل است. حتي کاربرد قدرت را نيز در گرو تحقق قدرت نرمي مي داند از درون نگرش ايجابي به توليد مي شود.
اين وجه از گفتمان ايمني اسلام، مويد اهميت و اولويت « امنيت روحي- رواني » است. (19)
کانون لاهوتي انسان به او حرمت ذاتي مي دهد، به حدي که « فرد » حق ندارد نسبت « خود » اقراري نمايد؛ چرا که هويت فردي هر انسان داراي ارزش و در خور کرامت است. (20)

4- مسئله روش

پژوهش گران براي سنجش مقوله امنيت از روش هاي گوناگوني، از جمله اثباتي، تفسيري و انتقادي استفاده کرده و هر يک از مکتب هاي رئاليسم، ايده آليسم، جامعه گرايي و پلوراليسم به گونه اي به اين مقوله نگريسته است. رويکرد تفسيري به دنبال آن است که لايه هاي مرئي انگيخته را به کناري زده، به عالم معاني موجود در وراي آن راه رفته و به اين ترتيب به همدلي واقعي با بازيگر رسيده و معناي عمل او را درک و فهم نمايد. شيوه پيشنهادي روش تفسيري براي فهم امنيت شامل پنج مرحله است:
1- پيدا کردن سکوي کاوش: امنيت يک عمل اجتماعي است.
2- نفوذ به لابه لاي فعاليت اجتماعي: زياده خواهي، خاست گاه اجتماعي مباحث امنيتي است.
3- درک ضوابط اجتماعي: اطلاع از ضوابط ملي، منطقه اي، بين المللي و جهاني براي تحقق يک عمل امنيتي ضرروري است.
4- دست يابي به معناي مقوم: دست يابي به تعريف و تحليلي دقيق از متقومان و گونه هاي آن، معناي مقوم امنيت را شکل مي دهد.
5- کشف مفاهيم بنيادين: معناي امنيت در نزد هر بازيگر با جهان بيني او در ارتباط است. (21)
با توجه به مراحل فوق چنين به نظر مي رسد که توجه به مفاهيم بنيادين امنيت در انديشه مهدويت و نظريات هزاره گرايي، ما را به دو نوع امنيت رهنمون خواهد شد؛ چرا که هر مفهوم بنيادين مولد خاصي از معاني مقوم و آن منشا ضوابط اجتماعي، فعاليت اجتماعي و عمل اجتماعي مخصوص خواهد بود.
روش انتقادي از آن جهت که امنيت فرد محور را قبول کرده و مفهوم « رضايت » را وارد عمل تاثيرگذار در امنيت کرده، جالب توجه است. در اين روش توجه به مفهوم بنيادين ساخت اجتماعي ضروري است. « ساخت اجتماعي » در اين مکتب ناظر بر ترکيب پيچيده اي از دو موقعيت ذهني و عيني زندگي است که عناصر مقوم آن عبارتند از:
1- فرد در موقعيت اجتماعي: در اين سطح با توجه به شرايط و مقتضيات اجتماعي اش مدنظر است.
2- فرد در موقعيت دلخواه: در اين سطح انسان با توجه به خواسته هايش مدنظر است.
3- فضاي داشته- خواسته: اين فضا ميزان محروميت و اميدواري هر فرد را نمايش مي دهد.
4- تئوري: ابزار نقد وضعيت اجتماعي به منظور فائق آمدن برمحروميت ها و ايجاد اميدواري. (22)
مطابق ديدگاه انتقادي هر دو فضاي « اجتماعي » و « دلخواه » واقعي بوده و راه کار ايجاد ايمني، برآورده ساختن « خواست ها » و « آمال » است؛ به اين معنا که رويکرد انتقادي پيوسته سيکل « نقد وضع موجود » ، « دست يابي به شرايط مطلوب » را با توجه به طبقات و گروه هاي مختلف جامعه مدنظر دارد. نتيجه چنين نگرشي، رضايت خاطر براي حداکثر افراد و در نهايت ثبات براي کل جامعه است. اين ديدگاه با طرح مفهوم « رضايت » به تلقي تازه هاي از امنيت مي رسد که در آن تامين و تقويت ضريب امنيتي در گروه مقابله با « حسن نااميدي » است که به افراد از رهگذر تعميق بين دو فضاي « داشته- خواسته » دست مي دهد.
با وجود آن که بخش عمده انديشه هاي جديد با هدف ايجاد « رضايت خاطر براي اکثر افراد » شکل گرفته و در تامين سخت افزاري هدف فوق به نتايجي رسيده است و روز به روز سطح امکانات زندگي بالا مي رود، اما ميزان موفقيت اين نظريه ها در مقابله با « حسن نااميدي » از سويي، و « ايجاد انگيزه » و « معنابخشي » به زندگي از سوي ديگر قابل تأمل است. تئوري هاي هزاره گرايي با هدف پوشش دادن اين خلا در حال شکل گيري است.
تئوري هايي که با توجه به مفاهيم بنيادين موجود در پس زمينه ذهن خود سعي دارند با « نقد وضع موجود، دست يابي به شرايط مطلوب » را فراهم آوردند تا بتوانند با حسن نااميدي افراد مقابله کنند.
يکي از کارکردهاي انديشه مهدوي نيز در حوزه امنيت و مربوط به فراهم آوري ابزار نقد وضع موجود به منظور فائق آمدن بر ياس ها و ايجاد اميدواري است که البته مفاهيم بنيادين خاص به خود را دارد. مقايسه اين دو رهيافت از حيث مفاهيم بنيادين و نتايج حاصله در ادامه خواهد آمد.

ب) امنيت در نظريه هاي هزاره گرايي

انتظار و اميد، مفاهيم کليدي گفتمان هزاره گرايي هستند. هزاره گرايي در يک تعريف کلي عبارت است از « باور به اين که پايان جهان نزديک است و به همين خاطر جهان تازه اي فرا خواهد رسيد که پاک و عادلانه است. (23) اديان و ملت هاي مختلف معاني متفاوتي از هزاره گرايي استنباط مي کند.

1- مفهوم هزاره گرايي

درسنت آخرالزمان مسيحيت، مقصود از هزاره گرايي، اعتقاد به هزار سال سلطنت شکوه مند حضرت مسيح و برپايي فردوس عدن در عالم خاکي است. در دايرة المعارف بين المللي علوم اجتماعي آمده است.
واژه لاتيني millennhum و معادل يوناني آنchhlhasدر لغت به معناي يک دوره هزار ساله است. سنت هزاره بر ادبيات مکاشفه اي يهود و کتاب مکاشفه يوحنا استوار است. براساس آن سنت، مسيح پس از اين که بار ديگر به شکل يک جنگاور آشکار شود، بر ابليس پيروز خواهد گرديد و او را دربند خواهد کرد، آن گاه ملکوت خدا را پديد خواهد آورد شخصا به مدت هزار سال حکم خواهد راند. قدسياني که در ايمان ثابت مانده و جان بر سر آن نداده اند، از خاک برمي خيزند و در پادشاهي او به کهانت مي پردازند. در پايان اين دوره، شيطان تا چندي آزاد خواهد ماند و سرانجام کشته خواهد شد. آن گاه رستاخيز همه مردگان، واپسين داوري و آخرين رستگاري فرا خواهد رسد.
تلقي هزاره گرايي مبتني بر دو فريضه است.
1- حضرت مسيح تحقق جامعه مطلوب خويش را در اين دنيا ممکن ندانسته است.
2- حضرت مسيح از پيروان خويش نخواسته است تا براي تسريع ظهور او، عمل خاصي را در زندگي دنيوي پيشه کنند. (24) در اين صورت کارکرد اين انديشه چيست؟

2- جاي گاه دين در اين نظريه

قبل از بيان کارکرد تئوري هزاره گرايانه بررسي مفاهيم بنيادين آن ضروري است؛ چرا که براساس روش تفسيري، بررسي کارکرد امنيتي نظريه هزاره گرايي متوقف به واکاوي مفاهيم بنيادين آن است. موضوع « دين » و موقف اين تلقي در خصوص آن، از اين دسته مفاهيم است. چنانچه در مقدمه گذشت برخي دين را صرفا جهت معنا بخشيدن به تجربه هاي ناراحت کننده ( مانند گرگ ) و حيران محروميت ها و محدوديت هاي ژنتيکي لحاظ مي کنند. « مارکس » دين را پاسخي به نابرابري هاي طبقاتي مي دارند که اساساً ريشه در طبقات زيردست دارد. (25) « دنيز ترنز، نيز تاييد مي کند که « رنج ديني » بيان رنج واقعي و در عين حال اعتراض به رنج واقعي است. » (26) اين ديدگاه در نهايت دين را آه ستمديدگان، قلب جهان سنگدل، روح واقعيت بي روح واقعيت بي روح و افيون توده ها مي داند. « وبر نيز دين را در خدمت جبران محروميت مي داند، اما او بر نوعي محروميت روان شناختي (27) که تحت عنوان محروميت اخلاقي (28) تعريف مي شود، تاکيد مي کند. از نظر او دين اساساً پاسخي به دشواري ها و بي عدالتي هاي زندگي است و مي کوشد تا اين ناکامي ها را توجيه کند، (29) محروميت نسبي شکل گرفته ميان آنچه انسان ها تصور مي کند بايد باشد و آنچه عملا رخ مي دهد ( فضاي داشته و خواسته ) بنيادي ترين صورت اين اختلاف اين است که ميان آرزوهاي مادي و شرايط واقعي و در سطح ديگر ميان چشم داشت هاي هنجار بخش و موقعيت هاي عملي تفاوت وجود دارد. نيکان هميشه کامروا نيستند، حال آن که بدکاران غالباً کامروايند. (30)
« توماس ادي » از ديگر جامعه شناسان متاخر وجود انسان را تحت تعين سه چيز مي داند: « احتمال، ناتواني و کميابي » منظور او از احتمال اين واقعيت است که وجود انسان سرشار از بي اطميناني، خطر و آسيب پذيري است و امنيت و بهروزي زندگي نيز شکننده اند. منظور او از ناتواني اين واقعيت است که ما براي رفع بي اطميناني در زندگي چندان کاري نمي توانيم انجام دهيم. و منظورش از کميابي اين است که چون نيازهاي بشر تقريبا نامحدودند، هدف ها و ارزش ها در جامعه نابرابر است.
به عقيده وي اين ويژگي هاي زندگي بشري ناکامي و محروميت به بارمي آورد و سازگاري با اين ناکامي ها و محروميت ها تنها از طريق دين امکان پذير است. اين تلقي معتقد است دين از طريق معنا بخشيدن به تجربه هاي ناراحت کننده براي مسائلي چون مرگ پاسخ هايي را فراهم مي سازد. (31)
« کليفور گيرتز » نيز در تحليلي مشابه با « ادي » محدوديت هاي انسان را تحت تاثير تجربه هاي تهديد کننده سردرگمي، رنج و شر مي داند.
به نظر وي توضيح ناپذيري اين بيداد بزرگ، اين بدگماني ناخوشايند را به بار مي آورد که شايد جهان و زندگي هيچ سروسامان درستي نداشته باشد. (32)
گريز دراز دامن فوق نشان مي دهد که بشر امروز علي رغم پيشرفت هاي تکنولوژيک و افزايش سطح امنيت فيزيکي، از نبود امنيت روحي- رواني ( فردي- فکري) رنج مي برد. به قول « ايران کليما » :
انسان معاصر در مقايسه با اسلافش به نظر مي رسد که در وضعيت امنيتي مناسب تري قرار دارد. ابزارهاي پيشرفت و امکانات گسترده اي در اختيار انسان امروزي است که تا پيش از اين نمي توان از آن سراغ گرفت. . . اما واقع امر آن است که ارزيابي بالا چندان هم صادق نيست. انسان امروز از زندگي ناراضي است. (33)
اين اختلافات منفي ميان انتظارات مشروع و واقعيت، در بخش سخت افزاري موجب زير سوال رفتن مشروعيت و مباني ايدئولوژيک نظم سياسي و در بخش نرم افزاري موجب گرايش به دين و تئوري هاي هزاره اي مي شود.

3- شکل گيري اعتقادات هزاره اي

گفتيم که انسان در چالش با سردرگمي، نااميدي و بي انگيزگي ناشي از ضعف مفاهيم بنيادين، براي فراهم آوردن راهي هدف مند و معنادار براي سازمان و تنظيم زندگي، به سمت زير سوال بردن مشروعيت و مباني ايدئولوژيک نظم سياسي موجود و نهايتاً اعتراض، طغيان و شورش مي رود. (34) اما واکنش در مقابل از دست رفتن مشروعيت نظم موجود، ممکن است لزوماً به شکل قهري نباشد، بلکه به صورت امتحاني رخ دهد. اين تغييرات ممکن است هم در جهت پذيرش گرايش هاي ديني جديد و هم در جهت تمايل به توليد ايدئولوژي هاي هزاره اي باشد.
آنچه مدنظر ماست تاثيرگذاري ناامني هاي فکري - رواني در شکل گيري و تقويت اعتقادات هزاره اي و نتايج آن است. اگرچه در بسياري از فرهنگ ها و سنت ها، زمينه هاي اعتقادي جهت باز توليد و پرورش ايدئولوژي هاي هزاره اي وجود دارد: اما چنانچه هميلتون، در ادامه تحليل دين شناسي خود، اشاره کرده است: « پيوند نيرومندي ميان هزاره گرايي و محروميت و ستم گري مي توان يافت » . (35)
« هيلل شوارتز » نيز از هزاره گرايي به عنوان « اين سرکوب شده ها » ياد مي کند که « در گروه هايي که تحرک آنها به شدت توسط سرکوب اقتصادي. . . بيماري جسمي محدود مي شود، رخ مي دهد » . (36)
پژوهش گراني که به مطالعه هزاره گرايي پرداخته اند برحسب اين که کدام نوع از جنبش هاي هزاره اي را مورد توجه قرار داده باشند به نتايج ناهمساني دست يافته اند. آنهايي که بيشتر به آن دسته از جنبش هاي هزاره گرايي پرداخته اند که در طول تاريخ در اديان مختلف به وجود آمده است. در تحليل خود به محروميت بيشتر به نوع اخلاقي آن به عنوان يکي از عوامل پراهميت در پيدايش اين جنبش ها تاکيد کرده اند. در حالي که برخي ديگر از محققان که به جنبش هاي هزاره گرايي معاصر، به ويژه در کشورهاي جهان سوم پرداخته اند، آنچه که از نظر آنها در پيدايش اين جنبش ها اهميت داشته، پديده محروميت نسبي بوده است. (37) براساس اين تحليل، هزاره گرايي در فرهنگ هاي پست و کهنه که نظام سياسي آنها به شدت مورد تهديد واقع شده است، روي مي دهد. (38)
تئوري هاي هزاره گرايي نوعي واکنش به عدم امنيت فردي در دنياي غرب محسوب مي شود که با توجه به تلقي آنها در خصوص جاي گاه و کارکرد « دين » در عرصه اجتماع و فرد، به عنوان انصراف و انحراف از عقايد رسمي جامعه و نوعي واکنش انفعالي قلمداد مي شود. « کارل مانهايم » اين انحراف از عقايد رسمي جامعه را تحت عنوان « آشوب هاي معنوي » مورد تاييد قرار مي دهد. به نظر وي: « سرچشمه آشوب هاي معنوي پيدايش طرز فکر اوتوپيايي بود که از قشرهاي ستمديده سر برآورد » . (39)
بر پايه اين تلقي، هزاره گرايي « اميد و انتظار براي نجات قريب الوقوع، جمعي و دنيوي که از تطبيق يک برنامه الهي و فوق انساني به انجام مي رسد » تعريف شده است. توجه به ويژگي هاي اين ديدگاه، از قبيل اجتماعي و اين جهاني بودن، قريب الوقوع و متحول کننده بودن و معجزه وار بودن نجات و رستگاري قابل توجه است. آنچه در اين قبيل اعتقادات هزاره اي موج مي زند باز تفسير عقايد رسمي جامعه به اهداف و آمال و آرزوهاي موردنظر گروه هاي محروم جامعه است که در برخي از مواقع، آشکار از عقايد رسمي جامعه متمايز و منفک مي شوند.
در اين راستا فرقه هاي عجيب و غريبي شکل مي گيرد به رسوم و آيين هاي شگفت آوري روي مي آورند. انسان ها براي رهايي از سردرگمي، نااميدي و رنج هاي روحي به تئوري هاي آينده نگر روي مي آورند تا امنيت فکري خود را تأمين نمايند، ولکن اين آينده موهوم هيچ توصيه اي به پيروان خود براي جريان روزمره زندگي ندارد. به گونه اي عقل خلاق در محاق قرار گرفته و عرصه براي عقل متصلب گشوده مي شود. سختي از تمهيد تحقق جامعه آرماني با اعمال نيک منتظران نيست. اين آينده گرايي صرفا داراي مسکني است براي سرخوردگي هاي اجتماعي و آشفتگي هاي ذهني پيروان. يا چنانچه نظريه پردازان انتقادي امنيت مي گفتند؛ هزاره گرايي مي توانست ابزاري باشد براي نقد وضعيت اجتماعي به منظور فائق آمدن بر محروميت ها و ايجاد اميدواري، ولکن با توجه به نظريه تفسيري امنيت، معناي امنيت در نزد هر بازيگر يا جهان بيني او ارتباط دارد. تئوري هزاره گرايي نيز بايد مبتني بر مفاهيم بنيادين خاص باشد. يکي از مفاهيم اساسي اين عرصه باز کردن پاي دين به عرصه اجتماع و دادن نقش فعال به آن است، موضوعي که نظريات هزاره گرايي از فقدان رنج مي برند. اين تئوري درصدد است از « دين » به مثابه ابزاري براي جبران ناکامي، کمبودها و محروميت ها استفاده کند؛ به همين دليل پيوستگي و کارآمدي اين نظريه مخدوش است. تئوري هزاره گرايي در خوش بينانه ترين فرض به دنبال « داشتن تصويري مبهم و مجمل از رويدادهاي آينده » است که به قول « ويليام آگبرن » از نداشتن بهتر است » . (40)
اين نگاه تحليل گرايانه نه تنها از آشوب و هرج و مرج فکري جلوگيري نمي کند، در برخي مواقع جواب معکوس مي دهد. اين که برخي از فرقه هاي هزاره گرا براي پيوستن به حضرت عيسي (عليه السلام) خودکشي مي کنند (41)، در همين راستا قابل تحليل است. در واقع هزاره گرايي در همان راهي افتاد که براي خلاصي از آن به وجود آمده بود. اين نظريه از جهات ديگر نيز در فقدان مفهومي به سر مي برد که در ادامه او در مقايسه با انديشه مهدوي گرا، به آن مي پردازيم.

ج) امنيت و مهدويت گرايي

بر اختلاف پندارهاي هزاره گرايي، اعتقاد به مهدويت و تئوري سازي پيرامون اين مؤلفه ديني، به خاطر سرکوب آرزوهاي اجتماعي و انساني نيست و اگر به اين بحث اقبال و علاقه دارد، نمي توان او را متهم به شکست هاي روحي و سرخوردگي اجتماعي نمود، زيرا موقعي تحليل روان شناختي مي تواند به تنهايي عامل توجه و بحث مهدويت باشد که در متون ديني و فرهنگ اسلامي از آن به جديت و استحکام سخن گفته نشده باشد، در حالي که پيروان اديان پيش از اين که مبتلا به سرخوردگي باشند، از نظر اعتقادي و ايماني با اين بحث گره خورده اند. در واقع اگرچه تحليل روان شناسانه از مسئله مهديت قابل انکار نيست، اما نمي توان اين الگو را در تفسير تمامي مصاديق مهدويت خواهي تعميم داد و ارزش و خاستگاه اصلي بحث که يک اعتقاد اصيل و کلان ديني است، کاست.
با مفروض گرفتن اصالت و کليت بحث مهدويت، کارکرد آن در تمهيد آرامش و امنيت روحي - رواني مومنان، مورد تاکيد اين نوشتار است. مهدويت از اين که به مسلمانان ياس و نااميدي مسلط شود جلوگيري مي کند و هميشه آنان را به پياده شدن اسلام اميدوار مي سازد. اين انديشه با ابعاد ممتاز و سازنده اي که دارد، سنگر روحي و عقيدتي مقاومت مسلمانان بوده و هست. ايمان مسلمانان به اين که اين دين بايد پيش برود و جهانگير شود و دنيا را به زير پرچم توحيد درآورد، آنها را در برابر امواج حوادث ثبات بخشيد و در مقابل دشمنان پايداري و استقامت داد. (42)

1- مفاهيم بنيادين

براساس روش تفسيري، انديشه مهدويت گرايي نيز مفاهيم بنيادين خاص به خود دارد و نتايج حاصله از آن در اجتماع و فرد- به ويژه از منظر امنيت- منحصر به فرد است. با مفروض گرفتن نقش محوري و اصالي دين در عرصه اجتماع و فرد، خدامحوري و بندگي پروردگار، غايت مندي انسان و خوش بيني به آينده بشريت، سه پايه مهم اين انديشه هستند. هدف اساسي آموزه هاي مختلف ديني او از نظريات جديد صراحتاً هدف خود را ايجاد حس رضايت مندي در بشر و برطرف کردن موانع آرامش فيزيکي و رواني انسان برمي شمردند.
اصل غايت ناظر بر اين معناست که هر موجودي کمالي دارد و بايد به اقتضاي ذات خويش در آن راستا حرکت يا اقدام کند، چون معنا و ماهيت آن موجود چنين مي خواهد. اين مطلب در مورد انسان هم قابل ذکر است و نمي توان مفهوم انسان را از انسان مولد يا انسان اخلاقي تفکيک کرد و اين که برداشت هاي متجدد و نظريه هاي مبتني بر روشن گري، استنباط « بايد » از « است » را انکار مي کنند، در واقع غايت را از عرصه حيات بشر حذف و نسبت را جاي گزين آن مي نمايند.
با حذف غايت از زندگي بشر نه تنها بحران معنا پديدار شده و همه چيز « شدني » فرض مي شود، بلکه مفهوم راوي اخلاقي هم، اصالت و معناي خود را از دست مي دهد. نظريات جديد براي ترميم اين شکاف و خلا، خود معنا سازي کرده و غايت هاي تصنعي باشد فايده گرايي ( مانند نبتام ) يا حزبيت اخلاقي ( مانند کانت ) را جاي گزين غايت مي کند. در غياب غايت، معيار داوري در مورد معضلات مهم از بين رفته و بدين ترتيب حيات بشري از معناي راستين و راهگشا خالي مي شود. (43)
اما در انديشه اسلامي انسان داراي سرشت الهي، مجهز به فطرتي حق جو و حق طلب، حاکم بر خويشتن و آزاد از جبر محيط و جبر سرنوشت است. بنابراين تلقي، ارزش هاي انساني در او اصالت دارد و او خواهان ارزش هاي متعالي انساني است.
به تعبير ديگر، خواهان حق و عدالت و کرامت هاي اخلاقي است. سير تکاملي بشريت به سوي آزادي از اسارت طبيعت مادي و شرايط اقتصادي و منافع فردي و گروهي، و به سوي هدفي و مسلکي بودن، و حکومت بيشتر ايمان و ايدئولوژي بوده و هست. (44)
در زمينه خوش بيني به آينده هم، اگرچه بعضي معتقدند که شر و فساد و بدبختي لازمه لاينفک حيات بشري است و بنابراين زندگي بي ارزش است و عاقلانه ترين کارها خاتمه دادن به حيات و زندگي است، يا برخي ديگر اساساً حيات بشر را ابتر مي دانند؛ اما انديشه اسلامي اعتقاد دارد ريشه فسادها و تباهي ها نقص روحي و معنوي انسان است. انسان هنوز دوره ناپختگي را طي مي کند. انسان بالفطره در راه تکامل فکري و اخلاقي و معنوي پيش مي رود. نه شر و فساد لازم لاينفک طبيعت بشر است و نه جبر تمدن فاجعه خودکشي دسته جمعي را پيش خواهد آورد. آينده اي بس روشن و سعادت بخش و انساني که در آن شر و فساد از بيخ و بن برکنده خواهد شد. در انتظار بشريت است. اين نظريه الهامي است که دين مي دهد. نويد مقدس قيام و انقلاب مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در اسلام، در زمينه اين الهام است. (45)

1- کارکردهاي امنيتي نظريه مهدويت ( در مقايسه با تئوري هزاره گرايي ) :

مقدمات فوق به درازا کشيد، اما براي بيان اين ضروري است که ميان مفاهيم بنيادين تئوري هزاره گرايي و انديشه مهدويت، تفاوت ماهوي وجود دارد: يکي در پي سلطه انسان بر طبيعت و نهايتاً رهايي از دغدغه هاي روحي و رسيدن به آرامش فکري است، اما ديگري به دنبال خدامحوري و رساندن انسان به نهايت کمالات فطري خود و کاملاً طمأنينه و آرامش رواني است. هزاره گرايان ستم هاي موجود را به عنوان واقعيتي تلخ اما اميد بخش پذيرا مي شوند و حتي ديگر پيروان خود را از مشارکت در عرصه اجتماعي منع مي کند. ايجاد محدوديت براي رهايي و آشتي با مرگ از ديگر خصوصيات هزاره گرايان است. آنها فروپاشي نظم موجود را به اميد ظهور منجي خويش، رضايت مندانه تحمل مي کنند. اغلب ياران اين تئوري، سرخوردگان وضع موجودند و حاضرند براي نيل به آرمان پاکيزه خويش، مصائب واقعي را به جان بخرند. (46)
قيام موعود حالت انفجاري داشته و فقط از گسترش ظلم ها، تبعيض ها، اختناق ها و تباهي ها ناشي مي شود. نوعي سامان يافتن است که معلول پريشان شدن است. علي هذا هر اصلاحي محکوم است، زيرا هر اصلاح يک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع نقطه روشني هست، دست غيب ظاهر نمي شود. (47) تعجيل در ارائه راه کاري براي خروج از بي معنايي و بيهودگي، در فقر مفهومي و فلسفي، منجر به ارائه چنين رهيافتي گرديد که نه تنها ثبات و ايمني را براي پيروانش به همراه نداشت، بلکه آنها را در برابر وضع موجود به حالت انفعال و رضايت کشاند.
اما انديشه مهدويت با اتکاي به مفاهيم بنيادين پيش گفته ابزار مناسبي را براي « نقد وضعيت اجتماعي به منظور فائق آمدن بر محروميت ها و ايجاد اميدواري » فراهم مي کند. پژوهش گران کارکرد اين تلقي را از منظر انسان شناسي و جامعه شناسي بيان کرده اند. در اين رهيافت، انتظار « طراحي براي خروج از ايستادگي » (48) و داراي سه ويژگي مهم است. 1- اصلاح نفس 2- اميد به آينده و3- عامل سرزندگي، شادابي و کوشش روز افزون. (49)
بر اين اساس، مردم مومن به عنايت هاي الهي، هرگز و در هيچ شرايطي اميد خويش را از دست نمي دهند و تسليم ياس و نااميدي و بيهوده گرايي نمي گردند. آنها مکلف به انتظاري سازنده، تعهد آور، نيرو آفرين و تحرک بخش هستند. (50) ظهور مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) حلقه اي است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پيروزي اهل حق منتهي مي شود. سهيم بودن يک فرد در اين سعادت متوقف به اين است که آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد. اين نهضت منحصر به محرومان و مستضعفان نيست، بلکه شامل همه طبقات و گروه هاي جامعه مي گردد.
آرمان مهدوي يک فلسفه بزرگ اجتماعي- اسلامي است. اين آرمان گذشته از اين که آينه مناسبي براي شناخت ديگر آرمان هاي اسلامي است، الهام بخش و راه گشاست. آرامش و سکوني که مومني، پس از تلقي و قبول اين آيين مي يابند و مطابقت و هم آهنگي اين انديشه با منظومه فکري اسلام، موجب رهايي پيروان از سردرگمي و آنارش فکري، و رسيدن به اين دامان روحي- رواني است. اين طمأنينه و ايمان به پيروان خود خوش بيني نسبت به آينده، خلاقيت و جسارت عمل براي نقد وضع موجود به منظور نيل به آرمان مطلوب را مي دهد. مجموع اين فرايند رواني زندگي، سرزندگي جامعه اسلامي، تحرک و سازندگي جامعه است.

نتيجه گيري

اکثر محققان انديشه مهدوي و تئوري هزاره گرايي را از باب مشابهت ها- به ويژه در نتيجه آن- مقايسه کرده اند، از آن جهت که هر دو، نويد جامعه اي پيراسته از ستم و آکنده از عدل و دادگستري را مي دهند. بر اين مبنا در آينده چهره اي متعالي و انساني ظهور خواهد کرد و جهان مملو از بلا و تبعيض را پر از عدل و داد خواهد کرد و حکومت مستضعفان را تحقق خواهد بخشيد. (51)
در دايرة المعارف هزاره گرايي نيز در مقايسه مهدويت اسلام با آيين يهوديت و مسيحيت آورده است: « مهدويت به لحاظ تأکيد بر عدالت اجتماعي، اقتصادي بيشترين شباهت را به يهوديت دارد. اما به لحاظ دارا بودن عيسي و ساير چهره هاي مطرح در فرجام شناسي، به نظر مي رسد که بيشتر به مسيحيت شباهت دارد » . (52)
با اين همه، مهدويت را بايد براساس شرايط خود آن سنجيد که ذاتاً اسلامي است. اهميت اين نوشتار بيان يکي از تفاوت هاي انديشه مهدويت و تئوري هزاره گرايي در ايجاد امنيت فردي و آرامش رواني بود. براساس شيوه پيشنهادي روش تفسيري براي فهم امنيت، کشف مفاهيم بنيادين که ناظر به فهم معناي امنيت در ارتباط با جهان بيني او بود، ضروري است. لذا تلاش شد مفاهيم اساسي هر يک از دو رهيافت، به اجمال بيان شوند. با مرور مطالب گذشته مي توان گفت:
1- تلقي هاي هزاره گرايي از حيث نگرش به نقش دين در جامعه امروزي، کاملاً متفاوت از نظريه مهدويت مي انديشند.
2- همان که مفاهيم بنيادين مستحکمي، تئوري هاي هزاره گرايي را پشتيباني نمي کنند، اين تئوري ها در کارکرد امنيتي خود موفق نبوده و اي بسا يأس و سرخوردگي را به ارمغان آورده اند.
3- انديشه مهدويت، جزئي از جهان بيني گسترده اسلامي است که در مطابقت با مفاهيم و آرمان هاي آن؛ کارکرد درخوري را در ايجاد طمأنينه، آرامش فکري و اميد به آينده و مآلاً، زمينه سازي براي تحقق الهي، داراست.

پي نوشت ها :

1- محمد عابد الجابري، عقل سياسي در اسلام، ترجمه عبدالرضا سواري، ص 27.
2- مک کين لاي، آردي و آرتيل، امنيت جهاني، رويکردها و نظريه ها، ترجمه اصغر افتخار مقدمه مترجم.
3- باري بوزان، مردم، دولت ها، هراس، فصل اول.
4- ديويد دبليو کلينتون، دو رويه منفعت ملي، ترجمه اصغر افتخاري، فصل اول.
5- بباري بوزان، مردم، دولت ها و هراس، پيشين، ص 77-130.
6- مک کين لاي، آردي و آرتيل، همان، پيشين ( يادداشت شماره 5) ( ص 11-72).
7- براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر. ک: محمد علي قاسمي، « امنيت انساني: مباني مفهومي و الزامات راهبردي » ؛ فصلنامه مطالعات راهبردي، شماره چهارم، زمستان 1384، ص 817-832.
8- حضرت علي (عليه السلام) اسلام را مايه امان دانسته که هر کس در آن درآويخت به آرامش و امنيت خواهد رسيد: « اطهر الله الذي شرع الاسلام. . . فجعاه امنا لمن علقه و سلما لمن دخله » . ( نهج البلاغه، خ105).
9- قال علي (عليه السلام): « المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده الا باحق » .
10- قال: تملا الارض من السلم.
11- آل عمران، آيه 97.
12- بقره، آيه 3.
13- بقره، آيه 239.
14- نساء، آيه 58.
15- توبه، آيه 6.
16- « مصطفي محمود منجود » با استخراج نصوصي که در آنها ماده « امن » يا ديگر مفاهيم هم افق استفاده شده است، ده معنا براي آن در قرآن و سنت بر مي شمارد ( مصطفي محمود منجود، الابعاد السياسيه لمفهوم الامن في الاسلام، ص 36-45 )
استاد عميد زنجاني نيز در جلد سوم اثر ارزش مند فقه سياسي، 8 معنا براي امنيت از متون اسلامي استنباط نموده است ( عميد زنجاني، فقه سياسي، ج3، ص 363-364).
17- (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ . . . ) ( انفال، آيه 60 ).
18- (أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‌ ) ( رعد، آيه 28 ).
19- علاوه بر موارد مذکور، به نظر مي رسد آيات ذيل نيز مويد بر همين نظريه باشند:
- ( إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ‌ ) ( دخان، آيه 51)
- ( الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‌ ) ( انعام، آيه 82 ).
20- اصغر افتخاري، « مرزهاي گفتماني نظريه اسلامي امنيت: گذار از جامعه جاهلي به جامعه اسلامي » ، فصلنامه مطالعات راهبردي، شماره سوم، پاييز 1383، ص 445.
21- اصغر افتخاري و قدير نصري، روش و نظريه در امنيت پژوهي، ص 87-92.
22- همان، ص 108.
23- مجيد محمدي، دين عليه ايمان، ص 215.
24- قدير نصري، « بنيان هاي نظريه مدينه ديني و دين مدني » ، فصلنامه مطالعات راهبردي پاييز 1381، ص 51.
25- ملکم هميلتون، جامعه شناسي دين، ترجمه محسن ثلاثي، ص 147.
26- همان، ص 139-142.
27- مقصود از محروميت روان شناختي نوعي احساس است که ارزش ها و هنجارهاي مسلط جامعه، يک راه هدف مند و معنا دار براي سازمان دادن و تنظيم زندگي افراد، براي يک مدت طولاني در اختيار آنها قرار نمي دهد.
28- محروميت اخلاقي احساس وضعيتي است که براي افراد مختلف و با شدت وضعيت متفاوت به وجود مي آيد. اين وضعيت ناشي از پديده هاي مختلفي، از قبيل رنج، مرگ، بي عدالتي، شکست، ناکامي و تجربه هاي سردرگمي و. . . مي باشد. در چنين شرايطي انسان ها به يک حالت نارضايتي عميق مي رسند.
29- همپلتون، جامعه شناسي دين، ص 240.
30- همان، ص 241.
31- همان، ص 210.
32- همان، ص 277.
33- به نقل از اصغر افتخاري و قدير نصري، روش و نظريه در امنيت پژوهي، ص 105-106.
34- ليبراليزم متاخر با شناخت تاثير بي توجهي به نيازهاي متعالي در به خطر انداختن وضع موجود، يکي از مهم ترين مولفه هاي حوزه امنيت پژوهي خود را « غايت زندگي » قرار داده است. بر اين اساس حصول رضايت پايدار و تأمين نيازهاي متعالي انسان ها ربط وثيقي با معنا، غايت محتوم زندگي دارد. گويي در ليبراليزم ( کلاسيک ) فقط به رابطه فرد با طبيعت، آن هم به صورت فايده انکارانه توجه مي شود و ديگر به ارتباط انسان با خدا، انسان هاي ديگر و وجدان ( خود) اهميتي داده نمي شود.
اين نگرش دو سوال جدي را مطرح مي کند: 1- هدف اصيل امنيت ملي تامين و تعميق ارزش هاي حياتي است چگونه مي توان اصالت هاي ارزشي، اخلاقي و اعتقادي را نسبي و بدين وسيله حيات را از غايت تهي کرد؟ 2- آيا پيشرفت، واقعاً دارد و آيا از حرمان و ياس انسان کاسته شده است؟
35- هميلتون، جامعه شناسي دين، ص 154.
36- هيلل شوارتز، هزاره گرايي در دين، اينجا، اکنون، ترجمه مجيد محمدي، ص 63.
37- سيد حسين نبودي، « ناسازگاري ادراکي، ميان انتظار و تأثير آن بر اعتقادات ديني » ، فصلنامه مطالعات راهبردي، شماره اول، پاييز 1381، ص 67.
38- هيلل شوارتز، همان،ص63.
39- کارل مانهايم، ايدئولوژي و يوتوپيا، مقدمه اي بر جامعه شناسي شناخت، ترجمه فريبرز محمدي، ص 280.
40- الوين تافلر، شوک آينده ترجمه حشمت الله کامراني، ص 475.
41- حسين توفيقي، هزاره گرايي درفلسفه تاريخ مسيحيت، ص 29.
42- آية الله لطف الله صافي گلپايگاني، اصالت مهدويت، ص 85.
43- ترئوس متز، « آثار جديد درباره معناي زندگي » ، مجله نقد و نظر، سال هشتم، شماره اول و دوم، بهار و تابستان 1382، ص 266.
44- مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ ( و مقاله شهيد ) ص 44.
45- همان، ص 51-.52
46- قدير نصري، بنيان هاي نظري مدينه و دين مدني، ص 50.
47- مرتضي مطهري، همان، ص 54.
48- اسماعيل شفيعي سروستاني، استراتژي انتظار ( دوره سه جلدي )، ص 63-96.
49- سيد رضي موسوي گيلاني، دکترين مهدويت، ص 77.
50- مرتضي مطهري، همان، ص 15-14.
51- قدير نصري، همان، ص 50.
52- دائرة المعارف هزاره گرايي، مقاله « فرجام شناسي تطبيقي ميان يهوديت، مسيحيت و اسلام » ، بهروز جندقي، فصلنامه انتظار، سال ششم، شماره هفدهم ، پاييز و زمستان 1384، ص 222.

منابع :
* قرآن کريم .
* نهج البلاغه .
1- الجابري، محمد عابد، عقل سياسي در اسلام، ترجمه عبدالرضا سواري، تهران، گام نو، 1984 م.
2- لاي، مک کين، آردي و آرتيل، امنيت جهاني؛ رويکردها و نظريه ها، ترجمه اصغر افتخاري، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1380، مقدمه مترجم.
3- بوزان، باري، مردم، دولت ها، هراس، تک ناشر، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1379.
4- کلينتون، ديويد دبليو، دورويه منفعت ملي، ترجمه اصغر افتخاري، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1379.
5- قاسمي، محمد علي، « امنيت انساني: مباني مفهومي و الزامات راهبردي » ، فصلنامه مطالعات راهبردي، شماره چهارم، زمستان 384.
6- محمود منجود، مصطفي، الابعاد السياسيه لمفهوم الامن في الاسلام، قاهره: المعهد العالي للفکر الاسلامي، 1417 ق.
7- عميد زنجاني، فقه سياسي، ج3، تهران: اميرکبير، 1367.
8- افتخاري، اصغر، « مرزهاي گفتماني نظريه اسلامي امنيت: گذار از جامعه جاهلي به جامعه اسلامي » ، فصلنامه مطالعات راهبردي، شماره سوم، پاييز 1383.
9- افتخاري، اصغر و قدير نصري، روش و نظريه در امنيت پژوهي، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1383.
10- محمدي، مجيد، دين عليه ايمان، تهران: کرير، 1378.
11- نصري، قدير « بنيان هاي نظري مدينه ديني و دين مدني » ، فصلنامه مطالعات راهبردي، پاييز 1381.
12- هميلتون، ملکم، جامعه شناسي دين، ترجمه محسن ثلاثي، تهران: بنيان، 1377.
13- شوارتز، هيلل، هزاره گرايي در دين، اينجا، اکنون، ترجمه مجيد محمدي، تهران: قطره، 1377.
14- نبوي، سيدحسين، « ناسازگاري ادراکي، ميان انتظار و تاثير آن بر اعتقادات ديني » ، فصلنامه مطالعات راهبردي، شماره اول، پاييز 1381.
15- مانهايم، کارل، ايدئولوژي ويوتوپيا، مقدمه اي بر جامعه شناسي شناخت، ترجمه فريبرز محمدي، تهران، سمت، 1380.
16- تافلر، الوين، شوک آينده، ترجمه حشمت الله کامراني، تهران: سيمرغ، 1382.
17- توفيقي، حسين، هزاره گرايي در فلسفه تاريخ مسيحيت، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378.
18- صافي گلپايگاني، آية الله، لطف الله، اصالت مهدويت، قم: انتشارات حضرت معصومه، 1375.
19- متز، ترئوس، « آثار جديد درباره معناي زندگي » ، مجله نقد و نظر، سال هشتم، شماره اول و دوم، بهار و تابستان 1382، ص 266.
20- مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ ( و مقاله شهيد ) ، تهران: صدرا، 1378.
21- شفيعي سرو ستاني، اسماعيل، استراتژي انتظار، ( دوره سه جلدي)، تهران، موعود، 1384.
22- موسوي گيلاني، سيد رضي، دکترين مهدويت، تهران: موعود، 1384.
23- جندقي، بهروز، دائرة المعارف هزاره گرايي، مقاله « فرجام شناسي تطبيقي ميان يهوديت، مسيحيت و اسلام » ، فصلنامه انتظار، سال ششم، شماره هفدهم، پاييز و زمستان، 1384.

منبع مقاله :
مکارم شيرازي ...{ و ديگران }، (1387)، گفتمان مهدويت، قم: موسسه بوستان کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.