نحوه ي نظر به مسائل و جريانات از ديدگاه امام خميني (ره) (1)

بيانات و افعال حضرت امام، در همه ي ابعاد فردي و اجتماعي يک شجره ي طيّبه است که اصل آن در مکتب ثابت و فرع آن در جامعه گسترده شده و امت از برکات آن بهره مي گيرد.
پنجشنبه، 13 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نحوه ي نظر به مسائل و جريانات از ديدگاه امام خميني (ره) (1)
 نحوه ي نظر به مسائل و جريانات از ديدگاه امام خميني (ره) (1)

 

نويسنده: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت




 

بيانات و افعال حضرت امام، در همه ي ابعاد فردي و اجتماعي يک شجره ي طيّبه است که اصل آن در مکتب ثابت و فرع آن در جامعه گسترده شده و امت از برکات آن بهره مي گيرد.
اين که حضرت امام از چه ديدي و با چه نظري به مسائل و جريانات مي نگريستند و بررسي مي کردند تا به يک حرکت و موضع گيري هدايت کننده و مکتبي ختم شود، امري است مهمّ و دقيقاً از تربيت اسلامي و تهذيب نفس سالهاي متمادي معظّم له سرچشمه مي گيرد.
کساني که مي خواهند به نحوي چه به صورت فردي و چه جمعي، يعني به عنوان يک فرد از امّت و يا به عنوان يک نهاد و ارگان، به مسائل نظر کنند و عمل خود را مشخص نمايند به طوري که الهي باشد و منطبق بر خط امام، لازم است بدانند که امام چگونه به مسائل نظر مي کردند. حضرت امام، خود در نحوه ي نظر به مسائل و جريانات، که از نگاه عميق و مکتبي معظمُ له ناشي مي شد، بيان رسا و شفافي دارند. نگاه صحيح به مسائل در واقع حلّاجي و درک درست از صورت مسأله است تا به راه حل منطقي و صحيح منتهي و منجر شود.

سه گونه نظر به عالم

« سه نظر در عالم هست. يک نظري که از روي حُبّ مطالعه مي کند موجودات را يا بعض موجودات را، و يک نظري که از راه بُغض نظر مي کند به همه چيز، و يک نظر ثالثي که حُبّ و بُغض در آن نيست و آزاد است. » (1)
« انسان ناچار سه جور نظر دارد. يک نظري که نظر بي طرف است، اين يک نظر است. يکي هم نظر طرفداري از يک روش، از يک جريان، يک نظري هم مخالف با يک روش و يک جريان. نظر بي طرف و نظر طرفداري از يک مسأله و نظر طرفداري از مسأله ديگر. » (2)
بررسي مختصر اين سه نوع « نظر » که در واقع مقدمه هستند، براي برداشت و موضع گيري و عمل لازم است. لکن ابتدا ببينيم که طبق فرمايش حضرت امام کدام يک از اين نظرها صحيح و سالم است.
« نظري که حُبّ باشد به يک جرياني، يا بُغض باشد به يک جرياني، اين نظر نمي تواند يک نظر سالم باشد، حُبّ الشّيء يعمي و يصم، بُغض هم همين طور است، نور عقل را خاموش مي کند. » (3)
بنابراين « نظر » از روي « حُب » و « بُغض » به نتيجه ي مطلوب حق تعالي نمي رسد، چرا که حبّ و بغض انسان را کور و کر مي کند و بديهي است آدم کور و کر نمي تواند به مسائل به طور سالم نظر کند تا به نتيجه ي صحيح برسد.
اشکال عمده و اساسي در افراد « صاحب نظر » چنين است که بدون توجه به اساس تحليل و عمل که « نظر » است و اين که « نگاه به مسائل » از چه منبعي در وجود آنان سرچشمه مي گيرد، عملي انجام مي دهند و يا صحبتي مي کنند و چيزي مي نويسند که مغاير با « نظر » و « عمل » امام در مي آيد و در واقع پا جاي امام نمي گذارند. منشاء حُبّ و بُغض در وجود انسان « حبّ نفس » است، وقتي ريشه ي نظر « نفس » باشد طبعاً آن نظر نمي تواند نظر صائب و صحيح باشد.
« بزرگترين گرفتاري بشر و ماها اين گرفتاري است که خودمان داريم و از ناحيه ي خود ما هست، کسي که از روي حُبّ نفس به مردم و اشياء نظر مي کند و به اشيايي که نظر مي کند از راه دشمني و بُغض نظر مي کند، اين نمي تواند آزاد باشد، در نظر دادن گرفتار است و کسي که از راه حُبّ نفس نظر مي کند به موجودات يا به اشخاص يا به گروهها اين آزاد نيست، نمي تواند حکم صحيح بکند. » (4)
حُبّ دنيا که طبق روايات معتبر، ريشه و اصل هر گناه و خطايي است شعبه اي از حُبّ نفس است و لذا حُبّ نفس براي صاحبان انديشه و قلم و بيان و کساني که مي خواهند به نحوي ارائه طريق و نظر نمايند بزرگترين خطر است و بيشترين توجه آنان بايد معطوف به تهذيب نفس بشود.
« اين که در روايات ما هست که - حُبُّ الدُّنيا رأسُ کُلَّ خَطيئة- اين يک واقعيتي است. و اساس خُبّ دنيا هم، ريشه ي حُبّ دنيا هم حُبّ نفس است که آن هم حُبّ دنياست. تمام فسادهايي که در بشريت پيدا شده است، از اوّلي که بشريت تحقق پيدا کرده است تاکنون و تا آخر، منشأش همين حُبّ نفس است، از حُبّ نفس است که حُبّ به جاه، حُبّ به مقام، حُبّ به مال و حُبّ به همه ي انگيزه هاي شهواني پيدا مي شود. » (5)
حُبّ نفس نه تنها منشأ خطا و گناه و لغزش است که منشأ همه ي وابستگيهايي است که انسان پيدا مي کند، وابستگي به دنيا، وابستگي به مقام و حتي وابستگي به دشمن به گونه اي که تحت تأثير و تحميل او واقع مي شود و احتمالاً در دامن او سقوط مي کند. نمونه ي بارز اين افراد، بني صدر، منافقين، ملّي گراها و دار و دسته ي آنها هستند و ديديم چگونه در دامن دشمن قرار گرفتند و اين اتفاق واقع نشد مگر به واسطه ي حُبّ نفس، خضوع و نوکري براي دولتهاي وابسته به قطبهاي شرق و غرب در واقع به واسطه ي همين رذيله ي شيطاني است که تن به چنين مذلّتي داده اند و براي حفظ خود، همه ي حيثيت ملّت را يغماي جنايتکاران کرده اند.
« تمام وابستگيها منشأش وابستگي اي است که انسان به خودش دارد. تمام وابستگيها از خود آدم پيدا مي شود.
وقتي انسان وابسته است، نفسش وابسته است به جهاتي که مال خودش دارد، به نفسيّت خودش، به وضعيت خودش، اين تمام وابستگيهايي که در خارج هم برايش پيدا مي شود، منشأش اين جاست. وقتي اين وابستگي باشد، اگر بخواهند برايش تحميل کنند، چون اين وابستگي هست تحميل مي کند، قبول مي کند. وقتي ببينند يک چيزي با اين آمالي که دارد مخالف است، اگر نکند، يک وقت به هم مي خورد، اين خاضع خواهد شد. اگر انسان از اين وابستگي وارسته شد، آزاد شد از اين، اين ديگر آزاد است. » (6)
در حديث وارد شده است که سِياسَةُ النّفِسِ أَفضَلُ سَياسَةِ، نگهداري و سياست نفس بالاترين و بهترين سياستهاست (7) اهميت مطلب را مي رساند، قبل از هر سياستي سياست نفس لازم است؛ حالا سياست به هر معني که باشد، خواه نگهداري يا اداره يا تربيت، در روايت ديگري از اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) آمده است که:
حَقُ عَلَي المَلِکِ أَن يَسُوسَ نَفسَهُ قَبلُ جُندِهِ.
شايسته است هر سرداري و مسؤولي پيش از آن که سپاهيان و جنودش را سياست کند نفسش را سياست نمايد. (8)
طبيعي است کسي که مي خواهد يک قومي را، يک گروهي را هدايت و راهبري کند، تابع نفس و وابسته به آن باشد، نمي تواند به راه مستقيم و صحيح هدايت نمايد. نظرهايي که از روي حُبّ نفس صادر مي شود، به ملاحظه حُبّ و بُغض، نظرهاي هدايت گرانه و مطابق با مکتب نيستند، مرگ به طور اتفاقي اين انطباق حادث شود. حُبّ نفس آن قدر ظريف و پيچيده است که شناختن آن و معالجه ي آن بسيار سخت و احتياج به کمک و عنايت حضرت حق تعالي دارد. چنانچه در قرآن وارد شده است که:
وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّي (9)
من هرگز خويش را مبرّا نمي دانم زيرا نفس فرمان مي دهد به بدي مگر آن که پروردگارم به من رحم نمايد.
رحم پروردگار و پناه بردن به اوست که انسان را از شرّ نفس باز مي دارد، نظرداران و نظر دهندگان بيشتر از ساير افراد محتاج اند به پناه بردن به خداي متعال و اين که هرگز گمان نکنند که از شرّ نفس رسته اند که اين خود خدعه اي از جانب نفس است.
« انسان گمان مي کند که من خودم هر چه مي گويم از روي آزادي است و بي نظري، لکن اگر کسي يک همچو ادعايي کرد اين را نپذيريد. نمي تواند اين انسان موجود آزاد از هواهاي نفساني و از حُبّ نفس- که منشأ همه ي گرفتاريهاست - آزاد بشود، مدعي آزادي از اين طور امور زياد است، لکن واقعيت کم است. ممکن است که بسياري از اشخاص حتي خودشان هم توجه نداشته باشند به اين بنده ي خودشان هستند، نه بنده ي خدا، خودشان هم خودشان را مبرّا و منزّه مي دانند، و اين براي همان حُبّ نفسي است که انسان دارد. اين حُبّ نفس تمام عيوب انسان را به خود انسان مي پوشاند. هر عيبي که داشته باشد براي خاطر اين حُبّ نفس آن عيب را نمي بيند و گاهي هم آن عيب را حُسن مي داند. » (10)
اين که محاسبه ي نفس در اخلاق اسلامي بسيار مورد سفارش و تأکيد قرار گرفته است به خاطر اهميت مهار نفس و بزرگي گرفتاري و مصيبتي است که عدم تهذيب نفس به بار آورده و مي آورد.
« ما بايد ببينيم که بيشتر صدمه اي که اسلام خورده است از چه خورده است و از چه گروهي و بيشتر چيزي که اسلام به او اهميت داده است چه امري است، تا راه باز بشود براي کوشش ما که در اين امري که اهتمام دارد اسلام در آن، کوشش کنيم و جلوي آن چيزهايي که بر اسلام وارد شده است، صدماتي که بر اسلام وارد شده است، ان شاءالله، جلويش گرفته بشود. من گمان مي کنم که آن چيزي که به اسلام بيشتر از همه چيز ضرر زده است، عدم تربيت صحيح است، تحقق پيدا نکردن تهذيب نفس و اخلاق اسلامي است. اگر شما در طول تاريخ اسلام بلکه همه ي انبياء توجه کنيد و البته توجه داريد، آن قدري که اسلام از اين اشخاص منحرف و غير مهذّب صدمه خورده است و تمام اديان صدمه ديده اند، از هيچ چيز ديگر نديده اند. » (11)
هَمّ و غم انساني که به سعادت خود مي انديشد و رضاي حق تعالي را طالب است، در وهله ي اوّل نفس خويشتن است؛ بعد از آن پرداختن به بيرون آن هم تحت شرايطي، در حالي که منحرفان پيش از آن که به نفس خويش بپردازند به ديگران مي پردازند، چه به عنوان اصلاح و چه به عنوان دلسوزي، مولاي متقيّان مي فرمايند:
لِنَفسِکَ فَإنَّ غَيرَها مِنَ الاَنَفُسِ لَها حَسيبُ غَيرُکَ
براي خودت از نفس خودت حساب بکش که براي نفوس ديگران محاسبه کننده اي غير از تو مي باشد. (12)
تهذيب نفس انسان را مالک و مسلّط بر نفس مي کند. انسانِ مالک بر نفس، زبانش و قلمش و نظرش اصلاح کننده و مطابق اسلام، جمهوري اسلامي و منافع ملّت است.
افرادي که در شأن بالاتري نسبت به عوام مردم قرار گرفته اند؛ مثل نخبگان، روحانيت و مسؤولين و همين طور کساني که در مسؤوليتهاي تبليغي و ارشادي قلم به دست دارند يا ناطق هستند به مسائلي، بيش از ديگران در خطر « هواي نفس » قرار دارند و بيش از سايرين وظيفه دارند که خود را تهذيب کنند.
« آن چيزي که در رأس همه ي امور است، براي همه ي ماها، اوّل تهذيب نفس است و در خلال او تهذيب مردم است. اگر انسان خودش مهذّب نباشد، نمي تواند ديگران را تهذيب کند. » (13)
امام امت، با اين که بارها دين را عين سياست و احکام اسلام را احکام سياسي عبادي دانسته اند، در عين حال به علت اهميت تهذيب نفس و نقش عمده ي آن در سياست و جهت گيري صحيح سياسي، تمام مسائل را به مسأله تهذيب نفس منتهي مي کنند:
« تمام آن مسائلي که در اسلام [ است ]، حتي مسائل سياسي اش، مسائل تهذيبي است، براي درست کردن آدم است. ما نبايد همه ي مسائل را حالا دنبال مسائل سياسي قرار بدهيم. بايد همه مسائل را دنبال مسائل اسلامي و خصوصاً، اين وجهه ي تهذيب مردم [ قرار دهيم ]. شما ملاحظه مي فرماييد که لحن قرآن در اين باب از همه ي ابواب ديگر زيادتر و بيشتر تأکيد در آن دارد؛ چندين آيه قسم هست و بعدش - قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّيهَا وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّيهَا - اين به ما مي فهماند که اساس مسائلي که همه چيز به آن درست مي شود آن تهذيب است و اساس همه ي مسائلي که انحرافي است، اين عدم تهذيب است و « دَسّي » - در نفس انسان است، « دَسّي » شيطان است؛ بنابراين بايد ما سر لوحه ي همه ي امورمان را اين قرار بدهيم. » (14)
امام امت، اساس درستي مسائل را در تهذيب نفس مي دانند و همه ي انحرافها را در عدم تهذيب نفس، و اين همان کلام امام سجاد (عليه السّلام) است که مي فرمايند:
الخير کُلّه صيانة الانسان نفسه
همه ي خير، صيانت و نگهداري انسان از نفس خودش است. (15)

پي‌نوشت‌ها:

1. صحيفه ي امام، جلد 14، ص 8.
2. صحيفه ي امام، جلد 14، ص 366.
3. صحيفه ي امام، جلد 14، ص 366.
4. صحيفه ي امام، جلد 14، ص 8.
5. صحيفه ي امام، جلد 16، ص 162.
6. صحيفه ي امام، جلد 16، ص 453.
7. غررالحکم و دررالکلم، علي (عليه السّلام)، ج1، ص 434.
8. غررالحکم و دررالکم، علي (عليه السّلام)، ج1، صص384 و 385.
9. سوره ي يوسف، آيه ي 53.
10. صحيفه ي امام، ج14، صص 8و 9.
11. صحيفه ي امام، ج 15، صص 503 و 504.
12. غررالحکم و دررالکلم، علي (عليه السّلام)، ج1، صص 384 و 385.
13. صحيفه ي امام، ج15، ص 505.
14. صحيفه ي امام، ج15، صص 505 و 506.
15. تحف العقول، ص 157.

منبع مقاله :
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت؛ (1390)، درآمدي بر سيره سياسي حضرت امام خميني (ره)، تهران: مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.