• چکیده : |
,"شهرزاد در یكی از قصههای خود از طاووسی سخن میگوید كه به همراه جفت خود در جزیرهای به دور از آدمیان سكنی گزیدهاند. آنها روزی با یك مرغابی روبهرو میشوند كه بسیار از آدمیان هراسان است. طاووس خطاب به مرغابی میگوید كه در این جزیره آدمی وجود ندارد و اگر هم روزی آدمی به اینجا راه یافت زمانی است كه قدر آمده و حذر كردن سودی ندارد. پس از چند روز غزالی نیز به آن جزیره راه مییابد. و از پس آن نیز یك كشتی راه گم كرده، زمانی كه پای مسافران كشتی به جزیره میرسد طاووسها به بالای درخت رفته و غزال نیز پا به فرار میگذارد و تنها مرغابی میماند كه به دست مسافران كشته میشود. كتاب حاضر به بازنویسی و تلخیص حكایات حیوانات از مجموعة قصههای هزار و یك شب اختصاص یافته است." |