شهادت شهید قاسمعلی صادقی (1364ش)

شهادت شهید قاسمعلی صادقی (1364ش)
شهید قاسمعلی صادقی، سال ۱۳۳۱ش در روستای «طالش‌محله پهناب» در هفت کیلومتری شهر «جویبار» و هجده کیلومتری «ساری» در خانواده‌ای کشاورز و مذهبی چشم به جهان هستی گشود. قبل از ورود به دبستان، در مکتبخانه با قرآن آشنا شد. دوره ابتدایی را در دبستان «تلارک» از روستاهای همجوار زادگاهش گذراند. پس از اتمام دوره ابتدایی نظام قدیم، در دبیرستان دکتر «شریعتی» جویبار مشغول به تحصیل شد. پس از گذراندن دوران سه ساله متوسط به شهر ساری رفت و در رشته علوم طبیعی ادامه تحصیل داد. اما به‌علت وضعیت بد مالی قادر به ادامه تحصیل نشد و ترک تحصیل کرد. در سال ۱۳۵۳ش با دخترخاله‌اش «معظمه صادقی» ازدواج کرد و در خانه‌ای استیجاری زندگی مشترک را آغاز کردند. همسرش درمورد خواستگاری قاسم می‌گوید: «به‌خاطر تقوا و خلوص و سادگی قاسم به او جواب مثبت دادم.» با فرارسیدن زمان نظام وظیفه، از تاریخ پانزدهم مهرماه ۱۳۵۱ش تا پانزدهم مهرماه ۱۳۵۳ش به سربازی رفت و این دوره دو ساله را در پایگاه نیروی هوایی «تهران» گذراند. پس از پایان سربازی به اداره خاک‌شناسی ساری رفت و دو سال کار کرد. از تاریخ بیستم شهریورماه ۱۳۵۸ش تا هشتم مهرماه ۱۳۵۹ش نیز در گروه جوانمردان ژاندارمری فعالیت می‌کرد. با آغاز درگیری‌ها در منطقه «گنبد» به این منطقه رفت و پس از ختم شورش‌های ضدانقلاب، به ساری بازگشت. مدتی نگذشته بود که فعالیت‌های خیابانی ضدانقلاب در شهر‌ها آغاز شد و قاسم در این درگیری‌ها، نقش مهمی در ساری و قائم‌شهر داشت. در مبارزه با قاچاق مواد مخدر و کشف و انهدام خانه‌های تیمی منافقین نیز فعال بود. در نتیجه این فعالیت‌ها در سال ۱۳۵۸ش طی یک صحنه‌سازی او را ربوده و شکنجه‌ بسیار کردند. قاسم در تاریخ بیست و نهم مهرماه ۱۳۵۹ش به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. پس از ورود به سپاه پاسداران، در پادگان آموزشی سرپل ذهاب آموزش دید و از تاریخ نهم آبان‌ماه ۱۳۶۰ش تا تاریخ نوزدهم دی‌ماه ۱۳۶۰ش در واحد تحقیقات و کشف مشغول شد. در اواخر سال ۱۳۶۰ش تصمیم گرفت به جبهه برود. در عملیات محمد رسول‌الله (ص) در کسوت یک نیروی ساده در پیشاپیش دیگران با بانگ الله‌اکبر حرکت می‌کرد تا دیگران روحیه بگیرند. اوج فعالیت او در سال ۱۳۶۱ش در عملیات‌های فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، محرم و مسلم بن عقیل بود. صادقی به‌خاطر شجاعت و لیاقت خود در سال ۱۳۶۲ش، مسئول اعزام نیروی منطقه سه در غرب کشور شد. هم‌چنین مسئولیت رسیدگی و بازدید از جبهه‌های غرب را به عهده گرفت و برای این‌که مسئولیتش را بهتر انجام دهد، خانواده‌اش را به مدت سه ماه به مریوان برد. در اواخر سال ۱۳۶۲ش مدتی به‌عنوان مسئول سازمان‌دهی بسیج ساری مشغول خدمت شد. در کنار این فعالیت‌ها در مرخصی‌هایش در پشت جبهه با منافقین و باندهای بزهکاری مبارزه کرد. مسئولیت‌های قاسمعلی در مدت چهار سال حضور در جبهه را می‌توان به‌طور خلاصه به این شرح بیان کرد: مسئول تیم کشف در مریوان؛ فرمانده گردان حضرت مهدی (عج)؛ معاون تیپ حضرت مهدی (عج)؛ مسئول تیم شناسایی در قرارگاه نجف؛ مسئول نمایندگی اعزام نیرو در مریوان؛ مسئول محور قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) و فرمانده تیپ یکم لشگر ۲۵ کربلا. نقل است که روزی به‌علت بیماری در بیمارستان بستری بود که با شنیدن خبر جلسه فرماندهان، سرم را کشید و خود را به جلسه رساند. علی‌رغم سخت‌گیری در آموزش فنون نظامی به رزمندگان و بسیجیان، علاقه عجیبی به آنان داشت. درباره بسیجیان می‌گفت: «اگر بسیجی به من فحش بدهد مثل این است که دعا کرده است.» یکی از هم‌رزمانش می‌گوید: «کسی نبود که با قاسمعلی صادقی کار بکند و شیفته اخلاق او نشود.» ایثار او در جبهه زبان‌زد بود تا جایی که ‌گاه پول‌های شخصی خود را بین رزمندگان تقسیم می‌کرد. به مستضعفان و خانواده‌های شهدا سر می‌زد. همسرش می‌گوید: «قاسم فردی متواضع، مهربان و خون‌گرم بود. هر روز که می‌گذشت بر تقوا و ایمان و توجه در نمازش افزوده می‌شد.» اگر کسی از او دلگیر می‌شد، سعی می‌کرد رنجش او را بر طرف کند یا اگر بین افراد ناراحتی پیش می‌آمد، میانجی می‌شد. قاسم با انجمن اسلامی و افراد حزب‌اللهی زادگاهش روابط نزدیک و صمیمانه‌ای داشت و از افراد سست‌ایمان، ریاکار و منافق بیزار بود. فرزندانش را خیلی دوست داشت و با ملایمت و مهربانی با آن‌ها برخورد می‌کرد. آرزو داشت از سربازان مخلص انقلاب اسلامی باشند و در راه خدا شهید شود. به تحصیل فرزندانش تأکید فراوان داشت. به دخترش فریبا گفته بود: «درس مایه سربلندی است اگر می‌خواهی به جایی برسی باید درست را خوب بخوانی و پیشرفت کنی.» در عملیات قدس در جبهه‌های توابه و ابوذکر و ابولیله، عملیات را هدایت می‌کرد. در عملیات قدس ۲ علی‌رغم اصرار خانواده و مسئولان سپاه برای حضور در پشت جبهه، به‌عنوان فرانده تیپ یکم کربلا شرکت کرد. شب چهارشنبه بیست و نهم خردادماه ۱۳۶۴ش - آخرین شب ماه مبارک رمضان - شب عملیات بود. وقتی نیرو‌ها جمع شدند، قاسمعلی در منطقه هورالهویزه (العظیم) روی قایقی ایستاده و با لحنی گرم شروع به صحبت کرد. به‌همراه هق‌هق گریه گفت: «برادر‌ها! امشب امام حسین (ع) منتظر ماست، باید راه امام حسین (ع) را ادامه بدهیم. به‌خاطر خدا، به‌یاد یتیمان شهدا، به‌خاطر این‌که دل‌های یتیمان شهدا را خوشحال کنیم باید امشب از همه چیز بگذریم و دشمن را نابود کنیم. آخر تا کی عزیزان ما پرپر بشوند؟ تا کی باید عروس‌ها بی‌شوهر بشوند؟ به‌یاد بیاوریم ما به خانواده شهدا وعده زیارت کربلا را دادیم، به‌خاطر آزادی راه کربلا و به‌خاطر خوشحال کردن قلب یتیمان شهدا با نیت خالص حرکت کنید که ان‌شاءالله موفق شوید.» سپس نماز را با گریه شروع کرد و با گریه به اتمام رساند. پس از شروع عملیات، قاسم با بی‌سیم عملیات را هدایت می‌کرد و‌ گاه به رزمندگان مجروح کمک می‌کرد. در همین حین درحالی‌که مشغول بستن زخم یکی از رزمندگان بود، با انفجار خمپاره‌ای از ناحیه شکم مجروح شد. او را به‌سرعت به بیمارستان اهواز منتقل کردند و پس از عمل جراحی، در تاریخ ششم تیرماه ۱۳۶۴ش به تهران انتقال یافت و چند روز در بیمارستان جرجانی تحت درمان بود؛ اما روز به روز، حال قاسم وخیم‌تر می‌شد. یازدهم تیرماه ۱۳۶۴ش به‌علت عفونت شدید و از کار افتادن کلیه‌ها و کبد و نیاز به همودیالیز، به بیمارستان شهید مصطفی خمینی منتقل شد. اما درمان‌ها میسر نیافتاد و سرانجام، به‌علت شوک و پس از شصت و چهار ماه حضور مداوم در جبهه، به شهادت رسید. پیکر شهید قاسمعلی صادقی با شکوه فراوان تشییع شد و به زادگاهش، روستای طالش‌محله پهناب انتقال یافت و در تاریخ هفدهم تیرماه سال ۱۳۶۴ هجری شمسی در مزار شهدا به خاک سپرده شد.
نسخه چاپی