ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 17 ساله )

سلام من نمیدونم چرا اینجوری شدم چند وقته اصلا شنیدن حرفی خلاف میلم رو ندارم از این اخلاقم خسته شدم من چیکار کنم که به زندگی عادیم برگردم؟


مشاور (سید حبیب الله احمدی)

باسلام. معمولاً این حالت، از نوعی انعطاف ناپذیری فکری ناشی می شود. به عبارت دیگر، «بایدها» و «نبایدها» یا انتظارات جزمی و انعطاف ناپذیری که در مورد رفتار و صحبت های دیگران برای خودمان وضع می کنیم، علت این سطح پایین از تحمل است. معمولاً خود ما آگاه نیستیم که چنین بایدها و انتظارات انعطاف ناپذیری را در ذهنمان ایجاد کرده ایم، اما اگر کمی تأمل و دقت کنید، متوجه وجود این نوع از افکار و باورهای انعطاف ناپذیر در ذهن خودتان خواهید شد. مثلاً باورهایی مثل «همه ی اطرافیانم باید مثل من فکر کنند ... هیچکس نباید با من مخالفت کند ... اگر کسی مطابق میل من رفتار یا فکر نکند، آدم مزخرفی است و به هیچ وجه نمی توانم این رفتار او را تحمل کنم» و ... . وقتی که این افکار را شناسایی کنید و اعتبار و سودمندی آنها را آگاهانه زیرسوال ببرید، متوجه خواهید شد که تقریباً تمام آنها افکار اشتباه و زیان آوری هستند. این افکار، اشتباه هستند، زیرا تحقق انتظارات زیربنایی آنها در زندگی واقعی، امکان پذیر نیست. مثلاً برای هیچ انسانی، واقعاً امکان پذیر نیست که همه ی اطرافیان او دقیقاً مثل او فکر کنند و در سراسر عمرش هیچکس نظر مخالفی با او نداشته باشد. همچنین تقریباً برای هیچ انسانی امکان پذیر نیست که در سراسر عمر خود، در تعامل با دیگران با رفتارهایی روبه رو نشود که خلاف میل او است. این افکار و انتظارات، زیان آور و غیرسودمند هستند، زیرا مادامیکه به آنها معتقد هستید، مکرراً با عدم تحقق آنها مواجه خواهید شد که در نتیجه، به احساس شدید ناکامی در شما منجر خواهد شد. همین عصبانیت ها یا زودرنجی هایی که احتمالاً به آن گرفتار هستید، نتیجه ی ناکام شدن انتظاراتی است که قویاً به آنها معتقد می باشید. پس به طور کلی، گام نخست این است که این افکار و انتظارات انعطاف ناپذیر را در خودتان شناسایی کنید و گام بعدی این است که به آنها پاسخ دهید و اعتبار و سومندی آنها را برای خودتان به چالش بکشید. یعنی استدلال کنید و به خودتان ثابت کنید که این باورها اولاً واقع بینانه نیستند و ثانیاً اعتقاد به آنها برای شما سودی ندارد. سپس می توانید آن ها را با افکارمتعادل تری جایگزین کنید. منظور از افکار متعادل تر و انطعاف پذیرتر، این است که «بایدهای» خود را به «ترجیحات»، تبدیل کنید. مثلاً اگرچه این فکر، اشتباه است که «هیچ کدام از اطرافیانم نباید خلاف میل و عقیده ی من رفتار کند» اما این یک فکر سالم است که : «ترجیح می دهم هیچ کدام از اطرافیانم خلاف میل و عقیده ی من رفتار نکنند». زیرا وقتی که «باید» خود را به «ترجیح»، تغییر می دهید، ناخودآگاه به دنبال آن، اینطور استدلال می کنید که : «پس اگر خلاف میل و عقیده ی من رفتار کنند، هم اتفاق وحشتناکی نمی افتد و قابل تحمل است؛ هرچند که چندان هم خوشایند و مطلوب نیست ... ناراحت می شوم ولی به هم نمی ریزم چون این کاملاً طبیعی و اجتناب ناپذیر است که همیشه مطابق میل من رفتار نکنند». با چنین فکر انعطاف پذیری، دیگر، احساس ناکامی شدید و هیجان خشم و رفتار پرخاشگری، مثل سابق گریبانگیر شما نخواهد شد.