ناشناس

اگه میشه منو راهنمایی کنید که چیکار کنم که دیگه غمگین نباشم چون احساس میکنم افسرده شدم

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 16 ساله )

سلام خوب هستید؟
من دختری ۱۶ ساله هستم که مدتیه از لحاظ روحی بهم ریختم
اکثر اوقات که تنها باشم گریه میکنم ؛ حس میکنم بی ارزشم و کسی دوسم نداره
زود رنج و عصبی شدم
اکثر اوقات به آیندم فکر میکنم و فکر و خیال های منفی میاد تو ذهنم که بعضی وقتا حتی به خودکشی هم فکر میکنم😔😔
البته اینم بگم که اطرافیام بیشتر اوقات به خاطر هیکل و ظاهرم مسخرم میکنن که باعث میشه تو خودم بریزم و هیچی نگم ولی بعدش خیلی داغون میشم
حتی خانوادمم مسخرم میکنن حتی تو جمع😔
اینا باعث شده نتونم درسام رو بخونم و خیلی عقب بیفتم و با هیچ کسی هم نمیتونم درد و دل کنم چون باهاشون راحت نیستم
هر چی غم و غصه هست رو میریزم تو خودم و هیچی نمیگم
گوشه گیر شدم و حوصله ی هیچ کاری هم ندارم
پیش روانشناس هم نمیتونم برم چون اگه به خانوادم بگم مخالفت میکنن😔
اگه میشه منو راهنمایی کنید که چیکار کنم که دیگه غمگین نباشم چون احساس میکنم افسرده شدم
توروخدا کمکم کنید


مشاور: اقای رضوانی

باسمه تعالی پرسشگر گرامی سلام از ارتباط شما با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی سپاسگزاریم. از احوالپرسی شما ممنونیم. معلومه که حسابی به هم ریختی و از نظر روحی و روانی در فشار هستی ولی خیلی خوب نامه نوشتی، شرایط خودت رو خیلی خوب توصیف کردی. معلومه که فرد باهوشی هستی و به نظر میاد از سن خودت بیشتر می فهمی. معلومه که خودت رو قبول داری. موفقیت های خودت رو هم تا حدودی قبول داری. در نامه نوشته ای که از نظر روحی به هم ریختم، حس می کنم بی ارزشم. زود رنج و عصبی شدم. یعنی این رو قبول داری که یک مقداری از این حالت ها، بر می گرده به احساسات و به هم ریختگی های درونی خودت. البته رفتار اطرافیان هم با یک دختر نوجوان نباید اینطور باشد. نوجوان باید از طرف اطرافیان بیشتر درک شود و به او بیشتر توجه کنند. مسخره کردن دیگران واقعا ناراحت کننده است. ولی گاهی نمیتوان روی تغییر دیگران و خوش رفتار شدن دیگران حساب کرد. پس اجازه بدهید قدری خودمانی تر صحبت کنیم. همونطور که خودت هم متوجه هستی، با همه این شرایط میتونی بهتر باشی. می تونی سرحال تر باشی. علائمی که شما گفتی مانند گریه، بی حوصلگی و غمگینی، احساس بی ارزش بودن، عدم اعتماد به نفس کافی، احساس تنهایی، احساس بدشکل یا بد هیکل بودن، همه و همه شبیه بعضی حالت های عصبی مانند افسردگی و اضطراب است. البته برای تشخیص دقیق تر، نیاز به بررسی های بیشتری است. بله! گاهی زندگی خیلی سخت و زجر آور و بی معنی میشه. ولی می دونی! جالب اینه که آدم افرادی رو می بینه که شرایط جسمی و خانوادگی و مالی مشابه و یا حتی سخت تری رو دارند ولی با امید و روحیه بالا با مشکلات می جنگن و با هر افت و خیزی که هست تلاششون و امیدشون رو از دست نمی دن. بله گاهی بعضی انسان ها واقعا فکر می کنن که توی این دنیا کسی شرایطی سخت تر از اونا نداره. ولی هیچ کس نمی تونه چنین ادعایی بکنه. مشکلات هر کسی برای خودش بزرگ و مهم و منحصر بفرده. ولی اون چیزی که باعث می شه ما حالمون خوب یا بد باشه، نوع تفکر ما است یعنی نوع نگاه ما به مشکلات و کمبودها. جالب اینه که آدم افرادی رو می بینه که شرایط جسمی و خانوادگی مشابه و یا حتی سخت تری رو دارند ولی با امید و روحیه بالا با مشکلات می جنگن و با هر افت و خیزی که هست تلاششون و امیدشون رو از دست نمی دن. سوخت موتور حرکتی و عامل تکاپوی ما در زندگی، امید است یعنی آنچه باعث ایجاد نشاط و تحرک در زندگی می شود، امید است. اگر معنایی در زندگی نداشته باشیم و اگر دلیلی برای زندگی خود نبینیم، برای فعالیت و تلاش، سوخت و انگیزة لازم را نداریم. بنابراین شما دو راه پیش رو دارید: راه اول اینکه: همین وضعیت و همین تفکرات را ادامه بدهید. یعنی یک زندگی بی روح و بی معنی. شاید در دنیا چیزی سخت تر و عذاب آورتر از این نوع زندگی نباشد. ما معتقدیم بعد از مرگ دنیای دیگری وجود دارد که نوع زندگی ما در آنجا، بستگی به نوع زندگی ما در این دنیا دارد. یعنی اگر در اینجا تلخ و بی معنی زندگی کنیم، بعد از مرگ نیز زندگی تلخ و بی معنایی خواهیم داشت و البته به مراتب سخت تر و ناراحت کننده تر و طولانی تر. بنابراین نمی توانیم صورت مسأله را پاک کنیم و به زندگی خود خاتمه دهیم چون با این کار اوضاع بدتر خواهد شد. راه دوم، روش ایجاد تغییر است. به طور قطع شما از ابتدای زندگی، غمگین و بی انگیزه نبوده اید، اتفاقاتی در درون و بیرون وجود شما رخ داده است که شما به اینجا رسیده اید. ما در روش تغییر مثبت، بسیار آهسته و آرام، گام به گام تفکرات، عادت ها و رفتارهای ناکارآمد را اصلاح می کنیم. افسردگی یک دور باطل است. یعنی یک چرخه منفی در زندگی انسان ایجاد می کند. نیروی شما را از لحاظ روانی و جسمی کاهش می دهد. هر چیزی، سخت و بزرگ، جلوه می کند. به زودی خسته می شوید. هر چه کمتر، به کار می پردازید و بعد خود را ملامت می کنید که تن به کار نمی دهید.(1) این مشکل هم ریشه فکری(شناختی) دارد و هم ریشه های رفتاری، ریشه های فکری افسردگی به افکار منفی ای بر می گردد که به صورت خودکار، صحنه گردان سیستم روانی ما هستند و بدون اینکه ما به آنها توجه داشته باشیم، باعث ایجاد احساس های ناراحت کننده و منفی در ما می شوند. این افکار معمولا ریشه های عمیقی در روان و باورهای ما دارند. افسردگی، به قدری شایع است که سرماخوردگی روان پزشکی، لقب گرفته است.(سلیگمن،1975) و خوشبختانه سالیان درازی است که در روانشناسی بر روی این مشکل کار شده است. افسردگی از جمله اختلالات روحی است که بسیار به درمان پاسخ می دهد بنابراین مشکل شما به خوبی قابل برطرف شدن است. این شما هستید که راه حل اول و یا راه حل دوم را انتخاب می کنید و مسوول این انتخاب هم خودتان هستید. هم می توانید زندگی شاد و بانشاطی برای خود رقم بزنید و هم می توانید همین مسیرفکری را ادامه داده و روز به روز فشار روانی بیشتری را تحمل کنید. برای انتخاب راه حل اول، تنها کاری که لازم است انجام دهید این است که هیچ کاری نکنید. اما اگر راه حل دوم را انتخاب کردید لازم است به نکات زیر توجه کنید. -درسته که خانواده با مراجعه به روانشناس موافق نیستن ولی این مسأله ممکنه واقعا لازم باشه. پس شاید بهتر باشه فکری برای این قضیه بکنید. -مشاور صحبت های شما را با حوصله گوش می کند، به شما دلگرمی می دهد و به شما کمک می کند تا گام به گام از حالت های افسرده وار دور شوید و با امید، انرژی و اعتماد به نفس بیشتری به زندگی خود نگاه کنید. بعد از طی حدود10جلسه روان درمانی(شاید هم کمتر)، شما نسیم خنک آرامش و امید را بر چهره خود احساس خواهید کرد و مسیری سبز را پیش روی خود می یابید. روان درمانی افسردگی آن قدر تاثیرگذار است که شما بعد از چند جلسه باورتان نمی شود که تا این حد تغییر یافته اید. مشاوره کتبی یا تلفنی برای درمان افسردگی کارآمدی لازم را ندارد و باید این امر صددرصد به صورت حضوری انجام شود. در برخی موارد علاوه بر روان درمانی نیاز به دارودرمانی نیز می باشد. دارو درمانی در بسیاری موارد معجزه می کند و آبی بر آتش افسردگی شما خواهد بود. این دارو درمانی موقت با تجویز یک روان پزشک صورت می پذیرد. به هیچ عنوان دارودرمانی را رد نکنید و در صورت صلاحدید روانپزشک حتماً به تجویز او عمل کنید. این را بدانید که مراجعه زود هنگام خیلی اهمیت دارد. در هر صورت به نظر می رسد مطمئن ترین کار، همانا مراجعه حضوری و مستمر به روانشناس و همزمان به روانپزشک برای درمان تخصصی این مشکلات است لکن اگر بتوانید در سبک زندگی فردی و اجتماعی خود تغییراتی بدهید، تا حدودی حالتان بهتر می شود: 1- ورزش را به عنوان یک اصل در زندگی خود قرار دهید و در یک باشگاه خوب عضو شوید و رشته ورزشی مورد علاقه خود را جدی تر دنبال کنید. 2-در برنامه ها و فعالیت های اجتماعی، تفریحی، فرهنگی، مذهبی و سازمانی به صورت فعال، شرکت کنید. مانند فعالیت های مسجد و نماز جماعت و شرکت در جلسات خانم ها و مسوولیت های بسیج و هیئت و اردوهای زیارتی و سیاحتی و.... 3-هر شخصی ممکن است در زندگی علاقه مندی های سالمی در زمینه های هنری، مهارتی یا علمی داشته باشد. به عنوان مثال مهارتهایی مانند نقاشی، خطاطی، صنایع دستی، الکترونیک و ... یا حتی مطالعه کتب داستانی یا علمی و... پیشنهاد ما این است که برای یک مورد از علاقه مندی های خود به صورت روزانه یا هفتگی، وقتی را در نظر بگیرید و به صورت جدی تر مانند شرکت در کلاس یا کارگاه، برای آن موضوع وقت بگذارید. این کار باعث افزایش تمرکز شما می شود، در نتیجه افکار و اعمال مزاحم کمتر مجال مزاحمت پیدا می کنند. 4-الگوی خواب خود را اصلاح کنید. شب ها زودتر و به موقع بخوابید و صبح ها به موقع از خواب بر خیزید. اصلاح الگوی خواب و درک خواب ابتدای شب، زمینه تجربه خواب عمیق را برای ما فراهم می کند. خواب عمیق و با کیفیت باعث می شود ذهن، استراحت کافی داشته باشد. استراحت کافی ذهن آرامش، نشاط و تمرکز بیشتری را برای ما به ارمغان می آورد. 5-الگوی تغذیه خود را ارتقاء بدهید و از میوه جات و سبزیجات تازه، مغزها و غذاهای سالم خانگی بیشتر استفاده کنید و از غذاهای آماده، سریع یا کارخانه ای، فاصله بگیرید. مطالعه دو کتاب زیر را به شما پیشنهاد می کنم:
-انسان در جستجوی معنا؛ دکتر ویکتور فرانکل -از حال بد به حال خوب؛ نوشته دیوید برنز؛ ترجمه مهدی قراچه داغی. تا پایان مشکل ما را در کنار خود بدانید و با ما در ارتباط باشید. مانند قبل از قسمت ارسال پرسش برای ما بنویسید که: مطالبی که مطرح شد چقدر می تونه کمکتون کنه؟ در مورد پاسخی که دریافت کرده اید سوال یا ابهامی وجود دارد؟ چقدر احتمال دارد که نکات مطرح شده در پاسخ را پیگیری کنید؟ آیا سوال یا مسأله دیگری هم وجود دارد؟  با آرزوی موفقیت پی نوشت ها: 1- رفتار درمانی شناختی؛ هاوتون، کرک، کلارک؛ ص178

نسخه چاپی