پارسا

سلام ببخشید راسته که میگن جن از زمان پیامبر به بعد حکم ظاهر شدن را نداره

پارسا ( تحصیلات : دبیرستان ، 16 ساله )

سلام
ببخشید راسته که میگن جن از زمان پیامبر به بعد حکم ظاهر شدن را نداره


به داستان های زیر توجه فرمایید: شبی پیامبر و اصحاب بر بیابانی رسیدند و به خاطر ظلمات شب در آنجا ماندند تا صبح شود. پیامبر خوابیدند و در خواب ملکی به ایشان عرض کردند که یا پیامبر! گروهی از شیاطین جنیان در چاهی نقشه چیدند تا با شما جنگ کنند. پیامبر از خواب بیدار شدند و فرمودند که فرشته ای اینچنین مرا خبر داد آیا کسی هست که برود و از آنجا خبری بیاورد و در ضمن از آن چاه آبی برای نوشیدن بیاورد؟ ابوالعاس (ره) فرمود پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله اگر رخصت دهید من میروم... پیامبر فرمود: آیا مطمئن هستی یا ابوالعاس؟ ابوالعاس رض کرد هرچه باداباد اگر کشته هم شوم در راه شما شهید شده ام.... ابوالعاس با گروهی از اصحاب که ده نفر میشدند با ترس و دلهره به سوی چاه حرکت کردند و شنیدند که از چاه صداهای مخوفی بیرون می آید که همه ی آنها به وحشت افتادند ابوالعاس جلوتر رفت ناگهاد از جنیان یک عفریت از چاه خارج شد که از او آتش بلند میشد که مشخص بود از شیاطین هست که ابوالعاس با ترس فریاد زد: دوستان اگر سالم از اینجا رفتید به پیامبر بگویید ابوالعاس در راه شما شهید شد... آن ده نفر بعد از شنیدن این فریاد بر ترسشان افزوده شد و با بیمناکی فراوان خود را به پیامبر رساندند و جریان را باز گفتند.... پیامبر دستی بر محاسن خویش کشیدند که ناگهان علی (ع) که برای جمع کردن علوفه برای اسب خود به بیابان رفته بود پیدایش شد... نزد پیامبر آمد و پیامبر او را در آغوش گفت میان ابروهای او را بوسید و به او گفت جنیان برادرت ابوالعاص را شهید کردند یا علی... بر چهره ی مبارک ایشان نشانه های غضب نقش بست و به پیامبر عرض کردند: یا رسول الله! اگر اجازه دهید بروم و دمار از روزگار جنیان در آورم؟ پیامبر فرمود: برو ای علی که تویی ناصر دین و امیر المؤمنین. علی (ع) عمامه بر سر نهاد و ذوالفقار به کمر بست و با همان ده نفر به طرف چاه حرکت کرد که باز همان صداهای ترسناک از چاه بیرون آمد و باز همان عفریت از چاه بیرون آمد و نعره ای کشید علی (ع) دست بر ذوالفقار برد و با شمشیرش ضربه ای بر کمر آن نابه کار وارد کرد که مانند خیاری به دونیم شد. بقیه ی اجنه به داخل چاه پریدند. علی (ع) آمد نزدیک چاه و به اصحاب فرمود دلو ها را بدهید تا از آب پر کنیم تا آنها را داخل چاه انداختند جنیان ریسمانها را بریدند و فریاد زدند: ای صاحب دلو! برگرد تا تو را نیز مانند دوستت نکشتیم علی (ع) با دیگر دلو ها را به داخل چاه انداخت و باز آنها را بریدند و فریاد زدند: ای صاحب دلو بزرگ! ما به سلیمان (ع) هم طغیان کردیم و او نتوانست از آب این چاه بنوشد برگرد که کشته خواهی شد. علی (ع) سر را به درون چاه کردند و فرمودند: من آن نیستم که مغلوب شما گردم منم اسد الله الغالب و شهاب الله الثاقب و امام المشارق و المغارب. علی (ع) دید که آنها باز هم عصیان کردند دامن مبارک را بالا زد. اصحاب فرمودندکه یا علی! چه میخواهی بکنی؟ امام فرمود میخواهم داخل چاه بروم و آب به بیرون آورم اصحاب گفتند با جا خود بازی مکن... علی (ع) فرمود اکنون قدرت خداوند زمین و آسمان را مشاهدا کنید علی (ع) به داخل چاه رفت و سه بار تکبیر گفت و دیگر صدایی نیامد و همه نگران شدند و فریاد زدند: یا علی! چیزی بگو کجایی... ناگهان دیدند پیامبر در کنارشان است و دست به آسمان برده و میگویدک بار الها پسر عمم را از تو میخواهم که ناگهان از داخل چاه صدا آمد دلوها را بیاندازید تا از آب پر کنیم و بعد از ان علی (ع) از چاه بیرون آمدند پیامبر پرسید: یا علی در چاه چه شد؟ علی (ع) گفت پیش آنان رسیدم و به اسلام دعوتشان کردم که نپذیرفتند و طغیان کردم گفتم پس دیگر مردم را اذیت نکنید که باز هم گوش نکردند و خواستند به سویم حمله ور شوند که من هم دست به شمشیر بردم( امام علی (ع) شمشیر زنیشان عالی بود و جنگاوریشان تک به طوری که در جنگ از میان پااهای اسب در حال حرکت به سوی دشمن تیر میزدند یعنی به زی اسب میرفتند و تیر میزدند) عده ی کثیری را کشتم و بقیه فریاد الأمان الأمان سر دادند و ایمان آوردند و من هم پادشاهی از آنها انتخاب کردم که بعد ها آن پادشاه مُرد و فرزندش زعفر جنی کسی که به گردن مسلمین جن و انسان حق دارد و در کربلای امام حسین حضور داشت ولی امام رخصت به آنها نداد و همین چند سال پیش فوت نمود و در قم یکی از علما برایش ختم هم گرفت زعفر در عزاداری امام حسین(ع) جان به جانان تسلیم کرد خدا بیامرزتش 2-داستان شگفت از امیر المومنین و با جنگ جنیان در دره نقل شده است که زمانی که پیامبر(ص) به جنگ با بتی مصطلق تشریف می بردند در نزدیکی محلی به نام وادی که دارای دره های نا هموار و بزرگی بود مجبور شدند به علت تاریکی شب در این مکان بایستند در اخر شب فرشته ای نازل شد و به حضرت رسول(ص) شرفیاب شد خبر داد که جنیان دشمن که از طوایف کافران و متمردین هستند در این دره کمین کرده اند تا به لشکر شما اسیب برسانند .. در این حال حضرت فورا حضرت علی(ع) را به حضور پذیرفتند و به ایشان امر کردند که به کمینگاه جنیان که درون دره به کمین ما نشسته اند برو و از قدرت بالایی که خداوند به شما عطا کرده استفاده کن و انها را نابود کن و برگرد حضرت علی(ع) به اتفاق ۱۰۰ نفر از شمشیر زنان قابل به سوی دره حرکت کردند حضرت به انها گفته بودند تا زمانی که من دستور ندادم هیچ کس وارد عمل نشود حضرت علی (ع) به دره رسیدند و بهترین اسمای الهی را به زبان مبارک اوردند و به سمت دشمن(جنیان) که در وسط دره بود حرکت کردند و به اصحاب و یارانش گفتند که هر کجا که من رفتم به دنبالم حرت کنید وقتی به محل اصلی دره رسیدند حضرت دستور دادند شماها همین جا توقف کنید و دیگر جلوتر نیایید و حضرت شخصا به محل خوفناک دره رفتند و همینکه به محل وادی(مرکز دره) رسیدند باد تند و سیاهی شروع به وزیدن کرد به طوری که اصحاب حضرت علی(ع) قدرت ایستادن بر روی زمین را نداشتند و از ترس این باد تند لشکریان شروع کردن به لرزیدن در همین هنگام حضرت علی(ع) که در محل وادی رسیده بود با صدای بلند فرمودند که ای کفار منم علی ابن ابیطالب وصی رب العالمین اگر قدرت جنگیدن دارید در مقابل من بایستید و از محل فرار نکنید .. اصحاب از دور می دیدند که صداهای شمشیر امام علی(ع) به گوش می رسد انقدر قدرت شمشیر زدن حضرت زیاد بود که انها قادر به دیدن شمشیرها نبودند فقط صدای شمشیر زدن به گوش میرسید و از لابه لای شمشیرها دود سیاهی شعله می کشید و به اسمان میرفت تا اینکه دیگر از دود خبری نبود در همین هنگام مولا الله اکبر گویان از محل وادی بیرون امدند و اصحاب که سخت ترسیده بودند به حضور حضرت رفتند و گفتند یا علی چه دیدی؟! حضرت فرمودند وقتی به محل دره رسیدم انبوهی از دشمنان خود را که همگی مجهز به شمشیر و سنگ بودند را دیدم در همین موقع به دستور پیامبر شروع به خواندن اسمای مهم الهی کردم و به لشکر جنیان حمله کردم جنیان از شدت ترس به خود می لرزیدند و وقتی به انها می رسیدم انها دود می شدند و به صورت اتش به بالا می رفتند ولی عده ای هم در میان انها باقی می ماندند انها جنیانی بودند که به حضرت رسول(ص) پناه می بردند و من از کشتن انها صرف نظر می کردم سپس اصحاب و یاران حضرت و خود حضرت خدمت پیامبر رسیدند و بشارت را به حضرت رسول اکرم دادند حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: ای علی(ع) بر تو بشارت باد که همگی جنیان که توسط شما خداوند انها را ترسانده بود به اینجا امدند و مسلمان شدند و من هم اسلام این جنیان را پذیرفتم و قبول کردم خداوند نصرت بر شما عطا کرده است .... پایان شیعه نیوز بر این اساس دیگر یک سری محدودیت هایی نیز برای اجنه توسط پیامبر و امیرالمومنین قرار داده شد اما امکان رویت جن برای خواص ممکن است. موفق باشید.

نسخه چاپی