ناشناس
شوهرم میخواد مثل یه برده باشم !!
خانمی ۲۵ساله هستم دوساله که ازدواج کردم ویه دختر۷ماهه دارم.ازهمون اول ازدواجمون بود که سرهرچیزکوچیکی من وشوهرم باهم بحثمون میشد انگارکه شوهرم میخواد مثل یه برده باشم هرچی میگه باید بگم چشم فقط امرونهی میکنه وعیب وایراد میگیره هر چی میومدم جلوتر سردتر میشدیم باهم الانم که حضور خانوادش داره اثربدی رو زندگیم میذاره بخصوص دوتا خواهرش
برا هر چیزی و هرکاری گاها حتی برای مسایل شخصی من نظراونا رو میخواد اونا تصمیم میگیرن اینم خیلی منو اذیت میکنه راجب هیچی بامن نه مشورت میکنه نه نظرمیخواد انگار نه انگار اصلا من زنشم خیلی نسبت به این مسایل بی تفاوت
الانم که سه روز قهرکرده باخواهراش رفته مسافرت وگفت یه تمرین برافاصله گرفتن ازمن حتی یه پیام نداده حالمون بپرسه
هروقتم میخوایم حرف بزنیم یافرارمیکنه یا بادادوبیداد همه جیز رو تموم میکنه که دیگی چیزی نگم..
ناگفته نمونه مدام تهدیدمیکنه که میره زن میگیره یا دوست دخترمیگیره و بهشم شک دارم که نفرسومی هم هست
الان من موندم بااین همه مشکل حل نشده چیکاربایدبکنم بمونم بسازم وخم به ابرو نیارم ؟؟
مشاور: علی محمد صالحی
با عرض سلام و تشکر از اعتماد شما. من درک میکنم که برای یک زن چقدر سخت و دشواره که در زندگی مشترک با همسرش، ندیده گرفته بشه و به اون کم توجهی بشه، و یکی از غم انگیزترین نکات درباره متلاشی شدن ازدواجها اینه که زن و شوهر یا یکی از اونها قدر زندگی مشترکشون رو اونقدر نمیدونن که فرصت از دست میره و کار دیگری نمیشه انجام داد. و بعد از اینکه خدای ناکرده زن و شوهر طلاق گرفتند و هرکدام به دنبال زندگی خودشون رفتند تازه متوجه میشن که وقتی یکدیگر را از دست دادند تا چه اندازه ضرر کردند. در مورد شما هم امیدوارم که همسرتان قدر شما را بداند و مشکلات تان حل بشه. در تنش ها و اختلاف های بین زن وشوهر احتمالا یکی بیشتر تقصیر داره و یکی کمتر، ولی اینگونه نیست که یکی کلا مقصره و دیگری هیچ تقصیری نداره، شما هم گفتید « ازهمون اول ازدواجمون بود که سرهرچیز کوچیکی من وشوهرم باهم بحثمون میشد» بحث دو طرفه است مثالا شوهر یک چیزی میگه و زن جوابش رو میده و ادامه پیدا میکنه، نکته مهم کلمه «سرهرچیز کوچیکی» است یعنی موارد زیادی بحث و دعواهای زن و شوهر بر روی مسائلی هست که بسیار کوچک و بی ارزش است ولی بخاطر اینکه هیچ کدام کوتاه نمی آیند این تنش و بحث ادامه پیدا میکنه، یعنی خیلی از این دعواها اگر حتی یکی هم کوتاه بیاد بحث تموم میشه و مسئله بحرانی نمیشود، اکنون خودتان قضاوت کنید که چقدر خود شما در مورد بحث سر هر چیز کوچیک، مقصر بودید. اما در رابطه با اینکه گفتید «حضور خانوادش داره اثربدی رو زندگیم میذاره»، خاطر نشان میشه که براساس آمار و نظر بسیاری از اساتید خانواده¬درمانی، ریشه بیش¬تر اختلاف¬های خانوادگی و از جمله مهمترین دلایل طلاق در کشور ما، مسائل مربوط به خانواده زن و شوهر و دخالت¬های نا به¬جا و غیر منطقی نزدیکان زن و شوهر است. یعنی منظورم این است که این فقط مشکل و مسئله شما نیست، این مشکل خیلی از خانواده های ایرانی است که بخاطر دخالت خانواده هاشون یا وابستگی و تعصب بیش از حد یکی از زوجین به خانوادش مشکل پیش میاد. و با توجه به اینکه این تنش های شما و همسرتان از همان اول ازدواج ایجاد شده و متاسفانه به قول شما هرچه جلوتر آمدید رابطه شما سردتر شده، این باعث شده که همسر شما روز به روز بیشتر به سمت خانواده اش متمایل شود و از شما دور شود. با توجه به اینکه اطلاعات بیشتری نسبت به شما و همسرتان در دسترس نیست نمیتوانیم قضاوت دقیقی داشته باشیم، اما میتوان گفت برای حل این مسئله، شما باید هرچه بیشتر به همسرتان نزدیک شوید و رابطه ای که سرد شده است را دوباره گرم کنید، خانواده را با نشاط و جذاب کنید کاری کنید که در منزل بیشتر از جاهای دیگر به او خوش بگذرد، به او در برابر دیگران خیلی احترام بگذارید، اگر مرد احساس کند که در خانواده قدرتمند است و اقتدار کافی را دارد خودبخود به همسرش بیشتر محبت میکند. همانطور که گفتم مشکل شما، مشکل بسیاری از خانواده های دیگر هم هست، و شما تنها نیستید؛ بنابراین ناامید و خسته نشوید، سعی و تلاش کنید تا انشاالله زندگی شما گرم و با نشاط شود، از مطالعه کتاب در زمینه خانواده، ارتباط همسران، تفاوت زن و شوهر و ... غافل نشوید. در پایان بخشی از کتاب «رمز و راز دلبران» را که مرتبط با مسئله شما هست را در اینجا قرار میدهم. موفق و شاد و پیروز باشید. برخی از مسائل شخصیتی همسران که راه را برای دخالت اطرافیان آنها باز می¬کند، می¬کند عبارت¬اند از: 1. نداشتن مهارت کافی در ابراز وجود گاهی همسران برای مقابله با دخالت¬های نابه¬جای اطرافیان از مهارت کافی برخوردار نیستند. از این رو، نشانه¬هایی از خود بروز می¬دهند که راه را برای ورود این مداخله¬ها هموار می¬کنند. محققان مهارت ابراز وجود را وسیله¬ای می¬دانند که براساس آن، فرد قادر به بیان حقوق خود است. اما افرادی که در این زمینه مشکل دارند، نمی¬توانند از حق خود و خواسته¬هایشان به گونه¬ای مناسب دفاع کنند. ميان گريه مىخندم كه چون شمع اندر اين مجلس زبان آتشينم هست، ليكن درنمىگيرد این گونه افراد در برابر دیگران، بله¬گوی مطلق هستند؛ به طوری که حتی اگر حق خودشان یا همسرشان پای¬مال شود، در مقابل دیگران جرئت گفتن سخنِ مخالف را ندارند. این افراد گاهی به اشتباه بی¬مهارتی خود را به پای اعتقادهای مذهبی¬شان می¬گذارند. با توجه به اهمیت مهارت ابراز وجود و رفتار جرئت¬مندانه در میزان رضایت¬مندی زناشویی، در فصل آخر بیشتر به آن می¬پردازیم. 2. وابستگی شدید در مواردی ملاحظه شده که والدین و اعضای خانواده¬ هر یک از همسران، به درگیر شدن و دخالت کردن در زندگی مشترک فرزندشان علاقه چندانی ندارند، ولی میزان و شدت وابستگی هر یک از زن و شوهر به والدین یا دیگر نزدیکان به اندازه¬ای است که خواه¬ ناخواه آنها را وارد حریم زندگی مشترکشان می¬کند. همچنین بعضی از همسران به دلیل وابستگی¬های بیش از اندازه¬ای که به والدین و اعضای خانواده¬ خویش دارند، وضعیت و شرایطی را در زندگی مشترکشان ایجاد می¬کنند که نه تنها والدین و اعضای خانواده¬، بلکه دوستان و آشنایان نیز در امور زندگی آنها مداخله کرده و حتی در مواردی پیشنهادهایی را هم تحمیل می¬کنند که به¬تبع، پی¬آمدهای جبران¬ناپذیری به همراه خواهد داشت. البته لزوم وجود این تمایز بین همسران و نزدیکان، به معنای قطع رابطه نیست، بلکه بدین معناست که زن و شوهر و نزدیکانشان، ضمن حفظ حس استقلال خویشتن و احترام به حریم¬های خصوصی یکدیگر، همچنان به هم محبت کنند و در عین دوست داشتن یکدیگر، اجازه¬ دخالت به حریم¬های خصوصی¬شان را ندهند. بنابراین، نباید همواره بزرگ¬ترها را سرزنش کنیم، بلکه بیشتر باید به کارها و رفتارهای خودمان بیندیشیم و عواملی که سبب مداخله بی¬جای اطرافیان شده است را از بین برده و رفتارمان را اصلاح کنیم. راهکارهای کنترل دخالت¬های دیگران در روابط زناشویی برای کنترل دخالت¬های دیگران در روابط زناشویی، راهکارهای گوناگونی وجود دارد که ما در این بخش چند نمونه از آنها را معرفی می¬کنیم: 1. استفاده از کلمات جادویی اطلاع از کم¬ترین احساس سردی در روابط همسران، مهم¬ترین عامل برای دخالت دیگران است. ابراز علاقه و احترام به یکدیگر در برابر دیگران، نه تنها آنها را متوجه حریم مستحکم همسران می¬کند، بلکه در بسیاری از موارد به مثابه نشانه¬ای اطرافیان را از هرگونه دخالت در زندگی همسران باز می¬دارد. تو خوش مىباش با حافظ، برو گو خصم جان مىده چو گرمى از تو مىبينم، چه باك از خصم دم سردم خانواده¬ها با مشاهده علاقه استوار همسران به یکدیگر، هرگز به خود اجازه مشت کوبیدن به یک سد محکم را نمی¬دهند. فایده دیگر این راهکار این است که فرزندان نیز از این رفتارها و کلمه¬های محبت¬آمیز، الگوبرداری کرده و در زندگی زناشویی آینده خود برای همسر¬شان چنین القاب و عبارت¬های را به کار می¬برند و سبب استحکام هرچه بیشتر روابط خانوادگی خود می¬شوند. به اعتقاد برخی، نیازی نیست انسان محبت را به زبان بیاورد، بلکه تنها دوست داشتن قلبی کافی است و افراد باید محبت¬شان را در رفتارشان نشان دهند. بعضی هم ابراز می¬کنند که عادت ندارند چنین الفاظی را برای همسرشان به ¬کار برند. باید توجه داشته باشیم که همسران با استفاده از کلمات محبت¬آمیز در تعامل-هایشان، علاوه بر اینکه میزان محبت و دوستی¬شان را افزایش می¬دهند و روابطشان را محبت¬آمیزتر می¬کنند، میزان رضایت¬مندی زناشویی¬شان را نیز افزایش می¬دهند. کسانی هم که به انجام این کار عادت ندارند، مجبوراند برای بهبود روابطشان به انجام این کار عادت کنند؛ برای تمرین هر روز صبح یک دور تسبیح اسم همسرشان را با پسوند «جان» و «عزیز» بگویند؛ برای نمونه صد بار بگویند زهرا¬جان، علی¬جان؛ آن قدر که این پسوندها تکیه کلام¬شان شود. 2. پرهیز از سفره گشائی خواهى كه روشنت شود اسرار درد عشق از شمع پُرس قصه، ز باد صبا مَپُرس زمانی که ما مسائل زندگی خود را برای دیگران مطرح می¬کنیم، در واقع، به آنها اجازه داده¬ایم در زندگی ما دخالت کنند. اگر شما مسائل موجود در زندگی¬تان را با روان¬شناس یا مشاور در میان می¬گذارید، بدین معناست که از وی راه¬کارهای مداخله¬ای می¬خواهید. وقتی با یک متخصص روان¬شناس به گفت¬و¬گو می¬نشینید، از آخرین یافته¬های علمی و تخصصی بهره¬مند او می¬شوید. ولی هنگامی که مسائل خود را با دیگران مطرح می¬کنید، راه را برای دخالت آنها در حریم خصوصی¬تان باز می¬گذارید. همچنین ممکن است زمانی توصیه¬های ارائه شده آنها موردی و به طور موقت کارآمد واقع شده باشد، ولی در مورد فرد دیگر ممکن است مؤثر واقع نشود یا آنها به خاطر ناآگاهی، نداشتن تخصص کافی و از سر دل¬سوزی، راه¬کارهایی ارائه دهند که وضع زندگی¬تان را از آنچه هست، بدتر کند. نواى بلبلت اى گل، كجا پسند افتد كه گوش و هوش، به مرغان هرزهگو دارى هنگامی که شما با یک روان¬شناس در مورد مسائل زندگی¬تان صحبت می¬کنید و از او مشورت می¬گیرید، دیگر نگران این موضوع نخواهید بود که او را بعدها جایی ببینید و از اینکه در مورد مسائل زندگی¬تان اطلاعاتی دارد، از او خجالت بکشید؛ زیرا او فرد غریبه¬ای است که کارش مشورت دادن و کمک به افرادی است که در زندگی دچار مسائل گوناگون و حتی پیچیده¬ای شده¬اند. اما در مقابل¬، اگر مسائل زندگی خود را با خانواده و یا اطرافیانتان مطرح کنید و مشکل شما حل شود یا نشود، دیگر کسانی که همواره با آنها در تعامل هستید، از اسرارتان مطلع شده¬اند و همین امر در آینده برای شما مشکل آفرین می¬شود؛ برای نمونه ممکن است در آینده بخواهید به کسی مشورت دهید و یا در مورد موضوعی اظهارنظر کنید، اما در واقع، از سوی اطرافیان سرزنش می¬شوید که تو که با همسرت چنین اختلاف¬هایی را داشته¬ای، چگونه می¬توانی به دیگران راه¬کار ارائه دهی!. در چنین شرایطی است که همسران از اینکه مسائل¬شان را نزد افراد غیرمتخصص مطرح کرده¬اند، احساس پشیمانی می¬کنند. همچنین مطرح کردن مسائل زندگی نزد فامیل و بستگان سبب می¬شود همسران هر زمانی که آنها را می¬بنند و با آنها تعامل برقرار می¬کنند، احساس خوبی نداشته باشند. به همین جهت، یکی از نکته¬هایی که روان-شناس باید رعایت کند، این است که برای نزدیکان خود به صورت رسمی، در جایگاه روان¬شناس و مشاور قرار نگیرد؛ زیرا در برخی موارد، برای اینکه روان¬شناس بتواند مسئله¬ای را حل کند، باید به صورت عمیق به کنکاش در مسائل خصوصی مُراجع خود بپردازد؛ از این¬رو اگر مراجعِ وی، یکی از نزدیکانش باشد، ممکن است برای هیچ¬کدام خوش¬آیند نباشد و در آینده هم وقتی یکدیگر را می¬بینند، احساس خوبی نداشته باشند. مگر اینکه برای حل مسائل پیش¬آمده نیازی به مداخله عمیق روان¬شناس نباشد، در این صورت، روان¬شناس می-تواند به نزدیکان خود مشاوره و راهنمایی بدهد. (کتاب رمز و راز دلبران، علی محمد صالحی)