ناشناس
روانشناسی: در ارتباط با دوستم به مشکل برخوردم، چیکار کنم؟
سلام. من در ارتباط با دوستم دچار مشکل شدم. من کلا ادم درونگرا و تنهایی هستم حدود یکسال و نیمه که با یه نفر همسن خودم دوستم که برونگراست و با دوستای زیاد. این دوستم تو محل کار هم رییسمه! خیلی هم دوسش دارم ( دختره ها!!! )
مشکلم اینه که همه چی یه طرفست... اون دوست صمیمیه منه ولی من دوست صمیمی اون نیستم، اون دوستای صمیمی خودشو داره. من به اون وابستم ولی اون نه... الان این وابستگی خیلی داره اذیتم میکنه، گاهی حسادت نسبت به بقیه که دوستای صمیمیش هستنم دارم!! من از اعتقاداتم و اصلا سبک زندگیم هم به خاطر دوستم گذشتم البته اون هیچ وقت اینو از من نخواسته بود.... نمیتونم خودم رو ازش رها کنم و خیلی دوستش دارم و یه جورایی شده شوهرم! چی کار کنم کمتر عذاب بکشم؟ شاید دارم اونم رنج میدم.
مشاور: احسان فدایی
با عرض سلام و تقدیم احترام خدمت شما پرسشگر محترم! ارتباط شما با ما گویای این است که در صدد انتخاب مسیر صحیح هستید و امیدواریم ما نیز راهنمای خوبی برایتان باشیم.
احساس شما نسبت به دوستتان نشان دهنده ضعف شخصیتی شما در قبال ایشان است. گرچه شما او را دوست دارید ولی او علاقه ای به شما نداشته و ترجیح می دهد روابط شما به صورت دوست عادی و نه صمیمی باقی بماند. پس ابراز محبت شما راه به جایی نمی برد و خودتان را بیشتر آزار می دهد. توضیح بیشتر اینکه از نظر اسلام، محبت، بیشترین نقش را در سازماندهی جامعه آرمانی انسانی دارد. ملاحظه نصوص (کتب روایی) به روشنی اثبات میکند که جامعه مطلوب انسانی در اسلام، جامعهای است که براساس محبت مردم نسبت به یکدیگر شکل بگیرد. اسلام میخواهد جامعهای بسازد که همه مردم، خود را برادر یکدیگر بدانند و تا سر حد ایثار نسبت به هم عشق بورزند، و این بدان جهت است که هیچ چیز مانند محبت در سامان دهی جامعه دلخواه انسانی، کارساز نیست. اسلام، برنامه تکامل انسان است. اصلی ترین عناصر این برنامه، محبت است. عنصر محبت، تا آنجا در تحقق برنامه هایی که اسلام برای پیشرفت جامعه انسانی پیش بینی کرده موثر است که امام باقر (علیهالسلام) دین اسلام را چیزی جز محبت نمیداند و میفرماید: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب؛ آیا دین، جز محبت است؟». با برقراری محبت بین و شکلگیری تفاهمهایی در روابط افراد دوستی بهوجود میآید. این دوستی دو نوع است: بهنجار و نابهنجار.
ارتباط و دوستی بهنجار
گاهی دوستیها بر اساس شناخت همه جانبه و پایه های دینی و معنوی است. در این دوستیها توجه و تمرکز به سیرتها (نه صورت) و صفات نیک و اتحاد در دینداری و باورها سبب میشود که دو نفر به هم پیوند عاطفی بخورند. این افراد به جهت دوستی پرفایدهای که دین بر آنها طرح ریزی کرده از وفاداری، رازداری، مهرورزی، همدلی و همدردی، ایثار، تعاون و... برخوردار میشوند. حمایت و زیارت و دیدار از همدیگر را وظیفه دینی خود میدانند. این دوستیها پایدار است چون شالوده آن که دین است با ثبات است.
ارتباط و دوستی نابهنجار
دوستی و ارتباط کم و بیش دارای انگیزههای پنهانی است، اما شناخت این انگیزهها چندان دشوار نیست. در ناخودآگاه انسان وابستگیها و ارتباطات ناشناختهای وجود دارد که سبب میشود دو فرد یکدیگر را برای دوستی یا عشق برگزینند. شاید گاه سالها بگذرد تا کسی به انگیزههای عشق خود یا دیگری پی ببرد. آن چه قطعی است این است که: عشق در هیچ صورت بدون سبب پدید نمیآید، جز این که افراد در تأثیرپذیری از اسباب عشق متفاوتاند. برخی سرسخت و مقاوماند و بعضی شکننده و غیر مقاوم. دلایلی که سبب عشق را فراهم میآورد برخی طبیعی و اختیاری است و بعضی غیر اختیاری است و تنها بخش ناخودآگاه آدمی تصمیم گیرنده است. گاهی لازم است در برابر وضعیت پدید آمده بدان علت که سبب عشق نادرست بوده است، مقاومت کرد و گاه فقط باید به شیوهای درست همراهش شد. از نظر روان شناختی در گرایش به دوستیهای افراطی، علاقه شدید و عشق، علل زیر مؤثر است:
1. دلباختگی به افراد شبیه خود
جهان پیرامون ما بسیار ناامن، متغیر و ناشناخته است و یک غریزه درونی به ما فرمان میدهد که پیوسته برای احساس ایمنی و رهیدن از ناشناختگی، به سویی رویم که تا حدی شناخته شده است. با کسی انس گیریم که شبیه خودمان فکر میکند و سلیقهای همانند ما دارد. زمانی که شبیه خود (در فکر، نگرشها، سلیقهها، نوع و سبک زندگی، مشکلات و...) مییابیم به او علاقمند میشویم و ممکن است این علاقه شدت گیرد و به تدریج به عشق تبدیل شود. پس از آن جنبههای غیر مشابه را مورد توجه قرار نمیدهیم و وابسته میشویم.
2. احساس فشار، تنهایی و بیپناهی
افراد رنجور، تنها، ضعیف و کم ثبات بسیار زود و ساده به عشق دچار میشوند. آنها که از قدرت تمرکز و استقلال کمتری برخوردارند بیشتر در معرض عشق قرار میگیرند. کمبود عاطفی، احساس پذیرفته نشدن در جمع، خودپسندی و غرور گاه القاء کننده حس تنهایی (منفرد بودن) است و همین حس زمینه ساز سیر فرد به سوی برقراری ارتباطات عاطفی با دیگران است. تنهایی به معنای نداشتن دوست نیست. نداشتن رابطه محبت آمیز دوستانه است. کم نیستند افرادی که دوستان فراوانی دارند، ولی با هیچ یک رابطه صمیمی ندارند. وقتی کسی چنین رابطه ای با اطرافیانش ندارد احساس خلاء روحی آزارش میدهد. برای رهایی از درد تنهایی میکوشد به رابطهای محبت آمیز و مهر آفرین رو کند.
3. عقده ها و آرمانها
تجارب دوران کودکی فرد، نوع الگوی تربیتی والدین (مستبدانه و سهلگیرانه) در این امر دخالت دارند. مثل علاقمند شدن به فردی که شبیه مادر یا پدر محبوب از دست رفته است. جبران خودکامگیهای والدین با منش حمایت گرانه افراطی از دیگران.
4. آزمودن قدرت عشق ورزی
زمانی که شخصی را به شیوهای نادرست از چیزی پرهیز دهند، ممکن است آن پرهیز نتیجه واژگونه دهد. ممکن است به مرور زمان وقتی که با کسی برخورد کند و به سادگی عاشق شود و اظهار شعف و لذت نماید و درصدد برآید که نیرو و شهامت خود را بیازماید و عشق خود را به دیگری اظهار کند.
5. به منظور برآوردن آرزوها
نیازهای برآورده نشده دوران کودکی چه بسا سبب شود که انسان به فردی سخت دلبسته شود، بدان امید که وی برآورده ساز آن نیاز باشد. چون پایه عشق بر اساس نیاز خاص شکل گرفته احتمال زیاد دارد که پس از برآورده شدن نیاز عشق دوام نیاورد.
6. دلباخته جلوههای ویژه
در این جا فرد تنها با مشاهده یک رفتار، یک نگاه، یک محبت، دارا بودن امتیازی ظاهری در چهره، یا سخن، عاشق کسی شود و سپس بکوشد تا با دیگر جنبههای ظاهری و رفتاری او به سازگاری برسد. موقعیت تربیتی، سلیقه، عقاید و افکار فرد گاه نوعی رفتار یا شمایل را برایش بیش از حد مهم میگرداند و فرد یک سو نگر میشود. این یک سونگری، وی را بر آن میدارد که شخصیت افراد را تنها با همان جلوه خاص ارزیابی کند و بدان بها دهد. بهایی فراتر از حقیقت آن. فردی که «زیبایی چهره»، «خوش رفتاری» یا «مراعات بهداشتی و شیک پوشی» را مهمترین عنصر شکل دهنده شخصیت افراد میپندارد بسیار طبیعی است که تنها به همان یک جنبه توجه کند و از توجه به دیگر جنبهها غفلت ورزد.
7. رهیدن از رنج های زندگی
عاشق بودن تا حدی از تمرکز به امور ناملایم زندگی میکاهد. وقتی مدام مشغول عشق ورزیدن به کسی باشید و تمام وقت بکوشید که او را خوشحال کنید و نیازهایش را شناخته، برآورید، دیگر وقت چندانی برایتان باقی نمیماند که به مشکلات خود فکر کنید. با عنایت به اینکه از علل پنهانی این علاقه یکطرفه از جانب خودتان آشنا شدید سعی کنید این علل را کاهش دهید و تا می توانید از این فرد دوری نمایید. این دوری شما را به حد تعادل رابطه باز می گرداند و به او نیز کمک می کند تا خودش به شما ابراز علاقه کند. ضمن اینکه اگر ایشان به نوعی در محل کار رئیس شماست، این حالت مقداری طبیعی است.
موفق باشید.
بیشتر بخوانید:
وابستگی شدید به دوست
احساس شما نسبت به دوستتان نشان دهنده ضعف شخصیتی شما در قبال ایشان است. گرچه شما او را دوست دارید ولی او علاقه ای به شما نداشته و ترجیح می دهد روابط شما به صورت دوست عادی و نه صمیمی باقی بماند. پس ابراز محبت شما راه به جایی نمی برد و خودتان را بیشتر آزار می دهد. توضیح بیشتر اینکه از نظر اسلام، محبت، بیشترین نقش را در سازماندهی جامعه آرمانی انسانی دارد. ملاحظه نصوص (کتب روایی) به روشنی اثبات میکند که جامعه مطلوب انسانی در اسلام، جامعهای است که براساس محبت مردم نسبت به یکدیگر شکل بگیرد. اسلام میخواهد جامعهای بسازد که همه مردم، خود را برادر یکدیگر بدانند و تا سر حد ایثار نسبت به هم عشق بورزند، و این بدان جهت است که هیچ چیز مانند محبت در سامان دهی جامعه دلخواه انسانی، کارساز نیست. اسلام، برنامه تکامل انسان است. اصلی ترین عناصر این برنامه، محبت است. عنصر محبت، تا آنجا در تحقق برنامه هایی که اسلام برای پیشرفت جامعه انسانی پیش بینی کرده موثر است که امام باقر (علیهالسلام) دین اسلام را چیزی جز محبت نمیداند و میفرماید: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب؛ آیا دین، جز محبت است؟». با برقراری محبت بین و شکلگیری تفاهمهایی در روابط افراد دوستی بهوجود میآید. این دوستی دو نوع است: بهنجار و نابهنجار.
ارتباط و دوستی بهنجار
گاهی دوستیها بر اساس شناخت همه جانبه و پایه های دینی و معنوی است. در این دوستیها توجه و تمرکز به سیرتها (نه صورت) و صفات نیک و اتحاد در دینداری و باورها سبب میشود که دو نفر به هم پیوند عاطفی بخورند. این افراد به جهت دوستی پرفایدهای که دین بر آنها طرح ریزی کرده از وفاداری، رازداری، مهرورزی، همدلی و همدردی، ایثار، تعاون و... برخوردار میشوند. حمایت و زیارت و دیدار از همدیگر را وظیفه دینی خود میدانند. این دوستیها پایدار است چون شالوده آن که دین است با ثبات است.
ارتباط و دوستی نابهنجار
دوستی و ارتباط کم و بیش دارای انگیزههای پنهانی است، اما شناخت این انگیزهها چندان دشوار نیست. در ناخودآگاه انسان وابستگیها و ارتباطات ناشناختهای وجود دارد که سبب میشود دو فرد یکدیگر را برای دوستی یا عشق برگزینند. شاید گاه سالها بگذرد تا کسی به انگیزههای عشق خود یا دیگری پی ببرد. آن چه قطعی است این است که: عشق در هیچ صورت بدون سبب پدید نمیآید، جز این که افراد در تأثیرپذیری از اسباب عشق متفاوتاند. برخی سرسخت و مقاوماند و بعضی شکننده و غیر مقاوم. دلایلی که سبب عشق را فراهم میآورد برخی طبیعی و اختیاری است و بعضی غیر اختیاری است و تنها بخش ناخودآگاه آدمی تصمیم گیرنده است. گاهی لازم است در برابر وضعیت پدید آمده بدان علت که سبب عشق نادرست بوده است، مقاومت کرد و گاه فقط باید به شیوهای درست همراهش شد. از نظر روان شناختی در گرایش به دوستیهای افراطی، علاقه شدید و عشق، علل زیر مؤثر است:
1. دلباختگی به افراد شبیه خود
جهان پیرامون ما بسیار ناامن، متغیر و ناشناخته است و یک غریزه درونی به ما فرمان میدهد که پیوسته برای احساس ایمنی و رهیدن از ناشناختگی، به سویی رویم که تا حدی شناخته شده است. با کسی انس گیریم که شبیه خودمان فکر میکند و سلیقهای همانند ما دارد. زمانی که شبیه خود (در فکر، نگرشها، سلیقهها، نوع و سبک زندگی، مشکلات و...) مییابیم به او علاقمند میشویم و ممکن است این علاقه شدت گیرد و به تدریج به عشق تبدیل شود. پس از آن جنبههای غیر مشابه را مورد توجه قرار نمیدهیم و وابسته میشویم.
2. احساس فشار، تنهایی و بیپناهی
افراد رنجور، تنها، ضعیف و کم ثبات بسیار زود و ساده به عشق دچار میشوند. آنها که از قدرت تمرکز و استقلال کمتری برخوردارند بیشتر در معرض عشق قرار میگیرند. کمبود عاطفی، احساس پذیرفته نشدن در جمع، خودپسندی و غرور گاه القاء کننده حس تنهایی (منفرد بودن) است و همین حس زمینه ساز سیر فرد به سوی برقراری ارتباطات عاطفی با دیگران است. تنهایی به معنای نداشتن دوست نیست. نداشتن رابطه محبت آمیز دوستانه است. کم نیستند افرادی که دوستان فراوانی دارند، ولی با هیچ یک رابطه صمیمی ندارند. وقتی کسی چنین رابطه ای با اطرافیانش ندارد احساس خلاء روحی آزارش میدهد. برای رهایی از درد تنهایی میکوشد به رابطهای محبت آمیز و مهر آفرین رو کند.
3. عقده ها و آرمانها
تجارب دوران کودکی فرد، نوع الگوی تربیتی والدین (مستبدانه و سهلگیرانه) در این امر دخالت دارند. مثل علاقمند شدن به فردی که شبیه مادر یا پدر محبوب از دست رفته است. جبران خودکامگیهای والدین با منش حمایت گرانه افراطی از دیگران.
4. آزمودن قدرت عشق ورزی
زمانی که شخصی را به شیوهای نادرست از چیزی پرهیز دهند، ممکن است آن پرهیز نتیجه واژگونه دهد. ممکن است به مرور زمان وقتی که با کسی برخورد کند و به سادگی عاشق شود و اظهار شعف و لذت نماید و درصدد برآید که نیرو و شهامت خود را بیازماید و عشق خود را به دیگری اظهار کند.
5. به منظور برآوردن آرزوها
نیازهای برآورده نشده دوران کودکی چه بسا سبب شود که انسان به فردی سخت دلبسته شود، بدان امید که وی برآورده ساز آن نیاز باشد. چون پایه عشق بر اساس نیاز خاص شکل گرفته احتمال زیاد دارد که پس از برآورده شدن نیاز عشق دوام نیاورد.
6. دلباخته جلوههای ویژه
در این جا فرد تنها با مشاهده یک رفتار، یک نگاه، یک محبت، دارا بودن امتیازی ظاهری در چهره، یا سخن، عاشق کسی شود و سپس بکوشد تا با دیگر جنبههای ظاهری و رفتاری او به سازگاری برسد. موقعیت تربیتی، سلیقه، عقاید و افکار فرد گاه نوعی رفتار یا شمایل را برایش بیش از حد مهم میگرداند و فرد یک سو نگر میشود. این یک سونگری، وی را بر آن میدارد که شخصیت افراد را تنها با همان جلوه خاص ارزیابی کند و بدان بها دهد. بهایی فراتر از حقیقت آن. فردی که «زیبایی چهره»، «خوش رفتاری» یا «مراعات بهداشتی و شیک پوشی» را مهمترین عنصر شکل دهنده شخصیت افراد میپندارد بسیار طبیعی است که تنها به همان یک جنبه توجه کند و از توجه به دیگر جنبهها غفلت ورزد.
7. رهیدن از رنج های زندگی
عاشق بودن تا حدی از تمرکز به امور ناملایم زندگی میکاهد. وقتی مدام مشغول عشق ورزیدن به کسی باشید و تمام وقت بکوشید که او را خوشحال کنید و نیازهایش را شناخته، برآورید، دیگر وقت چندانی برایتان باقی نمیماند که به مشکلات خود فکر کنید. با عنایت به اینکه از علل پنهانی این علاقه یکطرفه از جانب خودتان آشنا شدید سعی کنید این علل را کاهش دهید و تا می توانید از این فرد دوری نمایید. این دوری شما را به حد تعادل رابطه باز می گرداند و به او نیز کمک می کند تا خودش به شما ابراز علاقه کند. ضمن اینکه اگر ایشان به نوعی در محل کار رئیس شماست، این حالت مقداری طبیعی است.
موفق باشید.
بیشتر بخوانید:
وابستگی شدید به دوست