ناشناس
سردرگمم، لطفا کمکم کنین بتونم مسیرمو پیدا و انتخاب کنم.
سلام خسته نباشید.راستش انقد دغدغه فکری دارم ک نمیدونم چجوری بگمو کدوماشو بگم.من ۲۸ سالمه.لیسانس کامپیوتر.اول از همه اینکه رشته ای رو که رفتم بخاطر کمبود امکانات شهرمون بود و فشار خونواده که برو ی رشته ای که کار توش باشه.بالاجبار رفتم و خوندم.بعد لیسانس سربازیمو رفتم بعدشم تو یه شرکت پیمانکاری که مربوط به گازرسانی هست مشغول شدم کارای دفتری انجام میدادم.تقریبا دوساب مشغول بودم و از شهر خودم فاصله داشت و هفته ای برمیگشتم.روحیه از همون موقع خیلی داغون بود و هست...از اونجا که اومدم بیرون یه چن ماهی تو کشاورزیا کمک بابام میکردم تا چن روز پیش که دوباره واس کار(تو همون زمینه کار قبلی)ک البته محل کارش شهر خودمه تماس گرفتن.حالا چن روزیه میرم ولی نمیدونم چرا با اینکه نزدیکم بازم احساس و روحیه خوبی ندارم.همش خودمو مجبور میکنم که برم سر این کار.و اینکه نمیدونم چرا نمیتونم یه برنامه ریزی و یه هدف درست واسه خودم تعیین کنم.این خیلی اذیتم میکنه.تو این سن هنوز نمیخوام ازدواج کنم ینی نمیتونم.چون خودم شاد نیستم برنامه ای ندارم.لطفا کمکم کنین بتونم با اینکه دیر شده مسیرمو پیدا و انتخاب کنم.ممنونم
مشاور: خانم قربانی
همراه جوان ما، پیام شما حاکی از ناکامی ها و اتفاقات و انتخاب های نامطلوب بود. طبیعیه که بااین توصیف انتظار شادابی و سرخوش بودن به راحتی حاصل نشود. انتخاب رشته و شغل برخلاف میل،باتوجه به اثراتش در مسیر زندگی نشاط و انگیزه فرد رو تقلیل میده،درسته که دوست میداشتید ازادی عمل بیشتری در اختیارتون بود و در رشته مطلوب خودتون تحصیل میکردید و حتما شغل مناسب تری هم به پیدا میکردید.اما اینها به تنهایی دلیل نمیشه که شما ازخودتون یک فرد ناکام و شکست خورده و یا ناراضی بسازید. درسته تا اینجا طبق میل شما پیش نرفته و سختی هایی هم متحمل شدید اما هر چیزی مثل سکه دو رو داره، هم طرف مثبت و هم طرف منفی. مهم اینه که شما انچه هست رو بپذیرید و نیمه پر لیوان رو هم ببینید و شاکر اون باشید. شغل شما مطلوب شما نبوده ولی بجای اون شما بیکاری کمی داشتید. تنها زندگی کردید ولی از پس این تنهایی برامدید. در خدمت خانواده و پدرتون بودید و از دعای خیر او بهرمند شدید. الان هم بدون وقفه طولانی،به کار و اشتغال رسیدید،فعالیتی مشابه فعالیت قبلی تون که دیگه نیاز به اموزش و صرف وقت و انرژی نداره و تقریبا بهش تسلط دارید و درضمن اینباز کنار خانواده تون هستید و.. . اینها نیمه پر لیوان زندگی شماست. البته عقیده ندارم که واقع بینی رو فدای خوش بینی صرف کنید بلکه برای حال خوب،چاشنی خوش بینی و پذیرش و رضایت از وضع موجود،بهترین راهکار هست.
در پاسخ و ارایه راه حل به نیمه حالی لیوان و مشکل عدم رضایت شغلی تون هم باید بگم که دو تا راه حل دارید:
1. ترک کار مدنظر به طور کامل و کارافرینی. براساس مطالعه و پژوهش و انجام تحقیقات لازم از کارشناسان حوزه مدنظر. البته این کار حتما نیاز به علاقه فراوان، همت بالا، سرمایه،صبوری و صرف زمان هم خواهد داشت.
2. میتونید به همین کار پیشنهادی مشغول بشید و در کنار این شغل،حرفه مطلوب خودتون رو به صورت نیمه وقت دنبال کنید تا هم نیاز مالی به شما فشار وارد نکند و هم به علاقه مندی هاتون فرصت ظهور داده باشید و در گام بعدی و در صورت موفقیت برای ادامه مسیر شغلی تصمیم بگیرید. بنده راه حل دوم رو پیشنهاد میدم و اینکه بدونید قرارنیست همیشه ابتدایا انگیزه وجود داشته باشه و بعد اقدام،در بسیاری از موارد اقدام به فعالیت، انگیزه را ایجاد میکند. لذا شما هم از به حس منفی خودتون توجه نکنید و منتظر زمان باشید تا شرایط مساعد تر پیش بیاید. و باز هم در نظر داشته باشید که بیکاری،خودبخود بی برنامگی و آشفتگی بیشتری برای شما حاصل خواهد کرد. و اگر بتونید با تدبیر مناسب به رضایت شغلی برسید، ذهن تون خلاق تر شده و مسئله ازدواج هم بر شما اسان خواهد شد. هیچ وقت برای هیچ شروعی دیر نیست مهم اینه که بجای نشستن و فکر کردن،اقدام سریع داشته باشید .
شاد و سربلند باشید.