درسا

با سلام و خسته نباشید. با پسری به مدت 6 سال دوست بودم، شغل تحصیلات و ... همه چیز عالی بود. و رابطه دوستانه...

با سلام و خسته نباشید. با پسری به مدت 6 سال دوست بودم، شغل تحصیلات و ... همه چیز عالی بود. و رابطه دوستانه و صمیمیت بین ما کاملا برقرار بود. فقط همشهری نبودیم. قرار بود حداقل یکسال دیگه خانواده ها در جریان قرار بگیرن اما چند ماه پیش وقتی بحث ازدواج رو مادرش پیش میکشه باهاش اونم میگه که دختری توی زندگیشه. مادرش چندین بار تلفنی با من حرف زد. خانوم واقعا فهمیده ای هستن. از همه چیز خانوادش و خودش خوشم میاد. میدونستم خانواده من به راحتی خانواده اون این قضیه رو قبول نمیکنن. به هر حال مادرش تماس گرفت منزل و با مادرم صحبت کرد. اما مادر من روی این نکته که اون مال یه شهر دیگه است و ما شناختی روشون نداریم و این جمله که آدم فامیل و همسایه رو هم نمیتونه کامل بشناسه چه برسه به اینکه اون شخص مال یه شهر دیگه باشه و ... خلاصه اینقدر این حرف ها رو به من زدن تا من رو تحت تأثیر قراردادن. و بعد هم زنگ زدن و گفتن نه و به خونواده پسر گفتن که ما دخترمونو قانع کردیم که این ازدواج به صلاح نیست!!! حتی حاضر نشدن پسر رو ببیننن و تحقیق کنن. و اونا هم فکر کردن من قلباً و عقلاً گفتم نه و دیگه تموم شد. اما من نمیتونم با این قضیه کنار بیام. همش کارم شده غصه خوردن و فکر و خیال. نمیدونم چه کار باید انجام بدم تا دوباره بحث ازدواج بینمون مطرح شه و خانواده پسر پا پیش بذارن. البته من خودم اس ام اس دادم و به پسرگفتم این حرف قلبی من نبوده. اما بهش برخورده یه جورایی و به من میگه تو نمیتونی تصمیم قاطع بگیری و زود تحت تأثیر حرف و مخالفت دیگران قرار میگیری. و اگه میخوای ثابت کنی که راضی به این ازدواجی هم به پدر و مادر خودت باید بگی که خودم میخوام دوباره شروع شه این رابطه و هم زنگ بزنی به مادر من و بگی اینو. اما واقعا این برام سخته. میخواستم راهنمایی بخوام ازتون باید چه کار کنم که اونا پا پیش بذارن؟ اونا بهم بی اعتماد شدن.
سه‌شنبه، 6 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

درسا

با سلام و خسته نباشید. با پسری به مدت 6 سال دوست بودم، شغل تحصیلات و ... همه چیز عالی بود. و رابطه دوستانه...

درسا ( تحصیلات : لیسانس ، 24 ساله )

با سلام و خسته نباشید. با پسری به مدت 6 سال دوست بودم، شغل تحصیلات و ... همه چیز عالی بود. و رابطه دوستانه و صمیمیت بین ما کاملا برقرار بود. فقط همشهری نبودیم. قرار بود حداقل یکسال دیگه خانواده ها در جریان قرار بگیرن اما چند ماه پیش وقتی بحث ازدواج رو مادرش پیش میکشه باهاش اونم میگه که دختری توی زندگیشه. مادرش چندین بار تلفنی با من حرف زد. خانوم واقعا فهمیده ای هستن. از همه چیز خانوادش و خودش خوشم میاد. میدونستم خانواده من به راحتی خانواده اون این قضیه رو قبول نمیکنن. به هر حال مادرش تماس گرفت منزل و با مادرم صحبت کرد. اما مادر من روی این نکته که اون مال یه شهر دیگه است و ما شناختی روشون نداریم و این جمله که آدم فامیل و همسایه رو هم نمیتونه کامل بشناسه چه برسه به اینکه اون شخص مال یه شهر دیگه باشه و ... خلاصه اینقدر این حرف ها رو به من زدن تا من رو تحت تأثیر قراردادن. و بعد هم زنگ زدن و گفتن نه و به خونواده پسر گفتن که ما دخترمونو قانع کردیم که این ازدواج به صلاح نیست!!! حتی حاضر نشدن پسر رو ببیننن و تحقیق کنن. و اونا هم فکر کردن من قلباً و عقلاً گفتم نه و دیگه تموم شد. اما من نمیتونم با این قضیه کنار بیام. همش کارم شده غصه خوردن و فکر و خیال. نمیدونم چه کار باید انجام بدم تا دوباره بحث ازدواج بینمون مطرح شه و خانواده پسر پا پیش بذارن. البته من خودم اس ام اس دادم و به پسرگفتم این حرف قلبی من نبوده. اما بهش برخورده یه جورایی و به من میگه تو نمیتونی تصمیم قاطع بگیری و زود تحت تأثیر حرف و مخالفت دیگران قرار میگیری. و اگه میخوای ثابت کنی که راضی به این ازدواجی هم به پدر و مادر خودت باید بگی که خودم میخوام دوباره شروع شه این رابطه و هم زنگ بزنی به مادر من و بگی اینو. اما واقعا این برام سخته. میخواستم راهنمایی بخوام ازتون باید چه کار کنم که اونا پا پیش بذارن؟ اونا بهم بی اعتماد شدن.


مشاور: hassan najafi

خواهر گرامي شما نبايد دوباره اين ارتباط را برقرار ميكرديد شما بدون مشورت سعي مي كنيد هر طوري خواستيد عمل كنيد بعد مي گوييد چه كنم ؟ !!!! ما هفت معيار براي ازدواج موفق داريم: رشد عاطفي و فکري ، تشابه علايق و طرز تفکر ، تشابه مذهبي، تشابه تحصيلاتي و طبقاتي ، تشابه طرز فکر به مسايل جنسي، تشابه علاقه به زندگي و تشابه فرهنگ و آداب و رسوم. شما بايد دست از احساسات و عاطفي شدن برداريد . نبايد سعي كنيد برخلاف نظر خانواده و فقط به خاطر دل خود تصميم بگيريد . اين ارتباط شش ساله واقعا به صلاح شما نبوده و منجر به وابستگي روحي شما شده است . آيا مي دانيد كه اين گونه ارتباطها ممكن است در آينده براي شما مشكلاتي را در پي داشته باشد . سعي كنيد اگر مي بينيد معيارهاي شما در برخي متفاوت است تصميم عجولانه نگيريد تا خانواده خود را در فشار قرار ندهيد . به هر حال ازدواج هايي كه در شهر و محل زندگي فرد واقع نمي شود يك سري مشكلات خاص خود را دارد . شما بايد همه چيز را عاقلانه و منطقي بپذيريد نه از روي آشنايي و عاطفه . صبور و شكيبا باشيد و بي تابي نكنيد . البته شما فاصله و مسافت را دقيقا ذكر نكرده ايد اما به هر حال مي توانيد باز با والدين خود مشورت كنيد . موفق باشيد .



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.