نیاز

سلام. ممنون از پاسخگوئی به سئوالم. من قبول دارم اشتباه کردم که 7 سال با پسری دوست بودم که میدانستم شاید...

سلام. ممنون از پاسخگوئی به سئوالم. من قبول دارم اشتباه کردم که 7 سال با پسری دوست بودم که میدانستم شاید آخر کار به هم نرسیم. یعنی 90% این احتمال را میدادم. اما واقعاً بهترین دوست و همراه و همدمم بود در این مدت و خیلی چیزها از او یاد گرفتم. به شدت به او وابسته شدم از نظر روحی و روانی. چون همانطور که گفتم ما قریب به 10 بار همدیگر را از نزدیک بیشتر ندیدیم که 3 بار آن با حضور خانواده ها بود. هنوز فکر میکنم یعنی مطمئنم هیچ وقت نمیتونم رابطه عاطفی به این خوبی با پسر دیگه ای داشته باشم. چون واقعا خودش و خانوادش بسیار بسیار بسیار فهمیده بودن. اما بجز مسئله کار، مورد دیگه ای که باعث شد در ازدواج با ایشون دو دل شم، این بود که باید به شهر دیگه میرفتم بعد از ازدواج، و چون من به شدت به خانوادم وابسته هستم و دوری از اونها برای من غیر قابل تحمل هست و دوری من هم برای اونها، و این پسر هم حاضر نمیشد به شهر ما بیاد واسه زندگی، این بود خواستم خیلی با تعقل پیش برم تا قلب واسه تصمیم گیری در مورد ازدواج. الان 2 روز هست که ایشون گفتن دیگه همه چی تمومه، البته هنوز خانواده هامون چیزی نمیدونن. من خیلی بی تابی میکنم، ناراحتم، عذاب وجدان دارم، گاهی پشیمون میشم و میخوام بهش زنگ بزنم، خلاصه خیلی مستاصل شدم و واقعاً اوضاع روحیم داغونه . من چه کار کنم؟ ما درکمون از هم خیلی بالا بود، اون هیچی کم نذاشت، من مردد شدم، ترسیدم از آینده، خواستم اول به همه چی برسیم و بعد ازدواج کنیم، میدونم اون هم واسش آسون نیست تموم شدن ولی ... واقعاً نمیدونم چی کار کنم. آیا دوباره شروع کنم؟ اگه شروع کنم بازم نمیتونم تصمیم بگیرم و نمیتونم خودم رو قانع کنم . اگه بذارم تموم شه میدونم تا آخر عمر حسرت میخورم. چه کار کنم؟
سه‌شنبه، 12 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

نیاز

سلام. ممنون از پاسخگوئی به سئوالم. من قبول دارم اشتباه کردم که 7 سال با پسری دوست بودم که میدانستم شاید...

نیاز ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )

سلام. ممنون از پاسخگوئی به سئوالم. من قبول دارم اشتباه کردم که 7 سال با پسری دوست بودم که میدانستم شاید آخر کار به هم نرسیم. یعنی 90% این احتمال را میدادم. اما واقعاً بهترین دوست و همراه و همدمم بود در این مدت و خیلی چیزها از او یاد گرفتم. به شدت به او وابسته شدم از نظر روحی و روانی. چون همانطور که گفتم ما قریب به 10 بار همدیگر را از نزدیک بیشتر ندیدیم که 3 بار آن با حضور خانواده ها بود. هنوز فکر میکنم یعنی مطمئنم هیچ وقت نمیتونم رابطه عاطفی به این خوبی با پسر دیگه ای داشته باشم. چون واقعا خودش و خانوادش بسیار بسیار بسیار فهمیده بودن. اما بجز مسئله کار، مورد دیگه ای که باعث شد در ازدواج با ایشون دو دل شم، این بود که باید به شهر دیگه میرفتم بعد از ازدواج، و چون من به شدت به خانوادم وابسته هستم و دوری از اونها برای من غیر قابل تحمل هست و دوری من هم برای اونها، و این پسر هم حاضر نمیشد به شهر ما بیاد واسه زندگی، این بود خواستم خیلی با تعقل پیش برم تا قلب واسه تصمیم گیری در مورد ازدواج. الان 2 روز هست که ایشون گفتن دیگه همه چی تمومه، البته هنوز خانواده هامون چیزی نمیدونن. من خیلی بی تابی میکنم، ناراحتم، عذاب وجدان دارم، گاهی پشیمون میشم و میخوام بهش زنگ بزنم، خلاصه خیلی مستاصل شدم و واقعاً اوضاع روحیم داغونه . من چه کار کنم؟ ما درکمون از هم خیلی بالا بود، اون هیچی کم نذاشت، من مردد شدم، ترسیدم از آینده، خواستم اول به همه چی برسیم و بعد ازدواج کنیم، میدونم اون هم واسش آسون نیست تموم شدن ولی ... واقعاً نمیدونم چی کار کنم. آیا دوباره شروع کنم؟ اگه شروع کنم بازم نمیتونم تصمیم بگیرم و نمیتونم خودم رو قانع کنم . اگه بذارم تموم شه میدونم تا آخر عمر حسرت میخورم. چه کار کنم؟


مشاور: hasan najafi

خواهر گرامی این گونه روابط اصلا به صلاح و خیر نیست و بهتره هر چه زودتر تکلیف خود را با این ارتباط مشخص کنید . این وابستگی به نفع شما نیست و آسیب های جدی را برای شما می آورد . به هر حال مراقب باشید و طبق نظر خانواده اقدام کنید. اگر او مایل به ازوداج است با هماهنگی خانواده پیگیری کنید و هر چه زودتر این وضعیت را سامان ببخشید .موفق باشید .



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.