و

با سلام و خسته نباشیدمن وشوهرم 1 سالو 4 ماه که عقدیم...

با سلام و خسته نباشید من وشوهرم 1 سال که عقدیم ،مادر و پدر شوهرم چند سال قبل از ازدواج ما از یکدیگر جدا شدند ولی ما با دو طرف ارتباط داریم و از این ارتباط هیچ کدام ازین دو طرف ناراضی نیستند زن بابای شوهرم خیلی توقع داره که شوهرم یا بهش زنگ بزنه یا بریم سر بزنیم بهشون .ما هر 2 یا 3 هفته یه بار میریم اما بازهم ایشان توقع دارند و شکایت میکنند که زنگ نمیزنی. من همیشه از شوهرم میخواهم که زنگ بزنه و احوالپرس ایشان و پدرشان باشد و این را هم به زن بابای شوهرم میگویم که فکری به ذهنشان راه ندهد که فکر نکنند من دوست ندارم ارتباط داشته باشیم.تازه من با زن بابای شوهرم ارتباطم گرمتر میباشد و تا کنون هیچ بحث و کدورتی بینمان نبوده. یه شب بدون اینکه ایشان خبر داشته باشند شوهرم کنار من هستند به شوهرم تک زنگ زدند.شوهرم نمیخواست بهش توجه کنه ولی من گفتم بهش پیام بده کاری داشتین؟ ایشان جواب داد دلم تنگ شده بود مگه حتما باید کار ی داشته باشم؟ من گوشی شوهرمو گرفتم و گفتم بهش بگو منم دلم تنگ شده واستون،و شوهرم بر خلاف میلش گفت باشه بنویس واسش، من همینکارو کردم و فرستادم. ایشان پیام داد و شوهرم به من گفت پیامو بخون وقتی خوندم نوشته بود :اگه تنگ میشد یه سر میزدی یا زنگ میزدی نکنه خانومت نمیزاره بیای یا میترسه من چیزی بهت یاد بدم ؟ اینو که خوندم به حدی ناراحت شدم که میخواستم با گوشی خودم پیام بدم و بهش بگم دستت درد نکنه من اینهمه از شما پیش شورهم تعریف میکنم و تشویق میکنم که به شما سر بزنه ،اونوقت اینه جوابم؟ شوهرم نگذاشت که بهش پیام بدم گفت تو برخورد نکن . خودش با گوشی خودش بهش پیام داد که اون پیامو خانومم فرستاد و پیامتونو خانومم خوند و گفت دستشون درد نکنه. چون قبلا مادرشوهرم به من بی احترامی کرده بود و من بی جواب گذاشته بودم حالا هم زن بابای ایشان اینطور باهام برخورد کردند خیلی دلم شکست و برای اولین بار جلوی شوهرم گریم گرفت.به شوهرم گفتم به هر کی محبت میکنم اینه جواب من این از مادرت این از زن بابات. شوهرم خیلی ناراحت شد . میخوام بدونم اگه زن بابای ایشان را دیدم یا تلفنی صحبت کردم چگونه برخوردی با ایشان داشته باشم؟ از شما خواهش میکنم مرا راهنمایی کنید من نمیتوانم این حرفها و بی احترامی ها را از ذهنم بیرون ببرم . من ادم کینه ای نیستم ولی از کسی که توقعش را ندارم و اینقدر بهش محبت میکنم توقعش را ندارم همیشه تو دلم میمونه.چگونه با این موضوعات کنار بیام؟ میدونم نباید ذهنمو اینقدر درگیر اینگونه حرفای بی اساس کنم ولی بازهم نمیتونم بی تفاوت باشم. باتشکر
چهارشنبه، 8 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

و

با سلام و خسته نباشیدمن وشوهرم 1 سالو 4 ماه که عقدیم...

و ( تحصیلات : لیسانس ، 24 ساله )

با سلام و خسته نباشید
من وشوهرم 1 سال که عقدیم ،مادر و پدر شوهرم چند سال قبل از ازدواج ما از یکدیگر جدا شدند ولی ما با دو طرف ارتباط داریم و از این ارتباط هیچ کدام ازین دو طرف ناراضی نیستند
زن بابای شوهرم خیلی توقع داره که شوهرم یا بهش زنگ بزنه یا بریم سر بزنیم بهشون .ما هر 2 یا 3 هفته یه بار میریم اما بازهم ایشان توقع دارند و شکایت میکنند که زنگ نمیزنی.
من همیشه از شوهرم میخواهم که زنگ بزنه و احوالپرس ایشان و پدرشان باشد و این را هم به زن بابای شوهرم میگویم که فکری به ذهنشان راه ندهد که فکر نکنند من دوست ندارم ارتباط داشته باشیم.تازه من با زن بابای شوهرم ارتباطم گرمتر میباشد و تا کنون هیچ بحث و کدورتی بینمان نبوده.
یه شب بدون اینکه ایشان خبر داشته باشند شوهرم کنار من هستند به شوهرم تک زنگ زدند.شوهرم نمیخواست بهش توجه کنه ولی من گفتم بهش پیام بده کاری داشتین؟
ایشان جواب داد دلم تنگ شده بود مگه حتما باید کار ی داشته باشم؟
من گوشی شوهرمو گرفتم و گفتم بهش بگو منم دلم تنگ شده واستون،و شوهرم بر خلاف میلش گفت باشه بنویس واسش، من همینکارو کردم و فرستادم.
ایشان پیام داد و شوهرم به من گفت پیامو بخون وقتی خوندم نوشته بود :اگه تنگ میشد یه سر میزدی یا زنگ میزدی نکنه خانومت نمیزاره بیای یا میترسه من چیزی بهت یاد بدم ؟
اینو که خوندم به حدی ناراحت شدم که میخواستم با گوشی خودم پیام بدم و بهش بگم دستت درد نکنه من اینهمه از شما پیش شورهم تعریف میکنم و تشویق میکنم که به شما سر بزنه ،اونوقت اینه جوابم؟
شوهرم نگذاشت که بهش پیام بدم گفت تو برخورد نکن .
خودش با گوشی خودش بهش پیام داد که اون پیامو خانومم فرستاد و پیامتونو خانومم خوند و گفت دستشون درد نکنه.
چون قبلا مادرشوهرم به من بی احترامی کرده بود و من بی جواب گذاشته بودم حالا هم زن بابای ایشان اینطور باهام برخورد کردند خیلی دلم شکست و برای اولین بار جلوی شوهرم گریم گرفت.به شوهرم گفتم به هر کی محبت میکنم اینه جواب من این از مادرت این از زن بابات.
شوهرم خیلی ناراحت شد .
میخوام بدونم اگه زن بابای ایشان را دیدم یا تلفنی صحبت کردم چگونه برخوردی با ایشان داشته باشم؟
از شما خواهش میکنم مرا راهنمایی کنید من نمیتوانم این حرفها و بی احترامی ها را از ذهنم بیرون ببرم .
من ادم کینه ای نیستم ولی از کسی که توقعش را ندارم و اینقدر بهش محبت میکنم توقعش را ندارم
همیشه تو دلم میمونه.چگونه با این موضوعات کنار بیام؟
میدونم نباید ذهنمو اینقدر درگیر اینگونه حرفای بی اساس کنم ولی بازهم نمیتونم بی تفاوت باشم.
باتشکر


مشاور: خانم سعیده صفری

باسلام خواهر عزیزم این را در نظر داشته باشید که شما تنها رفتار خود را می توانید کنترل کنید و تنها کسی که در این دنیا نسبت به او کنترل کامل دارید، خودتان هستید. هرانسانی تمایل دارد که دیگران مخصوصاً نزدیکانش مطابق میل او یا حداقل مطابق منطق و عرف و انصاف، رفتار کنند ولی این تمایل به این معنی نیست که ما می توانیم عملاً انتظار داشته باشیم که دیگران همیشه به همین گونه رفتار کنند. مخصوصاً وقتی که این انتظار را خیلی قوی و مطلق گرایانه در ذهنمان پرورش می دهیم، حاصل آن چیزی نخواهد بود جز یک عصبانیت دائمی و نفرت پایداری که تمام وجودمان را اسیر خواهد کرد. بنابراین اگر انتظار خود از درست رفتار کردن مادرشوهر فعلی تان را صرفاً به عنوان یک «تمایل» بپذیرید و آن را به یک «باید» مطلق و جزمی، تبدیل نکنید، تحمل رفتارهای ایشان خیلی راحت تر خواهد شد. اگرچه در این حالت هم رفتارهای او شما را ناراحت خواهد کرد، اما دیگر باعث نخواهد شد که دچار چنین احساسات منفی عمیق و ناتوان کننده ای شوید. همچنین از متن سؤالتان اینگونه بر می آید که شما امنیت و جسارت لازم برای بیان احساسات واقعیتان را در رابطه با خانواده همسرتان ندارید، به همین دلیل به این باور اعتقاد دارید که اگر زمانی شما ناراحتی و عصبانیت خود را نسبت به آنها ابراز کردید رابطه هایتان از هم می پاشد. به همین دلیل پیوسته به دیگران خوبی می کنید. ولی در اکثر اوقات احساس می کنید جوابی دریافت نکرده اید و حتی نادیده گرفته شده اید. نکته ای که لازم است به شما گوشزد کنم این است که بیان احساسات از خوشحالی گرفته تا ناراحتی و عصبانیت همیشه در طول تاریخ موجب نزدیکی و صمیمیت عمیق بین دیگران شده، البته بیان احساسات متنظورم پرخاشگری و عصبانیت و قطع رابطه نیست. حتما خودتان نیز به این نتیجه رسیده اید که اگر ناراحتی و رنجش های جزئی را نادیده بگیرید و انها را انکار کنید به تدریج نسبت به آن افراد کینه ای دائمی در دل خود پرورش می دهید که این کینه موجب می شود صبر خود را از دست داده و منفجر شوید یا اینکه توانایی صمیمیت عمیق را از دست بدهید و به خود به عنوان یک قربانی نگاه کنید. پس مشکل شما زمانی حل خواهد شد که بتوانید رفتار جرئت مندانه داشته باشید یعنی در یک فضای امن با در نظر گرفتن حقوق دیگران از حقوق خود دفاع کنید و احساسات خود را بدون ترس نشان دهید. که در این فضا مجال توضیح کامل آن وجود ندارد، پس به شما مطالعه دو کتاب ارزشمند از حال بد به حال خوب دکتر دیوید برنز و هیچ چیز نمی تواند ناراحتم کند از دکتر آلبرت الیس را پیشنهاد می دهم. اما مشکل فعلی، می خواهم صریح صحبت کنم با وجودی که شما در متن سؤالتان اظهار کرده اید که رابطه خوبی با مادر شوهرتان دارید با این حال احتمال زیادی نمی دهم که هیچ گاه ایشان را برای درد و دل انتخاب کرده باشید و رابطه خوب شما به ظاهر و سطحی است چون احتمالا هیچ کدام از شما احساسات واقعیتان را نشان نداده اید. پس لازم است از همین جا شروع کنید خودتان ناراحتی تان را ابراز کنید البته به صورت خصوصی و فقط به خودشان ، همچنین لازم است همسرتان نیز این نکته را با نامادریشان در میان بگذارند به نحوی که ایشان متوجه شوند زندگی خصوصی شما حد و حدودی دارد و ناراحتی هر کدام از شما دیگری را نیز ناراحت خواهد کرد و در دفعات آینده این اظهار نظرها را نکنند.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.