ح
سلام با احترام فراوان به شما. 2سال ازدواج کردم 21سال...
سلام با احترام فراوان به شما. 2سال ازدواج کردم 21سال دارم. تواین دوسال شوهرم تماماعیب جویی ازم میکند. اکثر وقتا تنهایم میگذاشت بادوستانش بود. بعدم هم که میامد با آنها میامد. 5ماه که قبول کردم برای دندانپزشکی به مانیل آمدیم.که اون هم چون استخاره حاج آقا جعفری خیلی خوب آمد .حاضر به آمدن شدم.از وقتی آمد تا حرفمون میشه میگه خیلی ناراحتی من زن دیگه ای میگیرم. من موندم بخدا خسته ام حق ندارم جز با مادر پدرم باکس دیگه ای حرف بزنم. درضمن تمام این مدت اخلاقای که بدش میامده گذاشتم کنار. تمام سعیمو کردم براش بهترین بشم ولی غر زدن وقتی از اینجاتا مادر پدرم زنگ میزنن شکایت میکند. به مرز جنون رسیدم خسته ام واقعا حتی یک نفر نیست ازش کمک بگیرم درضمن دست. روم خیلی بلند میکنه هرچی میگم میگه جنبه شوخی نداری تو باباتو بیشتر از من میخوای بیا برو ایران تنها باشم.منو درصورتی که از قشنگی خوبم ولی به نظرش نمیام بابقیه مقایسه ام میکند. من به کی بگم. هر وقت خواستم بحرفم باهاش داد زده رفته بیرون بعد 12شب میاد .میگه خونه بابات لوست کردن خودم آدمت میکنم. خواهش میکنم درصورت امکان همین جا تواین صفحه جوابم را بدهید
مشاور: خانم سعیده صفری
باسلام خواهر عزیزم شرایط سختی که در آن قرار گرفته اید را درک میکنم ، اما می خواهم به سؤالات زیر پاسخ دهید و مجددا از طریق همین سایت مکاتبه کنید تا با کسب اطلاعات بیشتر بتوانم راهنمایی کامل تری خدمتتان ارائه دهم. ازدواج و آشناییتان به چه شیوه ای صورت گرفته؟ آیا همسرتان در اوایل ازدواج و دوران عقد و نامزدی هم همین رفتار را داشتند یا اینکه نه پس از ازدواج تغییر کردند؟ تا به حال برای تغییر رفتار ایشان چه کارهایی انجام داده ای و چه نتیجه ای گرفته ای؟ دلایل ایشان برای توجیه رفتارشان چیست؟ و نظر خودتان در مورد ادامه این رابطه چیست؟