پرسش :
يکي از صحابه در اواخر عمر حضرت رسول اکرم، سخنان ايشان را که در بستر مريضي بود تشبيه به هذيان نمود؛ آيا از آيات قرآن ميشود درباره شخصيت پيامبر اکرم صلی الله علیه وآله وپاسخ اين سؤال کمک گرفت؟
پاسخ :
يکي از صفاتي که توسط عقل و نقل «کتاب و سنت» براي تمام پيامبران الهي و به خصوص نبي مکرم اسلام ثابت شده است،مسأله «عصمت» است. قرآن کريم به صراحت اين مطلب را بيان کرده و ميفرمايد پيامبر گرامي اسلام از هر گونه آلودگي مبرّا است و داراي عصمت است؛ قرآن کريم در سوره احزاب آيه 33 ميفرمايد: ...إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکمْ تَطْهِيرًا[1] همانا خداوند اراده کرده است که ناپاکي و پليدي را از شما اهل بيت پيامبر دور کند، و شما را از هر نظر پاک کند.
در مورد اين آيه به چند نکته بايد توجه کرد:
1. در آيه تعبير «انما» وارد شده که براي حصر است و در فارسي «فقط» معنا ميشود، که دليل بر اين است که موهبت موجود در اين آيه ويژه خاندان پيامبر اکرم ص است و شامل ديگران نميشود.
2. «رجس» در لغت به معناي شيء ناپاک است، خواه از نظر طبع آدمي آلوده و منفور باشد، يا به حکم عقل يا شرع، و يا همه اينها، هم چنين «ال» در آن، «ال» جنس است، لذا معناي عامي پيدا ميکند و مفهوم آيه چنين است خداوند اراده کرده هر گونه و هر نوع از انواع آلودگي را از آنان دور سازد. پس اين آيه با صراحت بيان ميکند «اهل بيت» معصوماند از هر نوع آلودگي، گناه باشد يا خطا و اشتباه... .
3. بايد ديد منظور از اهل بيت چه کساني هستند؟ در روايات بسيار زيادي که از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده که علامه طباطبايي در تفسير الميزان آنها را بيش از هفتاد مورد ميشمارد، به طور مثال، سيوطي، از علماي اهل سنت، هيجده روايت از «ام سلمه»، «ابو سعيد خدري»، «عايشه» «انس»، ابن عباس و... نقل ميکند که اين آيه در شأن پنج تن آل عبا يعني، حضرت محمد ص ، علي بن ابي طالب ، حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين نازل شده و منظور اين است که اين پنج نفر همگي معصومند و هرگز گناه، خطا و اشتباهي مرتکب نميشوند، پس نبي اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ طبق اين آيه داراي عصمت از گناه و خطا و اشتباه است.[2]
از جمله آيات ديگري که بر عصمت پيامبر اکرم دلالت ميکند آيه 3 سوره نجم است که ميفرمايد: وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي[3] اين پيامبر اکرم از روي هوي و هوس سخن نميگويد: مراد از «هوي» در اين آيه هواي نفس و تبعيت آن است و مراد از «نطق» آن سخناني است که پيامبر اکرم از جانب خداي سبحان ميگويد و مربوط به دين خداست.[4]
پس معناي آيه اين است؛ پيامبر اکرم ص در آنچه را که مربوط به دين خداست و شمارا بدان ميخواند از روي هوا و هوس سخن نميگويد و وحي است از جانب خداوند سبحان، لذا هرگز اشتباهي در کار نخواهد بود و اين يعني همان عصمت.
باز قرآن در سوره الحاقه آيه 44 ميفرمايد: اگر پيامبر اکرم بعضي از سخنان را به ما نسبت ميداد از جانب خودش ما او را با قدرت ميگرفتيم و رگ گردن او را قطع ميکرديم.[5] اگر بخواهي افتراء و دروغي از جانب خود به خداوند منان نسبت دهي، رگ گردنت را قطع خواهم کرد.[6]
لذا به روشني بيان ميکند آنچه را که نبي اکرم ص به خداوند نسبت ميدهد از مباحث ديني و مربوط به شريعت، همگي از جانب خود خداوند منان است و هرگز از جانب خود پيامبر اکرم ص نخواهد بود.
اين در حالي است که اگر به قرآن رجوع کنيم، خواهيم ديد، کفار مکه زماني که با قرآن مواجه ميشدند و در رويارويي با آن شکست ميخوردند و نميتوانستند مانند آن را بياورند، پيامبر گرامي اسلام ص را به سحر و جادو و جنون متهم ميکردند و ميگفتند او «مجنون» است، علامه طباطبايي در تفسير خود مينويسد: «جنون» يعني کسي که «مختل العقل» است.[7] يعني عقل او زائل شده و نميداند چه ميگويد، به طور مثال قرآن در سوره صافات آيه 36 ميفرمايند: و ميگفتند آيا ما به خاطر شاعر ديوانهاي دست از خدايان خود بر داريم قرآن اين تهمت کفار مکه را به شدت نفي ميکند و در ادامه آيه ميفرمايند: بلکه حق را آورده.[8] هم چنين مخالف ادله عقلي است که در بالا اشاره کرديم و با عصمت پيامبران و حکمت آنها نيز سازگاري ندارد.
لذا ميتوان گفت در قرآن بيان شده کفار مکه و مشرکين آن زمان پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را «مجنون» ميخواندند و سخنان او را جنون آميز و بدور از عقل و درايت تلقي ميکردند، که اين سخن آنان مورد نهي و نکوهش قرآن قرار گرفت و خداوند سبحان به صراحت آن را نفي کرد.
از طرفي آن چه از مسلمات تاريخ است و در کتب اهل سنت ثبت گرديده است اين است: روزي سران صحابه براي عيادت پيامبر اکرم ص در بستر بيماري آمده بودند، حضرت کمي سر به زير افکند و مقداري فکر کرد؛ سپس روبه آنان کرد و فرمودند کاغذ و دواتي براي من بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم که پس از آن گمراه نشويد. در اين لحظه، خليفه دوم سکوت مجلس را شکست و گفت: بيماري بر پيامبر اکرم ص غلبه کرده و هذيان ميگويد قرآن پيش شماست، کتاب آسماني ما را کافي است. گروهي با وي مخالفت کردند و گروهي طرف او را گرفتند، پيامبر اکرم ص از سخنان جسارت آميز آنان و اختلاف به وجود آمده سخت ناراحت شد و گفت برخيزيد و خانه را ترک کنيد.[9]
«هذيان» نيز چيزي شبيه «جنون» است يعني سخني که از روي عقل و درايت نيست، اين همان تهمتي است که در اوائل اسلام توسط کفار مکه به پيامبر اکرم ص نسبت داده ميشد و ايشان را «مجنون» ميخواندند، که مورد نفي قرآن بود، و اين سخن خليفه دوم در واقع نفي عصمت پيامبر اکرم ص ميباشد که قرآن به صراحت آن را ردّ ميکند همان طور که در ابتداء گذشت آيه 4 سوره نجم به صراحت بيان ميکند پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در آنچه مربوط به دين است هوي و هوس ندارد و وحي است. اينجا نيز پيامبر اکرم ص ميخواست چيزي بفرمايد که مردم گمراه نشوند، آيا مسئلهاي از اين مهمتر وجود دارد که خليفه دوم از انجام آن ممانعت کرد و پيامبر اکرم را به «هذيان» متهم ساخت در حالي که قرآن ميفرمايند وحي است. طبق آيه بالا آنچه را که پيامبر اکرم ميخواست بيان کند چون مربوط به دين بود وحي بود و از گمراهي جلوگيري ميکرد ولي خليفه دوم آن را ردّ کرد.
از طرفي اين سخن عمر، ردّ دستور پيامبر اکرم و زير پا گذاشتن امر ايشان بود. پيامبر اکرم ص که به صراحت فرمودند کاغذ و دوات بياوريد، خليفه دوّم نافرماني کرد و اجازه آوردن را نداد، اين مطلب با آيه ...أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ... از خداوند و از رسولش اطاعت کنيد.[10] سازگاري ندارد؟ اين عمل مخالفت صريح با قرآن و فرمان الهي است؟
در نتيجه: کفار مکه در اوائل بعثت پيامبر را به «جنون» متهم کردند و به حکم صريح عقل و نقل نفي ميگردد و تهمتي ناروا بود، و هم چنين در روزهاي پاياني عمر مبارک ايشان نيز توسط خليفه دوّم متهم به هذيانگويي و زائل شدن عقل گرديد، آيا اين تهمت خليفه دوم با قرآن سازگاري دارد؟ هم چنين آيا با اطاعت از پيامبر ص سازگاري دارد؟
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سيره ابن هشام، ج2.
2ـ فرازهايي از تاريخ پيامبر اکرم(ص)،سبحاني، جعفر،.
پی نوشتها:
[1]. احزاب / 33.
[2]. مکارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن ـ تفسير موضوعي، قم، مطبوعاتي قم، چاپ اول، 1373ش، ج9، ص140.
[3]. نجم / 3.
[4]. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1417ق، ج16، ص28.
[5]. الحاقه / 44.
[6]. تفسير الميزان، همان، ج19، ص422.
[7]. همان، ج18، ص113.
[8]. صافات / 37.
[9]. سبحاني، جعفر، فرازهايي از تاريخ پيامبر اکرم(ص)، قم، نشر مشعر، چاپ دارالحديث، چاپ پانزدهم، 1382ش، ص527.
[10]. نساء / 59.
منبع: اندیشه قم
يکي از صفاتي که توسط عقل و نقل «کتاب و سنت» براي تمام پيامبران الهي و به خصوص نبي مکرم اسلام ثابت شده است،مسأله «عصمت» است. قرآن کريم به صراحت اين مطلب را بيان کرده و ميفرمايد پيامبر گرامي اسلام از هر گونه آلودگي مبرّا است و داراي عصمت است؛ قرآن کريم در سوره احزاب آيه 33 ميفرمايد: ...إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکمْ تَطْهِيرًا[1] همانا خداوند اراده کرده است که ناپاکي و پليدي را از شما اهل بيت پيامبر دور کند، و شما را از هر نظر پاک کند.
در مورد اين آيه به چند نکته بايد توجه کرد:
1. در آيه تعبير «انما» وارد شده که براي حصر است و در فارسي «فقط» معنا ميشود، که دليل بر اين است که موهبت موجود در اين آيه ويژه خاندان پيامبر اکرم ص است و شامل ديگران نميشود.
2. «رجس» در لغت به معناي شيء ناپاک است، خواه از نظر طبع آدمي آلوده و منفور باشد، يا به حکم عقل يا شرع، و يا همه اينها، هم چنين «ال» در آن، «ال» جنس است، لذا معناي عامي پيدا ميکند و مفهوم آيه چنين است خداوند اراده کرده هر گونه و هر نوع از انواع آلودگي را از آنان دور سازد. پس اين آيه با صراحت بيان ميکند «اهل بيت» معصوماند از هر نوع آلودگي، گناه باشد يا خطا و اشتباه... .
3. بايد ديد منظور از اهل بيت چه کساني هستند؟ در روايات بسيار زيادي که از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده که علامه طباطبايي در تفسير الميزان آنها را بيش از هفتاد مورد ميشمارد، به طور مثال، سيوطي، از علماي اهل سنت، هيجده روايت از «ام سلمه»، «ابو سعيد خدري»، «عايشه» «انس»، ابن عباس و... نقل ميکند که اين آيه در شأن پنج تن آل عبا يعني، حضرت محمد ص ، علي بن ابي طالب ، حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين نازل شده و منظور اين است که اين پنج نفر همگي معصومند و هرگز گناه، خطا و اشتباهي مرتکب نميشوند، پس نبي اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ طبق اين آيه داراي عصمت از گناه و خطا و اشتباه است.[2]
از جمله آيات ديگري که بر عصمت پيامبر اکرم دلالت ميکند آيه 3 سوره نجم است که ميفرمايد: وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي[3] اين پيامبر اکرم از روي هوي و هوس سخن نميگويد: مراد از «هوي» در اين آيه هواي نفس و تبعيت آن است و مراد از «نطق» آن سخناني است که پيامبر اکرم از جانب خداي سبحان ميگويد و مربوط به دين خداست.[4]
پس معناي آيه اين است؛ پيامبر اکرم ص در آنچه را که مربوط به دين خداست و شمارا بدان ميخواند از روي هوا و هوس سخن نميگويد و وحي است از جانب خداوند سبحان، لذا هرگز اشتباهي در کار نخواهد بود و اين يعني همان عصمت.
باز قرآن در سوره الحاقه آيه 44 ميفرمايد: اگر پيامبر اکرم بعضي از سخنان را به ما نسبت ميداد از جانب خودش ما او را با قدرت ميگرفتيم و رگ گردن او را قطع ميکرديم.[5] اگر بخواهي افتراء و دروغي از جانب خود به خداوند منان نسبت دهي، رگ گردنت را قطع خواهم کرد.[6]
لذا به روشني بيان ميکند آنچه را که نبي اکرم ص به خداوند نسبت ميدهد از مباحث ديني و مربوط به شريعت، همگي از جانب خود خداوند منان است و هرگز از جانب خود پيامبر اکرم ص نخواهد بود.
اين در حالي است که اگر به قرآن رجوع کنيم، خواهيم ديد، کفار مکه زماني که با قرآن مواجه ميشدند و در رويارويي با آن شکست ميخوردند و نميتوانستند مانند آن را بياورند، پيامبر گرامي اسلام ص را به سحر و جادو و جنون متهم ميکردند و ميگفتند او «مجنون» است، علامه طباطبايي در تفسير خود مينويسد: «جنون» يعني کسي که «مختل العقل» است.[7] يعني عقل او زائل شده و نميداند چه ميگويد، به طور مثال قرآن در سوره صافات آيه 36 ميفرمايند: و ميگفتند آيا ما به خاطر شاعر ديوانهاي دست از خدايان خود بر داريم قرآن اين تهمت کفار مکه را به شدت نفي ميکند و در ادامه آيه ميفرمايند: بلکه حق را آورده.[8] هم چنين مخالف ادله عقلي است که در بالا اشاره کرديم و با عصمت پيامبران و حکمت آنها نيز سازگاري ندارد.
لذا ميتوان گفت در قرآن بيان شده کفار مکه و مشرکين آن زمان پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را «مجنون» ميخواندند و سخنان او را جنون آميز و بدور از عقل و درايت تلقي ميکردند، که اين سخن آنان مورد نهي و نکوهش قرآن قرار گرفت و خداوند سبحان به صراحت آن را نفي کرد.
از طرفي آن چه از مسلمات تاريخ است و در کتب اهل سنت ثبت گرديده است اين است: روزي سران صحابه براي عيادت پيامبر اکرم ص در بستر بيماري آمده بودند، حضرت کمي سر به زير افکند و مقداري فکر کرد؛ سپس روبه آنان کرد و فرمودند کاغذ و دواتي براي من بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم که پس از آن گمراه نشويد. در اين لحظه، خليفه دوم سکوت مجلس را شکست و گفت: بيماري بر پيامبر اکرم ص غلبه کرده و هذيان ميگويد قرآن پيش شماست، کتاب آسماني ما را کافي است. گروهي با وي مخالفت کردند و گروهي طرف او را گرفتند، پيامبر اکرم ص از سخنان جسارت آميز آنان و اختلاف به وجود آمده سخت ناراحت شد و گفت برخيزيد و خانه را ترک کنيد.[9]
«هذيان» نيز چيزي شبيه «جنون» است يعني سخني که از روي عقل و درايت نيست، اين همان تهمتي است که در اوائل اسلام توسط کفار مکه به پيامبر اکرم ص نسبت داده ميشد و ايشان را «مجنون» ميخواندند، که مورد نفي قرآن بود، و اين سخن خليفه دوم در واقع نفي عصمت پيامبر اکرم ص ميباشد که قرآن به صراحت آن را ردّ ميکند همان طور که در ابتداء گذشت آيه 4 سوره نجم به صراحت بيان ميکند پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در آنچه مربوط به دين است هوي و هوس ندارد و وحي است. اينجا نيز پيامبر اکرم ص ميخواست چيزي بفرمايد که مردم گمراه نشوند، آيا مسئلهاي از اين مهمتر وجود دارد که خليفه دوم از انجام آن ممانعت کرد و پيامبر اکرم را به «هذيان» متهم ساخت در حالي که قرآن ميفرمايند وحي است. طبق آيه بالا آنچه را که پيامبر اکرم ميخواست بيان کند چون مربوط به دين بود وحي بود و از گمراهي جلوگيري ميکرد ولي خليفه دوم آن را ردّ کرد.
از طرفي اين سخن عمر، ردّ دستور پيامبر اکرم و زير پا گذاشتن امر ايشان بود. پيامبر اکرم ص که به صراحت فرمودند کاغذ و دوات بياوريد، خليفه دوّم نافرماني کرد و اجازه آوردن را نداد، اين مطلب با آيه ...أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ... از خداوند و از رسولش اطاعت کنيد.[10] سازگاري ندارد؟ اين عمل مخالفت صريح با قرآن و فرمان الهي است؟
در نتيجه: کفار مکه در اوائل بعثت پيامبر را به «جنون» متهم کردند و به حکم صريح عقل و نقل نفي ميگردد و تهمتي ناروا بود، و هم چنين در روزهاي پاياني عمر مبارک ايشان نيز توسط خليفه دوّم متهم به هذيانگويي و زائل شدن عقل گرديد، آيا اين تهمت خليفه دوم با قرآن سازگاري دارد؟ هم چنين آيا با اطاعت از پيامبر ص سازگاري دارد؟
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سيره ابن هشام، ج2.
2ـ فرازهايي از تاريخ پيامبر اکرم(ص)،سبحاني، جعفر،.
پی نوشتها:
[1]. احزاب / 33.
[2]. مکارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن ـ تفسير موضوعي، قم، مطبوعاتي قم، چاپ اول، 1373ش، ج9، ص140.
[3]. نجم / 3.
[4]. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1417ق، ج16، ص28.
[5]. الحاقه / 44.
[6]. تفسير الميزان، همان، ج19، ص422.
[7]. همان، ج18، ص113.
[8]. صافات / 37.
[9]. سبحاني، جعفر، فرازهايي از تاريخ پيامبر اکرم(ص)، قم، نشر مشعر، چاپ دارالحديث، چاپ پانزدهم، 1382ش، ص527.
[10]. نساء / 59.
منبع: اندیشه قم