پرسش :

آنچه در تورات و انجیل به عنوان نشانه های حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله- خوانده شده است،چندان واضح نیستند که مراد حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله- باشد؛ چون این نشانه ها بر حضرت عیسی-علیه السلام- هم منطبق است؟


پاسخ :
قبل از پرداختن به اين مطلب که در تورات و انجيل به آمدن پيامبر اسلام بشارت داده شده و اسمی از آن حضرت در اين کتاب ها آمده است يا خير توجه به اين تذکر لازم می باشد که اعتقادات هر انسان بايد مبتنی به دلايل متقن و معيارهای عقل باشد و اين نوع اعتقاد از رجوع و مطالعه به آموزه های اديان مختلف و با مقايسه­‌ی آنها امکان پذير می باشد. ثانيا، نه عقل و نه هيچ ديني نگفته است که حقانيت دين اسلام متوقف بر وجود اسم پيامبر اسلام(ص) در کتاب تورات و انجيل است هر چند وجود اسم پيامبر اسلام در اين کتاب ها بر پيروان اين دو کتاب حجت می باشد و آنان را ملزم به پيروی از دين اسلام می گرداند. بنابراين نبود اسم پيامبر و ابهام در اسامی موجود در اين کتابها دليل تزلزل اعتقادات يک مسلمان که عقايدش را از معيارهای عقل به دست آورده است، نمی تواند باشد.
ثالثا، نويد و بشارت آمدن پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به تصريح قران كريم در تورات و انجيل ذكر گرديده و مشخصاتش چنان بوده كه وقتي اهل كتاب آن حضرت را ديدند شتاختند و همان پيامبري را يافتند كه حضرت موسي و عيسي ـ عليهم السلام ـ بشارتش را داده بودند.[1]
بنابراين اسم پيامبر اسلام و بشارت به نبوت آن حضرت در کتاب های انجيل و تورات اصلی به شکل فراوان و آشکار وجود داشته است که در اثر تحريف اين دو کتاب اين موارد حذف شده اند ولی در عين حال مطالبی در اين دو کتاب وجود دارد که بر غير پيامبر اسلام قابل انطباق نمی باشد که به صورت مختصر اين موارد را ذکر مي کنيم:
در كتاب تورات امروزي مي خوانيم: حضرت موسي ـ عليه السلام ـ به بني اسرائيل فرمود: و خداوند به من گفت، آن چه گفت و نيكو گفت: پيامبري را براي ايشان (بني اسرائيل) از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر كنم به ايشان (بني اسرائيل) خواهد گفت و هر كس كه سخنان مرا كه او به اسم من مي گويد نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.[2]
آنچه مسلم است اين پيامبر حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است نه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ ، چرا كه تورات حضرت اسماعيل را بردار بني اسرائيل معرفي كرده و پيامبري كه از نسل اسماعيل مبعوث شده حضرت خاتم الانبيا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي باشد نه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و بقيه جانشينان حضرت موسي ـ عليه السلام ـ نيز از نسل حضرت اسحاق و بني اسرائيل بودند. در سفر پيدايش تورات آمده: فرشته خدا به هاجر فرمود: ... اينك تو حامله هستي و پسري خواهي زاييد، نام او را اسماعيل بگذار، چون خداوند آه و ناله تو را شنيده است، پسر تو وحشي خواهد بود و با برادران خود سر ناسازگاري خواهد داشت.[3]
باز مي خوانيم: و اعقاب و فرزندان اسماعيل دايماً با برادران خود در جنگ بودند.[4] بنابراين به روشني پيداست كه بني اسرائيل از نسل حضرت اسحاق برادر حضرت اسماعيل هستند و همواره با اسماعيل در اختلاف بودند و طبق تورات پيامبري كه خواهد آمد از نسل حضرت اسماعيل است و رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز از نسل حضرت اسماعيل مي باشند.
و اينك به بيان آياتي از انجيل يوحنّا مي پردازيم:
«من از پدر خواهم خواست و او پارقليطاي ديگري به شما خواهد داد كه تا ابد با شما باشد.»[5]
«چون بيايد آن پارقليطا كه من سوي شما خواهم فرستاد از جانب پدر، روح راستي كه از جانب پدر مي آيد او درباره من شهادت خواهد داد.[6]»
«ليكن من راست مي گويم به شما، كه شما را مفيد است كه اگر من نروم پارقليطا سوي شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد.»
«و چون او بيايدجهان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد كرد... .»
«... و چون او بيايد شما را به تمام راستي ارشاد خواهد نمود زيرا كه او از پيش خود چيزي نخواهد گفت و هرچه خواهيد شنيد خواهد گفت و شما را به آينده خبر خواهد داد.»
«و او مرا جلال خواهد داد.»
هر آنچه پدر دارد از آنِ من است از همين سبب گفتم كه آنچه از من است خواهد يافت و شما را خبر خواهد داد.»[7]
پارقليطا معرب كلمه پاريكلتوس است كه معني آن در فارسي بسيار ستوده و در عربي احمد و محمد مي شود.
قبل از اسلام در اين كه پارقليطا پيامبر موعود انجيل است هيچ اختلافي بين علماي مسيح و مفسرين انجيل وجود نداشته است حتي افرادي از مسيحيان خود را موعود انجيل خواندند و به اين لفظ تمسك جستند. وليم ميور در كتاب خود كه در تاريخ 1848 ميلادي نوشته است آورده كه فردي از آسياي صغير بنام «منتس» دعوي رسالت كرد و خود را پارقليطاي موعود انجيل خواند و گروهي هم وي را پذيرا شدند.[8]
اما علمای مسيحي بعد از اسلام وقتي به اين آيات رسيدند فارقليطا را بمعني پاراكلتوس، كه بمعني تسلي دهنده است و بر روح القدس اطلاق مي شود ترجمه كردند تا بشارت ظهور محمدي را محو نمايند.
لكن مي توان به ادله متعددي ثابت كرد كه فارقليطا، روح القدس نيست بلكه همان پيامبر موعود است كه حضرت محمد باشد و نظريه علماي مسيحي مردود است زيرا آيات نقل شده بشارت از ظهور كسي پس از حضرت عيسي مسيح ـ عليه السلام ـ مي دهد كه:
الف) آمدن او مشروط به رفتن مسيح بوده و آمدن روح القدس مشروط به چنين شرطي نبوده است زيرا روح القدس بارها قبل از آن به حضور حضرت مسيح رسيده و پيام الهي آورده است و اگر چنين باشد سخن حضرت مسيح لغو خواهد بود كه فرمود تا من باشم او نخواهد آمد.
ب) او پارقليطاي ديگري است كه براي هميشه و تا انقراض جهان شخصيت و آئين اش بر بشريت حكومت مي كند. اگر پارقليطا روح القدس باشد پارقليطاي ديگر روح القدس ديگر است و اين مطلب اعتقادات خود مسيحيان را زير سؤال مي برد كه مي گويند خدا در سه جزء پدر و پسر و روح القدس جلوه گر است. زيرا عده اقانيم را از 3 به 4 و بيشتر افزايش مي دهد و اين خود مخالف تثليث مورد ادعاي آنهاست.
ج) وي درباره مسيح شهادت داده او را تصديق خواهد كرد. اگر روح القدس باشد لازم مي آيد كه او بر افرادي غير از انبياء الهي هم نازل شود و اينكه او آئين مسيح را تكميل و ناگفته هاي او را بيان خواهد نمود و آن حضرت را جلال و شكوه خواهد بخشيد به بداهت عقل واضح است كه تكميل آئين مسيح بر عهده پيامبران است نه روح القدس كه از ملائكه است و اگر قرار بود روح القدس اين وظيفه را انجام دهد ديگر چه نيازي به هر كدام از انبياء الهي بود.
هـ) روح القدس رئيس جهان نيست زيرا رياست معنوي و روحاني بعهده انبياء است و روح القدس بر مردم نازل نمي شود، تا مردم را به چيزي ملزم و از چيزي باز دارد.
با نگاهي به سيره و خصوصيات اسلامي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي بينيم تمام اين ويژگي ها كه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ اشاره كرده و به مسيحيان سفارش پيروي از او نموده در پيامبر اسلام جمع است مانند:
1. پيامبر اسلام همچو عيسي بشر و پيامبر است؛
2. از لقب هاي حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ رئيس الخلائق يعني رئيس جهان است؛
3. در قرآن بارها به حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و حقانيتش در رسالت گواهي داده است؛
4. هيچ گاه از پيش خود سخن نمي گويد و هر چه مي گويد وحي الهي است كه توسط جبرئيل از خداوند دريافت كرده است.
5. به امور آينده هم خبر داده است همانند غلبه روم در اول سوره روم. و نيز رواياتي كه بر حوادث آخر الزمان دلالت دارند.
نتيجه اين كه در اديان آسماني به آمدن پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بشارت هايي داده بودند و قرآن بارها در مذمت يهود و نصاري اين نكته را تاكيد كرده است كه آنها پيامبر را به مانند فرزندان خويش مي شناختند ولي آنان پس از روشن شدن حقانيت پيامبر اسلام از پيروي وي سرباز زدند و به بيراهه رفتند.[9]
البته در انجيل برنابا که در نزد مسيحيان رسميت ندارد و در کنفرانس نيقيه(325م) با اناجيل بيشمار ديگر توسط کنستانتين امپراطور تازه مسيحي شده روم باطل اعلام شد خيلي آشکار از نبوت پيامبر اسلام سخن گفته شده است که در قسمتِ از اين انجيل چنين آمده است:
رئيس كاهنان و والي رومان و هيرودس پادشاه نزد عيسي آمدند (با تمام تواضع تا جائي كه رئيس كاهنان مي خواست در مقابل حضرت سجده كند) و بعد از گفتگوهاي متعدد و مختلف كاهن اعظم در مورد مسيا پيامبر موعود تورات از حضرت سؤالاتي كرد.[10]
كاهن در جواب گفت كه در كتاب موسي نوشته شده كه زود باشد كه خداي ما براي ما مسيا را كه خواهد آمد مي فرستد تا خبر دهد ما را به آنچه خدا مي خواهد و رحمت خدا را براي جهان خواهد آورد، از اين رو اميدوارم از تو كه راستي را بفرمائي آيا تو مسياي خدا هستي كه منتظر اوئيم. «يسوع «عيسي» در جواب فرمود حقا كه خدا اين چنين وعده داده و ليكن من او نيستم زيرا كه او پيش از من آفريده شده و بعد از من خواهد آمد... .»[11]
در آيات بعد تا انتهاي فصل نود و شش حضرت عيسي از اينكه بعد از او وي را خدا و پسر خدا خواهند خواند غمگين مي شود و كاهن و والي رومان و هيرودس پادشاه سعي بر تسلي دادن عيسي ـ عليه السلام ـ مي كنند كه ايشان در جواب مي فرمايند:
«و ليكن تسلي من همان در آمدن پيامبري است كه هر اعتقاد دروغ را درباره من از ميان خواهد برد و آئين او امتداد خواهد يافت و همه جهان را فرا خواهد گرفت زيرا كه خدا به پدر ما ابراهيم چنين وعده داده. همانا آنچه مرا تسلي مي دهد آنست كه آئين او را هيچ نهايتي نيست زيرا خدا او را درست نگهداري خواهد فرمود.» كاهن گفت آيا بعد از او پيغمبران خواهند آمد. يسوع در جواب فرمود «بعد از او پيغمبران راستگوي نخواهند آمد».
آن وقت كاهن پرسيد به چه ناميده مي شود و كدام است آن علامتي كه آمدن او را اعلام مي نمايد. حضرت در جواب فرمود: «همانا نام مبارك او محمد است. آن وقت جمهور مردم صداي خود را بلند كرده گفتند اي خدا بفرست براي ما پيغمبر خود را اي محمد بيا زود براي خلاصی جهان.»[12]
هر چند ما توضيحات را كافي مي دانيم اما تيمناً و تبركاً نقلي هم از كتاب حضرت ادريس ـ عليه السلام ـ بطور خلاصه نقل مي كنیم. كتابي از حضرت ادريس ـ عليه السلام ـ در لندن سال 1895 به لغت سرياني به چاپ رسيده كه اكنون نيز موجود است در صفحات 514 و 515 آن آمده است:
در حضور حضرت ادريس ـ عليه السلام ـ بين شاگردان حضرت ادريس بحث شد كه افضل مخلوقات الهي چه كساني هستند. برخي گفتند آدم. برخي گفتند: ملائكه. گروهي هم گفتند: جبرئيل (روح القدس) بحث به درازا و جدل كشيد. حضرت ادريس ـ عليه السلام ـ فرمود:
وقتي خدا مرا آفريد و از روح خود در من دميد و من درست نشستم عرض اعظم الهي را ديدم و پنج شبح نوراني را نگريستم كه در عرش هويدا است در نهايت عظمت و جلال، جمال و كمال و حسن و ضياء و بهاء و نورشان مرا غرق در حيرت كرد.
عرض كردم خدايا اين انوار با عظمت و جَلال كيانند خطاب رسيد اينها اشرف مخلوقات من و واسطة بين من و ساير آفريدگانند اگر اينها نبودند من ترا نمي آفريدم و نه آسمان و زمين نه بهشت و جهنم نه كتاب نه آفتاب و ماه، عرض كردم نام اينها چيست؟ خطاب رسيد: بساق عرش بنگر.
نگريستم ديدم اين پنج نام مبارك نوشته شده:
پارقليطا (محمد) ايليا (علي) طيطه (فاطمه) شبر (حسن) شَپبير (حسين)
و نيز نوشته بود: اي مخلوقات من مرا پرستش كنيد كه نيست خدايي غير از من.
اين كتاب مورد قبول كليساهاي معتبر جهان است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ درسنامه تاريخ تحليلي دشمن شناسي، جمعي از نويسندگان.
2ـ اهل البيت(ع) في الكتاب المقدس، كاظم نصيري.
3ـ احمد موعود انجيل، جعفر سبحاني.

پی نوشتها:
[1]. رك: بقره/146، انعام/19، اعراف/157، صف/6.
[2]. كتاب مقدس، عهد عتيق، سفر تثنيه، ب18: ش19و18.
[3]. همان، سفرپيدايش، ب16، ش10 ـ 11.
[4]. همان، ب25، ش17.
[5]. انجيل يوحنا، ، باب چهارده، آيه 16،
[6]. همان، آيه 26.
[7]. انجيل يوحنا، باب 16، آيات 7 تا 15.
[8]. صادقی، محمد، بشارات عهدين، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، تهران، ص 231.
[9]. رك: بقره/146، انعام/19، اعراف/157، صف/6 و...
[10]. مشروح گفتگوهاي آنها از فصل نود و سه تا نود و پنج آمده است.
[11]. انجيل برنابا، ترجمه حيدر قليخان قزلباش سردار كابلي، دفتر نشر الكتاب بهار 62، فصل نود و شش، آيات 403 و 5.
[12]. همان آيات 5، 6، 7، 8 و فصل نود و هفت آيات، 14، 18، 19.
منبع: اندیشه قم
نسخه چاپی