پرسش :

آیا صحیح است که بگوییم فرزندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ همه ضعيف بودند و در کودکي از دنيا رفتند؛ مانند: ابراهيم. و حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ هم مانند ديگر فرزندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ضعيف بوده و در جواني بر اثر بيماري از دنيا رفتند؟


پاسخ :
رسول گرامي اسلام حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ طبق قول مشهور از حضرت خديجه ـ سلام الله عليها ـ شش فرزند داشتند:قاسم، عبدالله، رقيه، فاطمه ـ سلام الله عليها ـ زينب و ام کلثوم. آن حضرت از همسر ديگرشان ماريه قبطيه فرزند ديگري به نام ابراهيم داشتند. قاسم، عبدالله و ابراهيم پسران رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در همان سنين کودکي از دنيا رفتند. اما ديگر فرزندان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در سنين بزرگ سالي و بعد از ازدواج، رحلت کرده اند. در مورد حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ شواهدي وجود دارد که ايشان بر اثر حمله اي که به خانه ايشان صورت گرفت، آسيب ديده و پس از مدتي به شهادت رسیدند.[1]
در مقابل اين قول مشهور، برخي معتقدند زينب و رقيه دختران حضرت خديجه نبوده اند. اين برداشت نادرست به نظر مي رسد. سيد علي مير شريفي در اين رابطه مي نويسد: «بنابر قول مشهور مورخان و محدثان، حضرت خديجه قبلا دو بار شوهر کرده بود. اما در مقابل اين قول در بين پيشينيان، علي بن احمد کوفي در«الاستغاثه»، مخالف اين نظر است و مي گويد: «خديجه قبلا شوهر نکرده بود». دليل او يک استحسان عرفي و برداشت شخصي است، او مي گويد مورخان اجماع دارند بر اينکه اشراف و بزرگان قريش همه از خديجه خواستگاري کردند ولي او هيچ يک را نپذيرفت. پس چگونه ممکن است ازدواج با اعرابي را پذيرفته باشد. اگر چه اين ادعا يک استحسان و استنباط نسبتا خوب و نکته قابل تأمّلي است، ليکن هيچ گونه نصّي دال بر آن در دست نيست وانگهي بعيد است زني در آن روزگار تا چهل سالگي شوهر نکند. علي بن احمد کوفي در ادامه افزوده است: زينب و رقيه نيز دختران هاله خواهر خديجه بودند، چون در خانه خديجه پرورش يافتند به رسول خدا نسبت داده شدند. اين نکته نيز بر خلاف نصوصي است که تصريح دارد بر اينکه آنان دختران پيامبر بودند. باري، تا دليل قاطع و نصّي صريح بر اين مدعا نباشد، نمي توان از ظاهر نصوص و روايات مشهور دست برداشت».[2]
نکته اي که در پاسخ به پرسش باید در نظر داشت، اين است که در زمان قديم بسياري از خانواده ها فرزندان خويش را بر اثر بيماري هاي گوناگون از دست مي دادند. کمبود امکانات بهداشتي و نبود پزشکان متخصص و با تجربه، سبب مي شد بچه ها با اندک بيماريي، جان خويش را از دست بدهند. بنابراين جاي تعجب نيست که از فرزندان يک خانواده 6 يا 7 نفري، 3 نفر از فرزندان در همان سنين کودکي جان خويش را از دست داده باشند.
از فرزندان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ زينب، دختر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ وقتي متولد شد که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ 30 ساله بود. رقيه، ديگر دختر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در 33 سالگي پيامبرـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، متولد شد.[3] تاريخ ولادت ام کلثوم به درستي مشخص نيست، اما بيشتر منابع به ولادت او پس از رقيه اشاره دارند.[4] ام کلثوم و رقيه ابتدا با پسران ابولهب ازدواج کردند پس از نزول سوره «مسد»، ابولهب و همسرش از پسرانشان خواستند که دختران محمد را طلاق دهند.[5]
سپس عثمان در مکه با رقيه ازدواج نموده و همراه با دختر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به حبشه مهاجرت کرد. رقيه از عثمان پسري به نام عبدالله به دنيا آورد که اين پسر در 6 سالگي از دنيا رفت.[6]
رقيه بر اثر بيماري حصبه[7]، در روز جنگ بدر رحلت فرمود.[8]
با توجه به زمان تولد رقيه، سن ايشان در زمان رحلت 22 يا 23 سال بوده است. در خصوص علت وفات رقيه روايتي در کافي از امام صادق ـ عليه السلام ـ وجود دارد. در اين روايت به کشته شدن رقيه توسط عثمان تصريح شده است.[9] به نظر مي رسد اين روايت جعلي باشد؛ زیرا اگر عثمان چنين رفتاري را با رقيه، (هر چند بگوييم او ربيبه پيامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بوده است) نموده باشد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هرگز حاضر نمي شد دختر ديگرش ام کلثوم را به تزويج عثمان در آورد. علامه مجلسي نيز در کتاب مرآة العقول اين روايت را ضعيف دانسته است.[10]
پس از رحلت رقيه، عثمان با ام کلثوم دختر ديگر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ، ازدواج کرد. ام کلثوم از عثمان فرزندي نداشت و سرانجام در سال ششم،[11] و به نقلي در سال هشتم[12] يا نهم[13] هجري، رحلت کرد.
به نظر مي رسد با توجه به اين که ولادت ام کلثوم پس از رقيه بوده ، سن ايشان هنگام رحلت29 تا 33 سال بوده است. دختر ديگر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ زينب با ابوالعاص بن ربيع ازدواج کرد. زينب از ابو العاص دو فرزند به نام هاي علي و امامه داشت[14]، و در سال هشتم هجري درگذشت.[15] برخي از منابع حمله «هبار بن اسود» به هودج زينب هنگام بازگشت از مکه به سوي مدينه را عامل بیماری زينب و در نهایت رحلت او مي دانند. در منابع آمده است: زماني که زينب از مکه به سوي مدينه عازم بود « هبار بن اسود» به هودج او حمله کرد؛ به گونه اي که فرزند زينب (بر اثر ترس وي) سقط شد.[16] زينب از روي شتر بر روي صخره اي افتاد و اين امر سبب بیماری وي شد، و اين بیماری تا زمان رحلت وي ادامه پيدا کرد.[17] رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به همين علت خون هبار را هدر اعلام نمود.[18] اگر بپذيريم که زينب بر اثر اين حمله بیمار شده و همين بیماری سرانجام سبب رحلت ايشان گردیده؛ بايد گفت ايشان در سنين ميان سالي، نه با مرگ طبيعي بلکه بر اثر صدمه اي که از طرف يکي از دشمنان، بر ايشان وارد شد، رحلت نموده است.
با توجه به اين که تولد زينب در 30 سالگي پيامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بوده، سن ايشان در زمان رحلت تقريباً 31 سال بوده است.
بنابراين با توجه به اين مطالب نمي توان گفت که فرزندان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ همگي در سنين کودکي از دنيا رفته اند. علاوه بر اين که در مورد حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ شواهدي در منابع وجود دارد که به کشته شدن ايشان اشاره دارند. در جايي که نص و تاريخ روشن وجود دارد، نوبت به حدس و گمان و احتمال بدون وجه نمی رسد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- سیره رسول خدا ،رسول جعفریان .
2- تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی.

پی نوشتها:
[1]. انصاري زنجاني، اسماعيل، الموسوعه الکبري عن فاطمة الزهرا، قم، دليل ما، 1428، ج5، ص414.
[2]. ميرشريفي، سيد علي، پيام آوران رحمت، تهران، سمت، چاپ اول، 1385، ص17.
[3]. ابن عبدالبر، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، بيروت، دار الجيل، چاپ اول، 1412، ج1، ص51.
[4]. ابن اثير عزالدين، اسد الغابه في معرفة الصحابه، بيروت، دارالفکر، 1409ق، ج6، 384؛ ابن عبدالبر، همان، ج4، ص1952.
[5]. ابن عبدالبر، پيشين، ج4، ص1839-1840؛ ابن اثير، ج6، ص114؛ بلاذري، احمد بن يحيي، انساب اشراف، بيروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417، ج1، ص401.
[6]. ابن عبدالبر، پيشين، ج4، ص1840؛ ابن اثير، پيشين، ج6، ص114؛ بلاذري، پيشين، ج1، ص401؛ ابن سعد، ابن سعد، الطبقات الکبري، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، فرهنگ و انديشه، 1374ش، ج8، ص30.
[7]. ابن عبدالبر، پيشين، ج4، ص1842؛ ابن اثير، پيشين، ج6، ص114.
[8]. ابن عبدالبر، پيشين، ج4، ص1841؛ بلاذري، پيشين، ج1، ص401.
[9]. کليني، محمد بن يعقوب، کافي، تهران، اسلاميه، 1362ش، ج3، ص236.
[10]. مجلسي، محمد باقر، مرآه العقول، ج14، ص207.
[11]. ابن عبدالبر، پيشين، ج4، ص1952؛ ابن اثير، پيشين، ج6، ص384.
[12]. مقدسي، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاريخ، ترجمه محمد رضا شفيعي کدکني، تهران، آگه، 1374، اول، ج2، ص731.
[13]. ابن سعد، پيشين، ج8، ص31.
[14]. محمد بن حبيب بن اميه، المحبر، بيروت، دار الآفاق الجديده، بي تا، ص53.
[15]. ابن عبدالبر، پيشين، ج4، ص1854 و طبري، تاريخ الطبري، بيروت، دار التراث، 1387، دوم، ج11، ص494 و بلاذري، پيشين، ج1، ص400.
[16]. ابن هشام، السيرة النبويه، ترجمه رسولي محلاتي، سيد هاشم، تهران، کتابچي، پنجم، 1375، ج2، ص52 و واقدي، پيشين، ج2، ص857.
[17]. ابن عبدالبر، پيشين، ج4، ص1854 و طبري، پيشين، ج11، 494 و ابن کثير، اسماعيل، البدايه و النهايه، بيروت، دار الفکر، 1407، ج5، ص308.
[18]. طبري، پيشين، ج11، ص538 و واقدي، پيشين، ج2، ص857.
منبع: اندیشه قم
نسخه چاپی