فلسفه جهاد از منظر قرآن

پرسش :

فلسفه جهاد و مبارزه از نظر قرآن کریم چیست‌؟


پاسخ :
یکى از قوایى که خداوند متعال در انسان و حیوانات قرار داده، قوۀ غضب است. این قوه از نعمت‌هاى بزرگ الهى است که مایۀ آبادانى دنیا و آخرت و موجب حفظ‍‌ انسان و جامعه است و نقش مهمى در تشکیل مدینۀ فاضله و نظام جامعه دارد. اگر این قوه در حیوانات نبود، از ناملایمات طبیعت دفاع نمى‌کردند و نابود مى‌شدند. اگر این نیرو در انسان نبود، علاوه بر این که در مقابل دشمن دفاع نمى‌کرد و نابود مى‌شد، از بسیارى از کمالات و ترقیات باز مى‌ماند. اجراى امر به معروف و نهى از منکر، حدود و تعزیرات و دیگر سیاسات دینى و عقلى در پرتو نیروى غضب صورت مى‌گیرد.

خداوند این قوه را در آدمى سرمایۀ زندگانى ملکى و ملکوتى و کلید هر خیر و برکت قرار داده است. جهاد با دشمنان دین، حفظ‍‌ نظام جامعه، دفاع از جان و مال و ناموس و جهاد با نفس، به کمک نیروى غضب انجام مى‌گیرد.1

بنابراین جهاد یک قانون عمومى در عالم آفرینش است و همه موجودات زنده جهان اعم از نباتات و حیوانات به وسیله جهاد و موانع را از سر راه خود برمى دارند تا بتوانند به کمالات مطلوب خود برسند.

مثلاً در وجود خود ما در تمام شبانه روز حتى در ساعاتى که در خوابیم نبرد عجیبى میان گلبول‌هاى سفید خون ما و دشمنان مهاجم وجود دارد، اگر یک ساعت این جهاد خاموش گردد و مدافعان کشور تن دست از پیکار بکشند، انواع میکروب‌هاى موذى در دستگاه‌هاى مختلف رخنه کرده، سلامت ما را به مخاطره خواهند افکند.
عین همین مطلب در میان جوامع انسانى، اقوام و ملل عالم وجود دارد، آنانى که همیشه در حال «جهاد» و «مراقبت» به سر مى‌برند، همواره زنده و پیروزند و دیگرانى که به فکر خوش گذرانى و ادامه زندگى فردى هستند دیر یا زود از بین رفته و ملتى زنده و مجاهد جاى آن‌ها را خواهند گرفت و همین است که رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مى‌فرماید: «آن‌کس که جهاد را ترک گوید، خدا بر اندام او لباس ذلت مى‌پوشاند و فقر و احتیاج بر زندگى و تاریکى بر دین او سایه شوم مى‌افکند، خداوند پیروان مرا به وسیله سُمّ‌ ستورانى که به میدان جهاد پیش مى‌روند و به وسیله پیکان‌هاى نیزه‌ها، عزّت مى‌بخشد.»2

و نیز مى‌فرماید: «جهاد کنید تا مجد و عظمت را براى فرزندان تان به میراث بگذارید».3

هم چنین حضرت على علیه السلام مى‌فرماید: «جهاد درى است از درهاى بهشت، که خداوند آن را به روى دوستان خاص خود گشوده است، جهاد، لباس و فضیلت «تقوا» است. جهاد، زره نفوذناپذیر الهى است. جهاد، سپر محکم پروردگار است. آن کس که جهاد را ترک گوید، خداوند بر اندام او لباس ذلت و بلا مى‌پوشاند و او را در مقابل دیدگان مردم خوار و ذلیل جلوه مى‌دهد....4

در ضمن باید توجه داشت که جهاد، تنها به معناى جنگ و نبرد مسلحانه نیست؛ بلکه هر نوع تلاش و کوششى (علمى، منطقى، اقتصادى و فرهنگى) را که براى پیشبرد اهداف مقدس الهى انجام گیرد، شامل مى‌شود.

از مطالب فوق استفاده مى‌شود که «جهاد» براى هر ملتى یک ضرورت است؛ جهاد در یک تقسیم بندى به جهاد ابتدایى و جهاد دفاعى تقسیم مى‌شود.5

جهاد ابتدایى یک جهاد آزادى‌بخش است. خداوند دستورها و برنامه‌هایى براى سعادت و تکامل انسان‌ها طرح کرده است و پیامبران را موظف ساخته که این دستورها را به مردم ابلاغ کنند، حال اگر فرد یا جمعیتى ابلاغ این فرمان‌ها را مزاحم منافع پست خود ببینند و سر راه پیامبران موانعى ایجاد نمایند، آنان حق دارند، نخست از طریق مسالمت‌آمیز و اگر ممکن نشد با توسل به زور این موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادى تبلیغ را براى خود کسب کنند.

دربارۀ فلسفه جهاد در اسلام، موارد ذیل از قرآن کریم، استفاده مى‌شود:
الف) ترساندن دشمنان خداوند و دشمنان مسلمانان؛ «و اعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ‌ و مِن رِباطِ‍‌ الخَیلِ‌ تُرهِبونَ‌ بِهِ‌ عَدُوَّ اللّٰهِ‌ و عَدُوَّکُم...؛ و هرچه در توان دارید از نیرو و اسب‌هاى آماده بسیج کنید، تا با این [تدارکات]، دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید....»6

ب) حفظ‍‌ مراکز عبادى و مساجد الهى؛«اُذِنَ‌ لِلَّذینَ‌ یُقاتَلونَ‌ بِاَنَّهُم ظُلِموا و انَّ‌ اللّٰهَ‌ عَلىٰ‌ نَصرِهِم لَقَدیر * الَّذینَ‌ اخرِجوا مِن دِیارِهِم بِغَیرِ حَقٍّ‌ الّا ان یَقولوا رَبُّنَا اللّٰهُ‌ و لَولا دَفعُ‌ اللّٰهِ‌ النّاسَ‌ بَعضَهُم بِبَعضٍ‌ لَهُدِّمَت صَوامِعُ‌ و بِیَعٌ‌ و صَلَواتٌ‌ و مَساجِدُ یُذکَرُ فِیهَا اسمُ‌ اللّٰهِ‌ کَثیرًا...؛ به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است؛ چون به آنان ظلم کرده‌اند و به حقیقت خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست؛ همان کسانى که به ناحق از خانه هایشان بیرون رانده شدند. [آنان گناهى نداشتند] جز این که گفتند: پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى‌کرد، صومعه‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها و مساجدى که نام خدا در آن‌ها بسیار برده مى‌شود، سخت ویران مى‌شد....»7

ج) از بین بردن شرک و بت پرستى و فساد در زمین و حاکمیت دین الهى؛«و قاتِلوهُم حَتّىٰ‌ لا تَکونَ‌ فِتنَةٌ‌ ویَکونَ‌ الدِّینُ‌ کُلُّهُ‌ لِلّٰهِ‌...؛ و با آنان بجنگید تا فتنه‌اى بر جاى نماند و دین یکسره از آن خدا گردد....»8

د) بازگرداندن گروه باغى و تعدّى گر به فرمان خدا؛«و ان طَائفَتانِ‌ مِنَ‌ المُؤمِنینَ‌ اقتَتَلوا فَاَصلِحوا بَینَهُما فَاِن بَغَت احدیٰهُما عَلَى الاُخرىٰ‌ فَقاتِلوا الَّتى تَبغى حَتّىٰ‌ تَفىٖ‌ءَ الىٰ‌ امرِ اللّٰهِ‌...؛ اگر دو طائفه از مؤمنان با یک دیگر بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید، و اگر [باز] یکى از آن دو بر دیگرى تعدّى کرد، با آن [طائفه اى] که تعدّى مى‌کند بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد....»9

ه‍‌) دفاع از مظلوم؛«و ما لَکُم لا تُقاتِلونَ‌ فى سَبیلِ‌ اللّٰهِ‌ و المُستَضعَفینَ‌ مِنَ‌ الرِّجالِ‌ و النِّساءِ و الوِلدانِ‌ الَّذینَ‌ یَقولونَ‌ رَبَّنا اخرِجنا مِن هٰذِهِ‌ القَریَةِ‌ الظّالِمِ‌ اهلُها واجعَل لَنا مِن لَدُنکَ‌ وَلِیًّا واجعَل لَنا مِن لَدُنکَ‌ نَصِیرا؛ و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى‌جنگید؟ همانا که مى‌گویند: پروردگار، ما را از این شهرى که مردمش ستم پیشه‌اند بیرون ببر، و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده، و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما.»10

«... قالوا و ما لَنا الَّا نُقاتِلَ‌ فى سَبیلِ‌ اللّٰهِ‌ و قَد اخرِجنا مِن دِیارِنا و ابنانا...؛ ... گفتند: چرا در راه خدا نجنگیم با آن که ما را از دیارمان و از [نزد] فرزندانمان بیرون رانده‌اند....»11

و) ریشه‌کن کردن پیمان‌شکنان؛«... فَقاتِلوا ائِمَّةَ‌ الکُفرِ انَّهُم لا ایمانَ‌ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهون الا تُقٰتِلونَ‌ قَوماً نَکَثوا ایمانَهُم وهَمّوا بِاِخراجِ‌ الرَّسولِ‌...؛12... پس با پیشوایان کفر بجنگید، چرا که آنان را هیچ پیمانى نیست، باشد که [از پیمان شکنى] باز ایستند. چرا با گروهى که سوگندهاى خود را شکستند و بر آن شدند که فرستادۀ خدا را بیرون کنند نمى‌جنگید؟....»13

پی‌نوشت‌ها:
(1). چهل حدیث، امام خمینى، ص 134-135
(2). کافى، کلینى، ج 5، ص 2
(3). کافى، کلینى، ج 5، ص 8؛ وسائل‌ الشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج 15، ص 15
(4). نهج‌البلاغه، خ 27
(5). ر. ک: تفسیر جامع آیات الاحکام، زین‌ العابدین قربانى لاهیجى، ج 6، ص 343-345
(6). انفال/ 60
(7). حج/ 39-40
(8). انفال/ 39
(9). حجرات/ 9
(10). نساء/ 75
(11). بقره/ 246
(12). توبه/ 12-13
(13). ر. ک: تفسیر جامع آیات الاحکام، زین‌العابدین قربانى لاهیجى، ج 6؛ تفسیر نمونه، ج 14، ص 115-117

​​​​​​​منبع: پرسمان قرآنی فلسفه احکام، سید علی هاشمی نشلجی، نشر جمال، 1390.
نسخه چاپی