پرسش :

از کجا معلوم که قرآن تاکنون تحريف نشده است؟


پاسخ :
كسى كه اين سؤال را مطرح مى‏كند، گويى در ابتدا مسلم فرض مى‏كند كه قرآن بايد تحريف مى‏شد و سپس مى‏پرسد: اكنون چرا قرآن تحريف نشده است؟ حال آن كه در مورد منابع تاريخى، وقتى سندى متصلا و دست به دست بگردد و به انسان برسد، اصل بر اين است كه سالم و تحريف نشده باشد؛ مگر اين كه دليلى بر تحريف آن وجود داشته باشد. به هر حال، در پاسخ اين سؤال دو اقدام مى‏توان انجام داد؛ يكى اين كه، مستقلا به اثبات عدم تحريف قرآن پرداخت؛ و ديگر اين كه به سخن كسانى كه معتقدند قرآن تحريف شده است، گوش فرا داد و ادله‏ى آنها را نقد كرد. ما در اين جا، هر دو كار را انجام مى‏دهيم. اما پيش از ورود به بحث، تذكر نكته‏اى از جانب علامه طباطبايى )ره( مفيد است و آن اين كه:
»اين مطلب به لحاظ تاريخى، قطعى است كه حدود 14 قرن قبل، پيامبرى به نام محمد )ص( در عربستان ظهور كرد و كتابى به نام »قرآن« آورد. اين كتاب، باقى مانده و هم اكنون در ميان مردم به همين نام معروف است. يعنى در اصل نزول قرآن و اين كه اين قرآن كنونى، اجمالا همان قرآنى است كه بر پيامبر )ص( نازل شده، هيچ كس ترديد نكرده است؛ بلكه اگر بحثى هست، تنها درباره‏ى اين مطلب است كه آيا اين قرآن كنونى دقيقا همان قرآن نازل شده بر پيامبر اكرم )ص( است؟ يا اين كه جملات، آيات و يا عبارت‏هايى از آن كم و زياد شده است؟« زيرنويس=ترجمه‏ى تفسير الميزان، ج 12، ص 150 - 157. .
به بيان ديگر، هيچ كس نظير ادعاهايى را كه در مورد ساير كتب آسمانى شده، در خصوص قرآن بيان نكرده است؛ زيرا در مورد ساير كتب آسمانى نظير تورات و انجيل، به لحاظ تاريخى معلوم شده است كه اين كتب چند بار - يا لا اقل يك بار - در طول تاريخ كاملا از بين رفته‏اند و بعد از چند ده سال توسط افرادى بازنويسى شده‏اند؛ اما هيچ كس ادعا نكرده كه قرآن نيز كلا از بين رفته و بعد از مدت‏ها دوباره بازنويسى شده است.
نكته‏ى ديگر اين كه، تمام دعوا و اختلاف نظرهايى كه در مورد كم يا زياد شدن آيات قرآن مطرح است، همگى مربوط به زمان رحلت پيامبر )ص( تا زمان خلافت عثمان مى‏شود؛ و گرنه، پس از نسخه‏اى كه در زمان عثمان تهيه و به تمامى بلاد اسلامى ارسال شد، همه موظف شدند كه از روى اين نسخه - كه به »مصحف عثمانى« معروف است - استنساخ و بر اساس آن عمل كنند، هيچ كس ترديد نكرده است كه قرآنى كه امروزه در دست ماست، همان »مصحف عثمانى« است. يعنى تمام بحثى كه در مورد تحريف يا عدم تحريف قرآن مطرح است، به زمان رحلت پيامبر اكرم )ص( تا زمان تدوين مصحف عثمانى مربوط مى‏شود و سؤال اين است: آيا مصحف عثمانى كه اكنون در دست ماست، همان قرآن نازل شده بر پيامبر اكرم )ص( است، يا دخل و تصرفى در آن صورت گرفته است؟
اكنون ابتدا به سراغ ادله‏ى نفى تحريف مى‏رويم و دو دليل اول را از قول علامه طباطبايى )ره( نقل مى‏كنيم. ايشان مى‏فرمايد:
«1. عمده دليلى كه در باب تحريف نشدن قرآن مى‏توان به آن اتكا كرد، اين است كه: قرآنى كه امروزه در دست ماست، همه آن خصوصياتى را كه خداى تعالى براى كلام خود آورده، واجد است. اگر آن قرآن واقعى كه بر رسول خدا )ص( نازل شد، از حيث فصاحت و بلاغت در اوج بود، ذكر و هادى و نور بود، مبين معارف حقيقى و شرايع فطرى بود، در آن هيچ اختلافى يافت نمى‏شد، هيچ كس نمى‏توانست مثل آن را بياورد و... اين قرآن كنونى نيز همه‏ى آن‏ها را داراست و اگر قرار بود تحريفى در آن رخ دهد، بايد اين اوصاف دگرگون و دچار زياده و نقصان مى‏شد؛ در حالى كه چنين نيست. اگر فرض شود چيزى از آن ساقط شده، يا از نظر اعراب كلمات يا ترتيب آيات دچار دگرگونى شده باشد، بايد قبول كرد كه دگرگونى آن به نحوى است كه كم‏ترين اثرى در اوصاف آن از قبيل اعجاز، رفع اختلاف، هدايت، نوريت، ذكريت، هيمنه و قهاريت بر ساير كتب آسمانى، و... ندارد و در واقع، دگرگونى‏اى است كه اهميتى ندارد و به قرآن بودن قرآن لطمه‏اى نمى‏زند.
2. علاوه بر اين، احاديث فراوانى كه از پيامبر )ص( و معصومين )ع( درباره‏ى تمسك به قرآن و خصوصا درباره‏ى اين كه اخبار و احاديث آنان را بر قرآن عرضه كنيم، وارد شده، دليل بر تحريف نشدن قرآن است؛ زيرا اگر كتاب الهى تحريف شده بود، چنين كارى كاملا لغو بلكه گمراه كننده بود. همچنين روايات فراوانى از ائمه اطهار )ع( وجود دارد كه به شيعيان توصيه كرده‏اند، قرآن را همانند ساير مردم بخوانند )اقرؤوا كما قرأ الناس( كه تأكيد بر اين است كه اگر چه قرآن حضرت على )ع( از حيث نحوه‏ى گردآورى و ترتيب سوره‏ها با قرآن موجود متفاوت بوده است، ولى اين تفاوت كم‏ترين خللى در معناى آن ايجاد نمى‏كند. لذا نه حضرت على )ع( و نه ائمه‏ى پس از ايشان، قرآن مذكور را حتى در اختيار شيعيان خود قرار ندادند.« (ترجمه‏ى تفسير الميزان، ج 12، ص 150 - 159.) البته شايد كسى بر اين دليل دوم اشكال كند كه اين دليل، حداكثر، عدم تحريف در زمان خود ائمه )ع( را اثبات مى‏كند و نه بعد از آن‏ها و در زمان غيبت را. در پاسخ بايد گفت: اولا، وقتى آن‏ها مطلقا مسلمانان را به تبعيت از قرآن و عرضه‏ى كلام خود بر قرآن دعوت مى‏كنند، نشان مى‏دهند كه اين اطمينان را در مورد آينده نيز داشته‏اند؛ و گرنه اگر احتمال دهند كه در آينده قرآن تحريف مى‏شود، جا ندارد كه به شيعيان خود بگويند، براى آگاهى از اعتبار داشتن روايات ما، ابتدا آن‏ها را بر قرآن عرضه كنيد. ثانيا، چنان كه قبلا توضيح داده شد، تمامى شك و شبهه‏هايى كه در خصوص قرآن مطرح است، حداكثر در مورد زمان گردآورى است و بعد از مصحف عثمانى، به خاطر كثرت و شيوع اين نسخه در دست همه مردم و در همه زمان‏ها، هيچ گاه امكان تحريف هم وجود نداشته است. .
3. با توجه به اين كه همه‏ى مدعيان تحريف، ادعايشان در مورد تحريف قرآن، تحريف به نقصان است و نه تحريف به زيادت - يعنى تا به حال كسى پيدا نشده است كه بگويد: »فلان آيه‏اى كه اكنون در قرآن هست، واقعا بر پيامبر )ص( نازل نشده و بعدها اضافه شده است« مى‏توان دليل ديگر بر نفى تحريف آورد و آن، دليل بر اساس خود قرآن كريم است. يعنى كسى كه مسأله‏ى تحريف به نقصان را مطرح مى‏كند، مى‏پذيرد كه هر آنچه در قرآن كنونى موجود است، حق است. از طرف ديگر، مى‏دانيم كه در قرآن آمده است: »انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون« (حجر 9/15:) بى‏ترديد، ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده‏ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود. و نيز: »انه لكتاب عزيز - لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد« (فصلت 42/41) و به راستى آن كتابى ارجمند است كه هيچ گونه باطلى نه از پيش رو و نه از پشت سر به سويش نمى‏آيد؛ فرو فرستاده‏اى است از جانب [خداوند] حكيم و ستوده. پس اگر هر چه در قرآن موجود است، حق است، و در قرآن موجود گفته شده است كه خدا آن را حفظ مى‏كند، نتيجه اين مى‏شود كه خدا اين قرآن را از خطر نقصان نيز حفظ كرده و تحريفى در آن رخ نداده است.
اكنون به سراغ معتقدان به تحريف برويم. همه‏ى كسانى كه ادعاى تحريف كرده‏اند، از ميان محدثين )شيعه يا سنى( برخاسته‏اند. علامه طباطبايى )ره( مجموع ادله‏ى آن‏ها را به بيان ذيل، گردآورى، سپس نقد مى‏كند:
«1. اخبار و روايات متعددى از طريق شيعه و سنى وارد شده است كه بر سقوط بعضى از سوره‏ها، يا بعضى از آيات و يا بعضى از جملات، كلمات يا حروف، و يا تغيير و جا به جا شدن برخى آيات و جملات در هنگام جمع آورى اول در زمان ابوبكر يا جمع آورى در زمان عثمان دلالت دارند.
2. عقل بعيد مى‏داند قرآنى را كه غير معصوم گردآورى كرده باشد، هيچ اشتباه و غلطى در آن راه نيابد و عينا موافق از كار درآيد.
3. روايتى از شيعه و سنى نقل شده است كه حضرت على )ع( پس از رحلت پيامبر اكرم )ص( از مردم كناره گيرى كرد و جز براى نماز بيرون نمى‏آمد تا آن كه قرآن را جمع آورى كرد؛ ولى مردم آن را از او نپذيرفتند و به قرآنى كه زيد بن ثابت جمع آورى كرده بود، اكتفا كردند. اگر اين دو عين يكديگر بود، آن نپذيرفتن معنا نداشت.
4. رواياتى هست كه مى‏گويد: »آنچه در بنى‏اسرائيل )يهود( رخ داد، مو به مو در اين امت نيز واقع مى‏شود.« و يكى از چيزهايى كه در بنى‏اسرائيل رخ داد، تحريف كتابشان بود. پس كتاب اين امت نيز تحريف مى‏شود.
اما پاسخ اين‏ها به ترتيب عبارت است از:
1. تمسك به روايات براى اثبات تحريف، مستلزم حجت نبودن خود آن روايات است؛ زيرا با پذيرش تحريف قرآن، معجزه بودن آن، و در نتيجه نبوت حضرت محمد )ص( و امامت ائمه اطهار )ع( زير سؤال مى‏رود. در اين صورت، صرفا به عنوان يك سلسله گزارش‏هاى تاريخى مى‏توان به سراغ اين روايات رفت و نه به عنوان سخن معصوم؛ و به لحاظ تاريخى نيز:
اولا: اين روايات خبر واحدند و نه متواتر (خبر متواتر« به معنى روايتى است كه از طريق افراد مختلفى به قدرى نقل شده باشد كه انسان به صحت آن يقين كند؛ اما »خبر واحد« روايتى است كه از اين مزيت برخوردار نيست؛ لذا يقين‏آور نمى‏باشد. كه فايده‏ى يقينى داشته باشند؛ )
ثانيا: عمدتا سندشان ضعيف است؛ يعنى اكثر آن‏ها يا اصلا سند ندارند و اصطلاحا مرسل هستند و يا رجال سند آن‏ها [يعنى راويان آن‏ها] ضعيف و غير قابل اعتمادند؛
ثالثا: عمدتا در دلالتشان قاصرند؛ يعنى دلالت بر تحريف قرآن نمى‏كنند؛ يعنى بسيارى از اين‏ها اگر آيه‏اى از قرآن را به صورت متفاوتی مى‏آورند، در واقع اين طور آورده‏اند تا مضمون آيه را تفسير كنند و نه اين كه بگويند: آيه اين طور نازل نشده است! مثلا در تفسير آيه‏ى و ان تلووا أو تعرضوا (نسا 135/4: و اگر به انحراف گراييد يا اعراض نماييد.) ، حديثى در »كافى« آمده است كه: و ان تلووا )الأمر( أو تعرضوا )عما امرتم به( (كافى، ج 1، ص 421: و اگر )مطلب را( تحريف كنيد يا )از آنچه به شما دستور داده شده( اعراض نماييد. و جملات داخل پرانتز براى تفسير و توضيح آيه است و نه به عنوان جزئى از آيه. اكثر روايات مورد استناد اين گروه، از اين قسم سوم است. از جمله دلايلى كه نشان مى‏دهد اين عبارات، عبارات تفسيرى هستند، اين است كه خود ائمه )ع( اين‏ها را با عبارات مختلف مطرح مى‏كردند. مثلا در تفسير آيه‏ى و لقد نصركم الله ببدر و أنتم أذلة (آل عمران 123/3: )و خداوند شما را در حالى كه ناتوان بوديد، در [جنگ بدر] يارى داد. در يك جا گفته‏اند: »و لقد نصركم الله ببدر و أنتم ضعفاء«؛ و در جاى ديگر گفته‏اند: »و لقد نصركم الله ببدر و انتم قليل« (يعنى خواسته‏اند بگويند كه مقصود و معناى اذلة: همان ضعفاء يا قليل بودن است. )
رابعا: رواياتى كه مورد استناد اين گروه است، در بسيارى از موارد با يكديگر متعارضند و هر يك، تغييرات را به نحوى متفاوت با ديگرى گزارش مى‏كنند. اين محدثان، در برخى روايات، آيات و سوره‏هايى آورده‏اند كه اندك تأملى در آن‏ها، جعلى بودن آن‏ها را روشن مى‏سازد؛ زيرا هيچ بهره‏اى از نظم و اسلوب قرآن ندارند؛ همانند سوره‏هاى خلع و حفد - كه محدثان سنى نقل كرده‏اند - يا سوره‏ى ولايت - كه محدثان شيعى نقل كرده‏اند - و صرفا عبارت سازى‏هايى است كه سازنده‏اش خواسته است از قرآن تقليد كند؛ ولى صحبت كردن عادى خود را نيز فراموش كرده است.
2. اين كه »عقل، عدم تحريف را بعيد مى‏داند« اصلا صحت ندارد؛ زيرا عقل، حداكثر احتمال مى‏دهد كه نوشته‏اى با اصلش مطابق نباشد؛ نه اين كه اساسا مطابقت هر نوشته‏اى با اصلش را بعيد بشمارد؛ يعنى هر جا كه دليلى بر مطابقت باشد، آن را مى‏پذيرد و هر جا دليلى بر عدم مطابقت باشد، باز هم از دليل پيروى مى‏كند.
3. در مورد گردآورى قرآن توسط حضرت على )ع( هم در ابتداى بحث توضيح داديم كه حداكثر اين است كه آن قرآن، از نظر ترتيب سوره‏ها و برخى آيات يك سوره كه تدريجا نازل شده‏اند، با قرآن موجود تفاوت داشته است؛ آن هم تفاوتى كه به هيچ وجه باعث مغفول ماندن حقيقتى از حقايق دينى نمى‏شده؛ و گرنه حضرت على )ع( كسى نبوده است كه به سادگى از چنين مطلبى بگذرد؛ بلكه قطعا لا اقل با آن‏ها احتجاج مى‏كرد و به صرف اعراض آن‏ها قانع نمى‏شد.
4. اين كه همه‏ى آنچه در مورد يهود رخ داده است، در مورد مسلمان‏ها هم رخ مى‏دهد، درست است؛ ولى به اين معنا نيست كه در همه‏ى جهات كاملا يكسان و شبيه هم باشند. يعنى حتى اگر بالفرض بپذيريم كه اين روايات، شامل تحريف كتاب هم مى‏شود، مى‏گوييم ممكن است مشابهت از جهت نتيجه‏ى تحريف، يعنى حدوث اختلاف و تفرقه و انشعاب باشد. يا به اين لحاظ باشد كه مسلمانان به پاره‏اى از تعاليم قرآن بى‏توجه مى‏شوند و عملا آن‏ها را كنار مى‏گذارند [يا به معنى اين باشد كه معناى اين آيات را تحريف و مطابق اغراض خود توجيه مى‏كنند.]« (ترجمه‏ى تفسير الميزان، ج 12، ص 157 - 171؛ با تلخيص فراوان.) .
نسخه چاپی