پرسش :

اگر احاديثى را كه شيعه براى اثبات امامت به آن‏ها استناد مى‏كند، در كتب معتبر روايى اهل تسنن نيز آمده است، چرا آن‏ها دست از اعتقاد خود برنمى‏دارند؟


پاسخ :
حقيقت اين است كه پذيرش يا كنار گذاشتن يك دين و مذهب، براى كسانى كه واقعا دغدغه‏هاى دينى دارند، ساده نيست) ممكن است كسى اصلا دغدغه‏ى دينى نداشته باشد و فقط تابع اميال و هوس‏هاى خويش باشد) چنين كسى برايش تفاوتى ندارد كه در شناسنامه‏اش اسم چه دينى ثبت شده باشد و چه بسا به خاطر معشوقه‏اش حاضر شود دينش را هم تغيير دهد) اما بحث ما در مورد كسانى است كه واقعا دغدغه‏ى دينى دارند) براى فهم پاسخ اين مطلب، خوب است ابتدا نگاهى به تاريخ و نگاهى به نحوه‏ى ديندارى اكثر مردم بيندازيم) از زمان حكومت معاويه به بعد، در تاريخ اسلام شاهد جريانى هستيم كه از طرفى به شدت مانع نشر فضايل اميرالمؤمنين )ع( مى‏شود و از جانب ديگر، با جعل حديث شروع به شايعه سازى و تهمت پراكنى عليه حضرت على )ع( و مدح و ستايش از كسانى مى‏كند كه در نقطه‏ى مقابل حضرت قرار داشته‏اند) اين جعل حديث به قدرى زياد مى‏شود كه حتى نويسندگان مهم‏ترين مجامع حديثى اهل سنت، يعنى نويسندگان صحاح سته همگى در مقدمه‏ى كتاب‏هايشان تذكر مى‏دهند كه ما با بيش از چند ميليون حديث مواجه بوديم و سعى كرديم از ميان آن‏ها، حدود چند هزار حديثى را كه به نظرمان صحيح مى‏رسيد، استخراج كنيم و به بقيه‏ى احاديث اعتماد نداريم) حتى علماى بعدى اهل سنت نيز تمام اين چند هزار حديثى را كه آن‏ها استخراج كرده‏اند، معتبر نمى‏دانند)
بسيار طبيعى است كه نه تنها عوام، بلكه بسيارى از خواص و علما نيز تحت تأثير اين جو واقع شوند) در واقع اين امر نشان دهنده‏ى عظمت اميرمؤمنان )ع( است كه با وجود اين همه جوسازى‏ها، هنوز محبانى دارد و اين محبان، نه فقط در بين مسلمانان، بلكه در غير مسلمانان نيز فراوان مى‏باشند)
از جنبه‏ى ديگر، اگر به نحوه‏ى ديندارى اكثر مردم و حتى بسيارى از علما و خواص توجه كنيم، درمى‏يابيم كم‏تر كسى پيدا مى‏شود كه واقعا به تحقيق و بررسى بى‏طرفانه بين اديان و مذاهب دست بزند و پس از چنين تحقيقى، مذهبش را انتخاب كند) اهل سنت نيز از اين قاعده مستثنى نيستند؛ يعنى آن‏ها نيز در يك بافت و زمينه‏ى فرهنگى خاصى زندگى مى‏كنند كه هر چه مى‏خوانند و مى‏شنوند، تأييدى بر عقيده‏ى خودشان است و حداكثر يك يا دو كتاب از شيعيان نيز به دست آن‏ها مى‏رسد كه همين يكى دو كتاب هم در آن فضاى خاص فرهنگى، بى‏معنى و حتى كذب به نظر مى‏رسد) مثلا شما مى‏پرسيد: چرا با اين همه حديث كه درباره‏ى مقام اميرالمؤمنين )ع( وارد شده است، آن‏ها دست از اعتقاد خود درباره‏ى خلافت برنمى‏دارند؛ حال آن كه اگر به كتب حديثى آن‏ها نگاه كنيد، خواهيد ديد كه ده‏ها حديث يا تأكيدات شديد و غليظ تر درباره‏ى مقام ابوبكر و عمر نقل كرده‏اند )احاديثى كه علماى رجال ما، نشان داده‏اند كه راويان آن‏ها عموما غير معتبرند() به طور مسلم كسى كه اين گونه تلقى درباره‏ى ابوبكر و عمر دارد، آن معدود احاديث مربوط به فضيلت حضرت على )ع( را كه در كتبشان آمده است، به نحوى توجيه مى‏كند) برخى غير منصفانه آن‏ها را كنار مى‏گذارند؛ اما برخى كه منصف‏ترند، با آن كه مى‏پذيرند اين احاديث صحيح است، اما مى‏گويند: اين‏ها نص در امامت نيست) يا حتى بعضى مى‏پذيرند كه اين احاديث نص در امامت على )ع( است، اما امامت را به عنوان يك مسأله كاملا دنيوى )حكومت ظاهرى( مى‏نگرند و مى‏گويند: پيامبر )ص( صرفا على )ع( را پيشنهاد كرده است و مردم مى‏توانند او را بپذيرند و يا نپذيرند) آن‏ها با توجه به مقامى كه براى صحابه از پيش مسلم فرض گرفته‏اند، مى‏گويند: چون صحابه نپذيرفتند، پس عمل آن‏ها براى ما حجت است ( نمونه‏ى چنين تلقى‏اى، تلقى استاد ابن ابى‏الحديد است كه ابن ابى‏الحديد در شرح نهج‏البلاغه همين سؤال را از استادش مى‏پرسد كه اگر واقعا نصى بر خلافت على )ع( است، چرا صحابه زير بار نرفتند، و استادش پاسخ فوق را مطرح مى‏كند) ر)ك شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج 12، صص 82 - 90)
البته اين سخنان، به ويژه مسأله‏ى توجه به بافت فرهنگى افراد، به هيچ وجه به معناى عدم امكان تحقيق آزادانه نيست و مقصودمان هم اين نيست كه انسان‏ها در يك جبر محيطى واقعند و لذا نمى‏توان حق را تشخيص داد؛ بلكه سخن ما در تصحيح انتظار خود از ديگران است؛ يعنى همان گونه كه از خود انتظار نداريم كه با ديدن چند حديث در فضيلت ابوبكر و عمر دست از عقايد خود برداريم، نبايد از اهل سنت انتظار داشته باشيم كه فقط با ديدن چند حديث درباره‏ى امامت على )ع( دست از عقايد خود بردارند؛ بلكه بايد آن‏ها را به تحقيق آزادانه در اين باب دعوت كنيم تا كم‏كم احاديث صحيح را از احاديث ناصحيح تفكيك كنند و به حقيقت برسند) اين رسيدن به حقيقت، يك فرآيند تدريجى است و يك شبه حاصل نمى‏شود)
البته نكته‏ى ديگرى نيز در اين جا مطرح مى‏باشد و آن، مطلبى است كه استاد مطهرى تحت عنوان »لغزشگاه‏هاى انديشه« ( اين بحث را استاد مطهرى در كتب متعددى مطرح كرده‏اند كه جامع‏تر از همه در كتاب مقدمه‏اى بر جهان بينى اسلامى، ج 1، انسان و ايمان مى‏باشد) از آن ياد مى‏كند) اكثرا خيال مى‏كنند وقتى ادله‏اى بر اثبات مطلبى يافت شد، همگان آن را خواهند پذيرفت؛ اما واقعيت اين است كه همواره چنين چيزى رخ نمى‏دهد؛ يعنى در عين اين كه انسان‏ها عقلا موظفند كه وقتى دليل كافى بر اثبات مطلبى ديدند، آن را بپذيرند، اما عملا چنين نمى‏كنند و اين ناشى از عواملى است كه در قرآن کريم نيز به آن‏ها اشاره شده است) مهم‏ترين اين عوامل كه مانع از تسليم شدن انسان در برابر حقيقت مى‏شوند، عبارتند از:
الف: تبعيت از ميل‏ها و هوى‏هاى نفسانى: يعنى عدم رعايت بى‏طرفى در هنگام تحقيق) قرآن كريم درباره‏ى عده‏اى از گمراه شدگان مى‏فرمايد: ان يتبعون الا الظن و ما تهوى الأنفس ( نجم 23/53: [آنان) جز گمان و آنچه را كه هواى نفسشان مى‏خواهد، تبعيت نمى‏كنند)
ب: تكيه بر ظن و گمان به جاى علم و يقين: قرآن كريم نه تنها در مورد گمراه شدگان، بلكه در مورد برخى از گمراه كنندگان نيز اين نكته را مطرح كرده است كه: و ان تطع أكثر من فى الأرض يضلوك عن سبيل الله ان يتبعون الا الظن ( انعام 116/6: و اگر از بيش‏تر كسانى كه در اين زمين مى‏باشند، تبعيت كنى، تو را از راه خدا گمراه مى‏كنند) آنان جز از گمان خود پيروى نمى‏كنند)
پ: سنت گرايى و گذشته گرايى: يعنى وقتى انسان مى‏بيند كه نسل‏هاى گذشته و آبا و اجدادش عقيده‏اى داشته‏اند، برايش دشوار است آن عقيده را كنار بگذارد؛ ولو اين كه دريابد باطل است) قرآن كريم درباره‏ى چنين افرادى مى‏فرمايد: و اذا قيل لهم اتبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتبع ما ألفينا عليه آبائنا أولو كان آبائهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون ( بقره 170/2: و چون به آنان گفته شود: »از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد«، مى‏گويند: »نه! بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافته‏ايم، پيروى مى‏كنيم)« هر چند پدرانشان چيزى را درك نمى‏كرده و به راه صواب نمى‏رفته‏اند؟)
ت: شخصيت گرايى: يعنى در مقابل شخصيت‏هاى بزرگ، قدرت تفكر و انتخاب را از دست دادن و بى‏اراده از او تبعيت كردن) قرآن كريم از زبان برخى افراد كه به جهنم افتاده‏اند، چنين نقل مى‏كند: ربنا انا أطعنا سادتنا و كبرائنا فأضلونا السبيلا ( احزاب 67/33: پروردگارا! ما رؤسا و بزرگان خويش را اطاعت كرديم و ما را از راه به در كردند)
ث: شتابزدگى: يعنى قبل از اينكه ادله‏ى كافى در اثبات يا رد مطلبى بيابند، درباره‏ى آن قضاوت مى‏كنند) به فرموده‏ى امام صادق )ع( ( تفسير الميزان )عربى(، ج 6، ص 319؛ ذيل آيه‏ى 169 سوره‏ى اعراف) ، قرآن كريم در دو آيه، مردم را از شتابزدگى در تصديق و شتابزدگى در انكار منع مى‏كند؛ يكى اين كه فرمود: الم يؤخذ عليهم ميثاق الكتاب أن لا يقولوا على الله الا الحق ( اعراف 169/7: آيا از آنان پيمان كتاب [آسمانى) گرفته نشده است كه جز به حق، نسبت به خدا سخن نگويند)))؟) ؛ ديگر اين كه: بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ( يونس 39/10: بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند) ( اين پنج لغزشگاه انديشه از همان كتاب سابق الذكر استاد مطهرى اخذ شده‏اند)
اكنون مى‏توان گفت: از طرفى با توجه به آن بافت فرهنگى خاص و از طرف ديگر با توجه به وجود اين لغزشگاه‏هاى انديشه، طبيعى است كه اهل سنت به راحتى از مواضع خود برنگردند؛ همان طور كه ممكن است خود ما نيز گاهى بدون تحقيق موضع خطايى را اتخاذ كنيم و متوجه نباشيم)
نسخه چاپی