پرسش :

فلسفه‏‌ غيبت امام زمان علیه السلام چيست؟


پاسخ :
پيش از ورود براى پاسخ به اين سؤال، تذكر دو نكته لازم است:

1) اگر به محيط پيرامون خود توجه كنيم، در مى‌‏يابيم كه در عالم آفرينش، امور بسيار زيادى هست كه ما فلسفه‌‏ى آن‏ها را نمى‌‏دانيم و اگر آنچه را كه مى‌‏دانيم، با آن چه را كه نمى‌‏دانيم، مقايسه كنيم، درمى‌‏يابيم كه نادانسته‌‏هاى ما به مراتب بيش از دانسته‌‏هاى ماست؛ لذا اگر در عالم آفرينش، حكمت و فلسفه‌‏ى چيزى را ندانستيم، نبايد وجود هر گونه حكمت و فلسفه‌‏اى را براى آن منكر شويم.

2) ميان ندانستن سر غيبت و امكان وقوع غيبت، هيچ ملازمه‌‏اى وجود ندارد؛ يعنى چنين نيست كه اگر ما سر غيبت را درک نكنيم، مجبور به انكار وقوع آن شويم. همان گونه كه ما سر وجود بسيارى از اشياى پيرامون خود را نمى‏‌دانيم، اما آن‏‌ها را انكار نيز نمى‏‌كنيم؛ لذا وقتى پيامبر اكرم (ص) و ساير معصومين (ع) بر وقوع چنين حادثه‌‏اى خبر دهند، ما به عنوان يک مؤمن آن را مى‏‌پذيريم؛ ولو اين كه حكمت آن را درک نكنيم و خداوند تعالى، ايمان به غيب را يكى از صفات متقين دانسته است: «هدى للمتقين الذين يومنون بالغيب؛ اين كتاب كه در آن ترديدى نيست. هدايتى براى متقين است. همان كسانى كه به غيب ايمان دارند.(بقره 2 - 3/2)

با اين دو مقدمه، اكنون به سراغ پاسخ‌‏هايى مى‌‏رويم كه ائمه اطهار (ع) در مقابل اين سؤال مطرح كرده‌‏اند. اين سؤال كه غيبت چه سرى دارد، در زمان خود ائمه‌‏ اطهار (ع) و حتى از خود امام زمان (عج)، نيز پرسيده شده است. آن بزرگواران در پاسخ دو گونه برخورد كرده‌‏اند. در مواردى تصريح كرده‌‏اند كه فلسفه‏‌ى واقعى غيبت تا زمان ظهور ايشان هيچ گاه روشن نخواهد شد؛ اما در عين حال برخى حكمت‏‌ها و فوايد و مصلحت‌‏هايى را كه موجب غيبت شده است، مطرح كرده‌‏اند و به اين وسيله خواسته‌‏اند كارى كنند كه ما خيال نكنيم واقعا هيچ مصلحتى در غيبت آن بزرگوار وجود ندارد و فقط تذكرى است كه اين مصلحت‏‌ها، همه‌‏ى قضيه نيست و سر واقعى آن، امرى بزرگ‌‏تر است. اينک، احاديثى در هر دو مورد مى‌‏آوريم:

در خصوص پاسخ اول - كه سر واقعى غيبت تا زمان ظهور معلوم نخواهد شد - مثلا عبدالله بن فضل هاشمى از امام صادق (ع) روايت مى‏‌كند:
«ان وجه الحكمة فى ذلك لا ينكشف الا بعد ظهوره، كما لا ينكشف وجه الحكمة لما اتاه الخضر من خرق السفينة و قتل الغلام و اقامة الجدار لموسى (ع) الا وقت افتراقهما؛ يابن الفضل، ان هذا الأمر امر من الله تعالى، و سر من سر الله و غيب من غيب الله، و متى علمنا أنه عزوجل حكيم، صدقنا بأن أفعاله و أقواله كلها حكمة و ان كان وجهه غير منكشف لنا»(كمال الدين و تمام النعمة شيخ صدوق، به نقل از آيت الله صافى گلپايگانى، منتخب الأثر، صص 266 - 7)
«اما وجه حكمت در اين مسأله جز بعد از ظهور او آشكار نخواهد شد؛ همان گونه كه وجه حكمت كارهاى خضر (ع)، يعنى خراب كردن كشتى، كشتن پسر بچه و تجديد بناى ديوار براى حضرت موسى (ع) تا زمان جدايى‏‌شان معلوم نشد. اى پسر فضل! اين مطلب، امرى از امور الهى و سرى از اسرار الهى و غيبى از غيوب الهى است و وقتى ما دانستيم كه خداوند عزوجل حكيم است، تصديق خواهيم كرد كه همه‌‏ى كارها و سخنانش حكيمانه است؛ ولو اين كه ما حكمت آن‏‌ها را درنيابيم.»
درک اين مسأله به حدى براى انسان‏‌هاى عادى دشوار است كه حتى خود امام زمان (عج) در توقيعى، در عين حال كه برخى مصلحت‌‏هاى اين غيبت را متذكر مى‌‏شود، توصيه مى‏‌كند: «از حقيقت اين امر خيلى جست و جو نكنيد كه آن را نخواهيد دانست: «اما علم ما وقع من الغيبة، فان الله عزوجل يقول: يا أيها الذين آمنوا لا تسئلوا عن أشياء ان تبدلكم تسؤكم، فاغلقوا باب السؤال عما لا يعينكم، و لا تكفلوا علم ما قد كفيتم»(كمال الدين و تمام النعمة، به نقل از منتخب الأثر، ص 267؛ و الاحتجاج طبرسى، ج 2، ص 284، به نقل از كلمة الامام المهدى، ص 290)
«اما علت رويداد غيبت، پس خداوند تعالى فرموده است: «اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد! از چيزهايى كه اگر برايتان آشكار شود، ناراحتتان مى‏‌كند، سؤال نكنيد.» پس باب سؤال را بر آنچه به حالتان فايده ندارد، ببنديد و خود را براى دانستن آنچه كه از شما نخواسته‏‌اند، در زحمت نيندازيد.»

اما در احاديث، برخى وجوه ديگر نيز به عنوان برخى مصالح مترتب بر غيبت ذكر شده است؛ از جمله:

1) به گردن نداشتن بيعت و تعهد نسبت به هيچ حكومت جائرى: چنان كه در همين توقيع فوق الذكر آمده است: «اما علم ما وقع من الغيبة، انه لم يكن لأحد من آبائى و قد أوقعت فى عنقه بيعة لطاغية زمانه، و انى أخرج حين أخرج و لا بيعة لأحد من الطواغيت فى عنقى» (منبع پيشين)
«اما علت رويداد غيبت! همانا هيچ يک از پدران من نبودند مگر اين كه بيعت و تعهدى در مقابل حكومت‏‌هاى طاغوت زمان خود داشتند، ولى من هنگامى كه قيام مى‏‌كنم، تعهدى نسبت به هيچ يک از طاغوت‏ها بر عهده‌‏ام نيست.»

2) در برخى از احاديث، علت آن خوف از كشته شدن ذكر شده است. مثلا در كتاب الغيبة از «شيخ طوسى»، از «زراره» نقل شده است: [كه امام صادق (ع) فرمود: ان للقائم غيبة قبل ظهوره، قلت: لم؟ قال: يخاف القتل؛ (به نقل از منتخب الأثر، ص 269) و ظاهرا همين حديث با سلسله اسناد ديگرى در كتاب شريف كافى نيز آمده است و مى‏‌دانيم كه امامان ما، همگى توسط دشمنانشان به شهادت رسيدند؛ به ويژه آخرين امامان؛ يعنى امام هادى (ع) و امام عسکرى (ع) كه در همان سنين جوانى شهيد شدند و دشمنان درصدد بودند تا امام زمان (عج) را نيز در همان طفوليت به شهادت برسانند. البته اصل اين مطلب، حدوث غيبت را توجيه مى‏‌كند و نه بقاى غيبت را. هر چند از اين حيث كه تا وقتى اسباب و علل ظاهرى براى حفظ جان ايشان و برقرارى حكومت عدل مهيا نشود، جان ايشان همچنان در خطر است، مى‌‏توان آن را توجيهى براى بقاى غيبت نيز دانست.

3) آزمايش و امتحان مؤمنان: در احاديث متعددى، يكى از حكمت‌‏هاى غيبت، آزمايش و امتحان مؤمنين براى جدا شدن مؤمنين واقعى از مدعيان دروغين ديندارى معرفى شده است. مى‏‌دانيم كه يكى از سنت‏‌هاى الهى، سنت ابتلا و امتحان است و خداوند هر كس را كه ادعاى ايمان داشتن مى‌كند، مورد امتحان قرار مى‏‌دهد تا صدق يا كذب ادعايش آشكار شود: «أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا آمنا و هم لا يفتنون - و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين»(عنكبوت 2 - 3/29)
«آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند: ايمان آورديم! رها مى‏‌شوند و مورد آزمايش قرار نمى‌‏گيرند؟ به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند، آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته‌‏اند، معلوم دارد و دروغگويان را نيز معلوم كند.»
اين غيبت نيز، خود امتحانى براى مؤمنين است؛ هم امتحان ايمانشان و هم امتحان عملشان. اما امتحان ايمانشان از اين حيث است كه طولانى شدن غيبت او باعث مى‌‏شود تا عده‌‏اى كه ايمانشان استوار نيست، در مورد او ترديد كنند؛ چنان كه از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است: «و ذاك الذى يغيب عن شيعته و أوليائه غيبة لا يثبت فيها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان» (آيت الله صافى گلپايگانى، منتخب الأثر، ص 101)
«و آن، همان كسى است كه از شيعيان و دوستانش غايب مى‌‏شود؛ چنان غيبتى كه جز كسانى كه خداوند قلبشان را براى ايمان داشتن مورد امتحان قرار داده است، كسى بر قول به امامت او ثابت قدم نمى‏‌ماند.»
يا از امام باقر (ع) در پايان حديث مفصلى كه درباره‌‏ى كيفيت ظهور امام زمان مى‏‌باشد، آمده است: «و ذلك بعد غيبة طويلة ليعلم الله من يطيعه بالغيب و يؤمن به» (همان، ص 292)
«و آن بعد از غيبت طولانى است تا خداوند معلوم گرداند كه چه كسى او را در غيب اطاعت مى‌‏كند و به او ايمان دارد.»
يا از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده است: «و ليبعثن الله رجلا من ولدى فى آخر الزمان يطالب بدمائنا و ليغيبن عنهم تمييزا لاهل الضلالة حتى يقول الجاهل مالله فى آل محمد من حاجة» (همان، ص 299 و 263)
«و قطعا خداوند مردى از فرزندانم را در آخرالزمان بر خواهد انگيخت كه به خونخواهى ما قيام مى‏‌كند. او از مردم غايب مى‏‌شود تا گمراهان مشخص شوند و اين غيبت آن قدر طولانى مى‌‏شود كه جاهلان خواهند گفت: خداوند ديگر به اهل بيت پيامبر (ص) اعتنايى نمى‌‏كند.»
قريب به همين مضمون از پيامبر اكرم (ص) نيز نقل شده است.(همان، ص 262)

اما امتحان عملى به اين است كه آن قدر ناگوارى‏‌ها، دشوارى‏‌ها و گناهان مردم را احاطه مى‏‌كند و به تعبير پيامبر اكرم (ص): «ليأتين على الناس زمان لا يسلم لذى دين دينه الا من يفر من شاهق الى شاهق، و من حجر الى حجر كالثعلب باشباله» (منتخب الأثر، ص 437)
«زمانى مى‌‏رسد كه هر كس بخواهد دينش را حفظ كند، چاره‌‏اى ندارد جز اين كه از كوهى به كوهى و از سوراخى به سوراخ ديگر فرار كند؛ همانند شغالى كه دائما آشيانه‌‏ى خود را عوض مى‌‏كند.»
در احاديث مختلف، اين گناهان فراگير و معروف شدن منكرها و منكر شدن معروف‌‏ها مفصلا توضيح داده شده است. (براى نمونه‌‏اى از اين احاديث، رک: منتخب الأثر، ص 424 - 438، به ويژه حديث نهم كه از كتاب شريف كافى نقل شده است.)
براى همين دشوارى امتحان است كه در احاديث آمده است: «حفظ ايمان در آخرالزمان، از نگه داشتن گوى آتشين در دست، دشوارتر است.»

4) آماده شدن اوضاع جهان براى پذيرش توحيد و عدالت فراگير:
مى‏‌دانيم كه هدف از ارسال اين همه پيامبر و انزال اين كتاب‏‌هاى آسمانى، اشاعه‏‌ى خدا پرستى و گسترش عدالت در همه‏‌ى ابعاد بوده و حضرت مهدى (عج) كسى است كه قرار است اين تلاش‏‌هاى انبيا و اولياى حق را به سرانجام رساند؛ چنان كه در احاديث آمده است: «اذا قام القائم لم يعبد الا الله عزوجل» (منتخب الأثر، ص 471)
چون قائم قيام كند، جز خداى عزوجل معبودى پرستش نشود.»
و نيز امام باقر (ع) فرمودند: «اذا قام القائم ذهب دولة الباطل» (همان، ص 471)
«هنگامى كه قائم قيام كند، دولت باطل از ميان برود.»
و در تفسير آيه‌‏ى: «اعلموا أن الله يحيى الأرض بعد موتها؛ (حديد 17/57) بدانيد كه خداوند، زمين را پس از مرگش زنده مى‌‏گرداند.» فرموده‌‏اند: «يحييها بالقائم (ع) فيعدل فيها فيحيى الأرض بالعدل بعد موتها بالظلم» (منتخب الأثر، ص 478)
«خداوند زمين را به وسيله‌‏ى قائم احيا مى‏‌كند. پس او زمين را پس از اين كه به خاطر ظلم مرده بود، با عدل زنده مى‏‌كند.»
پس، آشكار است كه خداوند نمى‏‌خواهد اين برقرارى توحيد و عدالت اجبارى باشد؛ بلكه مى‌خواهد خود مردم به اين كار مايل شوند و اگر اجبارى در كار بود، مى‌‏توانست از همان ابتدا اين اجبار را پديد آورد. حال آن كه چنين نكرد؛ بلكه در قرآن كريم نيز فرمود: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط؛(حديد 25/57) ما پيامبران خود را فرستاديم تا خود مردم براى برقرارى قسط و عدل بپاخيزند.»
بنابراين، خود مردم بايد به رشدى برسند كه خواهان عدالت شوند و زمينه را براى عدالت آماده سازند تا حضرت مهدى (عج)ظهور كند. براى اين است كه در احاديث متعددى به اين نكته اشاره شده است كه تا مردم با يكديگر همدل و از ته دل خواهان اجراى عدالت نشده‌‏اند، ايشان ظهور نمى‏‌كند. البته اين منافاتى با فراوانى ظلم در جامعه ندارد؛ يعنى از طرفى در جامعه، ظالمانى هستند كه جهان را پر از ظلم ساخته‌‏اند؛ اما شرط ظهور اين است كه بسيارى از انسان‌‏ها نيز از اين ظلم و ستم‏‌ها به ستوه آمده باشند و آماده باشند كه با جان و دل براى گسترش عدالت و رفع اين ظلم‌‏ها تلاش كنند. معناى زمينه سازى براى ظهور، همين تربيت خود و افراد ديگر است؛ به نحوى كه هم خود عادلانه رفتار كنند و هم با جان و دل آماده براى گسترش عدالت باشند. مثلا در توقيعى از امام زمان (عج) آمده است:«ولو أن أشيا عنا - وفقهم الله لطاعته - على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا، و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفة و صدقها منهم بنا، فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نكرهه و لا نؤثره منهم»(احتجاج طبرسى، ج 2، ص 325، دومين نامه‏‌ى امام زمان (عج) به شيخ مفيد، به نقل از كلمة الامام المهدى، ص 200)
«و اگر چنان كه شيعيان ما - كه خداوند توفيق طاعتشان دهد - در راه وفاى به پيمانشان همدل مى‏‌شوند، يمن ملاقات ما برايشان به تأخير نمى‌‏افتاد و سعادت ديدار ما بر مبناى شناختى راستين و صداقتى از جانب آن‌‏ها نسبت به ما، زودتر نصي‌بشان مى‌‏شد. پس ما را از ايشان دور نمى‏‌دارد؛ مگر آن كارهايشان كه از نظر ما ناپسند است و ما از آنان روا نمى‌‏دانيم.»
البته چنان كه در ابتدا گفتيم، اين‏ها و موارد ديگرى كه احيانا در برخى احاديث ديگر يافت مى‌‏شوند، همگى از جمله فوايدى هستند كه بر غيبت آن حضرت مترتب است؛ وگرنه سر واقعى آن تا زمان ظهور ايشان بر مردمان معلوم نخواهد شد.

براى تفصيل اين بحث، رجوع کنید به:
1. آيت الله صافى گلپايگانى، نويد امن و امان، صص 121 - 150
2. منتخب الأثر، پاورقى صص 266 - 272)
نسخه چاپی