پرسش :

عقل و ادراک انسان، به تنهايي تا چه اندازه از حقايق عالم پس از مرگ مي‏تواند با خبر شود؟


پاسخ :
کسب آگاهي درباره‏ي زندگي پس از مرگ، منطقا از سه راه ممکن است و بايد ديد که در هر مورد، محدوده‏ي اين آگاهي‏ها تا چه اندازه است. اين راه‏ها عبارتند از: راه‏هاي نقلي، شهودي و عقلي؛ يعني يا از طريق فرموده‏ي معصوم )ع( آگاه شويم، يا حقايقي را شهود کنيم و يا با استدلال عقلي به اثبات آن بپردازيم. به طور معمول وقتي سؤال مي‏شود »به تنهايي...« مقصود مقدار شناختي است که با عقل يا شهود مي‏توان بدان رسيد و گرنه در مورد راه اول، ديگر اين واژه معنا ندارد.
پيش از آن که به سراغ ميزان دسترسي عقل و شهود به حقايق عالم پس از مرگ برويم، تذکر اين نکته ضروري است: وقتي مي‏گوييم عقل و شهود بدين حقايق دسترسي پيدا کرده‏اند، اصلا بدين معنا نيست که اگر وحي نبود، باز هم اين دو بي هيچ کم و کاستي مي‏توانستند به اين حقايق دسترسي يابند. در مورد عقل بايد گفت که بسياري از چيزهايي که در اين مسير کسب کرده،در واقع به الهام وحي بوده است؛ يعني در آيات و روايات مطلبي هست که تأمل و دقت عقلي در آن، نکته‏هايي را براي فيلسوف آشکار کرده است؛ چنان که مثلا ملاصدرا در بسياري از مباحث معاد به خصوص معاد جسماني، استدلال‏ها و براهين خود را ملهم از کلمات معصومين )ع( مي‏داند. در مورد شهود نيز بايد گفت که آن هم به نحوي ديگر، مديون دين است؛ يعني اين دين وحياني بوده که راه درست تزکيه‏ي نفس براي رسيدن به شهودات برتر را پيش روي انسان باز کرده است. پس در هر دو مورد، وحي و دين، لااقل نقش غير مستقيمي در کسب، چنين شناختي ايفا نموده‏اند. پس از اين مقدمه، اکنون به سراغ پاسخ مطالب مي‏رويم.
درباره‏ي راه شهود گفته‏اند: »انسان در مرتبه‏ي نازله‏ي حيات خود که قرآن کريم از آن به الحيوةالدنيا تعبير کرده، از آثار مخصوص به اين مرتبه، و از علم و اراده‏ي مخصوص به آن برخوردار است و کسي که در اين حد متوقف شود، از مراتب بالاتر حيات و آثار آن، محروم مي‏شود؛ يعني باصره و سامعه‏ي دنيوي از درک حقايق عالم برزخ و پس از مرگ عاجز است، اما اگر انساني در اين دنيا با طي مراتب سلوک، از مراتب بالاتري از حيات برخوردار شد، مي‏تواند شاهد عوالم برزخي و خصوصيات آن‏ها، و شاهد اهل برزخ و حالات و منازل آن‏ها باشد. ديدني‏هاي برزخي را ببيند و شنيدني‏هاي برزخي را بشنود.« (محمد شجاعي، بازگشت به سوي خدا، ج 2، ص 205 - 209. ) و از اين گونه انسان‏ها بارها در تاريخ ياد شده است. مثال معروفش، آن جواني است که پيامبر اکرم )ص( هنگام نماز صبح او را در مسجد ديد و پرسيد: »در چه حالي؟«
گفت: »در حال يقين«.
فرمود: »علامتش چيست؟«
وي ضمن برشمردن علائم اين يقين، به اين مطلب اشاره کرد که هم اکنون بهشتيان را در بهشت و دوزخيان را در جهنم مي‏بينم. (اصول کافي، ج 2، باب حقيقة الايمان و اليقين، ص 53؛ به نقل از مرتضي مطهري، داستان راستان، ج 1، ص 177 – 179)
نکته‏اي که در اين جا بايد ذکر شود، اين است که نبايد تصور کنيم عالم برزخ در زماني بعد از اين دنيا و عالم آخرت در زماني بعد از عالم برزخ است؛ يعني يکي تمام و بعد دومي آغاز مي‏شود، بلکه چنان که علامه طباطبايي هم با توجه به آيات، احاديث و هم با استدلال عقلي نشان داده‏اند، عالم برزخ محيط بر عالم دنيا و عالم آخرت محيط بر عالم برزخ (»انسان از آغاز تا انجام«، علامه طباطبايي، ترجمه‏ي صادق لاريجاني، ص 106 - 108. ) است و چنين است که انسان در همين زندگيش، با اوج گرفتن و طي مراحل سلوک، مي‏تواند عوالم بعدي را مشاهده کند، مانند سفر معراج پيامبر اکرم )ص(. پيامبر اسلام )ص( در معراج، بهشتيان را در نعيم و دوزخيان را در عذاب ديد. بسياري از اين بهشتيان و دوزخيان، انسان‏هايي از امت او بودند که هنوز متولد نشده بودند و حال اگر قيامت در زماني پس از زمان دنيا واقع مي‏شد، چنين شهوداتي براي ايشان ممکن نبود. انسان با عروج معنوي و روحاني مي‏تواند به مراتب مافوق دنيا؛ يعني عوالم برزخ و قيامت راه پيدا کند که اين مطلب را در پاسخ سؤالات بعد بيش‏تر توضيح خواهيم داد.در مورد راه عقل نيز راه باز است. به تعبير استاد مطهري: »در تعاليم دين، اعتقاد به برخي از چيزها منفک از اعتقاد به پيامبر )ص( نيست، مثلا روزه‏ي ماه رمضان يا نمازهاي يوميه. انسان نمي‏تواند بگويد من به پيامبر )ص( ايمان دارم، اما منکر روزه هستم؛ (البته منکر روزه غير از کسي است که وجوب روزه را پذيرفته، اما روزه نمي‏گيرد. منکر روزه اساسا از اسلام خارج است، اما دومي مسلمان است ولو فاسق.)يعني انسان نمي‏تواند پذيرش گفته‏هاي‏پيامبر )ص( و پذيرفتن روزه را از هم تفکيک کند، ولي خود اعتقاد به وجوب روزه، مستقلا موضوع ايمان و اعتقاد نيست؛ يعني در هيچ جاي قرآن وارد نشده است: »کساني که به روزه ايمان مي‏آورند.« اما در مورد قيامت و معاد، گذشته از اين که مثل روزه از ضروريات اسلام است )يعني نمي‏شود که کسي معتقد به پيامبر و در عين حال منکر معاد باشد(، اما علاوه بر آن، در تعبيرات قرآن ايمان به يوم آخر و قيامت آمده است؛ يعني مسأله معاد به نحوي عرضه شده است که مردم همان گونه که به خدا اعتقاد و ايمان پيدا مي‏کنند، به آخرت هم ايمان و اعتقاد پيدا کنند؛ يعني همان طور که خداشناسي لازم است، معادشناسي هم لازم است. بر همين اساس علماي اسلام، معاد را جزو اصول دين قرار داده‏اند؛ يعني مسأله‏اي است که خود قرآن از ما خواسته به طور کامل به آن ايمان داشته باشيم و لذا قرآن کريم بر قيامت استدلال مي‏کند، اما بر روزه استدلال نمي‏کند.« (مرتضي مطهري، معاد، ص 13 - 15؛ با تلخيص. ضمنا خلاصه‏ي مهم‏ترين استدلال‏هاي قرآن بر معاد را نيز ايشان در کتاب حيات اخروي )جلد ششم از مجموعه‏ي »مقدمه‏اي بر جهان بيني اسلامي«( ص 46 - 53، آورده است.)
پس اجمالا معلوم شد که عقل راهي به سوي شناخت معاد دارد و مي‏تواند آن را اثبات و درک کند که معاد لازمه‏ي عدل و حکمت الهي است، اما اين بدان معنا نيست که عقل مي‏تواند به تمام جزئيات معاد پي ببرد. استاد مطهري در ادامه‏ي بحث بالا توضيح مي‏دهد: »اين مطلب را نيز عرض کنم که مقصودم اين نبود که مسأله معاد اساسا و به هيچ وجه تعبدي نيست و ما آن را صد در صد و مستقلا، مثل توحيد، مي‏توانيم دريابيم. اصلا معاد را پيامبران ارائه داده‏اند و علم و فلسفه دنبال آن چه پيامبران گفته‏اند، رفته است. به تعبير ويليام جيمز، اديان نشاني داده‏اند و ديگران براي اين که تحقيق کنند که آيا چنين چيزي هست‏يا نه؟ دنبالش رفته‏اند، بعد هم از طريق علمي و فلسفي بدان رسيده‏اند. اگر اديان اين نشاني را نداده بودند، شايد هرگز علم و فلسفه دنبال آن نمي‏رفت. ما هم اگر گفتيم که تحقيق در اين جا مطلوب است، مقصودمان اين نيست که هيچ جنبه‏ي تعبدي ندارد، بلکه مقصود آن است که قرآن مايل است که ما بتوانيم از روي معرفت، به معاد اعتقاد پيدا کنيم و راه تحقيق در اين جا باز است.« (مرتضي مطهري، معاد، ص 30 – 31)
در اين زمينه، خوب است اشاره کنيم که صدرالمتألهين )در جلد نهم اسفار( و پس از وي، بسياري از حکيمان مکتب او، به خصوص علامه طباطبايي در رساله‏ي »الانسان بعد الدنيا«، (از اين رساله دو ترجمه به عمل آمده است
توانسته‏اند با ياري از تعاليم قرآني و روايي، مباحث معاد را در يک نظام منسجم عقلي تبيين کنند.
نسخه چاپی