پرسش :

مرگ‏هاي مختلف از جمله اجل معلق و مسمي چه تفاوت‏هايي با هم دارند؟


پاسخ :
قرآن کريم مي‏فرمايد: »ثم قضي أجلا و أجل مسمي عنده«. (انعام 2/6: آن گاه اجلي را نوشت و اجل حتمي نزد اوست) مفسران از اين آيه استفاده کرده‏اند که دو گونه أجل داريم: يکي اجل زماني دنيوي، که بعضي آن را أجل معلق ناميده‏اند و ديگري أجل مسمي که اين دو منطبق مي‏شوند بر قضا و قدر غير حتمي و حتمي که قبلا در اين مجموعه درباره‏اش بحث کرده‏ايم. (ر. ک: جلد اول از همين مجموعه‏ي آفتاب انديشه، خدا، بحث »بداء«) اکنون براي توضيح بيش‏تر در مورد اين دو اجل، تفسير علامه طباطبايي »ره« در ذيل آيه‏ي بالا را مي‏آوريم:
»از اين آيه معلوم مي‏شود که اجل دو گونه است: يکي اجل مبهم؛ [زيرا »أجلا« را به صورت نکره آورد] و ديگري اجل مسمي؛ يعني معين در نزد خداي تعالي و اين همان أجل محتومي است که تغيير نمي‏پذيرد و به همين جهت آن را مقيد کرده به »عنده« )نزد خدا( و معلوم است که چيزي که نزد خداست، دستخوش تغيير نمي‏شود؛ زيرا فرمود: »ما عندکم ينفد وما عندالله باق.« (نحل 96/16: آنچه پيش شماست، تمام مي‏شود و آنچه نزد خداست، پايدار مي‏ماند) و اين همان أجل محتوم و تغيير ناپذيري است که درباره‏اش فرمود: »إذا جاء أجلهم فلا يستأخرون ساعة و لا يستقدمون.« (يونس 49/10: هنگامي که اجلشان برسد، لحظه‏اي پيش و پس نمي‏افتد) پس نسبت أجل مسمي به غير مسمي، نسبت بين مطلق و مشروط است؛ يعني دومي چه بسا به خاطر تحقق نيافتن شرطش، وقوع نيابد، اما در مورد اولي امکان ندارد که تحقق نيابد.اگر آيات بالا به ضميمه‏ي آيه‏ي شريفه‏ي: »لکل أجل کتاب - يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام‏الکتاب.« (رعد 38 - 39/13: براي هر اجلي، کتابي است، خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مي‏کند و أم‏الکتاب نزد اوست) دقت شوند، اين نکته به دست مي‏آيد که أجل مسمي، همان أجل محتومي است که در »أم‏الکتاب« ثبت و أجل غير مسمي آن است که در »لوح محو و اثبات« نوشته شده است و مي‏دانيم که أم‏الکتاب بر حوادثي منطبق مي‏شود که در خارج ثابت است؛ يعني حوادثي که به علت تامه‏اي مستند است که تخلف از تأثير ندارد و لوح محو و اثبات قابل انطباق بر همان حوادث است، اما نه از جهت استناد آن به علل تامه، بلکه از نظر استنادش به علل ناقصي که اصطلاحا آن‏ها را مقتضي مي‏گوييم و ممکن است با موانعي برخورد کند و تأثير نکند. (علت تامه زماني محقق مي‏شود که هر مقتضي )علل ناقصه( موجود و مانع مفقود باشد که در اين صورت، معلول بالضروره رخ مي‏دهد، اما اگر ما فقط به وجود مقتضي علم داشته باشيم، امکانش هست که معلول واقع نشود. به عنوان مثال باريدن باران مقتضي است براي خيس شدن زمين، اما علت تامه نيست. لذا وقتي باران ببارد، ممکن هم هست زمين خيس نشود و آن در صورتي است که مانعي )مثلا سايه‏باني( وجود داشته باشد. اما وقتي علت تامه مهيا شد؛ يعني باران باريد و هيچ مانعي نبود، آن گاه قطعا زمين خيس مي‏شود. حوادث در أم‏الکتاب، به صورت علت تامه و در لوح محو و اثبات، به صورت مقتضي ثبت شده است) أجل آدمي نيز چنين است؛ يعني ساختمان بدن آدمي اقتضاي محدودي براي زندگي دارد که اين را مي‏توان اجلي دانست که در لوح محو و اثبات ثبت‏کرده‏اند و ممکن است عواملي در آن تأثير بگذارند و آن را جلو يا عقب بيندازند. اما زماني که با توجه به همه‏ي اين عوامل و موانع تأثيرگذار، مرگ انسان سر مي‏رسد، همان أجل مسمي و محتوم است که در ام‏الکتاب ثبت شده است. با اين بيان معلوم مي‏شود منافاتي بين ابهام در اجل غير مسمي و تعيين در اجل مسمي نيست، چه بسا اين دو أجل در يک زمان واقع شوند و چه بسا موافق هم نباشند که در اين صورت أجل مسمي تحقق مي‏پذيرد، نه أجل غير مسمي.« (ترجمه‏ي تفسير الميزان، ج 7، ص 9 - 10)
)براي بحثي بيش‏تر درباره‏ي اين دو اجل، ر. ک: علامه طباطبايي، »انسان از آغاز تا انجام«، ص 61 - 62 و آيت‏الله حسيني تهراني، »معادشناسي«، ج 1، ص 53 - 60.(.
نسخه چاپی