پرسش :

چرا زن به خاطر مرد بايد اين اندازه خودش را به زحمت بيندازد )از نظر حجاب، نحوه‏ى صحبت كردن، آرايش، شغل و...(؟ و به طور خلاصه، آيا حجاب مخالف حق آزادى زن نيست؟


پاسخ :
شكى نيست كه وقتى انسان بخواهد در جامعه‏اى زندگى كند، نمى‏تواند هر كارى دلش خواست انجام دهد؛ بلكه بايد به نحوى زندگى كند كه بتواند روابط مسالمت‏آميزى با ديگران داشته باشد. البته اين سخن نبايد بهانه‏اى شود كه جامعه هر چه خواست بر ما تحميل كند و تمام آزادى‏هاى فردى ما را سلب كند؛ كه اگر چنين كند، اين جامعه قابل تحمل نخواهد بود. يكى از مسائلى كه در زندگى اجتماعى براى افراد اهميت دارد، اين است كه ما نبايد بيهوده و به خاطر تعصبات يا مشكلات شخصى ديگران به زحمت و دردسر بيفتيم. ما مى‏خواهيم راحت و آسوده زندگى كنيم و تا زمانى كه مزاحم ديگران نشده‏ايم، كسى حق ندارد مزاحم ما شود.
از اين توضيح غالبا نتيجه گرفته مى‏شود كه: تحميل كردن حجاب و ساير امور ديگر بر زنان، كه عمدتا به خاطر كنترل مردان رخ مى‏دهد، يك تحميل نابه‏جاست. مردان خودشان را حفظ كنند، چرا زنان بايد اين قدر محدود شوند؟!
در پاسخ بايد دو مطلب را مورد بررسى قرار دهيم: يكى اين كه آيا آسوده بودن و به زحمت نيفتادن هميشه خوب است يا نه؟ و دوم اين كه آيا محدوديت هميشه بد است يا نه؟ و اگر به اين نتيجه رسيديم كه اين دو حكم، دو حكم مطلق نيستند، ببينيم چه ملاكى براى تشخيص محدوده‏ى آن دو وجود دارد؛ و آيا اين ملاك در مسائل مربوط به حجاب و امثال آن وجود دارد يا خير؟
در مورد مسأله‏ى اول، همه‏ى انسان‏ها طالب راحتى هستند، اما كدام راحتى؟ يك اصل بسيار مهم اين است كه انسان راحتى واقعى، عميق و هميشگى را بر راحتى سطحى، موقت و گذرا ترجيح مى‏دهد. براى مثال، يك نفر كه وارد دانشگاه مى‏شود و ادامه تحصيل مى‏دهد خود را به زحمت انداخته و خيلى از آسايش‏ها را از خود سلب كرده است، يا كسى كه به محل كار مى‏رود و كار مى‏كند، همين طور است. حتى كسى كه به دزدى مى‏رود، باز براى به دست آوردن يك راحتى طولانى‏تر، خود را به طور موقت به زحمت و دردسر مى‏اندازد. اگر به شما بگويند: »اگر شما ده ساعت پياپى و بدون اندكى درنگ اين باغچه را بيل بزنيد، به شما صد ميليون تومان مى‏دهيم«، آيا حاضر مى‏شويد آن زحمت سنگين را تحمل كنيد؟ خلاصه‏ى مطلب اين كه اين جهان، پر از تزاحم است، يعنى بسيارى اوقات، راحتى بلند مدت با راحتى كوتاه مدت سازگار نيست و انسان عاقل، اولى را ترجيح مى‏دهد.
اين مطلب ما را به مسأله‏ى دوم مى‏رساند: آيا آزادى يك اصل مطلق است يا خير؟ غالبا پاسخ غربيان اين است كه آزادى يك اصل مطلق است و تنها چيزى كه آزادى ما را محدود مى‏كند، آزادى ديگران است. اگر بپرسيم، چرا؟ همان مطلبى را مى‏گويند كه در ابتداى پاسخ توضيح داديم. اما اين منطق چندان رضايت‏بخش نيست. چرا من بايد به خاطر ديگران آزادى‏ام را محدود كنم؟ به اين سؤال دو پاسخ داده‏اند: يكى اين كه اگر من رعايت ديگران را نكنم ديگران هم رعايت حقوق مرا نخواهند كرد و در آن موقع، ضرر من بيش از سود من خواهد بود. پس مصلحت جامعه اين است كه همه رعايت همديگر را بكنيم. اما اين پاسخ اين اشكال را دارد كه اگر زورم از همه بيش‏تر بود و توانستم حقوق ديگران را زير پا بگذارم ولى ديگران نتوانند به من تجاوز كنند، آن گاه ديگر نيازى به رعايت اين قاعده ندارم؛ و اين همان منطق ديكتاتورها و در عرصه‏ى بين‏الملل، منطق كشورهاى استعمارگرى چون آمريكاست كه هر گونه لشكركشى به كشورهاى ديگر را انجام مى‏دهند، اگر چه سازمان ملل و همگان با آن مخالف باشند.
پاسخ دومى كه برخى گفته‏اند اين است كه انسان‏ها همگى حرمت دارند و هيچ انسانى نبايد حق انسان ديگرى را پايمال كند. در اين جا مى‏پرسيم: چرا انسان‏ها حرمت دارند، ولى حيوانات حرمت ندارند و شما به خودتان حق مى‏دهيد كه حيوانات را بكشيد و گوشت آن‏ها رابخوريد؟ اگر حرمت انسان صرفا از حيث دستگاه زيست‏شناختى او باشد كه تفاوت چندان آشكارى با بقيه‏ى حيوانات ندارد و اگر همين مقدار تفاوت كافى باشد، آيا به همين ترتيب اجازه مى‏دهيد كه يك نابغه، به خاطر خود، هزاران انسان كم هوش را به نيستى بكشاند؟ پس آنچه موجب حرمت انسان است، صرف وجود دستگاه زيست‏شناختى و فيزيولوژيكى او نيست، بلكه انسانيت اوست. اگر انسانيت ملاك قرار گيرد، آزادى نيز بايد با محور انسانيت تعريف شود، نه محور حيوانيت و فيزيولوژى. يعنى آن خواسته‏هايى حرمت دارد كه ناشى از انسانيت افراد باشد، نه هر نوع خواسته‏ى آنان. پس آنچه آزادى را محدود مى‏كند، نه خواسته‏هاى ديگران، بلكه انسانيت آنان است. )براى تفصيل اين بحث، ر. ك: مرتضى مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 243 - 260، و نيز، و آزادى معنوى، صص 1 - 30، براى تفصيل اين بحث در باب آزادى از منظر اسلامى، ر. ك: حسين سوزنچى، »حل پارادوكس و ديندارى در انديشه‏ى شهيد مطهرى« در مجله‏ى قبسات، شماره‏ى 30 و 31، صص 207 - 222. .بگذاريد مسأله را از منظرى ديگر بررسى كنيم: آزادى يعنى نبودن مانع در برابر كارى كه مى‏خواهم انجام دهم. پس اساسا آزادى، با هدف است كه معنا پيدا مى‏كند. يعنى من بايد بخواهم كارى انجام دهم تا سؤال شود كه آزادى دارم يا ندارم. براى همين، يك شى‏ء واحد ممكن است عامل آزادى من يا مخالف آزادى من باشد. براى مثال، در يك كلاس درس، اگر هدف من فقط راه رفتن باشد، تابلو و ديوار مانع من هستند، اما اگر هدفم آموزش مطلب به ديگران باشد، همين تابلوى روى ديوار به من كمك خواهد كرد.
اما اين بحث‏ها چه ربطى به حجاب دارد؟ ربطش اين است كه ما بايد آزادى و راحتى را درست درك كنيم تا بفهميم كه آيا حجاب و امثال آن مانع آزادى است يا خير. در نتيجه‏ى بحث فوق، به اين جا رسيديم كه آزادى و راحتى، با هدف است كه معنا پيدا مى‏كند. اما هدف ما چيست؟ شايد كسى بگويد هدف من اين است كه هر كارى را در هر لحظه‏اى خواستم انجام دهم. اما اگر درست توجه كند مى‏بيند در طول زندگى‏اش بارها پيش آمده كه با خود گفته است: »كاشكى من فلان كار را انجام نمى‏دادم.« اين نشان مى‏دهد كه خواست‏هاى فورى ما لزوما بر هدف ما منطبق نيست. پس خواست واقعى ما چيست؟ اگر خوب دقت كنيم مى‏بينيم هر انسانى در هر كارى كه انجام مى‏دهد مى‏خواهد بهتر شود، منتها يك نفر اين بهتر شدن را در پولدارتر شدن مى‏بيند، ديگرى در جاه طلبى، ديگرى در علم و... بر اساس همين منطق است كه انسان با خود مى‏گويد: »كاش فلان كار را انجام نمى‏دادم.« اگر با دقت بيش‏ترى بنگريم مى‏بينيم هر انسانى همه‏ى اين‏ها را با هم مى‏خواهد، منتها به نظرش مى‏رسد نمى‏تواند همه را با هم كسب كند، لذا فقط به سراغ برخى مى‏رود. اما اگر بتواند همه را با هم و در حد اعلى به دست آورد، آرزوى آن را خواهد داشت. به تعبير ديگر، هر انسانى طالب كمال مطلق است و كمال مطلق همان خداست. بنابراين، به تعبير امام خمينى )ره(، همه‏ى انسان‏ها در همه‏ى كارهايشان طالب خدا هستند، منتها مصداق را اشتباه گرفته‏اند. )امام خمينى. شرح چهل حديث، ص 273. با اين بيان معلوم مى‏شود كه تكاليف دينى تكليف نيست، بلكه نشان دادن راه است )اهدنا الصراط المستقيم( )حمد 1 / 6. ما را به راه راست هدايت فرما. ؛ راه مستقيمى كه كوتاه‏ترين فاصله‏ى بين ما و خداست. بنابراين، تنها چيزى كه حق دارد آزادى و راحتى ما را سلب كند، مصلحت واقعى و كمال خود ماست. پس اگر هر كارى را بر دوش ما مى‏گذارند، نه به خاطر اين است كه مثلا مردان را بر زنان ترجيح داده‏اند، يا بر عكس؛ بلكه مصلحت خود ما را در نظر گرفته‏اند و اگر خوشمان نيايد )اين بحث با بيانى ديگر در پاسخ سؤال قبلى نيز مطرح شد. ، ناشى از كم اطلاعى ماست. اين بيان در مورد كل احكام دين جارى است، اما مى‏توان در مورد احكام خاص نيز جزيى‏تر بحث كرد. براى مثال، همين بحث حجاب و آرايش و امثال آن. حقيقت اين است كه انسان قرار است به كمال برسد و در اين مسير تكامل فرد از جامعه جدا نيست، بلكه انسان سعادت فردى خود را در بستر حيات اجتماعى كسب مى‏كند. پس جامعه نيز بايد بستر مناسبى براى حركت كل افراد باشد و هر كارى كه اين بستر اجتماعى را پريشان كند، شايد مستقيما به خود شخص برنگردد، اما چون بستر حركت را آشفته كرده است، زيانش باز به خود فرد بر مى‏گردد. حضور زن به نحو تحريك‏آميز در عرصه‏ى جامعه، غير از مضراتى كه براى خود او دارد، )اين مطلب را در پاسخ سؤال 2 - 3 در فصل بعدى توضيح خواهيم داد. جامعه را نيز از حالت متعادل خارج مى‏كند و به طور غير مستقيم در حركت تكاملى خود آن زن نيز خدشه وارد مى‏سازد. )در اين جا شايد اين سؤال پيش آيد كه اتفاقا همين پوشش‏ها مردان را بيش‏تر تحريك مى‏كند و جوامع غربى كه زنان را آزاد گذاشته‏اند، ديگر با اين تنش‏ها مواجه نيستند چرا كه »الانسان حريص على ما منع«. اين مطلب در پاسخ سؤال 2 - 4 در فصل بعدى توضيح داده خواهد شد. پس زن به خاطر مرد نيست كه خودش را به زحمت مى‏اندازد، بلكه به خاطر راحتى بيش‏تر و خوشبختى كامل خودش است كه اين سختى‏ها را تحمل مى‏كند؛ منتها چون اغلب افراد نمى‏توانند رابطه‏ى اين زحمت و آن سعادت را درك كنند، به آن معترض مى‏شوند. )براى بحث بيش‏تر درباره‏ى رابطه‏ى حجاب، با آزادى زن و خصوصا منافات نداشتن آن با آزادى‏هاى اجتماعى، ر. ك: مرتضى مطهرى، مسأله‏ى حجاب: صص 100 - 105. .
نسخه چاپی