پرسش :

چرا زنان از برخى منصب‏هاى اجتماعى )مانند قضاوت، مرجعيت تقليد، امامت نماز، و...( محرومند؟


پاسخ :
در پاسخ سؤال فوق دو مطلب را بايد در نظر گرفت:
مطلب اول كه اهميت اساسى دارد و در تمامى تحليل‏ها بايد مدنظر قرار گيرد، اين است كه: »براى ترسيم حقوق زن، بررسى دو عنصر محورى لازم است: يكى شناخت اصل انسانيت كه حقيقت مشترك بين زن و مرد است؛ و ديگرى هويت صنفى زن كه واقعيت مختص به اوست. براى تشخيص صحيح آن حقيقت مشترك و اين هويت مختص، هيچ مرجعى صالح‏تر از خداوند، يعنى آفريدگار عالم و آدم، نيست. آنچه در تشريع خطوط كلى حق مشترك و حق مختص زن و مرد استنباط مى‏شود، آن است كه چيزى حق مشترك است كه در تعالى روح و ارتقاى انسانيت مشترك بين زن و مرد مؤثر باشد. همچنين حق مختص، چيزى است كه در پرورش هويت مختص زن يا مرد سهم بسزايى داشته باشد. براى مثال، تحصيل علوم و معارف و كسب فضائل اخلاقى، حق مشترك هر دو است و اين كه ما حقوق انسانى را در پست‏ها و مقامات دنيوى جست‏وجو كنيم، تنزل و دورى از معارف عميق دينى است. در نگاه اسلامى، مشاغل و مناصب حق نيستند، بلكه مسؤوليت و وظيفه‏اند؛ يعنى بارى هستند كه بايد تحمل كرد و به مقصد رساند. اميرالمؤمنين )ع( حكومت دنيا را اگر فقط از منظر مناصب و عنوان مورد نظر باشد، كم ارزش‏تر از
عطسه‏ى بز، )نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 3. يا استخوان خوك در دست بيمار مبتلا به جذام )نهج‏البلاغه، كلمات قصار، شماره‏ى 236. معرفى مى‏كند.« )عبدالله جوادى آملى، زن در آينه‏ى جمال و جلال، صص 336 - 338. .
چنان كه در بيانات معصومين عليهم‏السلام بيان شده، درجات بهشت به عدد آيات قرآن و به اندازه‏ى درك مراتب ظاهر و باطن قرآن رتبه‏بندى شده است، اما هيچ جا ديده نشده كه درجات بهشت بر اساس معيارهاى اجرايى تقسيم شده باشد تا در نتيجه گفته شود به زن سهم كم‏ترى مى‏دهند اميرالمؤمنين )ع( كارهاى اجرايى را وظيفه مى‏داند و مى‏فرمايد: اين امانتى به دست شماست و هرگز امين، مالك نيست. فرق بين مقامات معنوى و منصب‏هاى دنيوى اين است كه مقامات معنوى، ملك آدمى است، ولى منصب دنيايى امانت است و امانت مايه‏ى فخر نيست، حال آن كه ملك مايه‏ى فخر است. مرجعيت و قضاوت، امانت است، ولى فقاهت، ملك است. وزارت امانت است اما تقوا ملك است. در آنچه تعلق به جان دارد و كمال روح است، زن و مرد يكسانند، اما در محدوده‏ى آنچه امانت و وظيفه است و جداى از جان، كارها تقسيم شده است. )براى توضيح بيشتر ر. ك: همان، صص 86 - 89. .
خلاصه اين كه در تمامى امور ارزشمند كه در يك كلام تحت عنوان قرب الهى مطرح مى‏شود، زن به هيچ وجه قابليتى كم‏تر از مرد ندارد، چون اساسا قرب الهى صفت روح است نه صفت جسم، و روح مذكر و مؤنث ندارد. )همان. درگيرى‏هاى قضايى و مسؤوليت‏هايى نظير آن به تدريج در نفس انسان اثر مى‏گذارند و به نوعى عادى شدن مى‏انجامند. اين امر با مسؤوليت اوليه‏ى زن، يعنى برقرارى ارتباط عاطفى با فرزند و اشباع عاطفى او منافات دارد. لذا حتى در برخى شغل‏ها و منصب‏ها كه جواز آن براى زنان صادر شده است، دورى كردن از آن‏ها فضيلت و ارزش دارد. شهيد مطهرى در اين زمينه پس از توضيح مختصرى در باب اين كه تربيت، دو جنسىاست و تربيت مرد با تربيت زن فرق مى‏كند، مى‏فرمايد: »برخى مشاغل از قبيل قضاوت و زعامت سياسى، فاسد كننده‏ى زن و ]يا[ فاسد كننده‏ى آن شغل است. اگر زنى زعيم سياسى يا قاضى بشود قطعا يا زعيم و قاضى خوبى است و همسر و مادر بدى و بالاخره زن بدى؛ و يا همسر و مادر خوبى است و زعيم و قاضى بدى. حتى زنان استثنايى امروز كه اين شغل‏هاى مردانه را به عهده گرفته‏اند، قدر مسلم اين است كه از »زن« بودن خود استعفا داده از نظير بانو گاندى و گلداماير و غير اينها.« )مرتضى مطهرى - يادداشت‏هاى الفبايى، ج 5، ص 281. .
مطلب دوم، يعنى محروم بودن زن از چنين مناصب اجتماعى، نظر همه‏ى فقها نيست و آية الله جوادى آملى در خصوص قضاوت و مرجعيت تقليد نشان داده‏اند كه اولا همه‏ى فقها معتقد به حرمت قضاوت و مرجعيت تقليد براى زن نيستند، بلكه بسيارى از آنان - از جمله خود ايشان - دلالت احاديث مربوطه را حداكثر »رخصت« دانسته‏اند، نه »حرمت«. يعين امور اجرايى اگر زمين بماند بر زنان واجب نيست، اما بر مردان واجب است. )همان، صص 353 - 348. ثانيا تصريح كرده‏اند بر اين كه: »لازم است توجه شود كه جنبه‏ى عاطفى بودن زن، ذاتا مانع تعديل قواى عقلى و فكرى او نخواهد بود و تمام بحث در صورتى است كه جنبه‏ى خردورزى و فرزانگى معتبر در مرجعيت، مقهور عاطفه و احساس نشود. زيرا گاهى خردورزى برخى از مردان مقهور بعضى از شؤون نفسانى مى‏شود كه در اين حال، چنين مردى شرايط قضا يا مرجعيت نيست. ممكن است لزوم رياضت كشيدن و تمرين زنان براى تعديل عواطف بيش‏تر از مردان باشد، ليكن اگر در پرتو تمرين، شرايط مساوى پديد آمد، دليلى بر محروميت زنان از سمت‏هاى ياد شده، به ويژه نسبت به جامعه‏ى زنان، وجود ندارد.
]البته[ مطلب مهمى كه حرمت آن بيش از هر گونه حقوق و مزاياى اجتماعى است، آن است كه زن در عين فراگيرى علوم و فنون سودمند اسلامى، پرورش نسل آينده يعنى انسان‏هاى واقعى و امت اسلامى را بر عهده داشته است. يعنى جامعه‏ى آينده بر زنان كنونى حق انسانى و الهى دارند و مبادا ارزش‏هاى مادى و عادى، مقام والاى مادرى را به دست نسيان بسپارد و آن را كم‏تر از سمت‏هاى ديگر وانمود كند و مديريت داخلى خانه، كه ركن اصيل جامعه اسلامى است، كم رنگ شود. يعنى نه اعضاى خانواده، نه افراد جامعه و نه نظام حكومتى و نه حتى خود زنان، مجازند كه مقام شامخ مادرى را تنزل دهند و در شناخت جايگاه آن تجاهل كنند.«. )همان، صص 253 - 254. .
نسخه چاپی