پرسش :

چرا ديه‏‌ى زن نصف ديه‌‏ى مرد است؟ چرا براى قصاص مردى كه زن را كشته باشد بايد نصف ديه‏‌ى مرد قاتل را بپردازند؟


پاسخ :
اين گونه سؤالات در اثر عدم توجه به معيارهاى ارزشى قرآن كريم مطرح مى‏شود. ارزش انسان به بهاى بدنى نيست تا امتياز را در ديه‌‏ها ارزيابى كنيم. به تعبير ديگر، راى ارزيابى انسان در اسلام، ديه معيار نيست تا مابه التفاوت زن و مرد را در ديه جست‏جو كنيم. ديه صرفا يك امر اقتصادى است و همان طور كه در شريعت براى سگ و اسب ديه تعيين شده، براى تن انسان نيز ديه تعيين شده است. ديه معادل جسمى انسان است و در آن، مهم‏ترين شخصيت‏هاى انسانى با ساده‏ترين افراد يكسانند. اسلام در موارد متعددى بسيارى از تفاوت‏هاى ارزشى را بين عالم و جاهل )زمر 39 / 9: هل يستوى الذين يعملون و الذين لا يعلمون. ، يا مجاهد و غير مجاهد )نساء 4 / 95: لا يستوى القاعدون من المؤمنين غير اولى الضرر و المجاهدون فى سبيل الله. مطرح كرده است، اما ديه‏ى همه‌‏ى آنان را يكسان دانسته است. به علاوه، هميشه و همه جا ديه‏ى مرد بيش‏تر از زن نيست، ليكن يك سلسله ارزيابى‏ها در قرآن كريم به بدن بر مى‏گردد. بنابراين، هر بدنى كه منشأ اقتصادى بيش‏تر و قوى‏تر باشد، مسأله‏ى ديه هم به تناسب با او تنظيم مى‏شود و چون مردان در مسائل اقتصادى معمولا بيش‏تر از زنان بازدهى دارند، ديه‏ى آنان بيش‏تر است؛ )عبدالله جوادى آملى، زن در آينه‏ى جمال و جلال، صص 417 - 421. همان طور كه گاهى ديه‏‌ى اسب هم از ديه‏ى انسان بيش‏تر است.
اگر به آيات مربوط به قصاص و ديه توجه كنيم مى‏بينيم تعيين ميزان آن با تأكيد بر تساوى اجزاى بدن است، نه بر ارزش واقعى افراد:
و كتبنا عليهم فيها أن النفس و العين بالعين و الأذن بالأذن و السن بالسن و الجروح قصاص فمن تصدق به فهو كفارة. )مائده 5 / 45. و در آن )تورات( بر آن‏ها واجب كرديم كه جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و گوش در مقابل گوش و دندان در مقابل دندان و براى جراحت‏ها هم قصاص متناسب با آن باشد. و هر كه آن ]قصاص[ را ببخشد، كفاره‏اى ]براى گناهان[ او باشد. .
و بدين ترتيب همان گونه كه تساوى ديه‏ى عالم و جاهل، دلالت بر تساوى واقعى آنان از نظر اسلام ندارد، تفاوت ديه‏ى زن و مرد هم دليل بر تفاوت گذاشتن بين آنان نيست. )عبدالله جوادى آملى، همان، صص 354 - 356. در واقع، نقد ناقدان بدان جهت است كه انسان را در حد يك گياه يا حيوان مى‏شناسند، اما واقعيت اين است كه انسان به جايى مى‏رسد كه با ملائكه سخن مى‏گويد و فرشتگان به استقبالش مى‏روند و انسانيتش به اين است، نه به جسمى كه بعد از چند سال مى‏پوسد و از بين مى‏رود. )همان، ص 421. .
مطلب دومى كه در اين جا به نظر مى‏رسد اين است كه ظاهرا تفاوت ديه بيش‏تر به نفع زن تمام مى‏شود و ظاهرا در اسلام به همين جهت، آن تفاوت را گذاشته‏اند. توضيح مطلب اين كه در اسلام وظايف خانوادگى بين زن و مرد تقسيم شده است و يكى از وظايفى كه بر دوش مرد گذاشته شده، تأمين هزينه‏هاى زندگى خانواده است؛ يعنى تأمين هزينه‏ى زندگى زن بر خودش واجب نيست، ولى بر همسر او واجب است. وقتى قرار شد معيار تعيين ديه، نه ارزش‏هاى معنوى و واقعى، بلكه خسارت‏هاى مالى و بدنى باشد، وقتى يك مرد از بين رود، غير از خودش، هزينه‏هايى كه وى براى تأمين خانواده‏اش مى‏پرداخت نيز از دست مى‏رود و وقتى ديه‏ى او بيش‏تر باشد، جبران آن هزينه‏هايى مى‏شود كه براى خرج خانواده انجام مى‏شود در صورتى كه اين امر در خصوص زن متوفى مصداق ندارد. به عبارت ديگر، ديه‏ى مقتول، براى خودش خرج نمى‏شود، بلكه به بازماندگان او داده مى‏شود. اين بدان معناست كه اگر مردى بميرد، زن و فرزندان او ديه‏ى بيش‏ترى دريافت مى‏كنند، در مقايسه با ديه‏اى كه مرد و فرزندان زن مرده دريافت مى‏كنند. به اين ترتيب به نظر مى‏رسد كه اين اختلاف ديه، در نهايت، به نفع زن تمام مى‏شود.
بار ديگر تأكيدى كنيم كه آنچه در اين گونه فلسفه‏هاى احكام بيان مى‏شود، امورى احتمالى و ظنى است، نه بيان يقينى. آنچه به طور قطع مى‏توان گفت اين است كه ميزان ديه حكايت از ارزش معنوى و واقعى اشخاص نمى‏كند و لذا تفاوت ديه، به هيچ وجه دليل بر برترى يا نقص هيچ يك از زن و مرد نسبت به يكديگر نيست.
نسخه چاپی