پرسش :

چرا بايد اختيار زن در دست مرد باشد؟ چرا زن هنگام خروج از خانه بايد از شوهرش اجازه بگيرد، اما مرد آزاد است؟


پاسخ :
ابتدا بايد توجه كرد كه اگر زن در مقابل مرد به عنوان دو صنف از انسان‏ها مطرح باشد، هرگز مرد قوام و قيم زن نيست و زن هم تحت قيوميت مرد قرار ندارد. از نظر اسلام، زن مى‏تواند مدير و رئيس اداره‏اى باشد كه در آن هزاران مرد كار مى‏كنند و مطابق با قانون به آنان فرمان دهد. پس قيوميت مربوط به موردى است كه زن در مقابل شوهر باشد. قوام بودن در اين مقام نيز نشانه‏ى كمال و تقرب الى الله نيست، هم چنان كه در وزارتخانه‏ها و ادارات، افرادى قوام بقيه )يعنى مدير، مسؤول، رئيس و مانند آن( هستند.اما اين مديريت )چنان كه در پاسخ سؤال 4 - 1 گذشت( فخر معنوى نيست، بلكه يك مسؤوليت اجرايى است و امكان دارد، افراد زيردست به مراتب نزد خدا مقرب‏تر باشند و يا حتى از نظر علمى و تخصصى برتر باشند، ولى مدير مجموعه نباشند )مثلا در يك دانشگاه همه‏ى اساتيد برجسته باز بايد تحت مديريت رئيس دانشگاه باشند(. قوام بودن شوهر به زن هم مربوط به مديريت اجرايى است، زيرا قرآن كريم مى‏فرمايد:
الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من أموالهم. )نساء 4 / 34. نكته‏ى مهم در اين آيه آن است كه تعبير »بعضهم على بعض« به معناى برترى مردان بر زنان نيست، بلكه به معناى وجود اختلاف بين آنان است و اين كه هر كدام از برخى از جهات بر صنف مقابل برترى دارند. لذا نفرمود: »بما فضل الله الرجال على النساء.« و اين همان در نظر داشتن تفاوت‏ها هنگام وضع قوانين است. .
توانايى مرد در مسائل اجتماعى و اقتصادى و تلاش و كوشش براى تحصيل مال و تأمين نيازمندى‏هاى منزل و اداره‏ى زندگى بيش‏تر است و چون مسؤوليت تأمين هزينه بر عهده‏ى مرد است، سرپرستى نظام خانواده هم با مرد است. اما اين چنين نيست كه از اين سرپرستى بخواهد مزيتى به دست آورد و بگويد چون من سرپرستم پس افضل هم هستم. آيه به اين معنا نيست كه زن اسير مرد است و مرد مى‏تواند به دلخواه عمل كند، بلكه تنها بيان وظيفه و جريان امور خانواده است. اين درست مانند آن است كه پدر و مادر را قيم فرزندان قرار داده است، تا نظام خانوادگى شكل منسجمى پيدا كند. بنابراين، اگر مادر پسرش را از كارى نهى كرد، اطاعتش بر پسر واجب است. )عبدالله جوادى آملى، زن در آينه‏ى جمال و جلال، صص 391 - 393. .
نكته‏ى بسيار مهمى كه در اين تحليل‏ها بايد بدان توجه كنيم اين است كه در اسلام، نظام خانواده با نظام جامعه تفاوت مى‏كند. درباره‏ى زندگى اجتماعى انسان دو نظر وجود دارد: برخى آن را طبيعى )يعنى ريشه‏دار در طبيعت( مى‏دانند و برخى آن را امرى قراردادى به حساب مى‏آورند. اما در باب زندگى خانوادگى فقط يك نظر هست و آن اين كه زندگى خانوادگى بشر صددرصد طبيعى است و در طبيعت تدابيرى به كار برده شده است كه انسان و بعضى حيوانات را به سوى تشكيل كانون خانوادگى سوق دهد و اساسا زندگى و بقاى نسل انسان بدون زندگى خانوادگى ممكن نيست )مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، صص 150 - 152. براى تفصيل بيش‏تر اين بحث به پاسخ سؤال بعد مراجعه شود. و قوانين اسلام نيز با توجه به اين حقيقت وضع شده است.
حال در مورد مديريت خانه و نظاير آن، اين نوع مقايسه با جامعه صحيح نيست. در جامعه رياست و مرئوسيت كاملا قراردادى و ناشى از مزاياى اكتسابى است؛ اما در نظام خانواده، طبيعت يك تقسيم كار انجام داده است. به علاوه، مسائل خانه را به دو گونه مى‏توان نگريست: يكى اين كه در هر اختلاف نظرى كه بين زن و شوهر پيش آيد، سريعا به محكمه مراجعه كنند. راه‏حل دوم اين كه يكى مدير باشد و وظايف و مسؤوليت‏ها و در ازاى آن‏ها اختياراتى به وى واگذار شود تا مسائل را تا حد امكان در محدوده‏ى خانواده حل كند و اگر از عهده‏ى حل آن برنيامد يا در كار خود ظلم روا داشت، آن گاه كار به دادگاه كشيده شود. اگر در اسلام مطرح شده است كه مرد حق تنبيه زن را دارد، بايد آن را در اين چارچوب نگريست كه:
اولا اين تنبيه فقط در حوزه‏ى مسائل زناشويى است. يعنى اگر زنى از تمكين جنسى امتناع كرد، آيا بهتر است مسائل بسيار شخصى خانواده سريعا به طور علنى مطرح و در دادگاه مورد بررسى قرار گيرد يا اين كه تا حد امكان در همان جو خانواده حل شود؟
ثانيا حق تنبيه، مرتبه به مرتبه است، يعنى مرتبه‏ى اول اعراض و قهر كرن است و آخرين مرتبه تنبيه بدنى است.
ثالثا و مهم‏تر از همه، اين تنبيه نبايد به گونه‏اى باشد كه حتى بدن زن قرمز يا كبود شود و با توجه به لطافت بدن زن، به خوبى معلوم مى‏شود كه اين تنبيه چگونه بايد باشد! اگر مرد به نحوى تنبيه كرد كه بدن زن قرمز يا كبود شود، پرداخت ديه بر مرد واجب مى‏شود. به علاوه، اگر مرد از وظايف خود تخلف كرد به اين معنا نيست كه زن كاملا حقش ضايع مى‏شود، بلكه در اين جا زن به دادگاه مراجعه مى‏كند و از طريق اجبار بالاتر، مرد را مجبور به انجام وظايفش مى‏كنند و حتى قاضى مى‏تواند مرد را تنبيه بدنى كند.
خلاصه‏ى سخن اين كه هر نظامى ولو يك جامعه‏ى چند نفرى براى اين كه وحدت رويه‏اش حفظ شود، چاره‏اى جز اين ندارد كه يك نفر مديريت جمع را بر عهده بگيرد. اگر نظام جامعه قراردادى باشد، مى‏توان پذيرفت كه اين مدير با رأى اكثريت انتخاب شود. اما وقتى نظام جامعه‏ى مذكور يك نظام طبيعى است، طبيعت تقسيم وظايف را بر عهده مى‏گيرد. اما به هر حال هر كس مدير باشد، لزوما انسان برتر نيست، بلكه وظايف بيش‏ترى دارد و در ازاى آن وظايف، اختياراتى به وى داده مى‏شود. همان گونه كه در هر نظام، مثلا در يك اداره، مدير مى‏تواند رأسا به مؤاخذه‏ى كارمندان خود بپردازد، اما كارمندان اگر خطايى در مديريت او مشاهده كنند، ابتدا به او تذكر مى‏دهند و اگر او اصلاح نشد مى‏توانند با توسل به مراجع قضايى، او را به وظايف خويش مجبور سازند؛ در نظام خانواده هم همين روال برقرار است. همان گونه كه در يك اداره مديرى قرار مى‏دهند و اختياراتى به او مى‏دهند و اين مستلزم آن نيست كه عقل كارمندان انكار شود يا انسان‏هاى پست‏ترى شمرده شوند، در نظام خانواه نيز چنين برداشت‏هايى ناشى از يك سوء تفاهم است. در واقع، عمده‏ى اين اشكالات همان گونه كه در پاسخ سؤالات قبل توضيح داديم، ناشى از اين است كه پست‏هاى اجرايى دليل بر ارزشمندى واقعى تلقى شده است، در حالى كه از نظر اسلام، معيار ارزشمندى تقواست نه امور اجرايى.
در آخر به اين مطلب نيز بايد توجه كرد كه »آيا واقعا مرد هر كارى دلش خواست آزادانه مى‏تواند انجام دهد«؟ شايد تلقى برخى از عوام جامعه چنين باشد، اما نظر اسلام چنين نيست. اسلام، چنان كه توضيح داديم وظايفى را بر دوش مرد گذاشته و براى اينكه بتواند آن وظايف را انجام دهد، اختياراتى به او داده است. اما اين اختيارات تنها در ازاى انجام آن وظايف است كه معنا پيدا مى‏كند، نه اين كه مرد آن اختيارات را داشته باشد ولى بتواند به وظايفش عمل نكند و هر كارى دلش خواست انجام دهد. او موظف است از وظايفش در قبال همسرش تخطى نكند، همان گونه كه زن هم موظف است وظايفش را در قبال همسرش انجام دهد. هر كدام كه در انجام وظايف تخطى كردند مؤاخذه مى‏شوند، اما نحوه‏ى مؤاخذه متفاوت است. يكى داخل نظام خانواده مؤاخذه مى‏شود، و ديگرى توسط قاضى و در نظام كلان‏تر جامعه.
نسخه چاپی