پرسش :
چرا روابط دوستانه ميان دختر و پسر )با وجود رعايت جهات شرعى و در حد صحبت معمولى و مكالمهى تلفنى( منع مىشود؟ دوستى بين دختر و پسر چه اشكالى دارد كه اين قدر مذمت مىشود، مگر نه اين كه دوستى خوب است و خداوند اين علاقه به جنس مخالف را در انسان نهاده است، ما كه قصد نداريم روابط جنسى برقرار كنيم فقط مىخواهيم با هم دوست باشيم و از هم صحبتى و همنشينى با يكديگر لذت ببريم چرا اين قدر آزادىها را محدود مىكنند؟
پاسخ :
قبل از پاسخ به اين سؤال تذكر اين نكته لازم است كه اين گونه سؤالات، سؤال از فلسفهى احكام است، نه خود احكام. در مقابل بسيارى از اين گونه سؤالات، اگر دبيرى صرفا به بيان احكام بسنده كند و بگويد: »چون خدا گفته حرام است و اگر اين كار را بكنيد، به جهنم مىافتيد و...«، در بيشتر موارد، نه تنها تأثير مثبتى ندارد، بلكه گاه موجب تنفر از دين هم مىشود. به بيان ديگر، بسيارى از جوانانى كه به اين ورطه مىافتند، چنين مىپندارند كه مخالفت دين با اين گونه امور، صرفا يك تعصب بىدليل است و براى همين به آن اعتنا نمىكنند، در حالى كه اگر منطق بحث را به خوبى دريابند، قانع مىشوند. البته در عين حال بايد تذكر داد، اين مواردى كه به عنوان فلسفهى احكام ذكر مىشود، صرفا تحليلى در حد فهم ماست و چه بسا با پيشرفت علم يا... بتوان ابعاد ديگرى از فوايد اين احكام شرعى را دريافت.
به هر حال براى پاسخ به اين مسأله، بايد دو مطلب را از هم تفكيك كنيم و در واقع بايد به دو سؤال پاسخ دهيم:
الف( »خداوند علاقه به جنس مخالف را در نهاد آدمى به وديعت گذاشته است. چرا آن را سركوب كنيم و به روابط با جنس مخالف نپردازيم؟«
پاسخ اين است كه خداوند علايق مختلفى در آدمى نهاده است و نظر اسلام اين است كه هر غريزهاى بايد در حد اقتضاى طبيعت خويش پاسخ داده شود؛ نه سركوب شود و نه به طور افراطى مورد توجه واقع شود. براى مثال، يكى از مهمترين علايق فطرى، ميل به حفظ حيات خويش است. اما همين علاقه اگر از مسير و مجراى اصلى خويش خارج شود، به صفت مذمومى به نام »حرص« تبديل مىشود. علاقه به جنس، مخالف نيز بايد از مجراى طبيعىاش ارضا شود و آن تشكيل نهاد خانواده است. اما اگر از اين حالت طبيعى خارج گردد و انسان با هر كس از جنس مخالف دوست شود، ديگر هيچ گاه معناى دوستى و عشق عميق را نخواهد فهميد. زيرا عشق واقعى، وحدت طلب است. )توضيح اين مطلب در پاسخ سؤال بعدى خواهد آمد. به علاوه، نظام خانواده كه پايهى اصلى حفظ جامعه است از هم مىپاشد و مظرات اين امر به هيچ عاقلى مخفى نيست.
بهترين شاهد اين مدعا آن است كه هيچ دختر ازدواج كردهاى، دلش نمىخواهد همسرش با دختران و زنان ديگر روابط جنسى برقرار كند و هيچ مرد متأهلى نيز نمىپسندد همسرش با پسران و مردان ديگر روابط جنسى داشته باشد. به علاوه، بيشتر جوانان وقتى تصميم به ازدواج مىگيرند دنبال كسى هستند كه تا آن موقع با جنس مخالف روابط جنسى نداشته باشد. همهى اينها نشان مىدهد كه اين علاقه به جنس مخالف بايد داراى حد و مرز معينى باشد و آزادى مورد ادعاى برخى اشخاص در اين گونه موارد، در واقع، موجب مصيبتهاى فراوانى براى زندگى آيندهى همان شخص خواهد شد و درست مانند اين است كه رانندهاى بگويد: »من مىخواهم از قيد و بند ترمز آزاد شوم.« كه نتيجهى آن سرانجامى جز تصادف و نفى رانندگى نخواهد داشت.
ب( »ما نمىخواهيم روابط جنسى نامشروع برقرار كنيم. فقط مىخواهيم با همديگر دوست شويم. مگر دوستى چه اشكالى دارد؟«
در پاسخ ابتدا بايد ببينيم حقيقت دوستى چيست، تا معلوم شود آيا دوستى دختر و پسر همانند ساير دوستىهاست؟ دوستى، يك ارتباط محبتآميز بين دو نفر است و اين ارتباط برقرار كردن همانند همهى كارهاى ديگر انسان، هدفى دارد كه اين هدف مىتواند خودآگاه يا ناخودآگاه باشد. هدف از اين ارتباط در سنين مختلف متفاوت است. مثلا اگر دو كودك پنج ساله )ولو دختر و پسر( با هم دوست شوند، هدفشان بازى كردن است )هر چند خودشان آگاه به اين هدفگذارى نباشند(. هدف دو شريك تجارى از دوست شدن، كسب منافع اقتصادى بيشتر است. همكارى علمى مىتواند عامل دوستى دو محقق باشد. دو پسر )يا دو دختر( هم ممكن است به خاطر مسائل علمى يا روحيات اخلاقى با هم دوست شوند. نكته در اين جاست كه اگر يك پسر و يك دختر مىخواهند با هم دوست شوند، انگيزه و هدفشان از اين دوستى چيست؟ با توجه به قوت غريزه جنسى در اين سن، غالبا هدف اصلى نوعى ارضاى اين غريزه است. حتى اگر به خيال خودشان در ابتدا به خاطر علمآموزى با هم دوست شوند غالبا تا آخر چنين نمىماند. غريزهى جنسى، يكى از قوىترين غرايز آدمى است كه به سرعت تحريك مىشود. در دوستى بين پسران با همديگر يا دختران با همديگر، عموما اين غريزهها تحريك نمىشوند؛ مگر در افراد نادرى كه انحرافات جنسى دارند. اما وقتى رابطهى عاطفى با يك نفر از جشنس مخالف برقرار مىشود، اين غريزه خيلى سريع تحريك مىشود و به همين دليل، اين دوستى ظاهرا ساده آن قدر كه فكر مىكنيم ساده نخواهد ماند. اين موضوع مخصوصا براى دختران بيشتر بايد مورد توجه قرار گيرد. زيرا بررسىها نشان مىدهد كه اكثر دختران در هنگام برقرارى روابط دوستى با پسران، در فكر روابط جنسى نيستند، بلكه دغدغهشان فقط روابط محبتآميز است و از نظر خودشان مطمئن هستند كه كار به روابط جنسى نمىرسد. )به لحاظ روانشناختى، علتش اين نيست كه غريزه جنسى در دختران ضعيفتر از پسران است؛ بلكه علت اين است كه غريزه جنسى در دختران حالت انفعالى و انعكاس دارد. يعنى تا وقتى تحريكى نسبت به اين غريزه صورت نگيرد، اين غريزه خود به خود شروع به تحريك فرد نمىكند، در حالى كه در پسران اين غريزه با رسيدن به سن بلوغ خود به خود فعال مىشود. اما در اغلب موارد، پسران هدف اصلىشان از دوستى با دختران، برقرارى روابط جنسى است و البته هيچ گاه در اوايل كار، اين مطلب را آشكار نمىكنند؛ و چون دختران عاطفىتر و احساساتىتر از پسران هستند، خيلى سريع تحت تأثير سخنان شيرين و جذاب و فريبندهى پسران واقع مىشوند و تمام آرزوها و آمال خود را در پسرى كه مقابلشان قرار گرفته است، جستوجو مىكنند. پسران، حتى اگر در ابتدا نيز قصد روابط جنسى نداشته باشند، خيلى سريع غريزهشان تحريك مىشود و حداكثر بعد از چند بار رفت و آمد به فكر تصاحب جنسى دختر مىافتند. دختر هم چون اولا آن پسر را قهرمان آرزوها و مرد آيندهى خويش تصور كرده است و مىپندارند كه آن پسر هم زندگىاش را وقف او خواهد كرد و ثانيا چون با تحريكهاى ملايمى كه از جانب پسر صورت گرفته، غريزه جنسىاش فعال شده، به تدريج جسم خود را تسليم پسر مىكند و آن دوستى ظاهرا ساده به روابط نامشروع ختم مىشود. )متأسفانه بايد اذعان كرد كه بقيهى اين حكايت غالبا اين گونه است كه پسر بعد از مدتى از اين دختر خسته مىشود و دخشتر ديگرى را طلب مىكند و آن دختر را رها مىكند. دخترهاى رها شده هم غالبا دچار يكى از دو حالت مىشوند: يا علاقهشان بسيار خالصانه بوده است كه در نتيجه، لطمهى شديد روحى مىخورند و دچار افسردگى مىشوند و حتى گاه كار به خودكشى مىرسد، يا اين كه او هم تصميم مىگيرد از عشق پاك دست بردارد و به جاى آن بارها و بارها اين تجربهى خطرناك را با افراد مختلف تكرار كند، كه عاقبت هر دو نيز معلوم است. پس، اگر از دوستىهاى با جنس مخالف جلوگيرى مىشود، براى اين است كه اين دوستىها، قدم نهادن در مسيرى است كه غالبا به هلاكت افراد مىانجامد. شايد بتوان اين موضوع را تا حدودى شبيه شرابخوارى دانست. شراب چون زايل كنندهى عقل است، اسلام با آن مخالفت كرده و براى آن كه اين راه را كاملا ببندد، نوشيدن حتى جرعهاى از آن را - ولو آدم را مست نكند - حرام كرده است تا انسانها اصلا سراغ آن نروند. دوستى پسر و دختر نيز چون عمدتا به روابط نامشروع مىانجامد، بايد از ابتدا سراغش نرفت.
در پايان اين بحث متذكر سه نكته مفيد است:
نكتهى اول كه خوب است دبيران ولو به طور غير مستقيم براى پرهيز از دانشآموزان از روابط نامشروع به آنان هشدار دهند، اين است كه: »بسيارى از كسانى كه شما ناآگاهانه ممكن است با يكى از آنان روابط جنسى برقرار كنيد، ممكن است مبتلا به بيمارى خطرناك ايدز باشند. خوب است بدانيم بسيارى از مبتلايان - خصوصا در ميان دختران - شديدا دچار عقدهى حقارت و سرخوردگى مىشوند و تصميم مىگيرند كه از تمام افراد جنس مخالف انتقام بگيرند و براى مبتلا ساختن آنان به ايدز، با ايشان رابطهى نامشروع برقرار مىكنند. موارد فراوانى، گزارش شده است كه مثلا فردى بعد از خداحافظى با كسى كه با او روابط نامشروع داشته، نامهاى دريافت كرده با اين مضمون كه: »به جمع مبتلايان به ايدز خوش آمديد!«
نكتهى دوم اين است كه چنين آزادى كه برخى از نوجوانان و جوانان به خيال خود طالب آن هستند، در نهايت، بيش از آن كه به نفعشان باشد به ضررشان است. به خصوص دختران جوان شايد تا سن 25 يا حداكثر 30 سالگى طراوت و شادابى و زيبايى خود را حفظ كنند و جنس مخالف رغبت به برقرارى رابطه با آنان داشته باشد، اما همين كه از طراوت افتادند - كه اين امرى طبيعى است - ديگر كسى به آنان رغبت نشان نخواهد داد. از طرف ديگر، هيچ كس حاضر نمىشود با كسى - به خصوص دخترى - ازدواج كند كه قبلا دوستانى از جنس مخالف داشته و با آنان رابطه برقرار كرده است. در واقع، او در ورطهاى گرفتار شده كه نه راه پس دارد، نه راه پيش. نه از راه مشروع مىتواند كارى انجام دهد، نه از راه غير مشروع؛ يعنى هم دينش را از دست داده، هم دنيايش را.
نكتهى سوم اين است كه اسلام براى اين معضل كه امروزه بسيارى از دختران و پسران جوان جامعه ما با آن مواجهند راهحلى ارائه كرده و آن همان ازدواج موقت است كه قبلا )آخرين سؤال فصل قبل( اشارهاى به آن شد.
در اين جا بايد افزود كه: وقتى سخن از »ازدواج موقت« به ميان مىآيد، اغلب گمان مىكنند كه منظور، انجام عمل جنسى است در حالى كه وقتى اين موضوع براى دختران و پسران مطرح مىشود. چنين چيزى مورد نظر نيست و به لحاظ فقهى، طرفين مىتوانند از همان ابتدا با »شرط ضمن عقد« محدودهى روابط خود را تعيين كنند، مثلا شرط كنند كه روابط فقط در حد هم صحبتى يا گردش رفتن يا فقط در حد محرميت و نگاه كردن باشد. اين مطلب مخصوصا براى دختران مهم است. اغلب دختران )در اولين دوستىها( براى رفع نيازهاى عاطفى و نياز به محبت، به دوستى با پسران اقدام مىكنند در حالى كه پسران عموما به خاطر لذت جنسى به دوستى با دختران رو مىآورند.متأسفانه پسران از اين روحيه دختران باخبرند و دختران غالبا از اين روحيهى پسران بىاطلاعند؛ لذا پسران براى دستيابى به هدفشان، كارشان را به تدريج شروع مىكنند؛ يعنى هميشه آغاز صحبتها، ابراز دوستى و محبت و اعلام اين است كه »ما فقط با هم دوست باشيم و قصد بدى نداريم«. سپس در يك فرآيند تدريجى، يك به يك مرزها را مىشكنند و چون تدريجى است و با ابراز محبت همراه است دختران چندان موضعگيرى نمىكنند و زمانى دختر متوجه ماجرا مىشود كه پسر به كام خود رسيده و دختر را رها كرده است. اما اگر از ابتدا شرط ضمن عقد گذاشتند و حريمها را مشخص كردند، دختر از ابتدا با هوشيارى بيشترى وارد عرصه مىشود و چون هر دو قبول كردهاند كه در لواى دين به رفتار خاص بپردازند، حرمت اين را غالبا حفظ مىكنند.
متأسفانه در جامعه ما به خاطر برخى سوء استفاده مردان متاهل، نگاه منفى شديدى به ازدواج موقت پديد آمده، در حالى كه به نظر مىرسد تشريع اين حكم بيشتر براى كسانى است كه امكان ازدواج دائم برايشان مهيا نيست و تحت فشار غريزهى جنسى هستند.به خاطر اين حرمت تصنعى و نگاه منفى، متأسفانه روز به روز شاهد بيشتر شدن روابط نامشروع دختران و پسران هستيم و بدتر اين كه كسانى كه به اين روابط وارد مىشوند، ديگر خود را چنان گناهكار مىدانند كه فكر مىكنند كاملا بىدينند و با اين توجيه شيطانى، راه براى انجام همه گناهان ديگر باز مىشود. )توضيح بيشتر در اين مورد در پاسخ سؤال 2 - 3 خواهد آمد. .
قبل از پاسخ به اين سؤال تذكر اين نكته لازم است كه اين گونه سؤالات، سؤال از فلسفهى احكام است، نه خود احكام. در مقابل بسيارى از اين گونه سؤالات، اگر دبيرى صرفا به بيان احكام بسنده كند و بگويد: »چون خدا گفته حرام است و اگر اين كار را بكنيد، به جهنم مىافتيد و...«، در بيشتر موارد، نه تنها تأثير مثبتى ندارد، بلكه گاه موجب تنفر از دين هم مىشود. به بيان ديگر، بسيارى از جوانانى كه به اين ورطه مىافتند، چنين مىپندارند كه مخالفت دين با اين گونه امور، صرفا يك تعصب بىدليل است و براى همين به آن اعتنا نمىكنند، در حالى كه اگر منطق بحث را به خوبى دريابند، قانع مىشوند. البته در عين حال بايد تذكر داد، اين مواردى كه به عنوان فلسفهى احكام ذكر مىشود، صرفا تحليلى در حد فهم ماست و چه بسا با پيشرفت علم يا... بتوان ابعاد ديگرى از فوايد اين احكام شرعى را دريافت.
به هر حال براى پاسخ به اين مسأله، بايد دو مطلب را از هم تفكيك كنيم و در واقع بايد به دو سؤال پاسخ دهيم:
الف( »خداوند علاقه به جنس مخالف را در نهاد آدمى به وديعت گذاشته است. چرا آن را سركوب كنيم و به روابط با جنس مخالف نپردازيم؟«
پاسخ اين است كه خداوند علايق مختلفى در آدمى نهاده است و نظر اسلام اين است كه هر غريزهاى بايد در حد اقتضاى طبيعت خويش پاسخ داده شود؛ نه سركوب شود و نه به طور افراطى مورد توجه واقع شود. براى مثال، يكى از مهمترين علايق فطرى، ميل به حفظ حيات خويش است. اما همين علاقه اگر از مسير و مجراى اصلى خويش خارج شود، به صفت مذمومى به نام »حرص« تبديل مىشود. علاقه به جنس، مخالف نيز بايد از مجراى طبيعىاش ارضا شود و آن تشكيل نهاد خانواده است. اما اگر از اين حالت طبيعى خارج گردد و انسان با هر كس از جنس مخالف دوست شود، ديگر هيچ گاه معناى دوستى و عشق عميق را نخواهد فهميد. زيرا عشق واقعى، وحدت طلب است. )توضيح اين مطلب در پاسخ سؤال بعدى خواهد آمد. به علاوه، نظام خانواده كه پايهى اصلى حفظ جامعه است از هم مىپاشد و مظرات اين امر به هيچ عاقلى مخفى نيست.
بهترين شاهد اين مدعا آن است كه هيچ دختر ازدواج كردهاى، دلش نمىخواهد همسرش با دختران و زنان ديگر روابط جنسى برقرار كند و هيچ مرد متأهلى نيز نمىپسندد همسرش با پسران و مردان ديگر روابط جنسى داشته باشد. به علاوه، بيشتر جوانان وقتى تصميم به ازدواج مىگيرند دنبال كسى هستند كه تا آن موقع با جنس مخالف روابط جنسى نداشته باشد. همهى اينها نشان مىدهد كه اين علاقه به جنس مخالف بايد داراى حد و مرز معينى باشد و آزادى مورد ادعاى برخى اشخاص در اين گونه موارد، در واقع، موجب مصيبتهاى فراوانى براى زندگى آيندهى همان شخص خواهد شد و درست مانند اين است كه رانندهاى بگويد: »من مىخواهم از قيد و بند ترمز آزاد شوم.« كه نتيجهى آن سرانجامى جز تصادف و نفى رانندگى نخواهد داشت.
ب( »ما نمىخواهيم روابط جنسى نامشروع برقرار كنيم. فقط مىخواهيم با همديگر دوست شويم. مگر دوستى چه اشكالى دارد؟«
در پاسخ ابتدا بايد ببينيم حقيقت دوستى چيست، تا معلوم شود آيا دوستى دختر و پسر همانند ساير دوستىهاست؟ دوستى، يك ارتباط محبتآميز بين دو نفر است و اين ارتباط برقرار كردن همانند همهى كارهاى ديگر انسان، هدفى دارد كه اين هدف مىتواند خودآگاه يا ناخودآگاه باشد. هدف از اين ارتباط در سنين مختلف متفاوت است. مثلا اگر دو كودك پنج ساله )ولو دختر و پسر( با هم دوست شوند، هدفشان بازى كردن است )هر چند خودشان آگاه به اين هدفگذارى نباشند(. هدف دو شريك تجارى از دوست شدن، كسب منافع اقتصادى بيشتر است. همكارى علمى مىتواند عامل دوستى دو محقق باشد. دو پسر )يا دو دختر( هم ممكن است به خاطر مسائل علمى يا روحيات اخلاقى با هم دوست شوند. نكته در اين جاست كه اگر يك پسر و يك دختر مىخواهند با هم دوست شوند، انگيزه و هدفشان از اين دوستى چيست؟ با توجه به قوت غريزه جنسى در اين سن، غالبا هدف اصلى نوعى ارضاى اين غريزه است. حتى اگر به خيال خودشان در ابتدا به خاطر علمآموزى با هم دوست شوند غالبا تا آخر چنين نمىماند. غريزهى جنسى، يكى از قوىترين غرايز آدمى است كه به سرعت تحريك مىشود. در دوستى بين پسران با همديگر يا دختران با همديگر، عموما اين غريزهها تحريك نمىشوند؛ مگر در افراد نادرى كه انحرافات جنسى دارند. اما وقتى رابطهى عاطفى با يك نفر از جشنس مخالف برقرار مىشود، اين غريزه خيلى سريع تحريك مىشود و به همين دليل، اين دوستى ظاهرا ساده آن قدر كه فكر مىكنيم ساده نخواهد ماند. اين موضوع مخصوصا براى دختران بيشتر بايد مورد توجه قرار گيرد. زيرا بررسىها نشان مىدهد كه اكثر دختران در هنگام برقرارى روابط دوستى با پسران، در فكر روابط جنسى نيستند، بلكه دغدغهشان فقط روابط محبتآميز است و از نظر خودشان مطمئن هستند كه كار به روابط جنسى نمىرسد. )به لحاظ روانشناختى، علتش اين نيست كه غريزه جنسى در دختران ضعيفتر از پسران است؛ بلكه علت اين است كه غريزه جنسى در دختران حالت انفعالى و انعكاس دارد. يعنى تا وقتى تحريكى نسبت به اين غريزه صورت نگيرد، اين غريزه خود به خود شروع به تحريك فرد نمىكند، در حالى كه در پسران اين غريزه با رسيدن به سن بلوغ خود به خود فعال مىشود. اما در اغلب موارد، پسران هدف اصلىشان از دوستى با دختران، برقرارى روابط جنسى است و البته هيچ گاه در اوايل كار، اين مطلب را آشكار نمىكنند؛ و چون دختران عاطفىتر و احساساتىتر از پسران هستند، خيلى سريع تحت تأثير سخنان شيرين و جذاب و فريبندهى پسران واقع مىشوند و تمام آرزوها و آمال خود را در پسرى كه مقابلشان قرار گرفته است، جستوجو مىكنند. پسران، حتى اگر در ابتدا نيز قصد روابط جنسى نداشته باشند، خيلى سريع غريزهشان تحريك مىشود و حداكثر بعد از چند بار رفت و آمد به فكر تصاحب جنسى دختر مىافتند. دختر هم چون اولا آن پسر را قهرمان آرزوها و مرد آيندهى خويش تصور كرده است و مىپندارند كه آن پسر هم زندگىاش را وقف او خواهد كرد و ثانيا چون با تحريكهاى ملايمى كه از جانب پسر صورت گرفته، غريزه جنسىاش فعال شده، به تدريج جسم خود را تسليم پسر مىكند و آن دوستى ظاهرا ساده به روابط نامشروع ختم مىشود. )متأسفانه بايد اذعان كرد كه بقيهى اين حكايت غالبا اين گونه است كه پسر بعد از مدتى از اين دختر خسته مىشود و دخشتر ديگرى را طلب مىكند و آن دختر را رها مىكند. دخترهاى رها شده هم غالبا دچار يكى از دو حالت مىشوند: يا علاقهشان بسيار خالصانه بوده است كه در نتيجه، لطمهى شديد روحى مىخورند و دچار افسردگى مىشوند و حتى گاه كار به خودكشى مىرسد، يا اين كه او هم تصميم مىگيرد از عشق پاك دست بردارد و به جاى آن بارها و بارها اين تجربهى خطرناك را با افراد مختلف تكرار كند، كه عاقبت هر دو نيز معلوم است. پس، اگر از دوستىهاى با جنس مخالف جلوگيرى مىشود، براى اين است كه اين دوستىها، قدم نهادن در مسيرى است كه غالبا به هلاكت افراد مىانجامد. شايد بتوان اين موضوع را تا حدودى شبيه شرابخوارى دانست. شراب چون زايل كنندهى عقل است، اسلام با آن مخالفت كرده و براى آن كه اين راه را كاملا ببندد، نوشيدن حتى جرعهاى از آن را - ولو آدم را مست نكند - حرام كرده است تا انسانها اصلا سراغ آن نروند. دوستى پسر و دختر نيز چون عمدتا به روابط نامشروع مىانجامد، بايد از ابتدا سراغش نرفت.
در پايان اين بحث متذكر سه نكته مفيد است:
نكتهى اول كه خوب است دبيران ولو به طور غير مستقيم براى پرهيز از دانشآموزان از روابط نامشروع به آنان هشدار دهند، اين است كه: »بسيارى از كسانى كه شما ناآگاهانه ممكن است با يكى از آنان روابط جنسى برقرار كنيد، ممكن است مبتلا به بيمارى خطرناك ايدز باشند. خوب است بدانيم بسيارى از مبتلايان - خصوصا در ميان دختران - شديدا دچار عقدهى حقارت و سرخوردگى مىشوند و تصميم مىگيرند كه از تمام افراد جنس مخالف انتقام بگيرند و براى مبتلا ساختن آنان به ايدز، با ايشان رابطهى نامشروع برقرار مىكنند. موارد فراوانى، گزارش شده است كه مثلا فردى بعد از خداحافظى با كسى كه با او روابط نامشروع داشته، نامهاى دريافت كرده با اين مضمون كه: »به جمع مبتلايان به ايدز خوش آمديد!«
نكتهى دوم اين است كه چنين آزادى كه برخى از نوجوانان و جوانان به خيال خود طالب آن هستند، در نهايت، بيش از آن كه به نفعشان باشد به ضررشان است. به خصوص دختران جوان شايد تا سن 25 يا حداكثر 30 سالگى طراوت و شادابى و زيبايى خود را حفظ كنند و جنس مخالف رغبت به برقرارى رابطه با آنان داشته باشد، اما همين كه از طراوت افتادند - كه اين امرى طبيعى است - ديگر كسى به آنان رغبت نشان نخواهد داد. از طرف ديگر، هيچ كس حاضر نمىشود با كسى - به خصوص دخترى - ازدواج كند كه قبلا دوستانى از جنس مخالف داشته و با آنان رابطه برقرار كرده است. در واقع، او در ورطهاى گرفتار شده كه نه راه پس دارد، نه راه پيش. نه از راه مشروع مىتواند كارى انجام دهد، نه از راه غير مشروع؛ يعنى هم دينش را از دست داده، هم دنيايش را.
نكتهى سوم اين است كه اسلام براى اين معضل كه امروزه بسيارى از دختران و پسران جوان جامعه ما با آن مواجهند راهحلى ارائه كرده و آن همان ازدواج موقت است كه قبلا )آخرين سؤال فصل قبل( اشارهاى به آن شد.
در اين جا بايد افزود كه: وقتى سخن از »ازدواج موقت« به ميان مىآيد، اغلب گمان مىكنند كه منظور، انجام عمل جنسى است در حالى كه وقتى اين موضوع براى دختران و پسران مطرح مىشود. چنين چيزى مورد نظر نيست و به لحاظ فقهى، طرفين مىتوانند از همان ابتدا با »شرط ضمن عقد« محدودهى روابط خود را تعيين كنند، مثلا شرط كنند كه روابط فقط در حد هم صحبتى يا گردش رفتن يا فقط در حد محرميت و نگاه كردن باشد. اين مطلب مخصوصا براى دختران مهم است. اغلب دختران )در اولين دوستىها( براى رفع نيازهاى عاطفى و نياز به محبت، به دوستى با پسران اقدام مىكنند در حالى كه پسران عموما به خاطر لذت جنسى به دوستى با دختران رو مىآورند.متأسفانه پسران از اين روحيه دختران باخبرند و دختران غالبا از اين روحيهى پسران بىاطلاعند؛ لذا پسران براى دستيابى به هدفشان، كارشان را به تدريج شروع مىكنند؛ يعنى هميشه آغاز صحبتها، ابراز دوستى و محبت و اعلام اين است كه »ما فقط با هم دوست باشيم و قصد بدى نداريم«. سپس در يك فرآيند تدريجى، يك به يك مرزها را مىشكنند و چون تدريجى است و با ابراز محبت همراه است دختران چندان موضعگيرى نمىكنند و زمانى دختر متوجه ماجرا مىشود كه پسر به كام خود رسيده و دختر را رها كرده است. اما اگر از ابتدا شرط ضمن عقد گذاشتند و حريمها را مشخص كردند، دختر از ابتدا با هوشيارى بيشترى وارد عرصه مىشود و چون هر دو قبول كردهاند كه در لواى دين به رفتار خاص بپردازند، حرمت اين را غالبا حفظ مىكنند.
متأسفانه در جامعه ما به خاطر برخى سوء استفاده مردان متاهل، نگاه منفى شديدى به ازدواج موقت پديد آمده، در حالى كه به نظر مىرسد تشريع اين حكم بيشتر براى كسانى است كه امكان ازدواج دائم برايشان مهيا نيست و تحت فشار غريزهى جنسى هستند.به خاطر اين حرمت تصنعى و نگاه منفى، متأسفانه روز به روز شاهد بيشتر شدن روابط نامشروع دختران و پسران هستيم و بدتر اين كه كسانى كه به اين روابط وارد مىشوند، ديگر خود را چنان گناهكار مىدانند كه فكر مىكنند كاملا بىدينند و با اين توجيه شيطانى، راه براى انجام همه گناهان ديگر باز مىشود. )توضيح بيشتر در اين مورد در پاسخ سؤال 2 - 3 خواهد آمد. .