پرسش :

چرا روابط دوستانه ميان دختر و پسر )با وجود رعايت جهات شرعى و در حد صحبت معمولى و مكالمه‏ى تلفنى( منع مى‏شود؟ دوستى بين دختر و پسر چه اشكالى دارد كه اين قدر مذمت مى‏شود، مگر نه اين كه دوستى خوب است و خداوند اين علاقه به جنس مخالف را در انسان نهاده است، ما كه قصد نداريم روابط جنسى برقرار كنيم فقط مى‏خواهيم با هم دوست باشيم و از هم صحبتى و هم‏نشينى با يكديگر لذت ببريم چرا اين قدر آزادى‏ها را محدود مى‏كنند؟


پاسخ :
قبل از پاسخ به اين سؤال تذكر اين نكته لازم است كه اين گونه سؤالات، سؤال از فلسفه‏ى احكام است، نه خود احكام. در مقابل بسيارى از اين گونه سؤالات، اگر دبيرى صرفا به بيان احكام بسنده كند و بگويد: »چون خدا گفته حرام است و اگر اين كار را بكنيد، به جهنم مى‏افتيد و...«، در بيش‏تر موارد، نه تنها تأثير مثبتى ندارد، بلكه گاه موجب تنفر از دين هم مى‏شود. به بيان ديگر، بسيارى از جوانانى كه به اين ورطه مى‏افتند، چنين مى‏پندارند كه مخالفت دين با اين گونه امور، صرفا يك تعصب بى‏دليل است و براى همين به آن اعتنا نمى‏كنند، در حالى كه اگر منطق بحث را به خوبى دريابند، قانع مى‏شوند. البته در عين حال بايد تذكر داد، اين مواردى كه به عنوان فلسفه‏ى احكام ذكر مى‏شود، صرفا تحليلى در حد فهم ماست و چه بسا با پيشرفت علم يا... بتوان ابعاد ديگرى از فوايد اين احكام شرعى را دريافت.
به هر حال براى پاسخ به اين مسأله، بايد دو مطلب را از هم تفكيك كنيم و در واقع بايد به دو سؤال پاسخ دهيم:
الف( »خداوند علاقه به جنس مخالف را در نهاد آدمى به وديعت گذاشته است. چرا آن را سركوب كنيم و به روابط با جنس مخالف نپردازيم؟«
پاسخ اين است كه خداوند علايق مختلفى در آدمى نهاده است و نظر اسلام اين است كه هر غريزه‏اى بايد در حد اقتضاى طبيعت خويش پاسخ داده شود؛ نه سركوب شود و نه به طور افراطى مورد توجه واقع شود. براى مثال، يكى از مهم‏ترين علايق فطرى، ميل به حفظ حيات خويش است. اما همين علاقه اگر از مسير و مجراى اصلى خويش خارج شود، به صفت مذمومى به نام »حرص« تبديل مى‏شود. علاقه به جنس، مخالف نيز بايد از مجراى طبيعى‏اش ارضا شود و آن تشكيل نهاد خانواده است. اما اگر از اين حالت طبيعى خارج گردد و انسان با هر كس از جنس مخالف دوست شود، ديگر هيچ گاه معناى دوستى و عشق عميق را نخواهد فهميد. زيرا عشق واقعى، وحدت طلب است. )توضيح اين مطلب در پاسخ سؤال بعدى خواهد آمد. به علاوه، نظام خانواده كه پايه‏ى اصلى حفظ جامعه است از هم مى‏پاشد و مظرات اين امر به هيچ عاقلى مخفى نيست.
بهترين شاهد اين مدعا آن است كه هيچ دختر ازدواج كرده‏اى، دلش نمى‏خواهد همسرش با دختران و زنان ديگر روابط جنسى برقرار كند و هيچ مرد متأهلى نيز نمى‏پسندد همسرش با پسران و مردان ديگر روابط جنسى داشته باشد. به علاوه، بيش‏تر جوانان وقتى تصميم به ازدواج مى‏گيرند دنبال كسى هستند كه تا آن موقع با جنس مخالف روابط جنسى نداشته باشد. همه‏ى اين‏ها نشان مى‏دهد كه اين علاقه به جنس مخالف بايد داراى حد و مرز معينى باشد و آزادى مورد ادعاى برخى اشخاص در اين گونه موارد، در واقع، موجب مصيبت‏هاى فراوانى براى زندگى آينده‏ى همان شخص خواهد شد و درست مانند اين است كه راننده‏اى بگويد: »من مى‏خواهم از قيد و بند ترمز آزاد شوم.« كه نتيجه‏ى آن سرانجامى جز تصادف و نفى رانندگى نخواهد داشت.
ب( »ما نمى‏خواهيم روابط جنسى نامشروع برقرار كنيم. فقط مى‏خواهيم با همديگر دوست شويم. مگر دوستى چه اشكالى دارد؟«
در پاسخ ابتدا بايد ببينيم حقيقت دوستى چيست، تا معلوم شود آيا دوستى دختر و پسر همانند ساير دوستى‏هاست؟ دوستى، يك ارتباط محبت‏آميز بين دو نفر است و اين ارتباط برقرار كردن همانند همه‏ى كارهاى ديگر انسان، هدفى دارد كه اين هدف مى‏تواند خودآگاه يا ناخودآگاه باشد. هدف از اين ارتباط در سنين مختلف متفاوت است. مثلا اگر دو كودك پنج ساله )ولو دختر و پسر( با هم دوست شوند، هدفشان بازى كردن است )هر چند خودشان آگاه به اين هدف‏گذارى نباشند(. هدف دو شريك تجارى از دوست شدن، كسب منافع اقتصادى بيشتر است. همكارى علمى مى‏تواند عامل دوستى دو محقق باشد. دو پسر )يا دو دختر( هم ممكن است به خاطر مسائل علمى يا روحيات اخلاقى با هم دوست شوند. نكته در اين جاست كه اگر يك پسر و يك دختر مى‏خواهند با هم دوست شوند، انگيزه و هدفشان از اين دوستى چيست؟ با توجه به قوت غريزه جنسى در اين سن، غالبا هدف اصلى نوعى ارضاى اين غريزه است. حتى اگر به خيال خودشان در ابتدا به خاطر علم‏آموزى با هم دوست شوند غالبا تا آخر چنين نمى‏ماند. غريزه‏ى جنسى، يكى از قوى‏ترين غرايز آدمى است كه به سرعت تحريك مى‏شود. در دوستى بين پسران با همديگر يا دختران با همديگر، عموما اين غريزه‏ها تحريك نمى‏شوند؛ مگر در افراد نادرى كه انحرافات جنسى دارند. اما وقتى رابطه‏ى عاطفى با يك نفر از جشنس مخالف برقرار مى‏شود، اين غريزه خيلى سريع تحريك مى‏شود و به همين دليل، اين دوستى ظاهرا ساده آن قدر كه فكر مى‏كنيم ساده نخواهد ماند. اين موضوع مخصوصا براى دختران بيش‏تر بايد مورد توجه قرار گيرد. زيرا بررسى‏ها نشان مى‏دهد كه اكثر دختران در هنگام برقرارى روابط دوستى با پسران، در فكر روابط جنسى نيستند، بلكه دغدغه‏شان فقط روابط محبت‏آميز است و از نظر خودشان مطمئن هستند كه كار به روابط جنسى نمى‏رسد. )به لحاظ روان‏شناختى، علتش اين نيست كه غريزه جنسى در دختران ضعيف‏تر از پسران است؛ بلكه علت اين است كه غريزه جنسى در دختران حالت انفعالى و انعكاس دارد. يعنى تا وقتى تحريكى نسبت به اين غريزه صورت نگيرد، اين غريزه خود به خود شروع به تحريك فرد نمى‏كند، در حالى كه در پسران اين غريزه با رسيدن به سن بلوغ خود به خود فعال مى‏شود. اما در اغلب موارد، پسران هدف اصلى‏شان از دوستى با دختران، برقرارى روابط جنسى است و البته هيچ گاه در اوايل كار، اين مطلب را آشكار نمى‏كنند؛ و چون دختران عاطفى‏تر و احساساتى‏تر از پسران هستند، خيلى سريع تحت تأثير سخنان شيرين و جذاب و فريبنده‏ى پسران واقع مى‏شوند و تمام آرزوها و آمال خود را در پسرى كه مقابلشان قرار گرفته است، جست‏وجو مى‏كنند. پسران، حتى اگر در ابتدا نيز قصد روابط جنسى نداشته باشند، خيلى سريع غريزه‏شان تحريك مى‏شود و حداكثر بعد از چند بار رفت و آمد به فكر تصاحب جنسى دختر مى‏افتند. دختر هم چون اولا آن پسر را قهرمان آرزوها و مرد آينده‏ى خويش تصور كرده است و مى‏پندارند كه آن پسر هم زندگى‏اش را وقف او خواهد كرد و ثانيا چون با تحريك‏هاى ملايمى كه از جانب پسر صورت گرفته، غريزه جنسى‏اش فعال شده، به تدريج جسم خود را تسليم پسر مى‏كند و آن دوستى ظاهرا ساده به روابط نامشروع ختم مى‏شود. )متأسفانه بايد اذعان كرد كه بقيه‏ى اين حكايت غالبا اين گونه است كه پسر بعد از مدتى از اين دختر خسته مى‏شود و دخشتر ديگرى را طلب مى‏كند و آن دختر را رها مى‏كند. دخترهاى رها شده هم غالبا دچار يكى از دو حالت مى‏شوند: يا علاقه‏شان بسيار خالصانه بوده است كه در نتيجه، لطمه‏ى شديد روحى مى‏خورند و دچار افسردگى مى‏شوند و حتى گاه كار به خودكشى مى‏رسد، يا اين كه او هم تصميم مى‏گيرد از عشق پاك دست بردارد و به جاى آن بارها و بارها اين تجربه‏ى خطرناك را با افراد مختلف تكرار كند، كه عاقبت هر دو نيز معلوم است. پس، اگر از دوستى‏هاى با جنس مخالف جلوگيرى مى‏شود، براى اين است كه اين دوستى‏ها، قدم نهادن در مسيرى است كه غالبا به هلاكت افراد مى‏انجامد. شايد بتوان اين موضوع را تا حدودى شبيه شراب‏خوارى دانست. شراب چون زايل كننده‏ى عقل است، اسلام با آن مخالفت كرده و براى آن كه اين راه را كاملا ببندد، نوشيدن حتى جرعه‏اى از آن را - ولو آدم را مست نكند - حرام كرده است تا انسان‏ها اصلا سراغ آن نروند. دوستى پسر و دختر نيز چون عمدتا به روابط نامشروع مى‏انجامد، بايد از ابتدا سراغش نرفت.
در پايان اين بحث متذكر سه نكته مفيد است:
نكته‏ى اول كه خوب است دبيران ولو به طور غير مستقيم براى پرهيز از دانش‏آموزان از روابط نامشروع به آنان هشدار دهند، اين است كه: »بسيارى از كسانى كه شما ناآگاهانه ممكن است با يكى از آنان روابط جنسى برقرار كنيد، ممكن است مبتلا به بيمارى خطرناك ايدز باشند. خوب است بدانيم بسيارى از مبتلايان - خصوصا در ميان دختران - شديدا دچار عقده‏ى حقارت و سرخوردگى مى‏شوند و تصميم مى‏گيرند كه از تمام افراد جنس مخالف انتقام بگيرند و براى مبتلا ساختن آنان به ايدز، با ايشان رابطه‏ى نامشروع برقرار مى‏كنند. موارد فراوانى، گزارش شده است كه مثلا فردى بعد از خداحافظى با كسى كه با او روابط نامشروع داشته، نامه‏اى دريافت كرده با اين مضمون كه: »به جمع مبتلايان به ايدز خوش آمديد!«
نكته‏ى دوم اين است كه چنين آزادى كه برخى از نوجوانان و جوانان به خيال خود طالب آن هستند، در نهايت، بيش از آن كه به نفعشان باشد به ضررشان است. به خصوص دختران جوان شايد تا سن 25 يا حداكثر 30 سالگى طراوت و شادابى و زيبايى خود را حفظ كنند و جنس مخالف رغبت به برقرارى رابطه با آنان داشته باشد، اما همين كه از طراوت افتادند - كه اين امرى طبيعى است - ديگر كسى به آنان رغبت نشان نخواهد داد. از طرف ديگر، هيچ كس حاضر نمى‏شود با كسى - به خصوص دخترى - ازدواج كند كه قبلا دوستانى از جنس مخالف داشته و با آنان رابطه برقرار كرده است. در واقع، او در ورطه‏اى گرفتار شده كه نه راه پس دارد، نه راه پيش. نه از راه مشروع مى‏تواند كارى انجام دهد، نه از راه غير مشروع؛ يعنى هم دينش را از دست داده، هم دنيايش را.
نكته‏ى سوم اين است كه اسلام براى اين معضل كه امروزه بسيارى از دختران و پسران جوان جامعه ما با آن مواجهند راه‏حلى ارائه كرده و آن همان ازدواج موقت است كه قبلا )آخرين سؤال فصل قبل( اشاره‏اى به آن شد.
در اين جا بايد افزود كه: وقتى سخن از »ازدواج موقت« به ميان مى‏آيد، اغلب گمان مى‏كنند كه منظور، انجام عمل جنسى است در حالى كه وقتى اين موضوع براى دختران و پسران مطرح مى‏شود. چنين چيزى مورد نظر نيست و به لحاظ فقهى، طرفين مى‏توانند از همان ابتدا با »شرط ضمن عقد« محدوده‏ى روابط خود را تعيين كنند، مثلا شرط كنند كه روابط فقط در حد هم صحبتى يا گردش رفتن يا فقط در حد محرميت و نگاه كردن باشد. اين مطلب مخصوصا براى دختران مهم است. اغلب دختران )در اولين دوستى‏ها( براى رفع نيازهاى عاطفى و نياز به محبت، به دوستى با پسران اقدام مى‏كنند در حالى كه پسران عموما به خاطر لذت جنسى به دوستى با دختران رو مى‏آورند.متأسفانه پسران از اين روحيه دختران باخبرند و دختران غالبا از اين روحيه‏ى پسران بى‏اطلاعند؛ لذا پسران براى دست‏يابى به هدفشان، كارشان را به تدريج شروع مى‏كنند؛ يعنى هميشه آغاز صحبت‏ها، ابراز دوستى و محبت و اعلام اين است كه »ما فقط با هم دوست باشيم و قصد بدى نداريم«. سپس در يك فرآيند تدريجى، يك به يك مرزها را مى‏شكنند و چون تدريجى است و با ابراز محبت همراه است دختران چندان موضع‏گيرى نمى‏كنند و زمانى دختر متوجه ماجرا مى‏شود كه پسر به كام خود رسيده و دختر را رها كرده است. اما اگر از ابتدا شرط ضمن عقد گذاشتند و حريم‏ها را مشخص كردند، دختر از ابتدا با هوشيارى بيشترى وارد عرصه مى‏شود و چون هر دو قبول كرده‏اند كه در لواى دين به رفتار خاص بپردازند، حرمت اين را غالبا حفظ مى‏كنند.
متأسفانه در جامعه ما به خاطر برخى سوء استفاده مردان متاهل، نگاه منفى شديدى به ازدواج موقت پديد آمده، در حالى كه به نظر مى‏رسد تشريع اين حكم بيش‏تر براى كسانى است كه امكان ازدواج دائم برايشان مهيا نيست و تحت فشار غريزه‏ى جنسى هستند.به خاطر اين حرمت تصنعى و نگاه منفى، متأسفانه روز به روز شاهد بيش‏تر شدن روابط نامشروع دختران و پسران هستيم و بدتر اين كه كسانى كه به اين روابط وارد مى‏شوند، ديگر خود را چنان گناهكار مى‏دانند كه فكر مى‏كنند كاملا بى‏دينند و با اين توجيه شيطانى، راه براى انجام همه گناهان ديگر باز مى‏شود. )توضيح بيش‏تر در اين مورد در پاسخ سؤال 2 - 3 خواهد آمد. .
نسخه چاپی