پرسش :

عاشق شدن از نظر شرعى چه اشكالى دارد؟


پاسخ :
براى پاسخ به اين سؤال كه اصلا آيا عشق اشكال شرعى دارد يا خير، بايد ابتدا مقصود از عشق را مشخص كنيم. عشق دو معنا دارد: يكى معناى عوامانه‏ى آن كه همان طغيان شهوت جنسى است و واقعا ناميدن اين امر به عشق، جفا در حق عشق است. قطعا چنين طغيانى، مطلوب نيست و فضيلت كش است و انسان تنها با كمك عفاف و تسليم نشدن در برابر آن سود مى‏برد. اما معناى ديگر آن، عشق پاك و خالص و راستين است كه نه تنها مذموم نيست، بلكه مى‏تواند مركب خوبى براى كمال انسان شود.
اگر در زبان عاميانه گاه گفته مى‏شود عشق شرعا اشكال دارد، قطعا معناى اول آن مورد نظر است و اشكال شرعى آن نيز روشن است. زيرا طغيان شهوت جنسى، موجب خروج از حريم‏هايى است كه انسان به طور طبيعى در آن محدوده عمل مى‏كند و در پاسخ سؤال قبل توضيح داديم. بهترين معيار تفكيك اين دو عشق، آن است كه در نوع اول، انسان از خود بيرون نمى‏رود و محبوب را فقط براى خود مى‏خواهد و براى همين با وصال به محبوب، آتش عشق فروكش مى‏كند و خاموش مى‏شود. اما در مورد دوم، انسان محبوب را به خاطر خود محبوب مى‏خواهد. محبوب در نظرش با عظمت و قابل احترام است و حاضر است خود را فداى خواسته‏هاى او كند تا حدى كه اگر محبوبش بخواهد اين عاشق از او دور باشد و اصلا به سمت او نرود، عاشق واقعى، خواست محبوب را برخواست خود ترجيح مى‏دهد و به قول باباطاهر:

من از درمان و درد و وصل و هجران‏
پسندم آنچه را جانان پسندد
يعنى حتى اگر او مايل به هجران من باشد، من هجران را بر وصل ترجيح مى‏دهم. به قول آن شاعر عرب:
احب وصال‏ها و تحب فراقى‏
فأترك ما احب لما تحب )من وصال او را مى‏خواهم و او فراق مرا. پس آنچه را دوست دارم به خاطر آنچه او دوست دارد رها مى‏كنم و فراق را بر وصال ترجيح مى‏دهم. .
اين نوع احساسات است كه اگر به اوج و كمال برسد آثار خير فراوانى دارد و بزرگ‏ترين عامل اخلاقى و تربيتى است. زيرا مهم‏ترين مسأله‏ى اخلاق، مبارزه با خودپرستى است و اگر كسى از خودپرستى خارج شد، ديگر تا خداپرستى راه چندانى باقى نمانده است. چنين عشقى، با وصال، نه تنها خاموش نمى‏شود، بلكه تندتر و تيزتر مى‏شود. قرآن كريم نام اين عشق را »مودت« و »رحمت« مى‏گذارد و رابطه‏ى زن و شوهر را با اين دو لفظ نشان مى‏دهد. چنين عشقى نه قابل توصيه است نه قابل مخالفت، زيرا اصلا چنين عشقى ارادى و اختيارى نيست و از اين نظر بسيار شبيه مصيبت است. به كسى نمى‏توان گفت »خود را به مصيبت بينداز« اما اگر مصيبتى بر كسى وارد شد و او با نيروى صبر و رضا آن راتحمل كرد، بسيار باعث تكامل او شود. )مرتضى مطهرى، جاذبه و دافعه‏ى على )ع(، صص 46 - 65. .
اكنون كه ماهيت عشق معلوم شد، سه مطلب را بايد خاطر نشان كرد:
نكته‏ى اول اين كه در عشق ميان دو جنس مخالف، اسلام با طراحى ازدواج و محدود كردن روابط شهوانى به روابط بين زن و شوهر به نحوى برنامه‏ريزى كرده است كه عشق واقعى ايجاد شود، چرا كه اساسا عشق واقعى زمانى پديد مى‏آيد كه محدوديتى در روابط دختر و پسر باشد. اگر دختران و پسران بتوانند بى‏هيچ محدوديتى به راحتى به همديگر دسترسى داشته باشند، ديگر عشقى پيدا نمى‏شود و اين مطلبى است كه نه تنها علماى اسلامى بلكه بسيارى از دانشمندان غربى نيز آن را پذيرفته‏اند؛ تا جايى كه حتى از نظر ويل دورانت، حيا امرى اكتسابى است:
»حيا امرى غريزى نيست، بلكه اكتسابى است. زنان دريافتند كه دست و دل‏بازى مايه‏ى طعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند... خوددارى از گشاده‏رويى و امساك در بذل و بخشش، بهترين سلاح براى شكار مردان است. اگر اعضاى نهانى انسان را در معرض عام تشريح مى‏كردند توجه ما به آن جلب مى‏شد، ولى رغبت و قصد به ندرت تحريك مى‏گرديد. مرد جوان به دنبال چشمان پر از حياست و بى‏آن كه بداند حس مى‏كند كه اين خوددارى ظريفانه از يك لطف و رقت عالى خبر مى‏دهد.« )ويل دورانت، لذات فلسفه، به نقل از مرتضى مطهرى، مسأله‏ى حجاب، صص 70 - 71. .
»به طور كلى، رابطه‏اى است ميان در دسترس نبودن و فراق از يك طرف و عشق و سوز و گران بهايى از طرف ديگر؛ هم چنان كه رابطه‏اى است ميان عشق و سوز از يك طرف و هنر و زيبايى از طرف ديگر. يعنى عشق در زمينه‏ى در دسترس نبودن‏ها مى‏شكفد و هنر و زيبايى در زمينه‏ى عشق رشد و نمو مى‏كند. برتراندراسل مى‏گويد: از لحاظ هنر مايه‏ى تأسف است كه به آسانى بتوان به زنان دست يافت و خيلى بهتر است كه وصال زنان دشوار باشد، بدون آن كه غير ممكن گردد.« )مرتضى مطهرى، همان، ص 72. .
ويل دورانت در جايى ديگر مى‏گويد: »آنچه بجوييم و نيابيم، عزيز و گران‏بها مى‏شود. زيبايى، به قدرت ميل بستگى دارد و ميل با اقناع و ارضا ضعيف و با منع و جلوگيرى، قوى مى‏شود.«. )ويل دورانت، لذات فلسفه: به نقل از مرتضى مطهرى، همان، ص 73. .
از همه عجيب‏تر سخنى است كه يكى از مجلات زنانه از آلفرد هيچكاك نقل مى‏كند. او مى‏گويد: »من معتقدم كه زن هم بايد مثل فيلم پر هيجان و پر آنتريك باشد، بدين معنى كه ماهيت خود را كم‏تر نشان دهد و براى كشف خود، مرد را به نيروى تخيل و تصور زيادى وادارد. بايد زنان پيوسته بر همين شيوه رفتار كنند، يعنى كم‏تر ماهيت خود را نشان دهند و بگذارند مرد براى كشف آنان بيش‏تر به خود زحمت دهد... زنان شرقى تا چند سال پيش به خاطر حجاب و نقاب و روى‏بندى كه به كار مى‏بردند، خود به خود جذاب مى‏نمودند و همين موضوع جاذبه‏ى نيرومندى به آنان مى‏داد. اما به تدريج با تلاشى كه زنان اين كشورها براى برابرى با زنان غربى از خود نشان مى‏دهند، حجاب و پوششى كه ديروز بر زن شرقى كشيده شده بود از ميان مى‏رود و همراه آن، جاذبه‏ى او هم كاسته مى‏شود.«
امروز يكى از خلأهايى كه در دنياى اروپا و آمريكا وجود دارد، خلأ عشق است. در كلمات دانشمندان اروپايى، زياد اين نكته به چشم مى‏خورد كه اولين قربانى آزادى و بى‏بندوبارى امروز زنان و مردان، عشق و شور و احساسات بسيار شديد و عالى است. در جهان امروز، هرگز عشق‏هايى از نوع عشق‏هاى شرقى از قبيل عشق‏هاى ليلى و مجنون و خسرو و شيرين رشد و نمود نمى‏كند. )مرتضى مطهرى، همان، صص 73 - 74. .
نكته دوم اين است كه عشق، وحدت طلب است؛ يعنى عاشق واقعى، عاشق يكى است نه عاشق چند نفر؛ زيرا عشق يعنى انسان همه هستى و دار و ندار خود را در پاى كسى بريزد و اگر كسى بگويد من عاشق دو نفر مختلف هستم، يعنى همه‏ى هستى‏ام را براى هيچ يك به تنهايى اختصاص نداده‏ام. قرآن كريم هم با اشاره به همين مطلب، توضيح مى‏دهد كه خداوند براى هيچ انسانى دو قلب قرار نداده است. )ما جعل الله يرجل من قلبين فى جوفه. تنها در صورتى مى‏توان عاشق چند نفر بود كه عشق به هر يك عين عشق به ديگرى باشد و آن‏ها در طول هم باشند نه در عرض هم؛ مانند عشق به ائمه اطهار عليهم‏السلام، و اين مطلب ما را وارد نكته سوم مى‏كند.
نكته‏ى سوم اين كه عشق واقعى مى‏تواند زمينه‏ساز تكامل انسان باشد و اسلام قطعا چنين عشقى را حرمت مى‏نهد. اما چنين عشقى فقط در ميان همسران رخ نمى‏دهد، بلكه چهره‏ى ديگر آن عشق، به اولياى خداست كه انسان را به بهترين وجهى به سمت خدا مى‏كشاند و علت تأكيد فراوان بر محبت اهل‏بيت، كه حتى قرآن كريم آن را مزد رسالت پيامبر )ص( دانسته )شورى 42 / 23. قل لا اسألكم عليه اجرا الا المودة فى القربى. ، همين است.
نسخه چاپی