پرسش :

آیا پیروی از سنت پیامبر(ص) از علل انحطاط و عقب ماندگی مسلمانان است؟


پاسخ :
شعار «حسبنا کتاب الله» از اختراعات جدید نیست بلکه شعار خلیفة دوم بود برای اینکه از نوشتن معروف «یوم الخمیس» پیامبر اکرم (ص) جلوگیری کند. البته واضح و روشن است که نه خلیفة دوم و نه هیچ یک از مسلمین به هیچ وجه بی‌نیاز از سنت پیامبر اکرم (ص) نبوده‌اند و نخواهند بود، و گوینده این کلام ظاهراً ملزومات تئوری خود را نخواهد پذیرفت.
و صد حیف که ملازمه عقب افتادگی مسلمانان و عمل به سنت پیامبر اکرم (ص) را بیان نفرموده است و باز نفرموده‌اند که چرا در قرون اولیه اسلام که مسلمانان سخت پایبند سنت پیامبر عظیم الشأن اسلام بودند چنان ترقی درخشنده داشتند که چشمان دوست و دشمن را خیره کردند.
و عمل به کدام سنت‌ها است که مسلمانان را تابع استعمار گردانید و فرقه فرقه نموده است.
و کدام توصیة پیامبر آنان را از تحصیل دانش و تجربه دور کرده و مهمتر اینکه کدام مسلمان سنت و حدیثی از پیامبر پذیرفته است که حداقل به زعم خودش منافی با قرآن کریم باشد.
البته تردیدی نیست که سوء استفاده از روایات جعلی و حتی صحیح وجود داشته است ولی این سوء استفاده منحصر به روایات نیست بلکه از خود قرآن هم برداشتهای متفاوت و متعدد گشته و هر کدام به شکلی از آن بهره‌برده‌اند. و اتفاقاً این آزادی ضابطه‌مند در برداشت قرآن و احادیث موجب تعالی اندیشه و پیشرفت مسلمین بوده است آنچه که در این باب مذموم است برداشتهایی است که غیر ضابطه مند و غیر روشمند باشند.
اینجا جای طرح مطالب فراوانی هست که هر کدام با صد زبان در نفی این تئوری پارادوکسیکال و متنافی الاجزاء به گفتار می‌آیند. ولی ما از آنها گذشته و به اصل مطالب طرح شده ایشان می‌پردازیم. قبل از هر چیز باید گفت اگر ما مستدل سخن نگوییم و مطلب خود را با دلیل یا قرینه‌ای روشن همراه نکنیم و تنها مثلاً تبعیت از شیطان را به حریف خود نسبت دهیم، ضمن اینکه دوری از اخلاق علمی و خروج از قواعد اندیشه است، این عیب را دارد که طرف مقابل عیناً این معنا را متوجه ما کند و بگوید اتفاقاً شما دارید از شیطان تبعیت می کنید.
اما ادله ایشان که با مقدمة خوبی شروع شده است و آن اینکه این بحث مربوط به افرادی است که قرآن کریم را به عنوان یک کتاب آسمانی قبول دارند. حال با این پیش فرض ادله ایشان را اجمالاً بررسی می کنیم:
شکی نیست که قرآن کریم منبع هدایت و قانون می‌باشد ولی مهم این است که رابطة سنت با قرآن چگونه است صور ذیل قابل تصویر هستند:
الف: سنت خود پدیده‌ای است در عرض قرآن
ب: سنت پدیده‌ای است غیر معارض با قرآن
ج: سنت تفصیل همان قرآن است.
آنچه از قرآن کریم استفاده می شود همان گزینه سوم است. قرآن کریم در سوره حشر آیه 7 می‌فرماید:«وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید»
یعنی آنچه پیامبر برای شما آورد بگیرید و از آنچه نهی کرد باز ایستید. با این حساب جدا کردن قرآن و سنت از هم امری غیر واقعی و غیر صحیح می‌باشد.
الف: در سوره مبارکه انعام آیه 114 ایشان کلمه حَکَم به معنای داور را اشتباهاً به معنای حُکم گرفته است و با توجه به آیات قبل، مربوط ایمان نیاوردن گروهی به آخرت است که در مقابل این ناپذیرفتن حق خداوند داوری خواهد کرد. و هیچ ربطی به آنچه که ایشان خواسته‌اند استفاده کنند ندارد و در سوره جاثیه هم ”حدیث“ به معنای آن حدیث مصطلح که به سخن پیامبر و ائمه علیهم السلام اطلاق می شود نیست. بلکه مقصود پذیرفتن مکتب و مرامی غیر از اسلام است. و ربطی به موضوع مورد نظر ندارد و برای فهم این مطلب به هر کتاب لغت و تفسیر می‌توانید رجوع کنید.
ب: بر فرض که حرف ایشان را پذیرفتیم و سنت را هم که عبارت از فعل قول و تقریر پیامبر اکرم(ص) است را هم تفصیل و شرح قرآن ندانستیم بلکه امری معارض با آن فرض کردیم و از اول صبح می خواهیم تنها و تنها به قرآن عمل کنیم.
حال اولین سئوال که طرح می شود که آیا مسلمانی که قرآن را قبول دارد باید نماز بخواند یا نه؟ حتماً چون دستور صریح قرآن است نمی‌تواند نخواند. خوب نماز صبح را بخواند یا نه؟ اینکه صریحا در قرآن نیامده است! ولی در قرآن کریم حکم الصلوه الوسطی آمده است که با اندکی مسامحه از او می‌پذیریم که بدون حدیث و سنت می‌توان فهمید نماز صبح منظور است. حال نماز صبح اولاً چند رکعت است؟ ثانیاً چطور آغاز و چگونه تمام می شود رکوع چگونه است سجده چگونه است چه سوره‌ای بخواند یا اصلاً نخواند ـ خوب نمازهای دیگر چطور؟ فکر می کنیم این سئوالات برهانی محکم بر رد این تئوری باشد. روزه چگونه است زکوة چگونه است؟ غسل و تیمم چگونه هستند؟ نماز شکسته و کامل در قرآن صریحاً آمده است چطور هستند.
آیا جز با سنت پیامبر اکرم (ص) و بیان ائمه اهل البیت علیهم السلام می‌توان این احکام مجمل را مفصلاً دانست؟ پس هیچ مسلمانی قطعاً از سنت پیامبر (ص) بی‌نیاز نیست.
کسی که تئوری پردازی‌ می کند باید کمی به خود زحمت دهد و آیات قبل و بعد را ملاحظه کند که این سنت که در قرآن آمده است به معنای چیست؟ آیا به معنای فعل و قول و تقریر خداوند است نعوذبالله؟ خداوند که در محضر آدمیان سنت به این معنا ندارد و یا مقصود قوانین تکوینی و جاری بر نظام هستی است که تبدیل ناپذیرند و این غیر از احکام تشریعی است که محل بحث ما می‌باشد. فهم قرآن کریم بسیار همه جانبه و مرتبط با هم است و با ذکر آیات قرآن کریم و فهم اینگونه‌ای بسیار جای تعجب باقی می‌ماند و قرآن کریم در مورد خود فرمودهاست:«یُضِلُّ بِهِ کَثیرًا وَ یَهْدی بِهِ کَثیرًا وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ»؛(آری)، خدا جمع زیادی را با آن گمراه، و گروه بسیاری را هدایت می‏کند؛ ولی تنها فاسقان را با آن گمراه می‏سازد![1]
یعنی در واقع قرآن کریم مانند ریسمانی است که یک سر آن در آسمان و یک سر دیگر آن در دل چاه است هم می‌توان با آن به آسمان رفت و هم به چاه در افتاد.
قرآن کریم می‌فرماید:فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛اگر نمی‏دانید، از آگاهان بپرسید (تا تعجب نکنید از اینکه پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است(![2]این ذکر چیست و اهل آن کدام هستند؟
در سوره احزاب آیه 34 فرمود:
إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا،خداوند فقط می‏خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد
و در سوره واقعه آیه (79 ) درباره قرآن فرمود:
لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ،و جز پاکان نمی‏توانند به آن دست زنند]دست یابند[.این معانی را چگونه می‌فهمند؟
گمان اینکه جنبه رسالت پیامبر فقط آوردن قرآن است ولی تفسیر و شرح و بیان آن به عهده پیامبر نیست و احیاناً اگر کسی مراد خداوند را متوجه نشد پیامبر می گوید ببخشید به من ربطی ندارد من فقط باید قرآن را بیاورم امری بدیهی البطلان است و قابل بحث و جدل نیست.
قرآن فرموده است:وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما؛ یعنی مرد سارق و زن سارق دستانشان را قطع کنید. اولاً: عرب از سرانگشت تا کتف را دست می گوید. مچ تنها را هم دست می گوید. به آرنج هم دست می گوید. از کجا قطع کنیم؟ و ثانیاً: کدام دزد باید دستش قطع شود؟ و ثالثاً: آیا هر دو دست را قطع کنیم یا یک دست؟ اگر این سئوال برای یک عرب پیش آمد و از پیامبر (ص) سئوال کرد آیا پیامبر می‌فرماید به من ربطی ندارد و یا باید این حکم خدا را توضیح دهد؟ حال اگر توضیح داد ما می‌پذیریم یا نه؟ اگر نپذیریم توضیح دادن او بیهوده خواهد بود و اگر بپذیریم این سنت اوست و همه سنت پیامبر به نحوی به قرآن کریم برمی گردد.
گیرم که بگوییم رسالت محمد (ص) منحصر در قرآن کریم و کلام خداوند است. و جنبه‌های دیگر مانند قول و فعل و تقریر پیامبر اکرم (ص) را ندارد آنگاه این آیات ذیل را چگونه پاسخ می دهید:
الف:یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ[3] خدا را اطاعت کنید و پیامبر را اطاعت کنید خوب اطاعت خدا معلوم است و آن قرآن کریم است اطاعت پیامبر چیست؟ اگر بگویید همان اطاعت قرآن است همه کس می داند که این غلط است چون این هدف با جمله اطیعوا الله برآورده شده است و تکرار لغو است و لغو به تصریح قرآن کریم در قرآن وجود ندارد و اگر قرآن کریم نیست پس چیست!؟ البته گاهی در تکرار مصلحت و آثاری هست که نه تنها لغو نیست بلکه حکیمانه می باشد که مورد فوق از آن موارد نیست
ب: سوره مبارکه احزاب آیه 21 فرموده است«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة»قطعا برای شما در «اقتداء» به رسول خدا سر مشقی نیکوست .
این اسوه حسنه چیست به گواهی شما فعل و قول و تقریر پیامبر (ص) که همان سنت است را شامل نمی شود و از این جهت پیامبر اکرم (ص) یک فرد عادی است پس پیامبر (ص) در چه چیزی است اسوه و نمونه و الگو خواهد بود.
ج: اگر قول و فعل و تقریر پیامبر حجیت ندارد پس شما از کجا رسالت او را پذیرفته‌اید و از چه کسی شنیده‌اید که او پیامبر است و چگونه حوادث مربوط به او را آموخته‌اید.
د: شما از کجا می دانید که به قرآن کریم اضافه یا کم نشده است دلیل شما بر این مطلب چیست؟
ممکن است بگویید قرآن کریم فرموده است:إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم![4]می گوییم از کجا معلوم که خود این آیه اضافی نباشد.
و.....
اولاً شما از کجا این حدیث را از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده‌اید و ثانیاً شما حدیث را قبول ندارید چطور برای رد حدیث به حدیث تمسک می‌جویید؟ آیا این نقض غرض نیست و ناصواب بودن ادعای شما را ثابت نمی کند؟ و عجیب اینکه پیشرفت مسلمین را در سده اول که حدیث ممنوع بوده است می دانید در حالی که اولاً این خلیفة دوم بود که از کتابت حدیث آن هم نه همه احادیث منع کرد و ثانیاً این منع تا زمان عمر بن عبدالعزیز و سال 110 هجری که مسلمین پیشرفتی نداشته وجود داشته و عصر پیشرفت مسلمین همراه با عمل به سنت پیامبر و تکون مکاتب فقهی و روایی بوده است. شروع پیشرفت تمدن اسلامی و تکامل علوم در جهان اسلام به سده‌های سوم و جهارم برمی گردد. در روزگار خلیفه دوم تا زمان عمر بن عبدالعزیز اهل سنت به تبع خلیفه دوم حدیث را تنها نمی‌نوشتند ولی هم نقل می کردند و هم به آن عمل می کردند و هم به آن احتجاج می‌نمودند و روایات مربوط به علوم قرآن مانند قضا و قدر و قیامت و... آزاد بود و امثال ابن عباس این احادیث را نقل می کردند و البته منع کتابت حدیث خود داستان مفصلی دارد که هیچگونه ربطی به این مطلب طرح شده‌ ندارد که باید به تاریخ آن رجوع کرد.
سخن پیامبر در سوره مبارکه سباء، نه آن مضمون غلطی است که ایشان استفاده کرده است، بلکه آیه در مقام این است که «لکم دینکم ولی دین»[5] بگو دین شما برای خودتان و دین من برای خودم و تأکید «وَ إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلی‏ هُدًی أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ»؛و ما یا شما بر (طریق) هدایت یا در ضلالت آشکاری هستیم!«[6] با اندکی دقت این معنا روشن می شود.
اما فهم ظاهری آیات و عدم دیدن جمع قرآن و بلکه نگرش بخشی به آن ممکن است به ذهن عده‌ای این توهم را بیاورد که پیامبر یا پیامبران معصوم نبوده‌اند در حالی که باید در این موارد همه قران و همه قرائن را ملاحظه کرد. ما باید ادله عقلی را هم مدنظر داشته باشیم دقت در ادله عقلی عصمت و آیات قرآنی، و در بطن خود این آیات می رساند که مقصود آن نیست که ایشان فکر کرده‌اند. قرآن کریم درباره انبیاء فرموده است.
وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ؛و برگزیدیم و به راه راست، هدایت نمودیم.[7]
وَ مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ؛و هر کس را خدا هدایت کند، هیچ گمراه‏کننده‏ای نخواهد داشت[8]
قرآن کریم معصیت را به ضلالت تعبیر می کند: وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیرًا؛او گروه زیادی از شما را گمراه کرد.[9]
الف:‌خداوند پیامبران را انتخاب و به راه راست هدایت کرده است.
ب: و هر کس را خداوند هدایت کند گمراهی برای او نیست.
ج: پس پیامبران گمراهی ندارند و معصیت (ضلالت) ندارند.
ادله فراوان دیگر بر این معنا هست که باید به کتب خاص و مربوط مراجعه شود. به تفسیر المیزان ذیل آیه 34 سوره احزاب مراجعه کنید.
در کامل بودن قرآن در آنچه که برای هدایت بشر لازم است تردیدی نیست ولی آیا این بدان معناست که همه قرآن بدون تبیین مراد او هم کاملاً واضح است.
باز می گردیم به همان آیه:السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما،که دست مرد سارق و زن سارق را قطع کنید این قطع یعنی چه؟ می دانیم در عربی هم به شکافتن و زخم کردن قطع می گویند چنانچه در سوره مبارکه یوسف راجع به زنان اهل مصر آورده است که «فقطعن ایدیهن» دستهای خود را بریدند قهراً به این معنا نبود که دستها از بدنهایشان جدا شد بلکه به جای بریدن ترنج دست خود را زخم کردند و عرب به مباینت و جدا کردن هم قطع می گوید. حال مراد قرآن کریم از قطع ید در این آیه چیست و اگر اختلاف نظر پیش آمد چه می گویید. و همه مثالهای گذشته در این جا قابل استناد است که تفصیل نماز و روزه و غسل و تیمم و ... چگونه قابل بیان است. در بند10 خواهد آمد که وظیفه پیامبر تعلیم کتاب است و تعلیم در صورتی است که نیاز به آن باشد پس فهم قرآن نیازمند تعلیم پیامبر اکرم است.
ما هم قبول داریم که قرآن آسان است و مبین است. اما این در صورتی است که معلمی چون پیامبر و ائمه اهل البیت علیهم السلام در کنار آن باشند که آن هم جزء قرآن محسوب می شود و در سوره مبارکه واقعه فرمود که حقیقت قرآن را جز مطهرون درک نمی کنند «لایمسه الا المطهرون» و در سوره احزاب فرمود که «مطهرون» اهل البیت پیامبر اکرم (ص) می‌باشند (إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا) فلسفه بعثت انبیاء این است که صورت عملی مکتب و آثار تربیتی آن را عملاً روشن سازد و الا خداوند می‌تواند بدون فرستادن پیامبران فرشته‌ای را بفرستد و مردم هم زودتر قبول می کنند و کار را تمام کند ولی اتمام حجت به این است که از جنس خود آنان افرادی را بفرستد که با آنان قرآن و حکمت را بیاموزد در سوره مبارکه جمعه در مورد پیامبر اکرم می‌فرماید:
هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ؛و کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می‏خواند و آنها را تزکیه می‏کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‏آموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند![10]
حال سئوال می کنیم که آیات الهی و کتاب که معلوم است اما تزکیه مردم توسط پیامبر و آموزش حکمت توسط ایشان چه چیزی بوده است. اگر کتاب و قرآن است که آن را ذکر کرد و نیازی به ذکر ندارد و اگر غیر از آن است آن را بیان کنید.
پیامبران فقط بسان رایانه‌ای نبودند که قرآن را یا کتب آسمانی را از بَر بر مردم بخوانند و به کناری روند بلکه تفسیر و شرح و بیان کتاب الهی به عهدة آنان بود که این تفسیر و شرح همه جانبة کتاب خدا همان سنت می‌باشد. راستی آموزش کتاب به چه معنایی هست کتاب که به قول شما مبین و بیانگر همه موارد هست؟ دیگر چه نیازی به تعلیم دارد که قرآن وظیفه پیامبر اکرم (ص) را تعلیم کتاب قرار داده است؟
حکمت خداوند به این تعلق گرفته است که کتاب را همراه معلم و متذکر بفرستد.
و تنها بیان کلیات را در کتاب بیاورد.
قرآن کریم در مورد پیامبر اکرم (ص) و ایمان آوردن مؤمنین می‌فرماید:
فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا.[11]
به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند؛ و کاملا تسلیم باشند.
که البته این نوع اطمینان قلبی فقط در جایی است که ما طرف را معصوم تلقی کنیم.
در سورة نساء آیه 59 می‌فرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً.
ای کسانی که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر ]اوصیای پیامبر[ را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
اگر در مسئله‌ای تنازع و اختلاف داشتید آن را به خدا و رسول برگردانید. که برگرداندن به خدا برگرداندن به کتاب خدا و برگرداندن به پیامبر برگرداندن به سنت اوست و در همین سوره آیه 64 ـ 63 می‌فرماید:
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغًا وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ
از (مجازات(ِ آنان صرف نظر کن! و آنها را اندرز ده! و با بیانی رسا، نتایج اعمالشان را به آنها گوشزد نما!ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به فرمان خدا.
این آیات روشن را چگونه باید معنا کرد؟
آری اگر کسانی مانند یهودیان علماء و احبار خود را بدون چون و چرا تبعیت کند یک نوع بت پرستی است و همینطور وقتی که رفتارهای خلاف دین از آنها می دیدند و توجیهات آنها را پذیرفته و یهود می گفتند عزیز فرزند و پسر خداوند است و مسیحیان می گفتد مسیح پسر خداست و اینها کورکورانه می‌پذیرفتند مورد مذمت جدی قرآن هستند ولی این چه نسبتی با تبعیت از پیامبر اکرم (ص) و سنت او دارد که درست در دو آیه قبل از این یعنی در آیه 29 سوره توبه می‌فرماید.
با کسانی بجنگید که به خداوند و روز آخرت ایمان ندارند و حرام نمی دارند آنچه را که خدا و پیامبر خدا حرام کرده‌اند (ولایحرمون ما حرم الله و رسوله) حرام کردن خدا همان است که در کتاب آمده است و حرام کردن پیامبر همان است که در سنت او آمده است که تفصیل همان آیات الهی است. در همان سوره توبه آیه 34 احوال رهبان و احبار یهودیت را می‌آورد که اموال مردم را به باطل و ناروا می خورند و از راه خدا جلوگیری می کردند و ... در عین حال مردم از اینها تبعیت می کردند البته این تبعیت مذموم است.
این بزرگوار یک پیش فرض باطل را پذیرفته است و براساس آن قضاوت می کند و آن دوگانگی سنت وقرآن است و در حالی که سنت و قرآن تفصیل و اجمال همدیگر بوده و یگانه هستند نه دوگانه، هدف خداوند از فرستادن پیامبران هدایت و تبشیر و تنذیر و ایجاد قسط و عدل است. در سوره حدید آیه 25 می‌فرماید:
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانی و میزان ( شناسایی حق از باطل و قوانینی عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند(ترجمه مکارم)
می‌بینیم که ایمان به خداوند تنها در قرآن کریم کافی نیست بلکه باید به قرآن و کتابهای آسمانی و پیامبران هم ایمان آورد. در سوره فتح آیه 13 می‌فرماید:
وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَعیرًا.
و سوره بقره آیات 2 الی 5 آنکس که به خدا و پیامبرش ایمان نیاورده (سرنوشتش دوزخ است ) چرا که ما برای کافران آتش فروزان آماده کرده ایم (ترجمه مکارم)
ودر مورد پیامبر اسلام می‌فرماید:
الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ [12]
همانا که از این فرستاده پیامبر درس نخوانده که (نام) او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می یابند پیروی می کنند (همان پیامبری که ) آنان را به کارهای پسندیده فرمان می دهد و از کارهای ناپسند باز می دارد و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را برایشان حرام می گرداند و از (دوش) آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است بر می دارد
و همینطور آیه 158 همین سوره را مطالعه فرمایید.
خود این ادعا با حساب احتمالات هم ناسازگار است لطفاً نمونه‌ای را بیان کنید. البته ما منکر افکار و عقاید انحرافی نیستیم ولی آن افکار و عقاید ناشی از دوری از سنت پیامبر و کتاب خداوند است.
اولاً این ادعا بدون هیچ دلیل و مدرکی است و هر کس هم می‌تواند بدون کمترین هزینه‌های عکس آن را ادعا کند که این افکار شما وسوسه شیطان است و ثانیاً لطفاً یک سنت صحیح که دانشمندان اسلامی بدان اعتقاد ورزیده‌اند و موجبات مشکل برای مردم شده است را بیان کنید و موانع پیشرفت علمی را در سنت حداقل به عنوان نمونه بیان کنید. و رابطه آن را با عقب افتادگی و مانع بودن پیشرفت بیان کنید.
ایمان به خدا و رسول او ایمان کامل است و ایمان به خدای تنها ایمان ناقص است تبعیت از رسول خدا جزء کتاب و سفارش کتاب خداوند است و بین این دو هیچگونه منافات و تضادی وجود ندارد و اساساً جدایی آن دو از هم بر خلاف کتاب خداوند است.
در پایان این نکته را متذکر می شویم که ممکن است بعضی از آنچه را که ما بیان کردیم قابل خدشه بوده و جای بحث و جدل داشته باشد ولی مسئله از چنان وضوحی برخوردار است که جای انکار آن باقی نمی‌ماند و اساساً این مطلبی است که در نزد همه علماء اهل اسلام مفروغً عنه است که بدون کلام نبوی و سنت آن بزرگوار اسلام و مکتبی باقی نمی‌ماند تنها اختلاف در این است که سنت پیامبر اکرم (ص) را از چه طریقی باید کسب کرد که به عقیده ما شیعیان ائمه اهل البیت علیهم السلام بهترین و سالمترین و بلکه یگانه طریق رسیدن به سنت صحیح پیامبر اسلام در همه ابعاد و بلکه فهم درست قرآن کریم در گرو مراجعت به آن بزرگواران است.
پی نوشتها:
[1]سوره بقره، آیه 26.
[2]سوره نحل، آیه 43.
[3]سوره نساء، آیه 59.
[4]سوره حجر، آیه 9.
[5] سوره کافرون.
[6]سوره سبأ، آیه 24.
[7]سوره انعام، آیه 87.
[8]سوره زمر،‌ آیه 37.
[9]سوره یس،‌ آیه 62.
[10]سوره جمعه، آیه 2.
[11]سوره نساء، آیه 65.
[12]سوره اعراف، آیه 157.
منبع: پایگاه حوزه49324932
نسخه چاپی