پرسش :

چرا فقط مرد حق طلاق دارد؟ اگر طلاق دادن بد است چرا مثل مسيحيت كلا حرام نشده، و اگر خوب و جايز است چرا مثل نظام‏هاى كنونى غربى به طور يكسان در اختيار زن و مرد نيست؟


پاسخ :
طبق بررسى‏هايى كه استاد مطهرى انجام داده‏اند )مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، صص 234 - 271. ، در باب اين كه: آيا طلاق خوب است يا بد؟ و آيا براى مرد بايد باشد يا براى زن يا براى هر دو؟ پنج نظر وجود دارد:
الف( آزادى طلاق و برداشتن همه‏ى قيود قانونى و اخلاقى. اين نظر كسانى است كه ازدواج را تنها كام‏جويى جنسى مى‏دانند و ارزش اجتماعى كانون خانواده و سعادت ناشى از پيوند دو روح و اهميت آن براى تربيت نسل جديد را ناديده گرفته‏اند. ناشيانه و سست بودن اين نظر كاملا آشكار است.
ب( تقديس ازدواج و جلوگيرى كامل از طلاق. اين نظريه‏ى كليساى كاتوليك است كه امروزه فقط )اين مطلب مربوط به زمانى است كه شهيد مطهرى اين مطالب را نوشته‏اند، يعنى بيش از 40 سال قبل، ظاهرا اكنون در همان كشورها هم عملا اين قانون رعايت نمى‏شود. در ايتاليا و اسپانياى كاتوليك ظاهرا اجرا مى‏شود و در نتيجه‏ى آن، ازدواج در ايتاليا معادل با بندگى زن به حساب مى‏آيد و به واسطه‏ى عدم وجود طلاق، عملا بسيارى از مردم به صورت نامشروع روابط جنسى برقرار مى‏كنند. ما تقدس ازدواج و لزوم استحكام و خلل ناپذيرى آن را قبول داريم، اما به شرطى كه پيوندى واقعى ميان زوجين برقرار باشد. آن جا كه سازش زن و شوهر به هيچ وجه ممكن نيست، نمى‏توان به زور قانون، بين آنان پيوند عاطفى برقرار كرد.
ج( ازدواج فقط از طرف مرد قابل انحلال باشد. اين نظر دنياى قديم است كه عده‏اى از مغرضان آن را به اسلام نسبت مى‏دهند و ما نشان خواهيم داد كه اسلام از آن مبراست و چون امروزه طرفدارى ندارد، بحث درباره‏ى آن لازم نيست.
د( تقدس ازدواج، در عين باز بودن راه طلاق براى زوجين به صورت كاملا مشابه. اين نظريه‏ى رايج در دنياى غرب است.
ه( تقدس ازدواج و تفاوت راه خروج از ازدواج براى زن و مرد. اين نظريه‏ى اسلام است كه ازدواج مقدس است، اما نبايد راه طلاق را مطلقا بست، بلكه بايد هم براى زن و هم براى مرد باز باشد، اما به شكلى متفاوت.
اكنون به بررسى اين نظرات مى‏پردازيم. آنان كه طلاق را مطلقا ممنوع كرده‏اند. از فقدان راه رهايى از ازدواج‏هاى ناموفق مى‏نالند. آنان كه اين راه را كاملا و يكسان براى زن و مرد باز كرده‏اند، از زيادى طلاق‏ها و عدم استقرار خانواده‏ها و عوارض نامطلوبش شكايت دارند. آنان كه حق طلاق را تنها به مرد داده‏اند، با دو مشكل مواجه هستند: يكى طلاق‏هاى ناجوانمردانه‏ى برخى مردان كه ناگهان هوس زن جديد مى‏كنند، و ديگرى از ناحيه‏ى امتناع‏هاى ناجوانمردانه‏ى بعضى مردان كه براى زجر دادن زن خود و محروم كردنش از زندگى زناشويى ديگر، از طلاق خوددارى مى‏كنند.
چون عده‏ى اخير به نام اسلام اين كارها را مى‏كنند، شبهه متوجه اسلام شده است.
در اين جا نخست به بررسى طلاق‏هاى ناجوانمردانه مى‏پردازيم. قبلا يادآور مى‏شويم كه اسلام به شدت با طلاق مخالف است و آن را مبغوض‏ترين حلال شمرده و مى‏خواهد تا حد امكان طلاقى صورت نگيرد. اما چرا آن را حلال كرده است؟ زيرا زوجيت و زندگى زناشويى يك رابطه‏ى طبيعى است نه قراردادى؛ و قوانين خاصى در طبيعت براى آن وضع شده است و از اين رو، با تمام پيمان‏هاى ديگر اجتماعى، از قبيل خريد و فروش و... فرق دارد. نكته‏ى مهم اين است كه اگر چه تنها قوانين طبيعى در اجتماعات مدنى قراردادى، دو قانون آزادى و مساوات است و تمام مقررات اجتماعى بايد بر اساس اين دو قانون تنظيم شود، اما براى پيمان ازدواج در طبيعت، قوانين ديگرى هم هست و همان طور كه در آغاز مسأله ازدواج )خواستگارى و مهر( و بعد از آن )نفقه و تقسيم كار زوجين( بايد قانون طبيعت رعايت شود، در طلاق هم كه پايان كار است، بايد آن قوانين رعايت شود.
ازدواج، وحدت و اتصال است و طلاق، جدايى و انفصال. وقتى طبيعت قانون اتصال زن و مرد را چنين وضع كرده است كه از اين طرف اقدام براى تصاحب و از طرف ديگر عقب‏نشينى براى دلبرى باشد، وقتى طبيعت احساسات مرد را براى تصاحب شخصى زن، و احساسات زن را در تصاحب قلب مرد قرار داده، و خانواده را بر اساس مركزيت جنس ظريف‏تر و گردش جنس خشن‏تر به دور او، و پايه‏ى ازدواج را بر محبت و همدلى و نه فقط همكارى گذاشته است، خواه ناخواه جدايى نيز بايد تابع همان قوانين باشد. پيمانى كه اساسش همدلى است نه همكارى، قابل اجبار نيست و وقتى مرد عاشق است و زن معشوق، اگر زن از مقامش تنزل كرد و محبت مرد به او از بين رفت، ازدواج از نظر طبيعى مرده است و نمى‏توان با زور قانون آن را حفظ كرد. توصيه‏هاى اسلام به اين كه زن خود را براى مرد بيارايد و رغبت‏هاى روحى و جنسى او را اشباع كند و مرد علنا به زن خود اظهار عشق كند و لذت‏هاى جنسى در محيط خانواده محدود شود، همگى براى تحكيم روابط عاشقانه بين زن و شوهر است.
حال اين پرسش پيش مى‏آيد كه اگر شعله‏ى محبت از ناحيه‏ى زن قطع شود، آيا نبايد به او هم حق طلاق داد؟ جواب اين كه اگر چه حيات خانواده وابسته به علاقه‏ى طرفين است، اما روان‏شناسى زن و مرد با هم فرق مى‏كند. طبيعت، كليد محبت را به دست مرد داده و محبت زن را به صورت عكس‏العملى قرار داده است. پس بى‏علاقگى مرد، زن را هم دلسرد مى‏كند، اما با شروع بى‏علاقگى از جانب زن، ازدواج به طور نيمه جان در مى‏آيد، كه اگر مرد عاقل و وفادار باشد، مى‏تواند با ابراز محبت، علاقه‏ى زن را بازگرداند. اين كار براى مرد اهانت نيست كه محبوب خود را با زور قانون نگه دارد تا تدريجا دلش را به دست آورد؛ اما براى زن اهانت است كه براى حفظ حامى و دلباخته‏ى خود، متوسل به اجبار قانون شود.
اشتباه غربيان اين است كه موجبات بى‏علاقگى مردان به همسرانشان را پديد مى‏آورند و مى‏خواهند با زور قانون آنان را به هم متصل كنند. پس اسلام با طلاق دشمن است، اما راهش را مسدود نمى‏كند. اسلام كوشش كرده است طلاق‏هاى ناجوانمردانه از ميان برود و لذا با عوامل بى‏وفايى و هوس‏بازى مبارزه مى‏كند، اما حاضر نيست زن را به زور به مرد ناجوانمرد و بى‏وفا بچسباند. به همين دليل، در جامعه ما، طلاق‏هايى كه به خاطر بوالهوسى مردان صورت مى‏گيرد، بسيار كم‏تر از آن چيزى است كه در غرب رخ مى‏دهد. شايان ذكر است كه سخن فوق بدان معنا نيست كه راه طلاق براى مردان كاملا باز باشد؛ بلكه سخن بر استفاده نكردن از زور است، و گرنه اسلام امور متفاوتى را پيش روى مرد گذاشته است تا همگى مانع تسريع او در اين كار و حتى موجب انصراف او شود؛ از جمله: لزوم مراجعه به دادگاه خانوادگى براى حل نزاع زن و شوهر پيش از رفتن به محكمه، اجازه رجوع در زمان عده، گذاشتن هزينه‏ى فرندان بر دوش پدر، و...
در خصوص امتناع‏هاى ناجوانمردانه‏ى برخى مردان از طلاق هم بايد گفت چنين نيست كه اختيار طلاق فقط به دست شوهر باشد، بلكه در صورتى كه شوهر وظايفش را انجام ندهد و از طلاق نيز خوددارى كند، حاكم شرع حق دخالت دارد و مى‏تواند على رغم نظر مرد، زن را طلاق دهد. به علاوه، تمام اين سخنان در خصوص حق طبيعى طلاق بود، ولى زنانى كه از بعضى جهات نسبت به شوهر آينده‏شان نگرانى داشته باشند، مى‏توانند هنگام ازدواج به صورت شرط ضمن عقد حق طلاق را براى خود محفوظ نگه دارند؛ يعنى اين حق به صورت تفويضى و قراردادى مى‏تواند از همان ابتدا براى زن نيز قرار داده شود.
نسخه چاپی