پرسش :

خداوند آگاه است چه كسى، بهشتى يا دوزخى است و انسان ها در امتحان ها چه مى كنند. پس چرا انسان ها را آفريده است و امتحان مى كند؟


پاسخ :
بايد گفت اين پرسش به پرسش هاى ديگرى خواهد انجاميد، مانند اين كه: آيا بهتر نبود خداوند از ازل، كسى را نمى آفريد؟ آيا ممكن است نظام عالمِ مادىِ و به دنبال آن برزخ و قيامت، بدون تفاوت ها و مراتب تكوينى كه از لوازم جدايى ناپذير قوانين و سنت هاى حاكم بر آن است، پديد آيد؟ آيا انسان مى تواند بدون اين كه كار خوب يا زشتى انجام دهد، نتيجه ى آن ها را ببيند؟ به ديگر سخن، آيا مى توان نظامى را تصور كرد كه بدون پيمودن مراحل دنيايى و تكليف ها و عملكردهاى انسان و بدون تحقق يافتن اطاعت يا عصيان، خداوند هر كس را بخواهد به بهشت يا دوزخ بفرستد؟
پاسخ اجمالى به اين پرسش چنين است: لازمه ى چنين امرى آن است كه نظام كنونى نباشد; يعنى نه دنيايى باشد و نه موجود مختارى به نام انسان. هم چنين پيامبر و راهنما، امام و تكليف و اطاعت و عصيانى در كار نباشد. اين فرض، يكى از دو مشكل زير را پديد خواهد آورد:
1. اصلا چيزى پديد نيايد و آفريدگار، چيزى را نيافريند كه اين محال است.
2. بعضى بخش هاى اين جهان مانند بهشت و دوزخ بدون مقدمه و بدون علت، آفريده شوند; زيرا بهشت، معلول كردار نيك انسان و همان ثواب ها است و دوزخ، نماد همان كردار بد و عذاب هاى انسان است.
براى روشن شدن پاسخ، بايد درباره ى چند موضوع انديشيد:
1. آيا انسان از آغاز، بهشتى يا دوزخى آفريده شده و سپس در شرايط خاص زمانى و مكانى و مرتبه و نسبت هايش با اشياء پيرامون خود قرار گرفته است؟ به ديگر سخن، انسان از ابتدا «بهشتى» يا «دوزخى» بوده و بعد به اين هستى قدم گذارده است يا اين كه «بهشتى» يا «دوزخى» بودن او، در گرو كارها و فعل و انفعال ها و شرايطى است كه داشته و شخصيت كنونى او را شكل داده است؟ بنابراين، جدا كردن انسان بهشتى يا دوزخى، از زمان و مكان و همه ى امورى كه با او بوده است ـ جدا كردن انسان بهشتى و دوزخى از خود ـ ممكن نيست; زيرا لازم مى آيد كه چيزى هم خودش باشد و هم خودش نباشد كه اين امر، تناقض و محال است.
2. چه اشكالى داشت اگر خداوند، انسان را نمى آفريد؟ در جاى خود به تفصيل بحث شده است كه پروردگار آن چه را در نظام آفرينش «اصلح» است، افاضه مى كند. به همين ترتيب، لازم است موجودى را كه «خير محض» و «خالص» است يا آن چه را (مانند انسان) خيرش از شرّش بيشتر است، بيافريند; زيرا اگر خير خالص را ترك كند، شر خالص رو مى كند و اگر آن چه را خيرش بيشتر است، ترك كند، شرّ فراوان رخ مى دهد. گفتنى است با حكمت پروردگار ناسازگار است كه راجح را بر مرجوح ترجيح دهد.[1]
3. «نعيم بهشتى» و «عذاب دوزخى»، چيزهايى است كه آدمى، رفته رفته در اين دنيا، آماده كرده است و در آخرت، آن ها را به دست خواهد آورد. وقتى پرده برافتد، كردار نيك و بد «تجسّم» و «تمثّل» مى يابند. براى نمونه، تلاوت قرآن به صورت زيبا و غيبت و رنجانيدن مردم به صورت خورش سگان دوزخ در كنار انسان قرار مى گيرد. ديگر كردارها نيز همين گونه است:
برگ عيشى به گور خويش فرست
كس نيارد ز پس، تو پيش فرست
سعدى
در حديث آمده است:
انّما اعمالكم ردّت اليكم.[2]
اين عذاب ها همان كردار شماست كه به سوى شما برگردانيده شده است.
اى دريده پوستين يوسفان
گرگ برخيزى از اين خواب گران
گشته گرگان يك به يك خوهاى تو
مى درّانند از غضب، اعضاى تو
ز آن چه مى بافى همه روزه بپوش
ز آن چه مى كارى همه ساله بنوش...
مولوى
به بيان علمى و فنى، ملكات و صفات نفسانيه، از مراتب نفس و عين حقيقت آن است و انسان بنا بر حركت ذاتى خود در گردش حيات، ملكات پسنديده و ناپسندى به دست خواهد آورد كه در نفس، جاى مى گيرند و تغييرناپذير مى گردند. آن چه از ملكات «نيك» يا «بد» در اين دنيا براى انسان پديد آمده و به هر مرتبه اى از كمال يا نقص كه رسيده است، به همان اندازه واقف مى شود.[3]
4. به يقين، خدا علم دارد كه چه كسى بهشتى و چه كسى دوزخى است و علم خدا، تخلف ناپذير است، ولى سخن در اين است كه علم خدا به دانستن نتيجه ى زندگى انسان منحصر نمى شود، بلكه علم خدا به همه ى مراحل زندگى انسان ـ از كودكى تا نوجوانى، جوانى و پيرى ـ تعلق گرفته است. خداوند مى داند هر كس چگونه با اختيار و اراده ى خود، كارهايى را انجام مى دهد و در نتيجه، بهشتى يا دوزخى مى شود.[4] براى مثال، خداوند مى داند كه امام حسين(عليه السلام) در جهاد با ستم گران تا پاى شهادت پيش خواهد رفت و نعيم بهشتى را به دست خواهد آورد. در مقابل، شمر و يزيد نيز به جنايت مى پردازند (از روى اختيار) و عذاب اخروى را خواهند چشيد. پس علم خداوند تنها به نتيجه (بهشتى بودن امام و دوزخى بودن دشمنانش)، بدون توجه به مقدمات (جانبازى و شهادت امام و خودكامگى و رذالت دشمنانش) تعلّق نگرفته است.
بنابراين، علم خداوند به بهشتى يا دوزخى بودن انسانى تعلق گرفته كه در اين دنيا متولد شده، به سن تكليف رسيده و اطاعت يا عصيان كرده باشد; نه به مطلق بهشتى و دوزخى بودن انسان بدون پيمودن مقدمات.
- نتيجه:
نظام هستى از «دار تكليف» گرفته تا «برزخ»، «قيامت»، «پاداش ها» و «جزاهايش»، همه و همه داراى نظامى «علّى» و «معلولى» و تغييرناپذير است. پس محال است نتيجه را ـ كه معلول است ـ بدون مقدمات ـ كه در حكم علت است ـ يا تجسم عمل را بدون عمل پديد آورد; يعنى «هر كسى آن درود عاقبتِ كار كه كشت».
از آن جا كه علم خداوند به نتايج و تجسّم كردارها، از مقدمات قبلى سرچشمه گرفته، محال است بدون پيمودن اين منازل و مراحل، كسى را «بهشتى» يا «دوزخى» سازد; زيرا برگشت چنين كارى به اين است كه اصلا چنين نظامى را نيافريند كه اين كار با «هستى بخشى» كه «اقتضاى ذات» او است، منافات دارد. از سوى ديگر، اتمام حجت الهى بر بشر، بدين مسأله وابسته است كه او در معرض آزمون قرار گيرد; زيرا خصلت بشر به گونه اى است كه حتى در مواردى كه با انتخاب آزادانه و ناصحيح خود، مسيرى اشتباه را برمى گزيند و به شكست مى رسد، باز هم درصدد توجيه و فرافكنى است، چه رسد به مواردى كه پيش از قدم نهادن در ميدان آزمون، متهم به ناتوانى گردد. اين در حالى است كه روز قيامت، روزى است كه حجت بر همگان تمام است و به بيان قرآن:
قل فلله الحجة البالغة.[5]
خداوند متعال، دليل قاطع دارد و براى هيچ كس، بهانه اى باقى نمى گذارد.
پی نوشتها:
[1]- الميزان، سيدمحمد حسين طباطبايى، دارالكتب الاسلاميه، الطبعة الثالثه، 1396 هـ . ق، ج 13، ص 201; بداية المعارف، ص 128; نهاية الحكمة، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1362، ص 313; بداية الحكمة، بيروت، دارالمصطفى للطباعة و النشر، 1402 هـ.ق، ـ 1982 م، ص 171.
[2]- مجموعه ى آثار، مرتضى مطهرى، صص 230ـ 239.
[3]- كلم الطيّب در تقرير عقايد اسلام، سيد عبدالحسين طيب، تهران، كتاب فروشى اسلام، چ 3، ص 769.
[4]- بررسى هاى اسلامى، سيد محمد حسين طباطبايى، قم، انتشارات هجرت، ج 2، ص 170.
[5]- انعام، 149.
نسخه چاپی