پرسش :

علت پرخاشگري در کودکان چیست؟


پاسخ :
*تعريف پرخاشگري:
روانشناسان تعاريف متفاوتي از پرخاشگري کودک دارند يکي از اين تعاريف به اين صورت است: «نوعي بيان ميل به قدرت و کنترل». پرخاشگري نوعي فعاليت رفتاري است که انسان براي آزار رساندن به ديگران چه از طريق تمسخر کلامي و چه آزار جسماني انجام مي دهد. پرخاشگري يا وسيله اي، يعني به دست آوردن يک هدف است يا خصومت آميز، يعني به قصد آزار رساندن به ديگران. پرخاشگري مي تواند به صورت بدني يا لفظي نيز باشد.
*علل وعوامل پرخاشگري در کودکان:
علل و عوامل مؤثر بر پرخاشگري را مي توان در سه دسته به صورت زير طبقه بندي کرد:
*عوامل محيطي
*عوامل روانشناختي
*عوامل زيست محيطي
عوامل محيطي خود اين عامل از يک سري عوامل ديگري شکل مي گيرد که از جمله آن مي توان به عوامل فرهنگي ـ اجتماعي ـ اقتصادي اشاره کرد.
1) خانواده:
شرايط محيط کودک ممکن است باعث تسهيل يا محدوديت گرايش هاي زيست شناختي يا مانع آن شود. سهل گيري و طرد از سوي خانواده، هر دو سبب ايجاد ميزان بالايي از پرخاشگري در کودکان مي شود. اگر والدين در سال هاي اوليه، بيش از حد سهل گير و پذيرا باشند و نتوانند محدوديت هاي مشخصي براي پرخاشگري کودک تعيين کنند، واکنش ها پرخاشگرانه کودک شديد و مداوم خواهد شد.
کنش هاي متقابل خانوادگي غالباً يکي از عواملي است که مي تواند باعث افزايش الگوي پرخاشگري شود. کودکان پرخاشگر معمولاً برابر عدم تأييد اجتماعي و انظباط کلامي واکنشي نشان نمي دهند.
الف) يادگيري:
يکي از دلايل بسيار مهم پرخاشگري در کودکان يادگيري است. يعني کودکاني که الگوهاي رفتاري پرخاشگرانه داشته اند، همانند الگوهاي خود رفتار مي کنند. چنانچه پدر يا مادري خلق و خويي عصباني و پرخاشگر داشته باشند، مسلماً فرزندشان نيز پرخاشگر خواهد شد. اين رفتار توسط کودک ياد گرفته مي شود. فرايند همانند سازي کاملاً ناخودآگاه صورت مي پذيرد. نکته ديگر اينکه حتماً لازم نيست کودک مورد پرخاشگري والدين خود قرار گرفته باشد؛ چنانچه او شاهد رفتارهاي خشن پدر و مادر با افراد ديگر باشد، اين گونه رفتار را فرا مي گيرد. بنابراين کودکان از طريق مشاهده، رفتارهاي والدين را مي آموزند.
داشتن الگوي مناسب در زندگي يکي از نيازهاي انسان است. بررسي هاي انجام شده نشان مي دهد که بيشتر کودکان پرخاشگر، والدين خشن و متخاصمي داشته اند يعني نه تنها کودک آنها از محبت لازم برخوردار نبود، بلکه از الگوي پرخاشگري موجود در خانواده نيز تأثير پذيرفته بود.ديکتاتوري خانواده هايي که تابع اصول ديکتاتوري هستند معمولاً رشد فرزندان شان را محدود مي کند در اين نوع از خانواده ها يک نفرحاکم بر اعمال و رفتار ديگران است که غالباً پدر چنين نقشي را دارد اما گاهي اوقات مادر، خواهران و برادران بزرگ تر نيز با ديکتاتوري رفتار مي کنند. بچه هايي که در محيط ديکتاتوري پرورش پيدا مي کند ظاهراً حالت تسليم و اطاعت در رفتارشان مشاهده مي شود و همين حالت آنها را به هيجان و اضطراب وامي دارد. اين بچه ها درمقابل ديگران حالت دشمني و خصومت به خود مي گيرند و به بچه هاي هم سن و سال خود يا کمتر از خود صدمه مي رسانند.
ب) توجه:
والدين بايد به کودک و نيازهاي او توجه کنند. کودکي که توجه کافي دريافت نمي کند وبه احساسات اوتوجه نمي شود، کمتر به احساسات ديگران توجه مي کند.
و بيشتر رفتار پرخاشگرانه بروز مي دهد البته گاهي اوقات رفتار پرخاشگرانه کودک براي کسب توجه اطرافيان است.
ج) تقويت:
براي اينکه کودکي پرخاشگر شناخته شود، لازم است هم تقويت اجتماعي فراواني به خاطر رفتار پرخاشگرانه خود دريافت نموده باشد و هم با تحريکات عاطفي ناخوشايند مکرر از سوي محيط روبرو شده باشد.
توجه به پرخاشگري کودک (چه توجه مثبت و چه توجه منفي) بيش از ناديده گرفتن رفتار، ممکن است باعث تشويق پرخاشگري شود. البته مانندديگر پاسخ هاي فراگرفته شده، تقويت نکردن رفتار پرخاشگرانه در فرد موجب خاموشي آن رفتار مي شود.
د) تنبيه:
والدين و مربيان که در برابر پرخاشگري و خشونت کودک عصباني مي شوند و به صورت پرخاشگرانه او را تنبيه مي کنند در تشديد اين رفتار در او مؤثرند، در چنين مواقعي تنبيه، عامل تقويت کننده پرخاشگري است زيرا علاوه بر اينکه سبب خشم و احتمالاً پرخاشگري کودک مي شود، شخص تنبيه کننده الگوي مناسبي براي پرخاشگري کودک مي شود.
والديني که براي کنترل رفتار پرخاشگرانه کودکان خود از تنبيه بدني استفاده مي کنند، معمولاً فرزنداني بسيار پرخاشگر بار مي آورند. تهاجم و تنبيه بدني، حتي اگر توسط پدر و مادر و به عنوان نوعي اقدام انضباطي صورت بگيرد، نمونه بارزي از پرخاشگري مي باشد و پدر ومادري که از اين وسيله تربيتي استفاده مي کنند، الگو و مدل صحيحي از رفتار پرخاشگرانه توسط يک فرد بالغ، بزرگتر و قوي تر نسبت به يک شخصي کوچکتر و ضعيف تر در معرض تماشاي فرزند خود قرار مي دهند چون اين رفتار معمولاً درمواقعي اتفاق مي افتد که پدر و مادر آثاري از برانگيختگي عاطفي (عصبانيت) از خود نشان مي دهند، کودک نيز ياد مي گيرد که تحت اين قبيل شرايط و نسبت به افراد مشابه با پاسخ هاي پرخاشگرانه عکس العمل نشان دهد. چون کودک نيز ممکن است دچار برانگيختگي عاطفي شده باشد، باعث تسهيل يادگيري در آنها مي شود.
2) همسالان:
هر چند که بيشتر کودکان رفتار پرخاشگرانه را تأييد نمي کنند ولي درعمل آن را تقويت مي کنند. مثلاً وقتي کودکي تسليم کودک پرخاشگر مي شود، کودک پرخاشگر رفتار خود را در موقعيت بعدي تکرار مي کند و کودکي که تسليم شده نيز ياد مي گيرد که در موقعيت هاي مشابه براي رسيدن به مقصود، از رفتاري مشابه رفتار کودک پرخاشگر تقليد کند به اين ترتيب او نيز پرخاشگري را مي آموزد. اگر کودک ديگري شاهد برخورد اين دو کودک باشد، از طريق تقويت مشاهده اي، پرخاشگري را خواهد آموخت.
کودکستان روابط متقابلي بين کودکان به وجود مي آورد که به نگهداري رفتار پرخاشگرانه آنها کمک مي کند. مقدار ارتباطات متقابلي که يک کودک با ديگران برقرار مي کند و تعيين ميزان و نوع تقويتي که او در مقابل رفتار پرخاشگرانه دريافت مي نمايد، نقش عمده اي در شکل گيري رفتار کودک بر عهده دارد.
کودکان پرخاشگر درحقيقت هدف پرخاشگري همسالان خود نيز هستند. به اين ترتيب دور باطلي از پرخاشگري و مقابله با پرخاشگري ايجاد مي شود و تداوم مي يابد. بنابراين پرخاشگري در نتيجه تأثيرات دو جانبه ايجاد مي شود. کودکان پرخاشگر از سوي همسالان طرد مي شوند و همين همسالان با او رفتار نامناسبي خواهند کرد که اين باعث تداوم و افزايش پرخاشگري دو جانبه از سوي کودک و والدين مي شود.
3- تلويزيون:
در برنامه هاي تلويزيوني به طور متوسط در هر ساعت، پنج تا شش بارخشونت بدني نمايش داده مي شود، رفتار پرخاشگرانه شخصيت هاي تلويزيوني غالباً در اين برنامه ها تقويت مي شود چون قهرمان اين برنامه ها به همان اندازه پرخاشگرند که ضد قهرمان ها.
تماشاي خشونت نه تنها به بروز پرخاشگري در بيننده منجر مي شود، بلکه ممکن است به تقليد مستقيم خشونت و پايين آمدن حساسيت نسبت به آن، يعني بالارفتن تحمل و آسان شدن پرخاشگري بيانجامد.
عوامل روانشناختي:
*ناکامي:
ناکامي يکي از مسائلي است که به پرخاشگري مي انجامد.وقتي کودک به هدف خوددست نيابد و ناکام شود رفتار پرخاشگرانه از او سر مي زند. يکي از دلايل اصلي پرخاشگري در کودکان برآورده نشدن نيازهاي رواني او مانند نياز به عشق، امنيت، تحسين و شناخت است.
جدايي، تنبيه، موانعي که بر سر دستيابي به اهداف مهم وجود دارد، احساس بي کفايتي يا اضطراب که مانع رسيدن به اهداف مطلوب مي شود يا عزت نفس را تهديد مي کند، از عوامل ايجاد ناکامي هستند.
*اضطراب:
شيرخواران تحريک پذير که به دشواري آرام مي شوند، در سه سالگي مضطرب، فعال و تندخو مي شوند. کودکان مضطرب نمي توانند کودکان آرامي باشند. آنها رفتارهايي پرخاشگرانه از خود بروز مي دهند؛ البته بلافاصله پشيمان مي شوند و از والدين خود عذرخواهي مي کنند. اگر از کودک مضطرب بپرسيم که چرا پرخاش مي کني و عصباني هستي؛ خواهد گفت نمي دانم؛ يا خواهد گفت دست خودم نيست.
*تضادهاي دروني:
گاهي کودکان در دوگانگي و تضادهاي دروني قرار مي گيرند. يا بهتر بگوييم، گاهي بر سر دوراهي هايي گير مي کنند و نمي دانند کدام راه را انتخاب کنند؛ و اين حالت آنها را دچار تعارض، اضطراب و خشم مي کند. مثلاً کودکي که دوست دارد نزد مادرش درمنزل بماند و از طرفي وقتي مي بيند تمام کودکان به مدرسه مي روند، هم زمان تمايل به مدرسه رفتن نيز دارد، دچار دوگانگي مي شود.
*افسردگي:
پرخاشگري وکج خلقي در کودکان چنانچه با علامت هاي ديگر همراه باشد، مي تواند نشانه اي از افسردگي باشد که در اين صورت لازم است شرايط زندگي کودک تمام وکمال مورد بررسي قرار گيرد.
5) حسادت:
وجود فرزند جديد در خانواده باعث مي شود مشغله هاي مادر زياد شده، و زمان کمتري براي بازي با کودک و رسيدگي به او داشته باشد. حسادت در رسيدگي و توجه، يکي از مهمترين دلايلي است که کودک را مجبور مي کند از خواهر و برادرش، دوستانش و کساني که او را از حقوقش محروم مي کنند. انتقام بگيرد.
*عوامل زيست شناختي:
تفاوت هاي جنسيتي:
تحقيقات نشان مي دهد که پرخاشگري در پسران در مقايسه با دختران، مستقيم تر، آشکارتر و بيشتر جسمي است ولي اين بدين معني نيست که پسرها پرخاشگرتر هستند دخترها پرخاشگريشان غير مستقيم، مخفي و در بيشتر اوقات به صورت کلامي است. انتظارات متفاوت فرهنگي و آداب و رسوم اجتماعي، ممکن است چنين تفاوت هايي را ايجاد کرده باشد.
همان طور که گفته شد ميزان پرخاشگري بين پسران و دختران متفاوت است.به طورکلي پسرها خشم خود را راحت تر از دخترها ابراز مي کنند و شايد توجيه فرهنگي آن اين باشد که والدين و مربيان از پسران انتظار خشم دارند و از آن چشم پوشي مي کنند. در عوض گريه کرده براي يک دختر عصباني بيشتر مورد قبول است.
اين تفاوت ها از سال دوم زندگي آشکار مي شود. براساس مطالعات مشاهده اي در مورد کودکان نوپا تفاوت هاي جنسيتي از لحاط تعداد پرخاشگري بعد از 18 ماهگي ظاهر مي شود و تا قبل از آن اثري از آن نيست.
پسرها به خصوص وقتي که به آنان حمله مي شود يا کسي مزاحم کارهاي شان مي شود تلافي مي کنند. در يک مطالعه مشاهده اي در مورد کودکان پيش از مدرسه، پسرها فقط اندکي بيش از دخترها مورد حمله قرار گرفتند، ولي دو برابر دخترها تلافي کردند.
*بيماري ها و مصرف دارو:
بعضي از بيماري ها به مصرف دارو نياز دارد و ممکن است از عوارض جانبي داروها، کج خلقي و رفتارهايي باشد که خشونت را برمي انگيزند. يک بيماري يا نقص فيزيکي نيز ممکن است باعث احساس کمبود، شکست هاي پي در پي و عدم کسب موفقيت هاي تحصيلي شود و کودک براي اثبات خود و کسب يک موقعيت اجتماعي، دست به پرخاشگري بزند.
*عوامل جسماني:
اختلال در رسيدن اکسيژن کافي به مغز در بدو تولد، موجب پرخاشگر شدن کودک خواهد شد. برخي از مواردي که کودکان را مستعد رفتار پرخاشگرانه مي کند، کودک هيچ گونه نقشي ندارد و مشکلات از بدو تولد يا قبل از تولد موجب اين امر شده است. مصرف دارو توسط مادر ومبتلا بودن مادر به بيماري هايي همچون روان پريشي، از عوامل مستعد سازي کودک در بدوتولد براي ابتلا به پرخاشگري است. تغييرات متابوليسمي در مغز کودک، پايين بودن سطح هوشي،عدم اعتماد به نفس، بي توجهي نسبت به کودک و تنبيه بدني به جهت پيام منفي که به کودک مي دهد، وي را پرخاشگر مي کند. کودک نيازمند توجه پدر و مادر اعم از مثبت همچون تشويق يا نفي چون تنبيه بوده که البته مثبت آن ارجح تر است. ولي چنانچه کودک در شرايطي باشد که حس کند نمي تواند توجه مثبت والدين خود را جلب کند، توجه منفي را به بي توجهي والدين ترجيح مي دهد. اين رفتار بيشتر در خانواده هايي مشاهده مي شود که والدين آنها داراي تعارض و اختلاف بوده، بيمار باشند، مشروب و مواد مخدر مصرف کنند يا داري رفتارهاي خلاف و ضداجتماعي باشند.
پرخاشگري گاه ممکن است دليل فيزيکي داشته باشد. آسيب مغزي در بسياري موارد ممکن است باعث چنين حالتي شود. به خصوص، دستگاه ليمبيک که بخش مختص به پرخاشگري دارد. پرخاشگري مي تواند ريشه دارويي، هورموني يا ژنتيکي داشته باشد.
طي مطالعاتي برروي تعاملات بين ژن هايي خاص و انتقال دهنده هاي عصبي ويژه مانند سروتونين يافت شده است که آنزيم هاي خاص مانند مونوآمين اکسيد از خلق و پرخاشگري را تنظيم مي کند.
همچنين تجربياتي خاصي در زندگي مانند مورد آزار واقع شدن روي ژن هاي خاصي اثر مي کند که رفتارهاي ضداجتماعي را افزايش مي دهد.
سطوح تستوسترون در پسران نوجوان با گزارش پرخاشگري فيزيکي وکلامي و تحمل پذيري محروميت و تحريک پذيري، همبستگي معني داري دارد. خلق وخو نيز ممکن است تأثيرات مداومي داشته باشد.
5) انرژي
برخي کودکان انرژي زيادي دارند ولي راه مناسبي براي تخليه اين انرژي نمي شناسند بنابراين براي کاهش سطح انرژي خود به پرخاشگري متوسل مي شوند و انرژي شان را صرف فرياد زدن يا کتک زدن ديگران مي کنند.
نسخه چاپی