پرسش :

در مورد این حدیث كه امام حسن عسکری (ع) فرمودند: علمای آخر الزمان به فلسفه و تصوف رو می آوردند، می خواستم بدانم که فلسفه چیست؟ و علت بد بودن آن چیست؟


پاسخ :
دربارۀ قسمت اول سوال با بررسی کتاب های روایی، حدیثی با این مضمون را نیافتیم؛ بهتر است پرسشگر محترم آدرس و منبع این روایت را ذكر كند تا بهتر بتوان پیرامون آن تحقیق كرد.
اما قسمت دوم سوال كه دربارۀ چیستی فلسفه است، باید گفت: تعاریف مختلفی دربارۀ فلسفه وارده شده است كه از جامع ترین آن تعاریف می توان به این تعاریف اشاره كرد: فلسفه علمی است كه از احوال موجود مطلق بحث می كند و یا علمی است كه از احوال كلی وجود بحث می كند و یا این که فلسفه مجموعۀ قضایا و مسائلی است كه پیرامون موجود بما هو موجود مطرح می شود[1].
اما دربارۀ قسمت دیگر سوال كه از علت بد بودن فلسفه سؤال شده باید گفت: تذكر این نكته لازم است كه تعبیر بد بودن فلسفه، تعبیر رایجی نیست بلكه بهتر است این موضوع تحت عنوان علت های مخالفت با فلسفه بررسی شود.
مخالفت با فلسفه از طرف اشخاص مختلفی و با انگیزه های متفاوتی انجام گرفته است، ولی مخالفت دانشمندان آگاه و بی غرض مسلمان در واقع به معنای مخالفت با مجموعۀ اندیشه های فلسفی رایج بوده كه بعضی از آنها با مبانی اسلام موافق نبوده است. و اگر روایت معتبری هم در نكوهش فلسفه رسیده باشد قابل حمل بر این معنا خواهد بود. اما وقتی ما از فلسفه صحبت می كنیم اصراری بر صحیح بودن همۀ آرا و نظرات فلاسفه نداریم بلكه منظور ما از تلاش فلسفی عبارت از به كار گرفتن عقل در راه حل مسائلی است كه تنها با روش تعقلی قابل حل است و ضرورت این كار مورد تاكید آیات و روایات شریف می باشد؛ مانند استدلال هایی كه در باب توحید و معاد در كتاب و سنت آورده شده است[2].
اكنون لازم است مختصری به ادله مخالفین فلسفه پرداخته شود:
یكی از دلایل مخالفت با فلسفه این است كه اگر فلسفه كاری حل می كرد و فایده ای داشت پس چرا بین فلاسفه اختلاف نظر وجود دارد. به عبارت دیگر بهترین دلیل بر نقض فلسفه را اختلافاتی می دانند كه میان خود فلاسفه وجود دارد و این موجب سلب اطمینان از صحت روش آنها می شود. در پاسخ این اشكال طرفداران فلسفه می گویند اختلاف در مسائل نظری در هر علمی وجود دارد مثل اختلافات در مسائل ریاضیات كه اگر دو نفر دربارۀ یك مسئلۀ ریاضی اختلاف نظر داشته باشند نمی توان گفت، پس ریاضیات باطل است، بلكه این اختلافات می تواند انگیزه قوی ایجاد كند برای اهل آن علم که تلاش بیشتری كنند تا به نتایج مطمئن تری برسند[3].
دلیل دیگر در مخالفت با فلسفه این است كه آنچه فلاسفه می گویند با دین مخالفت دارد مثلاً غزالی یكی از مخالفین فلسفه است كه در كتاب تهافت الفلاسفه به مخالفت با فلاسفه پرداخته و قائل شده كه آنچه فلاسفه می گویند در مواردی به كفر می انجامد از جمله درباره علم خدا و قدیم بودن عالم و معاد جسمانی[4] ولی ابن رشد در جواب اشكالات غزالی كتاب تهافت التهافت را نوشته و تمام اشكالات غزالی را به خوبی جواب داده است. او می گوید: اگر اختلافی میان دین و فلسفه است، مربوط به ادعاهای فلسفی كسانی است كه خود را حكیم و فیلسوف می دانند در حالی كه از فلسفه بویی نبرده اند؛ اگر كسی به خوبی با فلسفه و روش تعقل آشنا باشد به خوبی در می یابد كه مبانی فلسفی هیچ مخالفتی با دین ندارد[5].
دلیل دیگر بر این مدعا كه فلاسفه واقعی هیچ مخالفتی با دین و مبانی دینی ندارند، اقرار صریح بزرگترین فیلسوف اسلامی صدر المتالهین است كه در كتاب اصلی خودش یعنی الاسفار الاربعة می گوید: تباً لفلسفة تكون قوانینها غیر مطابقة للكتاب و السنة یعنی نفرین و مرگ بر فلسفه ای كه بخواهد با مبانی دینی مخالف باشد[6].
طرفداران فلسفه نه تنها به شبهات مخالفین جواب داده اند بلكه ضرورت نیاز به فلسفه را نیز ذكر كرده اند از جمله این كه می گویند اساساً انسانیت حقیقی انسان در گرو دستاوردهای فلسفی است؛ به این بیان كه امتیاز انسان به نوع بینش و گرایش اوست؛ پس اگر فردی تنها به ادراكات حسی، قناعت كند و از نیروی عقلی درست استفاده نكند، نمی تواند انسان حقیقی باشد و فلسفه تقویت کنندۀ نیروی عقل در انسان است.
بنابراین انسان حقیقی كسی است كه عقل خودش را در راه مهمترین مسائل سرنوشت ساز به كار گیرد و بر اساس آنها راه كلی زندگی را بشناسد و شناخت مسائل سرنوشت ساز انسان مرهون تلاش های فلسفی است[7].
با ذكر این مقدمات و شواهد می توان نتیجه گرفت كه فلسفه بد نیست و دلیل قانع كننده ای برای مخالفت با آن یافت نمی شود.
پی نوشتها:
[1] مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه ج 1، ص 91، نشر بین الملل، چاپ هفتم، 1386.
[2] آموزش فلسفه، ج 1، ص 137.
[3] آموزش فلسفه، ج 1، ص 138.
[4] غزالی، محمد،‌تهافت الفلاسفه ص 44، چاپ بیروت، بی تا.
[5] ابن رشد، فصل المقال، ص 26، به نقل از فصلنامه تخصصی فلسفه (نقد و نظر) سال یازدهم،‌ شماره اول و دوم سال 1385، ص 181.
[6] ملاصدرا، الاسفار الاربعة ج 8، ص 303، دارالمعارف الاسلامیه، 1378 هـ ق تهران.
[7] آموزش فلسفه، ج 1، ص 135.
http://farsi.islamquest.net
نسخه چاپی