پرسش :

آیا انسان حق دارد نسبت به برادر دینی خود - که به سبب نزاع و حرفی که بین آنها شده - حرف هایی بزند که باعث اذیتش شود و با او قهر کند، با این که او عذر خواهی کرده است؟


پاسخ :
عفو و گذشت از خصایص و ویژگی های انسان های بزرگ و نشانۀ بزرگ واری روح است. در مکتب اسلام این صفت از فضایل اخلاقی شمرده شده است. دینی که پیامبرش برانگیخته شد تا مکارم و فضایل اخلاقی را به اتمام برساند و خود نیز دارای خلق عظیم بود.
مسئلۀ مورد پرسش؛ یعنی عداوت، کینه و دشمنی آن هم از انسان مؤمن، از دو زاویه قابل بررسی است.
1. منظور از ایمان و مصادیق آن چیست؟
2. برخورد اسلام با مسئله دشمنی، کینه و ... چگونه است و راهکار درمان و علاج آن چیست؟
در باره معنای ایمان باید گفت: مفسران در ذیل این آیه: "آن بادیه نشینان گفتند: ما ایمان آورده ایم. بگو ایمان نیاورده اید ولی بگویید: تسلیم شده ایم؛ در حالی كه هنوز ایمان در دل های شما داخل نشده است ..."[1]، در تفاوت بین اسلام و ایمان می گویند: طبق منطوق آیه، اسلام دارای یک شکل ظاهری و قانونی است که انسان با اقرار به شهادتین در زمره مسلمانان درمی آید و احکام اسلام بر وی جاری می شود. اما ایمان، امر واقعی و باطنی است و جایگاهش قلب است، نه آنچه را که فقط بر زبان جاری می شود. پذیرش اسلام چه بسا می تواند اغراض مختلف و متعددی داشته باشد؛ مانند منافع مادی یا شخصی، اما ایمان از اغراض معنوی سر چشمه می گیرد، پشتوانه اش علم و آگاهی و ثمره و نتیجه اش تقوا است. این معنا همان چیزی است که پیامبر گرامی اسلام (ص) در تعبیر رسایش فرمود: "اسلام گفتار و کردار ظاهری است، اما ایمان جایگاهش قلب است".[2] چنان که در تعبیر دیگر امام صادق (ع) فرمود: "اسلام گفتار و کردار ظاهری است که به وسیلۀ آن جان ها محفوظ مانده، امانت ها به صاحبانش برگردانده شود و زناشویی روا گردد، اما اجر و پاداش نتیجۀ ایمان است".[3] شاید بدین جهت باشد که در تعدادی از روایات، معنای اسلام محصور در اقرار زبانی شده است، در حالی که ایمان اقرار به زبان و عمل کردن به دستورات اسلام است: "ایمان اقرار همراه با عمل است، اما اسلام اقرار بدون عمل است".[4]
همین معنا در تعبیر دیگر در بحث اسلام و ایمان آمده است. فضیل بن یسار می گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود: " ایمان در معنا با اسلام شریک است، در حالی که اسلام این گونه نیست، ایمان آن است که در قلب مستقر شده باشد، اما اسلام باعث جواز ازدواج، میراث و مصونیت جانی می شود".[5]
این فرق بین اسلام و ایمان در جایی است که واژه های اسلام و ایمان در کنار هم بیایند، اما اگر هریک به طور جداگانه استعمال شوند، چه بسا اسلام بر ایمان هم اطلاق شود؛ یعنی از هر دو واژه یک معنا اراده شود.[6]
شیخ محمد جواد مغنیه (ره) در تفسیر کاشف در فرق بین اسلام و ایمان، سخن دکتر طاها حسین را - که از ادیبان و عالمان به اسرار بلاغت است - چنین نقل می کند: در زمان رسول خدا (ص) مؤمنان و مسلمانان بودند و فرق بین اسلام و ایمان وجود داشت. اما منظور از ایمان در آیه 14 حجرات، چیزی است که جایگاهش قلب است؛ یعنی باور داشتن از اعماق جان همراه با اخلاص به هر آنچه که خداوند به رسولش وحی نموده باشد. نتیجۀ چنین ایمانی پذیرش و اجابت خدا و رسولش در هر آنچه که آنها انسان را به سوی آن می خوانند، بدون هیچ شک و تردید.
لازمۀ دیگر ایمان این چنینی، خوف عمیق از خدا هنگام شنیدن نامش و اطمینان و ازدیاد تصدیق با شنیدن آیات الاهی است. ایمان از چیزهایی است که قابل کم و زیاد شدن است. اما اسلام اطاعت ظاهری به انجام واجبات و دوری از محرمات الاهی است، اگر چه به مرتبه ایمان هم نرسد. چه بسا انسان های به سبب ترس اسلام بیاورند، چنان که سران قریش در روز فتح مکه اسلام آوردند. برخی هم به جهت ترس یا طمع اسلام می آورند مانند اعرابی که در آیه 14 سوره حجرات خداوند فرموده است.[7]
بنابراین، می توان چنین گفت: مؤمن واقعی کسی است که دین را با تمام ارزش ها و دستورات و عقایدش پذیرفته باشد، حتی اگر آن عقاید و دستورات بر خلاف میل و خواسته های نفسانی وی باشد.
از پرسش مطرح شده فهمیده می شود که یکی از طرفین نزاع آدم مغروری است، و اصرار و پافشاری بر عمل اشتباه خود دارد و به تعالیم و آموزه های دینی و آیات و روایات وارده از سوی ائمه در این باره (گذشت و عفو) توجهی ندارد.
یکی از آیاتی که در زمینۀ تشویق و ترغیب به عفو و گذشت نازل شده است، آیۀ 40 سوره شوری است که می فرماید: "و جزای بدی ؛ بدیی مانند آن است. پس هر كه در گذرد و اصلاح كند اجرش بر عهدۀ خدا است. به یقین او ستم كاران را دوست نمی دارد".
این آیه شریفه مفهومی فراتر از آن دارد که جواب بدی را باید به همان اندازه از بدی طرف مقابل داد، بلکه می خواهد بگوید انسان مجاز نیست و حق ندارد در تقاص از حد تجاوز کند و مرتکب ظلم و ستم شود؛ چرا که خداوند ستمگران را دوست ندارد. اگر همکلاسی، یا همسایه، ... کارهای بد و خلاف اخلاق به جهت اذیت به دیگری انجام می دهد، پس چگونه می تواند انسان مؤمن باشد، در حالی که از حد تقاص خارج شده است؟!
علاوه بر این، آیۀ شریفه از این حد فراتر می رود و می فرماید: عفو و گذشت از تقاص بهتر و با فضیلت تر است و شایسته نیست انسان با ایمان، بدی را با بدی پاسخ گوید، بلکه عفو و بخشش بهتر است و اجر و پاداش انسان های با گذشت با خداوند است: "... پس هر كه در گذرد و اصلاح كند اجرش بر عهده خدا است...".[8] بنابراین، اگر انسان در مقابله به مثل و تقاص از حد تجاوز کند مصداق: "لایحب الظالمین" واقع می شود.
چگونه ممکن است انسان مؤمن واقعی باشد و به این دستور العمل های ایمانی و اخلاقی عمل نکند: "هرگز نیکی و بدی یکسان نیست، بدی را با نیکی دفع کن ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است".[9] "اگر نیکیها را آشکار یا مخفی سازید و از بدیها گذشت نمایید، خداوند آمرزنده و توانا است (و با این که قادر بر انتقام است، عفو و گذشت می کند)".[10] "... همانها که ... خشم خود را فرو می برند و از خطای مردم در می گذرند، و خدا نیکوکاران را دوست دارد".[11] آیات در این زمینه فراوان است که مردم را به گذشت و بخشش فرا می خواند. آیا مگر از صفات و خصایص مؤمن این نیست که باید متخلق به اخلاق الاهی باشد؟ هنگامی که خداوند با آن همه عظمت و جلالتش از گناهان و لغزش های ما می گذرد و چشم می پوشد! پس چگونه انسان مؤمن چنین نکند؟ آیا به رحمت پروردگارش در روز قیامت امید ندارد؟! انسانی که تا این حد در صدد انتقام جویی است، باید بداند بدون تردید، خداوند در روز حساب و جزا بر او سخت خواهد گرفت. چنان که او بر دیگران سخت می گرفت، و این مسئله ای است که در آن تردیدی نیست.
از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده است: "هر کس خطا و اشتباه مسلمانی را درگذرد، خداوند در روز قیامت از لغزش ها و خطاهایش می گذرد".[12] در روایتی دیگر می خوانیم: "ببخش کسی را که به تو ستم کرد، همان گونه که دوست داری بر تو ببخشایند، پس از عفو خدا نسبت به خود درس بگیر".[13] روشن تر و واضح تر از همۀ اینها فرموده خدای متعال است:"... آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند، آیا دوست نمی دارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است".[14] آیات و روایات در این باره فراوان است و مجال باز گو کردن همۀ آنها نیست.
سخن را با این نکته پایان می بریم که؛ عفو و گذشت از ویژگی های نفوس بزرگوار و انسان های بزرگ است. کسی که اهل گذشت نیست دارای ضعف شخصیت است. چه زیبا فرمود امام صادق (ع): "سیره و منش ما اهل بیت گذشت و عفو در حق کسانی است که به ما ظلم نموده اند".[15] آیا سزاوار است انسان این ارزش ها و این ثواب ها را رها کرده و با انجام کارهای زشت و قبیح به کمک و یاری نفس اماره بشتابد؟! نفسی که انسان را بسیار به بدی ها و زشتی ها فرا می خواند. آیا معقول است انسان از ثواب الاهی که خداوند آن را برای انسان های اهل بخشش آماده نموده روی گردان باشد؟! در روایت آمده است: "اگر غضبی بر شما عارض شد، آن را با عفو و گذشت به سرانجام برسانید. در روز قیامت منادی ندا می دهد کسانی را که بر خدا حقی دارند برخیزند، برنمی خیزند، مگر صاحبان عفو و بخشش، آیا نشنیدید قول خدای متعال را که فرمود: "... پس هر كه در گذرد و اصلاح كند اجرش بر عهده خدا است".[16] فراموش نکنیم که شیطان ید طولایی در مکر، وسوسه و اغوای برادران ایمانی دارد و در داستان حضرت یوسف (ع) و نحوۀ برخورد با برادرانش درس بزرگی در عفو و گذشت و حیله های شیطان است.
خدای متعال در بیان چگونگی برخورد حضرت یوسف با برادرانش هنگام مواجهه با آنها چنین می فرماید: " گفتند: به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برترى بخشيده و ما خطاكار بوديم* (يوسف) گفت: امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست! خداوند شما را مى‏بخشد و او مهربان ترين مهربانان است* اين پيراهن مرا ببريد، و بر صورت پدرم بيندازيد، بينا مى‏شود! و همه نزديكان خود را نزد من بياوريد! *هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) جدا شد، پدرشان [يعقوب‏] گفت: من بوى يوسف را احساس مى‏كنم، اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبت ندهيد! * گفتند: به خدا تو در همان گمراهى سابقت هستى! * امّا هنگامى كه بشارت دهنده فرا رسيد، آن (پيراهن) را بر صورت او افكند ناگهان بينا شد! گفت: آيا به شما نگفتم من از خدا چيزهايى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد؟! * گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بوديم! * گفت: بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى‏طلبم، كه او آمرزنده و مهربان است! *و هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: همگى داخل مصر شويد، كه انشاء اللَّه در امن و امان خواهيد بود! *و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگى بخاطر او به سجده افتادند و گفت: پدر! اين تعبير خوابى است كه قبلًا ديدم پروردگارم آن را حقّ قرار داد! و او به من نيكى كرد هنگامى كه مرا از زندان بيرون آورد، و شما را از آن بيابان (به اين جا) آورد بعد از آن كه شيطان، ميان من و برادرانم فساد كرد. پروردگارم نسبت به آنچه مى‏خواهد (و شايسته مى‏داند،) صاحب لطف است؛ چرا كه او دانا و حكيم است".[17]
پی نوشتها:
[1] حجرات، 14.
[2] طبرسی، مجمع البیان، ج 9، ص 138.
[3] کلینی، کافی، ج 2، باب ان الاسلام یحقن به الدم، ح 1و 2.
[4] همان.
[5] همان، باب ان الایمان .... الاسلام، ح 3.
[6] تفسیر نمونه، ج 22، ص 210- 211.
[7] مغنيه، محمد جواد، تفسير الكاشف، ج 7، ص 125.
[8] شوري، 40.
[9] فصلت، 34.
[10] نساء، 149.
[11] آل عمران، 134.
[12] ميزان الحكمة، حرف عين، ص367، به نقل از كنز العمال، ح 7019.
[13] همان، ص 377.
[14] نور، 22.
[15] ميزان الحكمة، حرف عين، ص 367.
[16] بحار الانوار، ج 74، ص 182.
[17] يوسف، 92 – 100.
http://farsi.islamquest.net

نسخه چاپی