پرسش :

مگر نه این که درد از او و درمان هم از او است. پس آیا دست به دعا بردن برای شفای مریض ترجیح دادن خواست بنده نسبت به خواست خدا نیست؟ و اصولا این که ما برای تغییر نظر خدا به نفع خود تلاش نماییم از یک بنده که باید خاضع وخاشع باشد و همواره خواست خدا را برخواست خود ارجح بداند امری مذموم نیست؟


پاسخ :
پیش از آنکه اقدام به پاسخ نماییم تذکر دو نکته ضروری است:
1. سؤالی که طرح گردیده از گذشته تحت این عنوان در کتب اخلاقی مطرح شده است که آيا دعا با مقام رضا منافات ندارد؟ در حالی که می دانیم انسان باید به آنچه از جانب خدا می رسد راضی و خشنود باشد و دعا با مقام رضا و تسلیم منافات دارد.
2. این را می دانیم که در قرآن كريم و روايات، مؤمنان به دعا و تلاش ترغيب شده‏اند؛ در حالى كه در همين قرآن و روايات در باره مقام رضا و فضيلت آن بسيار سخن گفته شده است. اين خود بهترين دليل بر عدم تنافى ميان دعا و مقام رضاست؛ زيرا كه در كلام خداوند تعارضى وجود ندارد و هيچ يك از پاره‏هاى وحى با هم در تنافى نيستند. معصومين نیز که از بالاترين مراتب رضا برخوردار بودند، در عين حال بسيار دعا مى‏كردند. پس بايد معناى درست رضا و دعا را دريافت، همان گونه كه در قرآن و احاديث مورد نظر بوده و هست.
رضا حالتى نفسانى و به معناى خشنودى از قضا و قدر الاهى است. كسى كه به مقام رضا برسد نه تنها به قضاى پروردگار اعتراضى نمى‏كند، بلكه از آن خشنود است. برخلاف انسان صابر كه ممكن است در باطن از مصيبت‏ها ناخشنود باشد، ولى خود را از اعتراض باز دارد.
پس باید قضا و قدر الاهی را دقیقا تبیین نماییم؛ زیرا همان طوری که شهید مطهری (ره) بدان اشارتی فرموده، این اشکال از آن جا پیدا شده که گمان شده است دعا بیرون از حوزۀ قضا و قدر الاهی است، در صورتی که دعا و استجابت دعا نیز جزئی از قضا و قدر الاهی است و احیانا جلو قضا و قدرهایی را می گیرد.[1] از این رو می گوییم:
واژۀ "قدر" به معنای اندازه، و "تقدیر" به معنای اندازه گیری و چیزی را با اندازۀ معینی ساختن است. واژۀ "قضا" به معنای یکسره کردن و به انجام رساندن و داوری کردن (که آن هم نوعی به انجام رساندن اعتباری است)، استعمال می شود. گاهی این دو واژه به صورت مترادف و به معنای "سرنوشت" نیز به کار می رود.
منظور از تقدیر الاهی این است که خدای متعال برای هر پدیده ای، اندازه و حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصی قرار داده است که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقق می یابد و منظور از قضای الاهی این است که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده، آن را به مرحلۀ نهایی و حتمی می رساند.[2]
تقدیر الاهی یا سرنوشت، دو حوزه دارد:
1. حوزه ای که خارج از اختیار آدمی است؛ مانند وقوع حوادثی چون سیل، زلزله، طوفان و ... در زندگی انسان، که وظیفۀ انسان دین باور در برخورد با حوادثی که به وقوع پیوسته، چیزی جز تسلیم و خرسندی نیست. البته بدیهی است که تسلیم بودن در برابر این گونه امور الاهی، با تلاش برای جلوگیری از حدوث بلایا یا تقلیل خسارات و یا جبران خسارات ناشی از آن بلایا منافاتی ندارد؛ چون تسلیم بودن، مربوط به اصل تحقق اموری است که بدون اختیار انسان واقع شده و تحقق یافته است و لزوم تلاش، یا برای جلوگیری از حدوث بلا، یا تقلیل آثار و یا برای جبران خسارت ناشی از آن است و بین این دو فرق است؛ چون ممکن است در همان موردی که انسان تمام تلاش و نهایت توان خود را به کار برده باز بلا و حادثه واقع شود؛ مثل این که نهایت قدرت انسان در استحکام بنا، مقاومت در برابر قدرت معینی از زلزله است، حال اگر زلزله ای با قدرت بالاتری واقع شود در چنین موردی انسان دین باور، وظیفه ای جز تسلیم و خرسندی ندارد.
2. حوزه ای که شامل افعال اختیاری انسان می شود. در این حوزه، تقدیر الاهی هیچ گونه منافاتی با اراده و تصمیم گیری آزاد انسان ندارد و از این رو، مسئولیت افعال آدمی در این حوزه بر عهدۀ خود اوست؛ چون معنای قضا و قدر الاهی این است که تحقق هر پدیده ای با همۀ خصوصیات و قیود آن، مستند به علم و ارادۀ الاهی است و همه تحت تدبیر حکیمانۀ الاهی است. آنچه خداوند تقدیر می کند، فعل انسان همراه با همۀ خصوصیات و قیود آن است، نه بدون آنها. برخی از این خصوصیات به ویژگی های زمانی و مکانی باز می گردد و پاره ای نیز به فاعل آن مربوط می شود. یکی از خصوصیات افعال اختیاری، آن است که از سر اختیار و بر پایۀ گزینش آزادانۀ فاعل انجام شود. بنابراین، معنای این که خداوند افعال اختیاری انسان را از پیش تقدیرکرده است، این است که شخص خاصی در زمان و مکان معینی با بهره گیری از اختیار خویش - و نه به صورت جبری – آن کار را انجام می دهد.[3]
با این مقدمه باید گفت:
1. دعا یکی از اسباب است همانند اسباب دیگر؛ یعنی ممكن است خداوند متعال مقدر كرده باشد كه شخص فقط به وسيلۀ دعا كردن صاحب فرزند شود، و تا دعا نكند، به او اولاد ندهد، هر چند كه به همه وسيله ظاهرى متوسل شود، همچنان كه مقدر كرده است تا ازدواج نكند به او اولاد ندهد. پس با فرض مقدر بودن صاحب فرزند شدن باز هم به دعا احتياج است. يا مقدر شده كه فقط به وسيلۀ معالجه بيمارى بر طرف شود، و تا درمان نكند، بهبودى نيابد.
به عبارت دیگر، سؤال فوق همانند آن است که گفته شود رضا به قضاى الاهى با تلاش براى رفع امورى همچون گناه و فقر و بيمارى، سازگار نيست. پاسخ مشترك اين دو سؤال، آن است كه اولا همۀ تلاش‏ها و دعاها براى انسان مؤمن، اسبابى هستند كه خداوند اراده كرده است واسطه پديد آمدن مسببى خاص باشند. استخدام اين اسباب در واقع تسليم شدن به سنت و ارادۀ خدا و پذيرش يك قانون الاهى در جريان يافتن امور است و اگر اين مطلب را بپذيريم رضاى به قضاى الاهى وقتى كامل است كه بنده مؤمن به سنن پروردگار نيز راضى باشد و اسباب را براى نيل به اهداف مورد رضاى خدا به استخدام آورد و نتيجه دعا و تلاش را هر چه باشد بپذيرد و از آن خشنود باشد؛ هر چند با گمان و پيش بينى او سازگار نباشد. اگر چه انسان در مقام رضا بر اين باور است كه هر چه پيش مى‏آيد به اراده خداوند است و مصلحت او را در بر دارد، ولى به اين نكته هم باور دارد كه هر پيش آمدى بنابر عللى مصلحت او را تأمين مى‏كند و از جمله علل و عوامل مؤثر در اين مصلحت خود او است؛ يعنى ويژگى‏هاى فردى و شايستگى‏هاى او در نزد خداوند چنان است كه خداوند حوادث خاص را براى او و به مصلحت او رقم مى‏زند. پس اگر او بكوشد و از خدا بخواهد كه شايستگى‏هاى بيشترى داشته باشد تا حوادثى ديگر و مناسب‏تر با تقرب او پيش آيند، از حالت رضا خارج نشده است. مثلا اگر كسى براى درمان بيمارى و رفع فقر دعا مى‏كند، بر اين باور است كه در شرايط سلامت و غنا توانايى بيشترى براى عبادت و نزديكى به خداوند خواهد داشت. چنين فردى در واقع دعا مى‏كند كه خود او شايسته فراهم آمدن شرايط مناسب‏تر گردد و در عين حال مى‏داند كه اگر او قادر به قدرشناسى و اغتنام فرصت‏ها و امكانات نباشد خداوند دعاى او را مستجاب نخواهد كرد و او بر اين عدم استجابت راضى و خشنود خواهد بود.
ملا احمد نراقی در این باره می گوید: آنچه مذكور شد از شرف مرتبه رضا منافاتى با دعا ندارد؛ زيرا از جانب شريعت ‏به ‏دعا ماموريم. و خداوند عالم از ما دعا خواسته است و آن را مفتاح سعادات و كليد حاجات ساخته. و باران لطف و احسان از آن متواتر، و خيرات و بركات به واسطه آن ‏متكاثر. نفس انسانى از آن روشن و منور، و آئينه دل از زنگ كدورات، مطهر. و گفتن ‏اين كه دعا منافى رضا است، از جهل ربط مسببات به اسباب، و غفلت از تربيت ‏بعضى ‏موجودات نسبت‏ به بعضى ديگر است. اگر آشاميدن آب به جهت رفع تشنگى، و خوردن غذا به جهت ‏سد گرسنگى با مرتبه رضا مخالفت داشته باشد، دعا هم با رضا مخالفت ‏خواهد داشت. همچنين امر به معروف و نهى از منكر، و كراهت معاصى و بغض اهل معصيت ‏با مقام رضا منافات ندارد. و به قدر مقدور بر طالب سعادت دورى ‏از ارباب معصيت و فرار از شهرى كه در آن معصيت ‏شايع است لازم؛ زيرا آنچه درفضيلت رضا و شرف آن وارد شده دخل به امور تكليفيه ندارد. چنانچه سابق بر اين ‏مذكور شد حكيم على الاطلاق به جهت مصالح خفيه كه عقل ما از آن قاصر است، در اين امور ما را فى الجمله اختيارى داده و زمام آن را به وجهى در قبضه اختيار ما نهاده ‏است و رضا در امورى است كه از ديار الاهى وارد، و به امر پادشاهى برابر بندگان ‏نازل مى‏گردد.[4]
2. هر گاه ما دعا مى كنيم، در واقع براى آينده مطلبى را مى خواهيم كه واقع شود و ما خواست خدا را در آينده اطلاع نداريم؛ يعنى نمى دانيم خداوند در آينده چه چيزى براى ما خواسته، تا نسبت به آن راضى باشيم. بنابراين، شخص دعا كننده چند حال دارد: يا اين كه انگيزه اش براى دعا اين است كه چون خود دعا كردن عبادت است، دعا مى كند؛ در اين صورت دعا كردن هيچ منافاتى با مقام رضا ندارد؛ چون به امر خدا دعا مى خواهد. در اين صورت، چون خواست خدا را در آينده نمى داند، دو فرض پيش مى آيد: يا اين كه حاجتش را مى خواهد، به شرطى كه مورد رضا و صلاح خدا باشد؛ يعنى مى گويد: خدایا هر چه تو صلاح مى دانى و رضاى تو در آن است، براى من مقدر فرما! اين دعا حقيقى و با ارزش است و هيچ منافاتى هم با مقام رضا ندارد. و يا اين كه حاجتش را مى خواهد، هر چند مخالف رضا و صلاح خدا باشد؛ در اين صورت، دعا با مقام رضا منافات دارد.
پی نوشتها:
[1] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 23، ص 791، چاپ اول، انتشارات صدرا ، تهران، اسفند 1383.
[2] مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 151.
[3] معارف اسلامی، ص 106 و 107 ، با کمی تغییر و اضافات.
[4] نراقى، ملا احمد، معراج السعادة ، مقام پنجم: صفاتى كه متعلق است‏به سه قوه عاقله، غضبيه، شهويه، يا به دو قوه ازاين سه قوه از رذايل و فضايل و آن صفات بسيار است، صفت‏بيست و هشتم اعتراض بر اراده و تقديرات خدا، ص 608- 609، انتشارات رشیدی، چاپ دوم، بهمن 1361.
http://farsi.islamquest.net


نسخه چاپی