پرسش :

معنويت گرايى حقيقى و معنويت گرايى احساسى چيست؟


پاسخ :
انسان موجودى مختار است كه كارهايش را بر اساس اراده و انتخاب و گزينش انجام مى‏دهد. نحوه‏ى اين انتخاب و گزينش او، وابسته به دو امر درونى و نهفته؛ يعنى گرايش‏ها و بينش‏ها است. اين گرايش‏ها و بينش‏ها، خود دو دوسته‏اند: گرايش‏ها و بينش‏هاى فطرى و غير اكتسابى و غير اختيارى و گرايش‏ها و بينش‏هاى اكتسابى و اختيارى. قسم اول، بالقوه در نهاد هر انسانى نهاده شده‏اند و نيازمند توجه و پرورش‏اند تا بروز و نمود پيدا كنند. اما قسم دوم، با گزينش خود انسان حاصل مى‏شوند و يا از محيط و به واسطه ی تربيت و وراثت به انسان منتقل مى‏شوند. گرايش‏هاى فطرى مثل گرايش انسان به حقيقت جويى و كنجكاوى، گرايش انسان به خوبى‏ها و خوب ها و گرايش انسان به موجود برتر. و شناخت‏هاى فطرى، همان‏ها است كه در قالب حسن و قبح عقلى مطرح مى‏شوند، مثل شناخت خوبی عدالت و صداقت و وفاى به عهد و شناخت بدى ظلم و دروغ و خلف وعده. اين گرايش‏ها و بينش‏هاى فطرى، محرّك‏هاى اصيل بشر به سوى كسب بينش‏ها و گرايش‏هاى اكتسابى و ساير فعاليت‏هاى او مى‏باشند، لكن اگر در تشخيص حقيقت و واقعيت و تشخيص مصاديق خوب و كمال و زيبا اشتباه كند، به سعادت واقعى‏اش نمى‏رسد، ولى اگر بتواند صحيح بينديشد و صحيح برگزيند، آن موتورهاى محرّكه و اين فعاليت‏ها و گزينش‏ها و گرايش‏هاى انتخابى صحيح مى‏توانند سعادت دنيا و آخرت او را تأمين كنند و انبيا آمداند، تا اين توان تشخيص صحيح را به او كرامت نموده و او را براى گرايش و انتخاب صحيح هدايت كرده و ياريش نمايند، تا به سعادت دنيا و آخرت دست يازد، به خصوص كه در اغلب انسان‏ها اميال و احساساتشان بر تعقل و تدبرشان غلبه دارد.
گرايش به معنويت نيز - به عنوان يك فعل اختيارى انسان - از اين قاعده مستثنى نيست؛ يعنى ممكن است منشأ آن تحقيق و تفكر و تدبر باشد و يا تحريك عواطف و احساسات. در صورت اوّل، آن گرايش، فيلسوفانه و يا متكلمانه است، و در صورت دوم، عوامانه و به اصطلاح «معنويت گرايى احساسى» است. لكن صورت سومى هم متصور است و آن اين كه ايندو با هم توأم شوند و كانون دل و كانون عقل متحّد گردند نه متشتت، و اين همدوشى، سبب گرايش به دين و ايمان و معنويت شود، كه اين گرايش، گرايش عارفانه[1] است. همان گرايش حقيقى به معنويت و به اصطلاح «معنويت گرايى حقيقى» است.
در صورت اوّل كه فقط «علم» محرك باشد، با عجز از تبيينِ عقلانىِ فلسفه‏ى حكمى از احكام الاهى - چه آن حكم در تكوين و خلقت باشد و چه در تشريع - و نيز در صورت غلبه هواهاى نفسانى و شهوات حيوانى، دست از علم مى‏كشد و به آن پاي بند نخواهد ماند و در صورت لزوم، علم خود را پنهان، بلكه كتمان هم مى‏نمايد، مثل فرعون كه قرآن در مورد او مى‏فرمايد: «چون آيات آشكار ما را ديد، گفت اين سحرى آشكار است (و معجزه خدا نيست) و (مستكبرانه) آيات ما را از روى ظلم و سركشى تكذيب كرد، در حالى كه به آنها يقين داشت.»[2]
گروه دوم بسان خسى بر روى آب مى‏مانند كه با جريان اجتماع و محيط حركت مى‏كنند و با پيچ و تاب آن، به پيچ و تاب مى‏روند و با تحولات آن مى‏غلتند! و هيچ ثباتِ قدمى و قلبى براى آنها تضمين نمى‏شود؛ مانند كسى كه در پى حضورش - به هر سببى - در مجلس سوگوارى سيدالشهدا (ع) به گريه مى‏افتد و با تحريك عواطف و احساساتش - نه از روى عشق و محبت به ولايت - مانند باران بهارى، اشك مى‏ريزد، ممكن است، اگر لحظاتى بعد به مجلسى درآيد كه در آن جا هر كس بدون قيد و بند، خود را با لذت‏هاى نامشروع مى‏آلايد، او نيز همرنگ جماعت شود و خود را آلوده كند.
و آنكه به جهت دستيابى به حكومت و خلافت، اظهار ايمان و اسلام كرد و يا به خاطر كسب غنايم و اسير (بنده و كنيز) در جنگ شركت نمود، همين كه به اهدافش دست يازيد، دين و ديانتش گم مى‏شود و به راحتى حاضر به انفاق در راه خدا و عمل به دين نيست[3] و براى رسيدن به اهداف و حفظ مقامش به هر راه و وسيله‏ى نامشروعى متوسل مى‏شود و مرزى براى آن نخواهد شناخت.! پس ثبات قدم گروه دوم بر ايمان و معنويت، تابع تأمين منافع دنيوى آنها از يكسو و عدم خسارت آنها از سويى و ثبات وضعيت جامعه از سوى ديگر است و إلا به راحتى از دين خود دست مى‏شويند.
به تعبير ديگر، مردم از جهت گرايش به آخرت و معنويت و عبادت، سه دسته مى‏شوند: الف) گروهی از ترس جهنم و خسارات دنيوى كه خداوند به آنها و عيد داده و توسط انبيا آنها را از عذاب‏ها ترسانيده است، خدا را عبادت كرده و مطيع‏اند و ايمان به غضب خدا و معاد، عصمت نبوت و امامت، پشتوانه‏ى آن بوده و ايمان آنها از روى شناخت و معرفت و يا تعبد صادقانه است، نه تقليد كوركورانه، كه به تعبير امام على (ع) عبادت و تعبد آنها «برده گونه» است؛ يعنى براى دور كردن عذاب مطيع‏اند. ب) دسته ای به طمع بهشت و دست يابى به وعده‏هاى الاهى در دنيا و آخرت، به معنويت و دين گرايش پيدا مى‏كنند و پشتوانه آن، ايمان به غيب و بصيرت صادقانه است نه تقليد كوركورانه، اين گروه نيز تعبدشان به جهت منافع خودشان است و به تعبير امام على (ع) عبادتشان «تاجرانه» است و كار و تلاش مى‏كنند تا بنا به وعده‏ى الاهى پاداش دريافت كنند.
ج) گروه سوم از روى تعمق و تدبّر و بصيرت و با شكر منعم و يافتن معشوق و محبوب واقعى به تعبّد روى آورده و به اوامر و انتظارات او گردن مى‏نهد، اينهايند كه به تعبير آن امام والا (ع) «آزادگانِ» از تن و منافع دنيوى و اخروى خويش‏اند و از «من» و «منيّت» وارسته و به خدا پيوسته‏اند و به تعبير عرفا «فانى فى الله» گشته‏اند و خود و ضرر و فايده‏ى خود را نمى‏بينند تا در جهت دفع ضرر يا كسب و جلب منفعت، روى به طاعت و معنويت آورند. در فرهنگ اسلامى و قرآنى هر سه گروه - با اختلاف مراتب و درجاتى كه در جهت طولى و عرضى پيدا مى‏كنند - داراى معنويت گرايى حقيقى‏اند، در صورتى كه علايم ذيل در آنها بروز و ظهور پيدا كرده و امتحانات را پشت سر نهاده باشند، لكن روشن است كه اين سه دسته داراى يك منزلت نيستند و مقام دسته‏ى سوم قابل مقايسه با آن دو دسته‏ى ديگر نيست.[4]
علايمى چند در قرآن كريم براى معنويت گرايى حقيقى ذكر شده، از جمله:
1- ترك گناه و انجام واجبات به طور مداوم.[5] 2- ايمان و معيت آن با عمل صالح[6] 3- تصحيح اعتقادات و عدم انتساب امور نامناسب و نابجا به خداوند مثل: داشتن فرزند يا امكان صدور قبيح از خداوند و يا اين كه ملائكه دختران خدا باشند، يا شريكان او به حساب آيند.[7] 4- ياد محبوب و تلاوت آيات قرآن و شركت در مجالس معنوى براى او لذت بخش و مشاهده‏ى گناه و گناهكار، باعث رنجش و غصه‏ى او ست.[8] 5- مشكلات و مصائب دنيوى او را از پا در نمى‏آورد و به كفر نمى‏كشاند، بلكه با اميد و توكل بر خدا، بر آنها صبر مى‏كند و در پى حلّ معضلات بر مى‏آيد و با ياد خدا آرامش مى‏گيرد.[9] 6- هيچ مؤثرى را در اثرش مستقل از خدا نمى‏داند و همه ی فواعل - اعم از طبيعى يا انسانى - را كارگزاران إله و همه را وابسته و متكى به خدا مى‏داند.[10] 7- در مواقع پيدايش زمينه‏ى گناه و عصيان مثل: رسيدن به پست و مال و مهيا شدن ميدان شهوت رانى، كفّ نفس نموده و خود نگه دار است و با جهاد اكبر، نفس سركش را ذبح كرده و اميال را مهار مى‏كند.[11] 8- بر از دست دادن مال و اولاد و جان در راه خدا افسوس نمى‏خورد و به دست آوردن دنيا و مافيها، سبب خروج او از زىّ عبوديت نمى‏شود.[12] 9- اهل چون و چرا نيست و با رضايت تام به حكم خدا و رسول صلى الله (ع) و ولى (ع) گردن مى‏نهد و در دل هم از امورى كه با طبع و ميل او ناسازگار باشد، ناراحت نمى‏شود.[13] 10- دريافت و تشخيص الهامات رحمانى و توجهات و عنايات الاهى و رسيدن به حيات طيبه.[14]
تشخيص معنويت گرايى احساسى و ناپايدار، از معنويت گرايى حقيقى و حفظ و استمرار آن، نيازمند اراده و عزمى راسخ و صبر و تحمل فراوان است، به خصوص در اين دوره كه تمامى عوامل اجتماعى و جهانى دست به دست هم داده تا انسان را از دين و معنويت جدا كرده و برده‏ى جهانخواران استعمارگر كنند.
ولى بايد توجه داشت كه انسان، تنها موجودى است كه نه تنها توان اين را دارد كه بر خلاف جريان رود حركت كند، بلكه مى‏تواند مسير حركت جامعه يا دنيا را عوض نمايد و لااقل قدرت حفظ خود را در سخت‏ترين شرايط نيز دارا است و هر چه كار، مشكل‏تر باشد، ارزش و پاداشش بيشتر است.
به هر حال، هر انسانى بر نفس خويش بيناتر از ديگرى است و از دل و گرايش‏ها و بينش‏هاى خود بهتر از هر كسى آگاه است، گرچه ممكن است در مقام محاسبه، اغماض نمايد و بدى‏هاى خود را نبيند و يا تقصير را بر دوش ديگران افكند و يا ممكن است آنچه در ظاهر نمايان مى‏سازد، در دل خلاف آن را دنبال كند؛ پس بايد بر خودش دلسوزتر باشد و به فكر نجات خود از مهالك و دست يابى به سعادت جاويدان، از راه كسب معارف حقه و اعمال صالحه و اخلاق فاضله با توسل و تمسك به اهل بيت عصمت و طهارت، برآيد و با عزمى استوار آن را حفظ كرده و استمرار بخشد تا به قله‏ى مقصود برسد.
پی نوشتها:
[1] تذكر: ممكن است عده‏اى با ادعاى تصوف و عرفان، اصلاً گرايشى به معنويت نداشته و با تظاهر به ولايت و طريقت، بازار گرمى دنيوى كنند!
[2] نمل، 13 و 14 ؛ جاثيه، 17 ؛ اعراف، 176 و 175.
[3] توبه، 98 و 87 و 121 و 119 ؛ احزاب، 20 و 16.
[4] جوادى آملى، عبداللَّه، حيات عارفانه امام على (ع) ، ص 33 و 15؛ مصباح يزدى، محمد تقى، معارف در قرآن، ج 3، ص 442 و 421.
[5] انعام، 82.
[6] لقمان، 13.
[7] لقمان، 13.
[8] انفال، 2 ؛ زمر، 23 ؛ مؤمنون، 60.
[9] رعد، 28.
[10] يوسف، 106.
[11] ابراهيم، 27 ، غافر، 51 ، بقره، 250.
[12] حديد، 23.
[13] نساء، 65 ؛احزاب، 36.
[14] عنكبوت، 69.
منابع:
1- جوادى آملى، عبداللَّه، حيات عارفانه امام على (ع) ، ص 33 و 15، اسراء، چاپ اول، 1380، قم،.
2- جوادى آملى، عبداللَّه، مراحل اخلاق در قرآن، ص 249 و 227، اسراء، چاپ سوم، 1379، قم،.
3- جوادى آملى، عبداللَّه، معرفت‏شناسى در قرآن، ص 315 و 277، اسراء، چاپ دوم، 1379، قم،.
4- جوادى آملى، عبداللَّه، صورت و سيرت انسان در قرآن، ص 255 و 153، اسراء، چاپ اول، 1379، قم،.
5- جوادى آملى، عبداللَّه، فطرت در قرآن، ص 249 و 227، اسراء، چاپ دوم، 1379، قم،.
6- مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 1-3، ص 442 و 421، مؤسسه در راه حق، چاپ دوم، 1368، قم،.
7- مصباح يزدى، محمد تقى،اخلاق در قرآن، ج 1، ص 174 و 110، دانشگاه آزاد اسلامى، مؤسسه ی آموزشى و پژوهشى امام خمينى (قدس سره) تهران،.
8- مصباح يزدى، محمد تقى، خودشناسى براى خودسازى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره، چاپ اول، 1377، قم.


http://farsi.islamquest.net
نسخه چاپی