پرسش :

آیۀ 5 بقرۀ می فرماید: "كسانى كه كافر شدند، براى آنان تفاوت نمى‏كند كه آنان را (از عذاب الهى) بترسانى يا نترسانى ايمان نخواهند آورد...،خدا بر دل ها و گوش هاى آنان مهر نهاده و بر چشم هايشان پرده‏اى افكنده شده و عذاب بزرگى در انتظار آنها است." طبق این آیه ظهور پیامبران کاری بیهوده و عبث بوده، حال با این مهری که خدا بر فهم شان زده است، معلوم نیست به چه جرمی باید به جهنم بروند؟


پاسخ :
این دو آیه در باره کافران لجوج است که چنان در گمراهى خود سرسختند كه هر چند حق براى آنان روشن شود، حاضر به پذيرش نيستند، قرآنى كه راهنما و هادى متقين بود، براى اينها به كلى بى اثر است، بگويى يا نگويى، انذار كنى يا نكنى، بشارت دهى يا ندهى، اثر ندارد، اصولا آنها آمادگى روحى براى پيروى از حق و تسليم شدن در برابر آن را ندارند.
آيه دوم اشاره به دليل اين تعصب و لجاجت مى‏كند و مى‏گويد: آنها چنان در كفر و عناد فرو رفته‏اند كه حس تشخيص را از دست داده‏اند: "خدا بر دل ها و گوش هايشان مهر نهاده و بر چشم هاشان پرده افكنده شده است".
به همين دليل نتيجۀ كارشان اين شده است كه "براى آنها عذاب بزرگى است".[1]
نخستين سؤالى كه در اين جا پيش مى‏آيد اين است كه اگر طبق آيۀ فوق خداوند بر دل ها و گوش هاى اين گروه مهر نهاده، و بر چشم هاشان پرده افكنده، آنها مجبورند در كفر باقى بمانند، آيا اين جبر نيست؟ و در چنین شرایطی مجازات آنها چه معنا دارد؟
پاسخ اين سؤال را خود قرآن در جاهای دیگر داده است و آن اين كه خداوند متعال در نظام آفرینش برای هر چیزی اسباب و عللی قرار داده است، و هیچ کاری را بدون علت و سبب آن انجام نمی دهد. از جمله تکبر، پیروی از هوای نفس، پيروى هوس هاى سركش، اصرار و لجاجت در برابر حق و ادامه به ظلم و بيدادگرى و كفر و... سبب مى‏شود كه پرده‏اى بر حس تشخيص انسان بيفتد و ابزار شناخت آدمى از كار بیفتد.[2]
اصولا اين يك امر طبيعى است كه اگر انسان كار خلاف و اشتباهی را تکرار کند، تدريجا با آن انس مى‏گيرد؛ زیرا رد مرحله نخست يك "حالت" است، بعداً يك "عادت" مى‏شود، سپس مبدل به يك "ملكه" ‏گشته و جزو بافت جان او مى‏شود. گاه كارش به جايى مى‏رسد كه باز گشت بر او ممكن نيست، اما چون خود آگاهانه اين راه را انتخاب كرده است، مسئول تمام عواقب آن بوده بدون آن كه جبر لازم آيد، درست همانند كسى كه آگاهانه با وسيله‏اى چشم و گوش خود را كور و كر مى‏كند تا چيزى را نبيند و نشنود. اگر مى‏بينيم اينها به خدا نسبت داده شده است، بدان سبب است كه خداوند اين خاصيت را در اين گونه اعمال نهاده است. و این سبب و مسبب بودن را خداوند ایجاد کرده است.
عكس اين مطلب نيز در قوانين آفرينش كاملا مشهود است؛ يعنى كسى كه پاكى و تقوا، درستى و راستى را پيشه كند، خداوند حس تشخيص او را قوي تر مي سازد و درك و ديد و روشن‏بينى خاصى به او مى‏بخشد، چنان كه در قرآن مى‏خوانيم: "اى مؤمنان اگر تقوا پيشه كنيد خداوند فرقان يعنى وسيله تشخيص حق از باطل را به شما عطا مى‏كند".[3]
اين حقيقت را در زندگى روزمره خود نيز آزموده‏ايم، افرادى هستند كه عمل خلافى را شروع مى‏كنند، در آغاز خودشان معترف اند كه صددرصد خلاف كار و گنه كارند، و به همين دليل از كار خود ناراحت اند، ولى كم كم كه با آن انس گرفتند اين ناراحتى از بين مى‏رود، و در مراحل بالاتر گاهى كارشان به جايى مى‏رسد كه نه تنها ناراحت نيستند، بلكه خوشحال اند و آن را وظيفۀ انسانى خود مى‏شمرند.
سؤال ديگرى است كه در رابطه با آيات فوق به ذهن می رسد،این است که اگر اين کافران قابل هدايت نيستند، اصرار پيامبران براى چيست؟
توجه به يك نكته پاسخ این سؤال را روشن مى‏سازد و آن اين كه مجازات و كيفرهاى الاهى هميشه با اعمال و رفتار انسان ارتباط دارد، كسى را نمى‏توان تنها به اين جهت كه قلبا آدم بدى است كيفر نمود، بلكه لازم است ابتدا او را دعوت به سوى حق كنند، اگر تبعيت نكرد و ناپاكى درون را در عملش منعكس ساخت در اين حال مستحق كيفر است، در غير اين صورت مصداق قصاص قبل از جنايت خواهد بود. به عبارت دیگر، جزا و پاداش عمل، حتما بايد پس از انجام عمل باشد، و تصميم يا آمادگى و داشتن زمينه‏هاى روحى و فكرى براى اين كار كافى نيست.
به علاوه برای اتمام حجت بر آنها که نگویند اگر پیامبران به سراغ ما می آمدند و ما را راهنمایی می کردند شاید هدایت می شدیم.

پی نوشتها:

[1]تفسير نمونه، ج ‏1، ص 82.

[2] در سوره نساء آيه 155 مى‏خوانيم: "بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ"؛ خداوند بواسطه كفرشان، مهر بر دلهاشان نهاده"! و در سوره مؤمن آيه 35 مى‏خوانيم: "كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ"؛ اين گونه خداوند مهر مى‏نهد بر هر قلب متكبر ست مكار"! و در سوره جاثيه آيه 23 چنين آمده است: "أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً"؛ آيا مشاهده كردى كسى را كه هواى نفس را خداى خود قرار داده؟ و لذا گمراه شده، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افكنده است".

[3] انفال، 29، "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً".

منبع: http://farsi.islamquest.net
نسخه چاپی