پرسش :

شیعیان می‌گویند: ائمه آن چه را که شده و آن چه را که می‌شود می‌دانند و هیچ چیزی بر آنها پنهان نمی‌ماند، و علی بن ابی طالب (رض) دروازۀ علم است؛ پس چگونه علی (ع) حکم مذی را نمی‌داند و کسی را نزد پیامبر (ص) می‌فرستد تا احکام متعلق به مذی را به او بیاموزد؟!


پاسخ :
در اصل این که علم برای امام لازم است میان متکلمان اسلامی اختلافی وجود ندارد. اختلاف در کمٌیت و کیفیٌت آن است. متکلمان غیر شیعه علم اجتهادی و خطاپذیر را کافی دانسته­اند؛ چنان که علم همه جانبه نسبت به احکام شریعت را نیز لازم ندانسته­اند؛ ولی از نظر شیعه امامیه امام باید از علم بالفعل و همه جانبه به احکام شرعی برخوردار باشد و علم او خطاناپذیر باشد و از دیگر افراد جامعه هم اعلم باشد.

قلمرو و گستره علم امام
دربارۀ گسترۀ علم امام نظر واحدی در میان دانشمندان شیعی وجود ندارد، ولی در این که امام باید به هر آن چه در امامت وی لازم و برای سعادت بشر نیاز است، عالم باشد اتفاق وجود دارد.
ابن میثم بحرانی از متکلمان شیعه چنین می­آورد:
امام باید به همۀ آن چه که در ایفای مقام امامت به آنها نیاز دارد عالم باشد خواه علوم دینی باشد یا علوم دنیوی؛ مانند علم به احکام شرعی، سیاست، آداب ، و فصل خصومت ها.[1]
محقق طوسی در ضمن شمردن صفات امام می نویسد:
سومین صفت برای امام، علم امام است به تمام مسائل و امور؛ یعنی به حکم عقل، امام باید به تمام آن چه درباره امامت به او واگذار شده عالم باشد؛ از قبیل علم امام به حکومت­داری و امور سیاسی و دانستن مصالح و مفاسد اموری ­که مربوط به مردم است. هم چنین امام باید عالم به تمام مسائل شریعت و دین باشد؛ چون حکم امام باید مطابق با دستورات شریعت باشد».[2]
سید مرتضی از بزرگان شیعی می نویسد: ما به خدا پناه می بریم از این که برای امام جز علومی که به ولایت و امامت او مربوط می­شود را واجب بشماریم».[3]

منابع علم امام
یکی از نکاتی که توجه به آن برای یافتن پاسخ این پرسش لازم است، مسألۀ منابع علم است که امام، علوم خود از چه راه هایی به دست می آورد؟ براساس روایاتی که از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نقل شده منابع علم امام بدین قرار است:
1 - از طریق پیامبر اکرم (ص): علی (ع) در نزد پیامبر اکرم (ص) بزرگ شد و تربیت یافت. وی شاگرد خاص و ممتاز پیامبر بود. خود می فرماید: رسول خدا (ص) هزار باب از علم را به من آموخت که از هر کدام هزار باب علم برای من گشوده شد».[4]
امام صادق (ع) به شخصی که پرسید چگونه جواب می دهید؟ فرمود: «هر پاسخی که به تو می دهم از رسول خدا (ص) است.»[5]

2- ارتباط با فرشتگان: ارتباط با فرشتگان مختص پیامبر نیست. در قرآن آمده است که برخی از غیر انبیا؛ مانند حضرت مریم با فرشتگان ارتباط داشتند. یکی از اوصافی که در روایات برای امام ذکر شده است، «محدٌث» می باشد؛ یعنی فرشتگان با او حرف می­زنند. امام صادق (ع) در توضیح «محدث» می فرماید: «امام صدای فرشته را می شنود؛ ولی شخص او را نمی بیند».[6]

3- منابع مکتوب و مخصوصی که تنها در اختیار ائمه (ع) قرار دارد؛ مانند مصحف فاطمه (س) و کتاب علی (ع).

4- الهام: امام باقر (ع) می فرماید: «علی (ع) همواره به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) عمل می­کرد و اگر مسألۀ جدیدی پیش می­آمد که در قرآن و سنت نبود، خداوند حقیقت در آن رخداد جدید را به او الهام می­کرد.»[7]

علم امام علی (ع)
اعلمیت امیر المؤمنین علی (ع) مسأله­ای است که مثل روز روشن است و همه به آن اعتراف کرده­اند. شیعه و سنی روایت کرده­اند که رسول خدا فرمود: «من شهر علم هستم و علی دروازۀ آن است»[8] عمر بارها گفت که اگر علی نبود عمر هلاک می شد.[9]
فخر رازی از بزرگان اهل تسنن دربارۀ علم امیر­المؤمنین (ع) چنین می­آورد: علی در همه علوم سر آمد است و همۀ علما در همۀ علوم شاگرد او هستند در علم تفسیر همه شاگرد عبد­الله بن عباس و او شاگرد علی بود در علم کلام هیچ خلافی نیست که آغازگر این علم علی بود و علی استاد جهانیان بعد از پیامبر اکرم است.[10] بنابراین آن چه در منابع شیعه و سنی روایت شده است که علی (ع) مقداد را نزد پیامبر فرستاد تا حکم «مذی» را از ایشان بپرسد،[11] هیچ منافاتی با علم گستردۀ ایشان ندارد؛ زیرا: اولاٌ: پیامبر اکرم(ص) یکی از منابع علم امام علی و سایر ائمه(ع) است.
ثانیا: فرستادن مقداد برای پرسش از پیامبر (ص) دلیل بر ندانستن علی (ع) نیست؛ چون احتمال­های دیگری نیز وجود دارد؛ مثل این که به مردم و مسلمانان بفهماند که علم او از پیامبر (ص) است و غیر گفته او نمی گوید.
در این جا احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن این که: امام (ع) تلاش می کرد تا به مردم بیاموزد که در زمان پیامبر(ص) جهت حفظ قداست و جایگاه و مرجعیت علمی آن حضرت باید به او مراجعه نمود نه دیگران.

پی نوشتها:

[1]. بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام، ص 179، چاپ دوم، دفتر نشر الکتاب، بی جا، 1362.

[2]. طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد الی طریق الرشاد، ص 192، منشورات مکتبة چهل ستون تهران، قم، 1400 ق.

[3]. علم الهدی، سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج 1، ص 164، چاپ دوم، مؤسسة الصادق، تهران، 1410ق.

[4]. رازی، محمد بن عمر، الاربعین فی اصول الدین، ص 475، چاپ اول، مطبعة دار المعارف العثمانیة، حیدر آباد دکن، 1353 ق.

[5]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 1، ص 58، چاپ چهارم، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.

[6]. اصول کافی، ج 1، ص 271.

[7]. فروخ، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص 235، کتابخانه مرعشی نجفی، قم، 1404.

[8]. هندی، متقی، کنز العمال، ج 13،ص 148، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409؛ سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج 1، ص 415، دار الفکر، بیروت، 1401؛ و منابع دیگر.

[9]. امینی، محمد حسین، الغدیر، ج 6، ص 93، دار الکتاب العربی، بیروت، بی تا؛ ایجی، المواقف، ج 3، ص 627، چاپ اول، دار الجیل، بیروت، 1417؛ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج 3، ص 1103، چاپ اول، دار الجیل، بیروت، 1412؛ و بسیاری از منابع دیگر.

[10]. الاربعین فی اصول الدین ، ص 465.

.[11] محقق حلی، المعتبر، ج 1، ص 115، مؤسسة سید الشهداء، قم، 1364ش؛ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 54، چاپ اول، مؤسسه آل البیت، قم، 1414ق؛ ابن حجر، فتح الباری، ج 1، ص 325، چاپ دوم، دار المعرفة، بیروت، بی تا.

منبع: http://farsi.islamquest.net
نسخه چاپی