پرسش :

چرا از این همه کشور مسلمانی که داریم هیچ کدام مطلوب نیستند؟ همیشه سوئد سوئیس کانادا تمجید می شوند حتی کشورهای مسلمانی که به اروپا نزدیکترند مثل ترکیه یا مثل مالزی که به ژاپن و کره نزدیکترند ارزش های انسانی بیشتر در آنها رعایت می شود و دموکراتیک ترند و بیشتر مجال رشد انسان ها در آنها مهیا است. همیشه گفته می شود اشکال از مسلمانی ماست. آخر چرا یک کشور مسلمان درست و حسابی نداریم. چرا بیشتر جنگ و فتنه ها و حتی فقر اقتصادی و فکری در بین کشورهای اسلامی است؟ لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی؛ پس چرا با دین رشد نکردیم؟


پاسخ :
قبل از پرداختن به بحث اصلی، پرداختن به چند مطلب مهم جهت روشن تر شدن بحث ضروری به نظر می رسد:
1. از آن جا که در میان همه ادیان الاهی، دین مبین اسلام برای " همه افراد " و " همه مکان ها " و " همه زمان ها " تا ابد و قیامت، عمومیت و جامعیت دارد، بنابراین اسلام در زمان غیبت امام معصوم (ع) نیز بدون تردید دارای حکومت است.[1]
مرحوم علامه طباطبایی می فرماید: "قرآن، انسان ها را به تأسیس حکومت و سلطۀ سیاسی دعوت نکرده، بلکه آن را شأنی از شؤون ضروری و لازم تلقی کرده است که نیازی به دعوت و ترغیب و توصیه ندارد. آن چه قرآن مردم را به آن دعوت می کند اتفاق و اجتماع بر محور دین است."[2]
پس حذف اسلام از میدان اجتماعی و سیاست و تبدیل آن به دینی فردی و انزواطلب، موجب تحریف و جدا کردن آن از حقیقت خویش است.
کشورهای اسلامی که در جهان وجود دارند، هرکدام از آنها دارای حکومتی خاص هستند بعضی جمهوری اند و بعضی پادشاهی و... .[3]
این تنوع در حکومت ها دلیل بر دینی نبودن بعضی از آنها است چون اسلام تحقیقا حکومت های متعددی را ارائه نکرده است، بلکه تنها حکومت مشروع حکومت دینی و الاهی است.
2. حکومت دینی حکومتی است که مرجعیت همه جانبۀ دین خاصی را در عرصۀ سیاست و ادارۀ جامعه پذیرفته است؛ یعنی دولت و نهادهای مختلف آن، خود را در برابر آموزه ها و تعالیم دین متعهد می دانند و سعی می کنند در تدابیر و وضع قوانین و تنظیم انحای روابط اجتماعی، دغدغۀ دین را داشته باشند و در همۀ این شؤون حکومتی از تعالیم دینی الهام بگیرند.[4] و در حل مشکلات اجتماعی و برنامه ریزی و مدیریت، چارچوب های فقهی و معیارها و ارزش های دینی را مورد لحاظ قرار دهند.[5]
3. در حکومت دینی، رهبری و مدیریت جامعه، ابزار و وسیله ای برای دین است. از این رو، هدف آن مستقل از اهداف دین نیست؛ یعنی حکومت، ارزش مستقلی ندارد، بلکه ملاک ارزش گذاری اش میزان اثر آن در اجرای اهداف دین است.[6]
4. دموکراسی عبارت است از حکومت مردم بر مردم که معمولاً به وسیلۀ توجه به آرای اکثریت مردم از طریق انتخاب نمایندگان و تشکیل مجلس ملی اجرا می شود و ادارۀ امور حکومت در اختیار اکثریت آرای مردمی است، که طبق قانون حق رأی دادن دارند.[7]
دموکراسی، بهترین نوع حکومت های بشری است. در برابر حکومت های بشری، حکومت الاهی و دینی مطرح می شود. در نظام الاهی، نصب و عزل رهبری به دست خدا است. و اطاعت از او بر مردم واجب است. در عصر پیامبران، آنان حاکمان برگزیده خداوند بودند؛ و در دوران پس از نبوت، امامان دوازده گانه شیعه، عهده دار این مسؤولیت بوده اند؛ و در عصر غیبت امام دوازدهم ( عج ) این مسؤولیت، بر دوش مجتهدان عادل و دارای هوش و توان مدیریت سیاسي جامعه نهاده شده است.[8]
5. اسلام برخلاف مکاتب مادیگری، به مقام و موقعیت انسان احترام فوق العاده ای قائل شده است.
اسلام می گوید: خون بشر محترم است؛ آبروی او محترم است؛ مرده او محترم است.[9]
انسان شخصیتی مستقل و آزاد اما رسالت و مسئولیت دارد، امانت دار خدا است.[10]
آن چه گفته شد، نمونه هایی از ارزش های یک انسان از نظر اسلام و قرآن بود.
حالا در کجای جهان برای بشر چنین احترامی قائل شده اند. در جنگ بین الملل اول، ده میلیون انسان و در دوم، صد میلیون انسان کشته و یا ناقص شدند و زمامداران جهان بر این فاجعه بزرگ، اشکی نریختند، بلکه همه را نتیجۀ جبر زمان و مقتضای طبیعت خلقت انسانی تلقی کردند.
اسلام به اندازه ای برای انسان ارزش قائل شده است که همۀ افراد جامعه انسانی را اعضای یک پیکر دانسته، قتل انسانی را به منزله قتل همۀ انسان ها تلقی نموده است.[11] [12]
آیا چنین احترامات و ارزش هایی در جهان و کشورهایی که دم از حقوق بشر و انسان دوستی می زنند، وجود دارد؟
چقدر دولت های استعمارگر، آتش جنگ را در نقاط مختلف جهان، به خاطر منافع خودشان شعله ور کردند. چقدر موجب ویرانی ها و کشتارهای وحشیانه شدند؟
چرا بعضی از کشور های غربی؛ مثل فرانسه که مدعی تمدن، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر هستند در کشورشان مانع حجاب اسلامی برای زنان مسلمان می شوند.
چرا وقتی این همه به مردم فلسطین ظلم و ستم می شود مردم شان را از کشورشان آواره و هر روز عدۀ زیادی از آنها را به قتل رسانده و تعداد زیادی را در سیاه چال هایشان حبس کرده اند هیچ کدام از کشورهای غربی اعتراض نمی کنند بلکه هر ظلم و ستمی تحت حمایت این ها صورت می پذیرد آیا راستی این است رعایت ارزش انسانی؟!
آیا در سال های اخیر شاهد قتل هزاران مسلمان توسط صرب ها نبودیم آیا این ها اروپایی نبودند؟
آیا در افغانستان و عراق شاهد کشتار مردم (زن و مرد، کودک و سال خورده و...) بی گناه توسط آمریکا نیستیم آیا اینها انسان نیستند تا ارزش انسانی در مورد آنها مراعات شود؟
آیا تا چند سال قبل شاهد برده گیری آفریقایی ها توسط کشورهای غربی به اصطلاح متمدن نبودیم؟
آیا در کشورهای آمریکا و اروپا هر روز شاهد محدودیت و توهین برای مسلمانان نیستیم؟ و... .
متأسفانه امروزه پیشرفت های علمی، اقتصادی، نظامی، بهداشتی بعضی از کشورهای غربی چشمان ما را مات و مبهوت خویش قرار داده تا این همه فاصله ای که از انسانیت و ارزش های انسانی که در آنها هست دیده نشود و سرپوشی باشد بر اشتباهات و گناهانشان.
اما خوب است که در این جا اشاره ای به تمدن اسلامی داشته باشیم:
ظهور اسلام در سرزمین حجاز که از لحاظ تمدن و فرهنگ یکی از عقب مانده ترین مناطق جهان بوده است، آغاز شده از آن به "عصر جاهلیت " نام می برند.
بعد از دوران رسالت پیامبر دوران خلافت آغاز شده تا قرن دوازدهم استمرار یافت و در خلال این سال ها جهان اسلام دارای درخشان ترین تمدن ها بوده است. خصوصاً در قرن سوم، چهارم و پنجم دانشمندان کم نظیری در تولید علم و فنون کوشیده و خدمات چشمگیری به بشریت نموده اند، که از باب نمونه می توان به فارابی، ابو ریحان، ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی اشاره کرد که کتاب هایشان تا قرن ها در دانشگاهای غربی تدریس و مرجع علمی محسوب می شد.
چنان که در منابع تاریخی آمده است در این دوره برای اروپا و غرب سابقه پیشرفت و توسعه و تولید علمی دیده نشده است، بلکه دوران استبداد و استثمار بر سراسر اروپا حاکم بود.
قرن هشتم تا یازدهم میلادی عصر طلایی اسلام نام گرفته است.
دانشمندان غربی برای جهان اسلام نقطه اوج تمدن و فرهنگی را قبول دارند و معترفند زمانی که غرب و اروپا گرفتار اندیشه قرون وسطایی بود جهان اسلام و ایران دارای درخشان ترین تمدن ها بوده است.[13]
تمدن عظيم و حیرت انگيز جديد اروپایی که امروز بر سراسر جهان سیطره دارد؛ به اقرار و اعتراف محققان بی غرض غربی، بیش از هر چیز دیگر، از تمدن باشکوه اسلامی مایه گرفته است.
مثلاً گوستاولوبون می گوید: "بعضی ها عار دارند اقرار کنند که یک قوم کافر و ملحدی (مسلمانان) سبب شده اروپای مسیحی از حال توحش و جهالت خارج گردد و از این رو آن را مکتوم نگاه می دارند ... نفوذ اخلاقی همین مسلمانان آن اقوام وحشی اروپا را که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، داخل در طریق بشریت نمود و نیز نفوذ عقلانی آنان دروازه علوم و فنون و فلسفه را که از آن به کلی بي خبر بودند به روی آنان بازکرد و تا ششصد سال استاد ما اروپائیان بودند. [14] و [15]
اما علت عقب ماندگی جوامع اسلامی در چیست؟
در جواب به این پرسش تنها به بعضی از مهم ترین علت ها به صورت مختصر اشاره ای خواهیم داشت:
1. عدم عمل به دستورات دین اسلام بعد از پیامبراکرم ( ص ) مگر زمان اندکی.
2. وجود جنگ های داخلی و درگیری های نظامی در قلمرو جغرافیایی جهان اسلام و ایران و حمله های نظامی ویرانگر به تمدن اسلام و کشورهای اسلامی؛ مانند: حملات مغول، جنگ های امویان، عباسیان. بدیهی است که تولید علمی که برای بخش هایی از جهان اسلام به وجود آمد، در سایه صلح و آرامش بوده است؛ مثل تلاش های علمی ابن سینا و فارابی.
3. فقدان وحدت و زمینه های فکری در گسترۀ جغرافیایی جهان اسلام.[16]
4. ظهور پدیدۀ استعمار در اشکال مختلف آن که به غارت ثروت های کشورهای اسلامی و تحلیل فرهنگ خودی در کشورهای اسلامی پرداخته و فرهنگ مصرفی خویش را به این کشورها تحمیل نمودند، و به تبع آن نیروهای انسانی این کشورها را در خدمت اهداف خویش به کار گرفتند.
5. فراموش شدن پیام انقلابی و اصلاحی اسلام که در زمان پیامبر شکل گرفته بود، مانند وحدت، عدالت، فرهنگ و علم خواهی. در طول 14 قرن تمام، حکومت های موجود عملاً حامی اسلام و پیام و فرهنگ اسلامی نبودند.[17]
6- خود کامگی و عدم شایستگی بعضی از حاکمان کشورهای اسلامی.
در کشور ایران، با به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایران، روند عقب افتادگی ایران قطع شد و جوانان ایران زمین با همتی مثال زدنی به رغم تلاش های مخرب دشمنان، به سوی جبران عقب افتادگی ایران پیش می روند و هر روز شاهد موفقیت جوانان ایرانی در عرصه های گوناگون هستیم؛ هر چند کاستی هایی در این راه وجود دارد ولی با همت دانشمندان و فرزانگان کشورمان، ایران استوارتر از همیشه به جلو حرکت مي کند.
منظور از کلمه " رشد " در آیه ( قد تبین الرشد من الغیّ ):
" رشد " از نظر لغت عبارت است از: " راه یابی و رسیدن به واقع " در برابر " غی " که به معني "انحراف پیدا کردن از حقیقت و دور شدن از واقع " است. [18]
پس در این آیه شریفه رشد به معنای ترقی نیست و هیچ ربطی به پیشرفت و یا عقب ماندگی مسلمانان ندارد.
پی نوشتها:
[1] . مظاهری، نکته هایی پیرامون ولایت فقیه و حکومت دینی، ص 20 تا 22 ، انتشارات بصائر، چاپ رضوی، چاپ سوم، 1378.
[2] . طباطبایي، سید محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، ج 3، ص 144، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1393، هجری قمری.
[3] . نک: جوادی آملی، عبدالله، نسبت دین و دنیا، ص20، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 1381، هجری شمسی.
[4] . واعظی، احمد، حکومت اسلامی، ص 30 تا 31، دفتر تألیف و شر متون درسي حوزه، نشر سامیر، چاپ اول، 1380، قم.
[5] . جوادی آملی، عبدالله، نسبت دین و دنیا، ص 22، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 1381 هجری شمسي.
[6] . جوادی آملی، عبدالله، نسبت دین و دنیا، ص 25، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 1381 هجری شمسي.
[7] . ربانی گلپایگانی، علی، دین و دولت، ص 25، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامي، چاپ سوم، 1381.
[8] . ربانی گلپایگانی، علی، دین و دولت، ص 27، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامي، چاپ سوم، 1381 .
[9] . نساء ، 93.
[10] . احزاب، 72.
[11] . مائده، 32.
[12] . سبحانی، جعفر، کتاب سیمای انسان کامل در قرآن، ص 300 - 307 ، مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ نهم، 1385.
[13] . تاریخ علم کمبریج، کالین، رنان، ترجمه، افشار، حسن، ص 281 - 350، چاپ دوم، نشر مرکز، تهران، 1371 هجری شمسی.
[14] . مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص 6 - 9 ، چاپ ششم، انتشارات صدرا، 1361.
[15] . ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ص 815، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1373.
[16] . سمیح عاطف الزین، ریشه های ضعف و عقب ماندگی مسلمین، ترجمۀ رجبي، محمود و کمالي نیا، ص 41 - 68، چاپ اول، هجرت، قم.
[17] . علمداری، کاظم ، چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟ ج 1، ص 293 - 363، نشر توسعه، چاپ هفتم، تهران، 1381.
[18] . مکارم شیرازي، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2 ، ص 204، دار الکتب الاسلامیه، چاپ هجدهم، تهران ، 1365.

منبع: http://farsi.islamquest.net
نسخه چاپی