پرسش :

ايمان چيست؟


پاسخ :
هر جاندارى براى خود دلبستگى‏هايى دارد. انسان نيز غير از دلبستگى‏هاى مادى به پاره‏اى از معنويات مانند، معرفت و زيبايى و... دلبستگى دارد. ايمان نيز نوعى حالت دلبستگى واپسين است كه تمام دعاوى ديگر را تحت شعاع قرار مى‏دهد.
قلمرو ايمان براى هر انسان حريم مقدسى است؛ يعنى دلبستگى واپسين انسان در نهايت به امر قدسى تبديل مى‏گردد و آن گاه است كه عنصر شجاعت و جسارت و عشق از آن زایيده مى‏شود.
متعلق ايمان هميشه امر معينى است. لذا شخص مؤمن بايد به آن معرفت داشته باشد.[1]
براى واژه ی «ايمان» بر اساس مسلك های مختلف، تعاريف مختلفى شده است. علامه ی طباطبايى (قدس سره) به عنوان يك فيلسوف شيعى و يك مفسر قرآن، ايمان را چنين معنا مى‏كند:
"ايمان تنها صرف «علم» و «معرفت» نيست؛ زيرا بعضى آيات خبر از ارتداد افرادى مى‏دهد كه با وجود علم منحرف و مرتد شدند، بلكه مؤمن علاوه بر علم، التزام به مقتضاى علم خود نيز بايد داشته باشد و بر طبق مؤداى علم، بايد عقد قلب داشته باشد به طورى كه آثار علم هر چند فى الجمله، از او بروز نمايد. پس كسي كه علم دارد به اين كه خداى تعالى الاهى است كه جز او الاهى نيست و التزام به مقتضاى علمش دارد؛ يعنى در مقام انجام مراسم عبوديت خود و عبادت خدا بر مى‏آيد، چنين كسى مؤمن است".[2]
از آن جا كه در قرآن مجيد خواسته‏هاى خدا از انسان بر محور ايمان دور مى‏زند و در صدها آيه با تعبيرات مؤكد و گوناگون از مخاطبان خواسته شده كه با ايمان آوردن به نجات خود بپردازند،[3] لذا معناى ايمان براى انديشمندان اسلامى اهميت خاصى پيدا كرده است.
در ميان متكلمان اسلام درباره ی حقيقت ايمان سه نظريه ی عمده وجود دارد:
1- از نظر «اشاعره» حقيقت ايمان عبارت است از: تصديق وجود خداوند به پيامبران و امرها و نهى‏هاى او كه به وسيله‏ى پيامبران بيان شده، و اقرار زبانى به همه‏ى تصديق هاى قلبى؛ يعنى شهادت دادن به حقانيت واقعى آشكار شده و پذيرفتن آن واقعيت. اين حالت از يك طرف گونه‏اى تسليم و خضوع روانى است (عقد القلب) و از طرف ديگر نوعى ارتباط فعالانه با موضوع تصديق و شهادت است.[4]
2- از نظر «معتزله» حقيقت ايمان عبارت است از: عمل به تكليف و انجام وظيفه.
تصديق وجود خداوند و پيامبران خود يك عمل به وظيفه است. وظايف ديگر انجام واجبات و ترك محرمات است و كسي كه به تمامى وظايف خود عمل نمايد «مؤمن» به شمار مى‏رود. از نظر ايشان ايمان با عمل محقق مى‏شود نه با نظر.[5]
3- اين نظر كه بيشتر از سوى فيلسوفان متكلم اظهار شده است مى‏گويد:
حقيقت ايمان عبارت است از: علم و معرفت فلسفى به واقعيت هاى عالم هستى.
به عبارت ديگر؛ سير نفس انسان در مراحل كمال نظرى حقيقت ايمان را تشكيل مى‏دهد. پس عمل به واجبات و ترك محرمات - كه سير نفس در مراحل كمال عملى است - آثار خارجى اين علم و معرفت است، و هر چه كه عقايد مورد نظر يك مؤمن با واقعيات هستى مطابقت بيشترى داشته باشد، ايمان وى كامل‏تر خواهد بود.[6] چنانچه صدر المتألهين در آغاز سفر سوم از اسفار اربعه وقتى مى‏خواهد وارد مباحث الهيات بالمعنى الاخص شود مى‏نويسد:
"ثم اعلم ان هذه القسم من الحكمة التى حاولنا الشروع فيها هو افضل اجزائها و هو الايمان الحقيقى بالله و آياته و اليوم الآخر، المشار اليه فى قوله تعالى: «و المؤمنون كل امن بالله و الملائكته و كتبه و رسله»، و قوله: «و من يكفر بالله و ملائكته و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضلالاً بعيداً». وهو مشتمل على علمين شريفين: احدهما العلم بالمبدأ و ثانيها العلم بالمعاد، و يندرج فى العلم بالمبدأ معرفة اله و صفاته و افعاله و آثاره، و فى العلم بالمعاد معرفة النفس و القيام و علم النبوات».[7]
در اين نظريه تصديق خدا و پيامبران به معناى يك تصديق منطقى مطرح است كه به يك واقعيت خارجى مربوط مى‏شود و بخشى از معرفت به عالم هستى است و مفهوم عمل به وظيفه و تكليف خارج از مفهوم ايمان است.
اما از نظر عرفا ايمان نه علم است و نه عمل و نه شهادت دادن، بلكه جوهر ايمان عبارتست از: اقبال آوردن به خداوند و اعراض نمودن از همه ی اغيار. "الايمان هو الذى يجمعك الى اله و يجمعك بالله، و الحق واحد و المؤمن متوحد و من وافق الاشياء فرقّة الاهواء و من تفرق عن الله بهواه و اتبع شهوته و ما يهواه فاته الحق": ايمان آن است كه ترا سوى خداى عزوجل گرداند و به خداى گرد آرد؛ يعنى ايمان آوردن به خداى اقبال آوردن به سوى حق تعالى است و درست نگردد اقبال آوردن، مگر به اعراض از غير حق. پس هر چيزى كه سر خويش به وى مشغول كردى جز حق، به همان مقدار اعراض آوردى از حق تعالى و نقصان آوردن اندر ايمان، چون ايمان اقبال باشد و اعراض ضد وى (و الضدان لايجتمعان)".[8]
متكلمين مسيحى نيز بيشتر طريقه ی عرفانى را در تعريف ايمان پيش گرفته‏اند
ايان باربور مى‏نويسد:
"تيليخ" گفته است كه دين همواره با مسائل مربوط به «دلبستگى واپسين» سر و كار دارد كه سه خصيصه دارد. اول: دلبستگى واپسين داشتن؛ يعنى تعهد بى‏محابا، بيعت و سرسپردگى. اين موضوع، موضوع مرگ و زندگى است، چه پاى معناى زندگانى در ميان است و انسان زندگى‏اش را در گروى اين مى‏گذارد كه يا اين عهد را به سر برد، يا جان را بر سر اين كار بگذارد. دوم: دلبستگى واپسين يك ارزش والا پديد مى‏آورد كه ساير ارزش ها بر وفق و طبق آن تنظيم مى‏گردد.
سوم: اين كه دلبستگى واپسين در دل خود يك ديدگاه شامل و جامع، و جهت يافتگى زندگى، نهان دارد؛ چرا كه به همه ی حوزه‏هاى زندگى و همه ی هستى انسان مربوط مى‏شود».[9]
در جاى ديگر از قول "ريچارد سن" مى‏نگارد:
«براى پى بردن به مراد كتاب مقدس يا الهيات اهل كتاب از كلمه ی ايمان بايد به اين نكته پى برد كه مراد از آن القای يك فهم يا يك انديشه به شيوه‏اى كه از معرفت برهانى كمتر باشد، نيست. مسأله، مسأله ی باور كردن است، نه اثبات كردن».[10]
اين نظريه ضمن اين كه قصد دارد ايمان را امرى فراتر از علم و معرفت و برهان بداند، مى‏خواهد اين نكته را روشن سازد كه ايمان امرى متناقض با عقل نيست و عملى كوركورانه محسوب نمى‏گردد.
«در بسيارى از آيات و عبارات "عهد جديد"، ايمان را نقطه ی مقابل بيم و اضطراب مى‏يابيم. ايمان عبارت است از: جهت يافتگى يا اهتداى اراده و بيشتر اعتقاد پسين در يك شخص است تا متقاعد شدن به صدق و صحت يك قضيه. اعتماد يا وثوق واكنشى است كه از "وثوق پذيرى" خدا و آمرزگارى و لطف او انگيخته مى‏شود، و در عين حال عمل انسانى وثوق كردن نيز هست. چه در اعتماد به خداوند است كه انسان از حول و قوه خويش دست مى‏شويد. روى آوردن به خدا مستلزم روى برتاختن از هر آن چيزى است كه بيش از آن محل وثوق و اعتماد بوده است. ايمان مستلزم »ايمان ورزى، توكل، بيعت، و اطاعت است».[11]
ايمان گرايى[Fideism):[12)
ايمان گرايى را در فارسى معادل واژه‏ى "فيدئيسم" (Fideism) به كار مى‏برند. اين واژه در برابر "عقل گرايى" به معناى كلامى‏اش قرار دارد. در ديدگاه ايمان گرايانه حقايق دينى مبتنى بر ايمان است و از راه خرد ورزى و استدلال نمى‏توان به حقايق دست يافت. سابقه ی تاريخى اين مدعا طولانى است و به زمان پولس قديس مى‏رسد، اما بروز جدى و پرنفوذ اين جريان از قرن نوزدهم تا زمان حاضر مى‏باشد كه به ويژه در غرب و در مسيحيت به چشم مى‏خورد.
ايمان گرايى به دو شكل عمده افراطى و اعتدال تقسيم مى‏شود:
1- ايمان گرايى افراطى يا خرد ستيز (ضد عقل):
"شستوف" يكى از ايمان گرايان افراطى، گفته است: «رد همه ی معيارهاى عقلى بخشى از ايمان راستين است». وى معتقد است اين كه انسان به فرض مثال بتواند بر اساس آموزه‏هاى دينى و بدون هيچ دليلى عقلى ايمان بياورد كه (2+2=5)، چنين ايمان و باورى نمونه‏اى از ايمان راستين است».[13]
از ديدگاه "كى يركگور" و ساير ايمان گرايان افراطى، ماهيت حقايق دينى با هر نوع اثبات عقلانى ناسازگار است، و حقايق دينى تنها بر اساس ايمان مورد پذيرش و اعتماد قرار مى‏گيرند. اصول دينى نه تنها "فراعقل"، بلكه "ضد عقل" هستند.[14]
2- ايمان گرايى اعتدالى، يا خرد گريز، يا غير عقلى:
اين گونه ايمان گرايى در درون سنت مسيحى"اگوسينى" به وجود آمد. در اين ديدگاه ضمن تأكيد بر تقدم ايمان بر عقل، عقل و استدلال هم، براى جست و جو از حقايق دينى و نيز براى تبيين و فهم اين حقايق مى‏تواند تا اندازه‏اى نقش آفرين باشد.[15]
ايمان گرايى در تفكر اسلامى:
هر چند كه زمينه‏ها و ضرورتهاى وجود ايمان گرايى افراطى در تفكر اسلامى - آنچنانكه در غرب و مسيحيت به وجود آمد وجود ندارد، اما در عين حال نمونه‏هايى از آثار متفكران اسلامى بى‏شباهت به ايمان گرايى غربى نيست.
به عنوان مثال گرايشات قشرى‏گرى و اخبارى‏گرى و جمودگرا به سبكى ايمان گرايانه استدلال و برهان ورزى و تعقل محورى را در دين كنار مى‏نهد.
نيز گفتار برخى از عرفاى اسلامى همچون "محى الدين عربى" در فتوحات مكيه نشانه‏هايى از ايمان گرايى افراطى دارد. به عقيده وى هرگاه كسى بر مبناى تعقل ايمان آورد، به واقع ايمان نياورده است؛ زيرا ايمان راستين آن است كه مستند به وحى باشد، در حالي كه اين ايمان مستند به عقل است.[16]
"امام محمد غزالى" را مى‏توان در عداد ايمان گرايان اعتدالى محسوب كرد. وى بر آن است كه كلام مدرس (استاد) نمى‏تواند ايمان بيافريند. به عقيده‏ى وى ايمان آن گونه نيست كه با تأملات و تعملات عقلى به چنگ آيد. ايمان نوعى نور روشنگر است كه خدا به عنوان موهبتى رايگان و از سر لطف در اختيار بندگان قرار مى‏دهد.
"مولوى" نيز گرايش صرف به عقل و تكيه بر برهان را چون راه رفتن با پاى چوبين مى‏داند و عقل را فروتر از عشق و ايمان مى‏نهد. از ديدگاه وى، ايمان بر آمده از مفاهيم و براهين، هر دم در آستانه ی فروپاشى است.[17]
ملاحظه:
به نظر مى‏رسد يكى از علل گرايش ايمان گرايى چه در مسيحيت و چه در اسلام زياده روى عقل گرايان و گرفتار كردن گوهر ايمان در پيچ و خم‏هاى مسائل فلسفى و استدلال بوده است.
همچنین در مسيحيت ناتوانى فلسفه ی ايشان در اثبات دعاوى متافيزيكى اين روند را تشديد كرده است. در واقع بسيارى ازمتفكران مسيحى با ايمان مواضع خواسته‏اند گوهر دين و ايمان را از سيطره ی بحث هاى سرد و بى‏روح عقلانى و كلامى نجات دهند.[18]
پی نوشتها:
[1] پل تيلیخ، پويایى ايمان، ترجمه، حسين نوروزى، ص 16، 17، انتشارات حكمت، تهران، 1375 هش.
[2] طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه، تفسير الميزان، ج18، ص 411 - 412، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى، 1363 هش.
[3] مانند سوره ی و العصر: بسم الله الرحمن الرحيم، والعصر. ان الانسان لفى خسر،الاّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
[4] نك: مقالات الاسلاميين، ابوالحسن اشعرى، ج 1، ص 347، مصر، 1969م؛ اللمع، ص 75، چاپ مدينه، 1975 م؛ تقتازانى، شرح المقاصد، ج2، ص 184، چاپ عثمانى، 1305 هق، به نقل از محمد مجتهد شبسترى، ايمان و آزادى، ص 12، طرح نو، تهران، سوم 79 ش.
[5] درباره ی عقايد معتزله، نك: احمد امين، فجر الاسلام و ضحى الاسلام، مبحث معتزله.
[6] شهيد ثانى، حقايق الايمان، ص 16، 17، 18.
[7] صدر الدين، محمد شيرازى، الحكمة المتعاليه فى الاسفار العقليه الاربعة، ج6، ص 7، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان، چهارم، 1990 م.
[8] خلاصه ی شرح التعريف، از متون عرفانى قرن پنجم، ص 227، انتشارات بنياد فرهنگ ايران.
[9] ايان باربور، علم و دين، ترجمه، بهاء الدين خرمشاهى، ص 257، مركز نشر دانشگاهى تهران، 62.
[10] همان، ص 259
Alam Riehardson, cd. A Theological Work book of the bible ) london, SCM press, 1951 pb)
[11] همان، ص 260.
[12] بحث ايمان گرايى، اقتباس از كتاب "فرهنگ واژه‏ها" نوشته ی عبدالرسول بيات و ديگران.
[13]همان.
[14] همان.
[15] همان.
[16] همان.
[17] همان.
[18] همان.

منبع: http://farsi.islamquest.net
نسخه چاپی